eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
110 دنبال‌کننده
2هزار عکس
830 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب : زخم شده ؛ بستنی رو بگیر آب شد -ممنونم عزیزم ، شما بخور من پشت فرمون چیزی نمی خورم . دستت به کجا خورده که زخم شده؟ زینب : خورده به جایی خواستم چیزی بگم که سجاد مانع شد و گفت : الکی میگه ، خاله ها گازش گرفتن متعجب گفتم : گازش گرفتن؟؟ کدوم خاله ها؟ سجاد : خاله سیما و دنیا دیگه ، بله گفتم که فقط همین نیست خاله ها مامان رو گاز میگیرن زینب سجاد رو هشدار مانند صدا زد : آقا سجاد سجاد براش پشت چشمی نازک کرد و سرش رو از پنجره بیرون کرد . زینب زیر لب گفت : دارم برات آقا سجاد از گوشه ی چشم نگاهی به زینب انداختم که داشت با خنده نگاهم میکرد و این یعنی خودش تا ته ماجرا رو رفته که زیر لب گفت : عحبببببااااا ، پسره دستی دستی رضا رو انداخت تو جون من با اینکه خنده ام گرفته بود ولی خنده ام رو کنترل کردم و عوضش نگاه عاقل اندر سفیهی به زینب کردم که سکوت کرد . از آیینه ماشین نگاه عصبی ای به سیما و دنیا کردم وقتی متوجه نگاهم شدن ، نگاه ازشون گرفتم؛ باید حساب کار دستشون می اومد که این کار هارو نکنن. شوخی هم حدی داره. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
✨ ما واسه ی این که به چشم مردم قشنگ و ، خوش تیپ و خوش اخلاق و با شخصیت بیایم ؛ تا حالا کاری نیست که نکرده باشیم .😔 از وقت گذاشتن توی باشگاه بدن سازی گرفته تا پشت  ِمیز  ِآرایش نشستن و شایدم ساعت ها وقت گذروندن توی پاساژ های مختلف برای ، پیدا کردن یه استایل  ِخاص ! ولی خدا وکیلی ؛ حضرت عباسی ، چند ساعت واسه ساختن و التیام بخشیدن  ِروحمون وقت گذاشتیم ؟ 😢 چقدر واسه اینکه به چشم امام زمان بیایم ، رفتیم جلوی آینه و یه سر و سامونی ؛ به خودمون دادیم؟😓 @One_month_left
شدم مصداقِ بارزِ : دلتنگِ مشهدُ پریشانِ کربلا🚶🏻💔.
اِمام‌‌حُسین موقع شهادتِ بچه شیر خواره‌ اَش گفت : هَوّن علی مانزَل بي أنهُ بعین‌ِاللّٰه.. همین که خُداداره میبینه این سختی برایِ من آسونه ! به شمام اَگه داره سخت میگذره به خاطرِخدا تحمُل کنید.. چون این سختی پیشِ چشم خُداست!♥️ @One_month_left
شدیدا نیاز دارم آقا امام حسین ازم بپرسه: کَیفَ حالُک؟! منم بگم: هل یمکنک أن تعانقنی؟ میشه بغلم کنی...؟ @One_month_left
هرچہ در خاطرِ من بود فراموشم شد جزخیال تُـو کہ هرگز نرود از یادم..💔 @One_month_left
•♡• دانشجویی به استادش گفت: استاد اگه شما خدا را به من نشان بدهید، عبادتش می‌کنم و تا وقتی خدا را نبینم، او را عبادت نمی‌کنم! استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می‌بینی؟ دانشجو گفت: نه استاد، وقتی پشت سر من باشید قطعاً شما را نمی‌بینم! استاد کنارش رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت کرده‌ای او را نخواهی دید... @One_month_left
«آیینه شکنان‌» برای اهل تحقیق و پژوهش درباره عاشورا اثر محمد رضا سنگری @One_month_left
«خون آلود» درباره قیام و انقلاب امام حسین بسیار بسیار بسیار جذاب @One_month_left
«کتاب عار یا شعار» برای رفع شبهات قمه زنی مناسبه بررسی دلایل موافقان و مخالفان قمه زنی @One_month_left
«مقتل امام حسین» مقتل معتبر توصیه آیت الله جاودان @One_month_left
برخی از کتاب های دیگر: ۱-حقیقت عاشورا «از عاشورای حسین تا تحریفات عاشورا» ۲-حسین(ع) از زبان حسین(ع) شرح زندگی و زمانه ابا عبدالله گویی که خودش زندگی‌اش را روایت می‌کند ۳-حماسه حسینی استاد مطهری «درباره حادثه کربلا» ۴-همرزمان حسین مبارزات سیاسی امام حسین ۵-بریده بریده بسیار بسیار جذاب کل اتفاقات قبل و بعد عاشورا ۶-اکسیر محبت حسینی روایت عشقی متفاوت از امام حسین ۷-نامیرا روایت گر واقعه عاشورا ۸-قصه کربلا یک مقتل ساده برای نوجوانان به صورت رمان.. ۹-فتح خون اثر شهید سید مرتضی آوینی شرح واقعه کربلا @One_month_left
شهید علی‌خلیلی : میگه هیچ کس پشتتون نیست .. هیچ کس پشت آدم نیست .. فقط خدا هست .
ترامپ: هرکس پرچم آمریکا را آتش‌ بزند باید یکسال زندانی شود 🔹در پی به آتش کشیده‌شدن پرچم آمریکا در اعتراضات آمریکایی‌ها علیه حضور نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در این کشور، ترامپ خواستار حبس یکساله برای هتک حرمت به پرچم آمریکا شد. 🔹ترامپ در واکنش به منتقدان این پیشنهاد گفت: الان افرادی خواهند گفت که محکومیت حبس یکساله برخلاف قانون اساسی است؛ آن‌ها انسان‌های احمقی هستند. آدم‌های احمقی هستند که چنین چیزی می‌گویند.
کارنیمه‌تمام شهیدرئیسی افتتاح شد
مکالمه عربی عراقی - ذخیره کنید برای پیاده روی اربعین لازمه تون میشه؛ عزیزانی که قصد دارن برن، از الان هم کم کم مکالمات پرکاربردِ عربی رو تمرین کنن
آزادگان عالم در خیمه حسین اند اِحیاگر قلوب سیّدالشهداست♥️ می‌گفت: وقت‌هایی که احساس می‌کنی داری به «بی‌معنایی» در زندگی می‌رسی، دستت رو به سمتِ حسین(ع) دراز کُن..
شما افتخار ایرانید🏆
هدایت شده از - بدونك .
شرمندتم‌حسین ... ڪه‌تورفـٰاقت‌رادرحق‌من‌تمـٰام‌ڪردی ؛ ومن‌هربـٰارفراموش‌ڪردم‌تورادارم💔"..‌‌
آقای‌نریمانی‌میگن: آدمای‌بی‌تو،دلشون‌‌خوشِ‌به‌چی‌خداوکیلی هرکس‌ازتوخوندغمی‌توقلبش‌نموند آی‌ادمابی‌حسین‌مگه‌میشه‌زنده‌بود..
علیه‌السلام: هرگز برای نگهداشتن کسی که به تو پشت کرده است؛ تلاش نکن!
به‌نامِ‌خُدا به‌یادِ‌خُدا وَ‌بَرایِ‌خُدا(:♥️
چرا لف؟😔
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 وقتی هر دوشون رو رساندیم خانه هاشون ؛ زینب تفنگش رو به طرف سجاد نشانه گرفت : سجاددددد قرار نبود به بابایی نگیم که خاله ها گازم میگیرن؟؟؟اونا گاز گرفتن رو نشونه ی محبت میدونن،وقتی گازم میگیرن درد داره ولی کمکم میکنه درد رو تحمل کنم و یکم صبور شم و در برابر درد ام مقاوم بشم. بعد با لحنی شوخی ادامه داد : تازهههه حالاااا که اینجوری شد منم دست تو رو هم گاز میگیرمممم تا یادت بمونه سجاد با لحنی مظلوم گفت : مامانی دلت میاد؟ اوف میشم که زینب : این دفعه رو بیخیال میشمممم ولی دفعه بعد میخورمتااا سجاد شیطون گفت : باوشه و بعد محکم ادامه داد : ولی من گفتم چون دوست ندارم کسی اذیتت کنه پشت چراغ قرمز ایستادیم؛ نگاهم رو به سجاد دادم و دیدم که اخم کرد و دست هاش رو به سینه اش زد . صورتش رو سمت زینب برد و بینی اش رو روی بینی ی زینب گذاشت و با همون اخم گفت :  فهمیدی؟ زینب : اهممم بله بله آروم خندیدم . سجاد هم خندید و گونه ی زینب رو بوسید و خودش رو مثل بچه گربه لوس کرد و گفت : خیلی دوست دارم مامانی ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب : من عاشقتم بچه گربه ی من ریز بهشون خندیدم . چراغ سبز شد و حرکت کردم . تا برسیم خونه زینب دستش رو به در تکیه داده بود و زیر چانه اش گذاشته بود و من رو نگاه میکرد . از نگاه هاش خنده ام گرفته بود ولی سعی در کنترل کردنش میکردم. رسیدیم خونه. اول رفتم کمک سجاد تا لباساش رو عوض کنه و بعد لباس های خودم رو عوض کردم. دیشب زینب ماکارونی درست کرده بود و به اندازه وعده ظهر هم درست کرد بود . زینب ماکارونی رو گذاشت تا گرم بشه؛ سجاد رو بغل کردم و باهم رفتیم دست هامون رو شستیم و بعد با سجاد وسایل سفره رو آماده کردیم و روی میز چیدیم. ماکارونی که گرم شد ، همگی دور میز نشستیم؛ زینب روبه روی من و سجاد هم مابین من و زینب . زینب برامون ماکارونی کشید . در سکوت شروع به خوردن غذاکردیم. زینب : مامانی بهت غذا بدم؟ سجاد : بده با جدیت گفتم : لازم نکرده خودم به سجاد غذا میدم و فرصت به زینب ندادم و بشقاب سجاد رو به طرف خودم کشیدم و قاشق رو پر کردم و توی دهن سجاد گذاشتم. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 تا آخر یک قاشق خودم میخوردم و یک قاشق هم به سجاد میدادم . غذای سجاد که تموم شد ، با دستمال دست و لبش رو پاک کردم و بعد سجاد تشکر کرد و از سر میز بلند شد . کمی از غذا ی خودم مونده بود ؛ مشغول خوردن شدم . زینب غذای خودش رو تموم کرد و از روی  صندلی اش بلند شد و اومدروی صندلیه کناریه من نشست و خواهشانه گفت : رضااا؟ بی توجه بهش به غذا خوردنم ادامه دادم که زینب با همون لحن گفت : آقا رضااا؛ رضا جوونممم خب اونا یه اشتباهی کردن تو چرا به دل میگیری؟ قول میدم بهشون بگم که تو ناراحت میشی و دیگه اونا گازم نگیرن . باشه؟؟ جوابی بهش ندادم که از روی صندلی بلند شد و اومد گونه ام رو محکم بوسید و گفت : آشتی؟؟؟ لبخندی روی صورتم شکل گرفت و سعی کردم کنترلش کنم و برگشتم به طرفش و  گفتم : که گاز گرفتن رفقات،کمکت میکنه درد رو تحمل کنی و در برابر درد مقاوم بشی آره؟؟ خب اگه شما این نیت رو داشتی به خودم میگفتی بنده مسئولیت این کارو به عهده میگرفتم زینب: نههههه خیرررر تو منو گاز بگیری باید دو شب کرم بمالمممممم،دندون هات قوی ان ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️