eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
113 دنبال‌کننده
2هزار عکس
911 ویدیو
8 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 -اههههه ، چقدر بد زینب : اهوم فیلم دیگه ای گذاشت و گفت : این هم یکی از قسمت های همین فیلمه پسره با شتاب وارد یکی از اتاق های  بیمارستان میشه و میبینه دختره رو تخت بیمارستان هست و دارن بهش شک وارد میکنن و دستگاه تنفس بهش وصله و دست هاش خونیه -وای ، آخی چقدر بد ، چیشده اینجا؟ زینب :دختره در نبود پسره دیوانه میشه و حالش بد میشه و تصادف میکنه،بعدش پسره همچی رو یادش میاد -آخ ، عجب فیلم دیگه ای گذاشت که دختره به پسره گفت : واسه زنده موندنت هر کاری می کنم پسره : اصلا میدونی زندگی بی تو برام بی معنیه دختره: نمیتونم بیکار بنشینم وقتی میدونم میتونم با جون خودم نجاتت بدم  . پسره : بعدش چی؟ دختره : کیم دان! پسره: اگه بلایی سرت بیاد چجوری زندگی کنم . و بعدش پسره که خون ازش می ریخت توی بغل دختره افتاد و هرچی دختره صداش کرد چشم هاش باز نکرد و مرد و دختره هم شروع به گریه زاری کرد . -اههههه ، وای زینب : خیلی بد بود -قضیه این چیه؟ زینب: ندیدم فیلمشو ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 -خداوکیلی اینا چیه نگاه میکنی ، اعصابم بهم ریخت دوتایی خندیدیم ، همون طور که داشتیم وسایل شام جمع میکردیم گفتم -همینارو میبینی که نمیشه باهات دو کلمه حرف زد ، تا میای حرف بزنی می ره تو فاز رفتنی میره و ... زینب زد زیر خنده و گفت : آآآ، توام از اینجا بلد بودیو رو نمیکردیی ، آهنگ غمگین گوش میدی از حرفش زدم زیر خنده و گفتم : نه به خدا ، این بچه های پایگاه میان میخونن آنقدر خوندن این تیکشو یاد گرفتم زینب: بله بله -کوفت ، به خدا راست میگم زینب: منم که گفتم بله ، شما درست میگی بهش نگاه تاسفی انداختم و گفتم : خدا بخیر کنه ، چی کشیدم از دست تو خودمم نمیدونم زینب : چیی کشیدی؟؟ به به رفتی تو کار موادوو ... بازم زدم زیر خنده و گفتم : آره داداش ساقی ام اصلا زینب هم زد زیر خنده و دوتایی آنقدر خندیدیم که اشکمون دراومد ، وسط خندیدن زینب هی نمکش بیشتر میکرد و من بیشتر خنده ام می گرفت و زینب هم به خنده من میخندید زینب: اییی ، آخ ، مردم از خنده ، دلم درد گرفت -منممم ، تقصیر توعه دیگه هی حرف میزنی میخندونیمون ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب: بده آنقدر خندیدی -نه کجاش بد بود نمکدوون ، پاشو پاشو بریم سرویس بهداشتی و بیایم که دیگه تا صبح نگه نمیدارماا زینب : بریم رفتیم سرویس بهداشتی و اومدیم و حرکت کردیم . زینب از همون اول که دوباره راه افتادیم دستش تکیه داده بود به در و به من نگاه میکرد و منم هی حواسم پرت میشد و خندم میگرفت ، آخر سر طاقت نیاوردم و بهش گفتم : ای خانوم ، زشته جوون مردمو اینجوری دید میزنی زینب: دلم میخواد  -لا اله الا الله ، حواسم پرت میشه دیوونه نکن زینب: دلم میخواد نگاه کوتاهی بهش انداختم و بعد خندیدم -فدای چشم هات بشم ، نمیخوای بخوابی؟ زینب : نوچ نفس عمیقی کشیدم : هیچی پس امشب دردسر داریم ریز خندید و دستش سمت ضبط برد و آهنگ های دلخواهش گذاشت . اونی رو که بلد بودم رو میخوندم و زینب همچنان نگاهم میکرد . تا دیر وقت تو راه بودیم. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب: رضا جان ، خسته نیستی؟ بهتر نیست جایی نگه داری استراحت کنی؟ -نه عزیز دلم ، خسته نیستم می ریم سمت مراغه اونجا یه نمازخانه هست ، نماز صبح رو می خونیم و میتونیم تو نماز خونه یا توی ماشین استراحت کنیم . اونجا امنیتش بیشتر از اینجا هاست . چون الان باید توی پارکی جایی بزنیم کنار دیگه . زینب: باشه ، مراقب باش -چشم شما بخواب برای نماز صبح همون جا که گفته بودم نگه داشتم . پیاده شدیم بریم نماز بخونیم . -زینب جان ، داخل بخاری داره همون جا بخواب یه دو ساعت بعد بهت زنگ میزنم  میگم بیای بیرون ، خودم تو ماشین میخوابم ، یه وقت اتفاقی نیوفته زینب : باشه لبخندی بهش زدم و رفتیم سرویس بهداشتی. بعد از اینکه نماز خوندم اومدم تو ماشین و پتویی که زینب روش انداخته بود رو ، انداختم روم و در رو قفل کردم و خوابیدم . چشم هام گرم شده بود که دیدم کسی به پنجره میزنه ، سرم از زیر پتو بیرون آوردم و دیدم زینبه ، در رو باز کردم -چرا اومدی؟ خیلی سردش شده بود و گفت : برو کنار -چی؟ زینب: می خوام بیام بشینم تو ماشین یکم برو کنار منم بشینم ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
دانلود+زیارت+عاشورا+فرهمند+++متن.mp3
12.11M
🎤 استاد الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
زیارت عاشورا روز هجدهم✨
این آقای " امیر تنها " مدعی شده که آقای جلیلی، با چندتا تیبا که پلاک هاشون متفاوته رفت و امد میکنن در این چند روز. - خب حالا ببینیم جوابش چیه؟
🔴برنامه های انتخاباتی امروز نامزدها
جمع بندی اولین مناظره :
زاکانی همزمان هم برنامه ها و فرمول هاش رو میگه و هم جواب شبهات رو میده و هم از نظام در مقابل سیاه نمایی اصلاحطلبا دفاع میکنه