eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
111 دنبال‌کننده
2هزار عکس
863 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
یارضا‌گفتم‌و‌واشد‌به‌نگاهت‌گره‌ها -چه‌خبرها‌که‌رسید‌ازدل‌این‌پنجره‌ها.💛✨
امام کاظم می‌دونست ما ایرانی‌ها چقد نازک دلیم ؛ قشنگ‌ترین دارییش رو به ما بخشید :))🥺💔
امام رضا(ع) توصیه می‌کردند همیشه به خوش‌بین باشیم و می‌فرمودند: هرکس به خدا خوش‌بین باشد، خدا هم مثل همین طرز تفکرش با او رفتار می‌کند 💕
پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد صد و ده پنجره اعجاز گشودی آقا
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 فاطمه و مهدی برای مامان سکه آوردن نیایش و ستایش هم دوتا روسری خریده بودن امیر علی هم کیف خریده بود و امیر حسین کیف پول من و زینب هم برای مامان جا قاشقی مسی خریدیم نوبت رو نمایی کادو بابا شد امیر حسین : وااای بابا چی خریدههه همه خوندن : باز شود دیده شود بلکه پسندیده شود مامان جعبه باز کرد و دوتا النگو بیرون آورد همه صوت و دست زدن سجاد و باران هم برای مامان هاشون نقاشی کشیده بودن و باران با نقاشی یه گل کاردستی هم به فاطمه داد . فاطمه و زینب رفتن کیک تقسیم کردن و آوردن . وقتی همه جمع شدند ، موقعیت رو برای خبر خوبمون مناسب دونستم -خب ، من می خوام یه خبر خوب همه رو مهمون کنم بقیه: چیه؟، بفرما -من و زینب دوباره داریم مامان و بابا میشیم اما اینکه نه یکی ، دوقلو ان بقیه اول تعجب کردن بعد خندیدن و تبریک گفتن مامان : کی فهمیدی؟ -یه هفته است نیایش : یه هفته است فهمیدید به من چیزی نگفتید -خواستیم جشن بگیریم بگیم دیگه مامان : خب پس از امروز باید حسابی هوای عروسم داشته باشم ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 نیایش و ستایش : اووووه و بعد چشمکی به زینب زدن که زینب خندید وقتی فاطمه چایی رو آورد ، نشست کنارم -آبجی میگم باران دیگه همه چیز رو رعایت میکنه؟ فاطمه: آره داداش ، چند روز بعد از اینکه باهاش صحبت کردی اول نماز هاش شروع کرد بعد مهدی دید داره نماز میخونه ، بردش پیش حاج آقا احمدی ، اونم باران رو دید که چادر سرشه بهش هدیه داد و درباره حجابش باهاش صحبت کرد . از اون موقعه حجابش رعایت میکنه ممنون که باهاش صحبت کردی داداش -خداروشکر ، وظیفه بود ابجی ، باران مثل دختر خودم میمونه فاطمه : لطف داری موقع شام که شد پاشدیم کمک کردیم تا سفره رو پهن کنیم . مامانم نمی زاشت زینب کاری انجام بده ولی زینب آنقدر اصرار کرد که مامانم گفت بیاد غذا رو بِکِشه . غذا رو آوردیم و سر سفره گذاشتیم و همه نشستیم . مامان زینب برد پیش خودش نشوند . منم به سجاد غذا میدادم و خودم هم می خوردم و کلا بیخیال زینب شده بودم چون خیالم راحت بود مامان کاملا بهش می رسه. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 سرگرم خوردن بودم که زینب گفت : وای مامان دیگه جا ندارم نمیتونم بخونم صدای خنده جمع بلند شد امیر علی : زن داداش اگه از دست داداش در بری ، نمی تونی از دست مامان در بری ، تا تهش باید بخوری تازه اینا اولشه تا آخر شب وقت بسیار است بازم جمع خندید خلاصه زینب تونست از دست مامان در بره سفره شام رو جمع کردیم فاطمه چایی آورد مامان از جمع معذرت خواهی کرد و به اتاق رفت . مامان سر خوندن قرآن خیلی با برنامه بود و باید راس ساعت ده شب میرفت اتاق و قرآن می خوند . مشغول صحبت با مهدی و بابا بودم وبعد خوردن چایی به اتاق مامان رفتم . در زدم و وارد شدم مامان داشت قران می خوند ، با سر اشاره کرد که بشینم . نشستم کنارش و بهش نگاه کردم . ناخدا گاه یاد حاج قاسم افتادم که گفت : بوسیدن پای مادرم نصیبم شد منم خیلی دلم می خواست یک بار سعادت بوسیدن پای مادر نصیبم بشه وقتی دیدم مامان مشغول قرآن خوندن هست ، موقعیت رو مناسب دونستم و کمی رفتم جلو تر ، خم شدم و پای مامان بوسیدم ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞 🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 اشک توی چشمم چکید و حس سرشاری بهم دست داد . خوشحالی از این موضوع رو توی تک تک سلول هام حس می کردم . سرم بلند کردم که مامان قرآن رو بست و اشکی ریخت . دستش گرفتم و بوسیدم ، بغلش کردم -قربونت برم من مامان مامان: خدا نکنه پسرم -مامان از من راضی هستی؟ مامان: خدا ازت راضی باشه فدات بشم -خدا نکنه مامانم ، مامان برام دعا کن مامان مامان: من همیشه دعاتون می کنم مامان -نوکرتم به مولا صورتش روهم بوسیدم و ازش جدا شدم تمام وجودم شوقی وصف ناشدنی گرفت ، من ، رضا ، این سعادت نصیبم شد که پای مادرم ببوسم صورتم پاک کردم و اشک توی چشم های مامان دیدم . نگاهمون بهم بود که در باز شد و نیایش و ستایش اومدن تو . ستایش : اووو اینجا رو ، مادر پسری خلوت کردنوو ما هم که بوقیم مامان خندید و گفت : شما هم بیاید خب نیایش: ما نمیدونستم خلوت کردید که وگرنه می اومدیم خب فاطمه اومد و گفت : بیاید بیرون زشته بچه ها ، مهمون داریما -بریم بریم منم اومدم با مامان و دخترا رفتیم تو هال به زینب گفتم بره آماده بشه بریم . سجاد رو هم آماده کردم. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
*اگر نماز صبحمون قضا بشه* بخونید و برای دوستانتون ارسال کنید. «در حدیث اومده از امام صادق علیه‌السلام سؤال شد «چرا کعبه را کعبه نامیدند؟» فرمودند: «چون مربع است و چهارگوش » پرسیدند: «چرا مربع شد؟» فرمودند: «چون مقابل بیت‌المعمور در آسمان چهارم است و آن نیز چهارگوش است.» ‏پرسیدند: «چرا عرش چهارگوش شد؟» فرمودند: «چون از ۴ کلمه ای که این کلمات ۴ ستون و ارکان بنای اسلام است، تشکیل شده.: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» ‏خب‌! می‌دونید وقتی داریم نماز میخونیم، موقع ذکر تسبیحات اربعه، مرتبه‌ی اولش در واقع داریم دور خانه‌ی خدا طواف می‌کنیم؟ و دومین باری که تکرار می‌کنیم دور بیت‌المعمور؟ و مرتبه سوم رسیدیم به عرش خدا و داریم عرشش رو طواف می‌کنیم!؟ ‏و اماکی می‌دونه چراآخر نماز سلام میدیم؟ چون توی رکعات قبل نمازمون، رسیدیم به عرش خدا! حالااون‌جا، توی عرش  پیامبر ص و بندگان صالح خدارو می‌بینیم وبهشون سلام میدیم السلام علیک ایهاالنّبی ورحمة الله وبرکاته السلام علینا وعلی عبادلله الصالحین. السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ‏حالا می‌خوام اون راز اصلی رو بهتون بگم! بیاین با هم بشماریم در شبانه‌روز چند مرتبه تسبیحات اربعه می‌گیم: نماز ظهر، ۲ مرتبه؛ نماز عصر، ۲مرتبه؛ نماز مغرب، ۱مرتبه؛ نماز عشاء، ۲مرتبه. جمعش شد چقدر؟ ۷ مرتبه. یعنی یه طواف کامل! در شبانه روز یک مرتبه دور خانه‌ی خدا طواف می‌کنیم! ‌‏هر طوافی هم که با نماز کامل می شه. اینجاست که اون دو رکعت نماز صبحمون، می شه همون دو رکعت نمازی که بعد از طواف، پشت مقام ابراهیم می خونیم واَعمال مون تکمیل می شه ان شاءالله. پس،مراقب باشیم نماز صبحمون قضا نشه.. الحمدلله علی کل حال... علل الشرایع ، ج ۲ ص ۳۹۸؛ باب العلة التی من آجلها سمیت الکعبة کعبه
: از این به بعد عکس هر شهیدی رو که میبینید ۲ تا صلوات بفرستید اولیش شادی روح شهید دومیش هم سلامتی حضرت حجت"عج"
هروقت می‌خواست برای جوونا یادگاری بنویسه ، می‌نوشت : مَن کان لِلّه کانَ اللهُ لَه - هرکه با خدا باشد ، خدا با اوست ‌. رسم عاشق نیست ، با یک دل ، دو دلبر داشتن ! - شهید‌محمدابراهیم‌همت
💫🔸 ها بخوانند ....👇 💫اینکه فکر کنیم سر کردیم ..و دیگه تموم شد هر کاری خواستیم انجام بدیم....این نیست .. 🥀 اگه چادر می پوشی و عمدا زیر ان با رنگ جیغ می پوشی که از دور کاملا نمایان است....رنگی که موجب جلب توجه نامحرم است ... 🥀 اگه می پوشی و ارایش می کنی ... 🥀 اگر چادر می پوشی و با بگو وبخند می کنی ( ان روایات با نامحرم را بخونید که نوشته اند به خاطر یک شوخی درقیامت هزار سال .... . 🥀 اگه چادر می پوشی و پیدا است ... 🥀اگه چادر می پوشی و زیر ان لباس مناسب نمی پوشی و لو چند دقیقه که نامحرم می اید دم درب خونه و تمام بدن تو پیدا است به خاطر یک خرید .... 🥀 اگه چادر می پوشی و ساعت ها با حرف ( غیر ضروری ) می زنی و در دل می کنی..و پبش خودت می گه که من که مشکل ندارم و چادری هستم.... 🥀اگه چادری هستی و با حرف می زنی و صدات کشدار است... 🥀 اگه چادری هستی و مدام می زنی به تیپ های مردونه خیابان و برانداز می کنی .... ✅✅خیلی خوبه هستی ولی حالا که این حضرت زهرا سلام الله را پوشیدی در تمام حالات و رفتار عفاف را رعایت کن....و الگوی چادری ها باش...