eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
111 دنبال‌کننده
2هزار عکس
877 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر دلتان سخت به تنگ آمد با ذکر "حسین" نفس بکشید💔 صلی الله علیک یا ابا عبدالله
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 احساس خطر کردم و همون طور که بلند میشدم به شعرم ادامه دادم که یهو هر چی کوسن بود ، به طرفم پرتاب شد . یک دستم رو جلوی دهنم گرفته بودم و می خندیدم و دست دیگه ام روهم جلوی صورتم گرفته بودم .  زینب هم هر چی دستش می اومد به سمتم پرت میکرد . زینب : کوفت ، مرض ؛ منو اذیت میکنی هان؟؟ فکر کنم باز هوس کتک کردییی همون طور که می خندیدم ، دستم رو از روی صورتم برداشتم و به طرفش رفتم و بغلش کردم . تلاش میکرد از بغلم در بیاد ، ولی اجازه ندادم . گونه اش رو محکم بوسیدم و گفتم : آخه دورت بگردم ، نمیدونی حرص خوردنت چقدر ملسه . اصلا آدم عشق میکنه با خنده گفت : زهرمار خندیدم : ای جااان همون طور که توی بغلم بود ، دوتایی باهم روی مبل نشستیم . زینب روی پاهام نشست . زینب : منو حرص میده بعد میگه صداش رو کلفت کرد و ادامه داد : حوریا تپلن تو پوست استخونی الی بلی خنده هام هنوز هم ادامه دار بود . صورتش رو بوسیدم و گفتم : قربون اون اخمات برم من زینب : قربون من نرو ، قربون حوری خوشگلات برو ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 و سرش رو به حالت قهر ، به آن طرف برگردوند . خنده ی کوتاهی کردم و دستم رو لای موهاش کشیدم : حوری خوشگل تر از توام هست مگه بانو؟! به طرفم برگشت و بعد چند ثانیه گفت : خیلی زشت شدم؟ با لبخند گفتم : نه عزیز دلم ؛ من فقط منظورم این بود که دلتنگ اون زینبی ام که همیشه لباس قشنگ هاشو می‌پوشید و می اومد به استقبال من! همونی که شب ها لباس پیشی می‌پوشید و می‌اومد من موهاش رو براش می بافتم . کسی که وقتی می اومدم خونه ، پرشور و با لبخند ازم استقبال میکرد! اما حالا چی؟ دیگه هیچ اثری از اون اخلاق ها نیست! زینب ِمن؛ عزیز ِمن؛ خانوم ِقشنگم! تو نباید بشکنی! سرش پایین بود و به حرف هام گوش میداد . دستم رو زیر چونه اش گذاشتم و سرش رو بالا آوردم : نگاهم کن! چشم های تیله ایش به چشم هام گره خورد : خانومم؛ تو زن ِمنی! زن من! من اصلا دلم نمیخواد زن من بشکنه! تو الگوت  کسی هست که نشون داد وقت عمل ، همیشه پای حرفش هست! توی بدترین شرایط ، وقتی عزیزانش از بزرگ تا کوچیک ، از علی اصغر تا حسینش رو جلوی چشمش سر بریدن ؛ وقتی به خیمه ها آتیش زدن ، وقتی غارت کردن ، وقتی.. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 بغضم رو قورت دادم و گفتم : کسی که اون همه مصیبت دید ؛ وقتی دلش خون ِخون بود ، ولی باز هم سرپا ایستاد! پرستار شد و سنگ صبور همه شد! به چشم های بارونیش نگاه کردم و گفتم : یادت باشه خانومم!مصیبتی که میکشی ، در برابر اون مصیبت ها ؛ ذره ای هم نیست! زینب! مثل زینب (س) باش! خبر شهادتم رو شنیدی،اصلا خم به ابرو نیار! سربلند بایست و بگو تمام خاندانت رو ، فدای این خاندان با کرامت میکنی! نبینم خانومم داره دشمن شادمون میکنه هاا نه گریه ، نه شیون ، هیچی ِهیچی! تو فقط حق داری برای مصیبت امام حسینت (س) گریه کنی و بس! باشه؟! آروم سرش رو تکون داد . با لبخند سرش رو به سینه گرفتم . سرش رو بوسیدم و گفتم : گریه نکن دیگه خانومم بعد از چند دقیقه ، سرش رو از سینه ام بلند کرد و اشک هاش رو پاک کرد . به ساعت نگاهی انداخت و گفت : فردا میری سرکار؟ -آره عزیزم زینب : ساعت یکه! بریم زودتر بخوابیم با لبخند گفتم : بریم . مسواک هامون رو زدیم و به اتاق خواب رفتیم. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 روی تخت خوابیدم و دستم رو دراز کردم . مثل همیشه زینب ، سرش رو روی بازوم گذاشت و دراز کشید . به سقف اتاق خیره بودم که چیزی یادم اومد : زینب جان زینب : جانم؟ -فردا کارهات رو راست و ریست کن ، باید بریم خونه ی مامانی . بعدش هم میریم یه جاهای دیگه . زینب : چشم به طرفش برگشتم و گفتم : چشمت سلامت بانو! پیشانی اش رو بوسیدم و گفتم: حالا بخواب دیگه دختر قشنگم سرش رو توی گودی گردنم پنهان کرد و خوابید . از محل کاراومدم . کلید انداختم و در رو باز کردم . خوشتیپ و پر انرژی جلو اومد : سلام آقایی ، خسته نباشید بغلش کردم و سرش رو بوسیدم : سلام خانومم ، شما هم خسته نباشید عزیزدلم از آغوشم بیرون اومد و گفت : دنبال سجاد نرفتی؟ -نه عزیزم ، به مامان زنگ زدم گفتم خواستیم بریم خونه ی مامانی میام میبرمش زینب : آهان ؛ خب تا شما بری لباس هاتو عوض کنی منم غذا رو می‌کشم - به به ، دست شما درد نکنه بانو ؛ فقط زودتر بکش که این بوی ماکارونیت ما رو دیوونه کرده خندید و گفت: چشم همونطورکه  به سمت اتاق می رفتم گفتم : چشمت سلامت عزیزم ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
امد زعلی نقطه ی ضعفی بگیرد . .! بیچاره ندانست که علی نقطه ندارد👊🏽 ، @One_month_left
❥ اولین سالگرد شهــــادت دختــر آسمانی شهیده فائزه رحیمی ♡🌱 ✿سالگرد شهادت شهیده ولایی فائزه رحیمی در ۱۳دی روز پنج شنبه درقطعه۲۸ گلزار شهدا ساعت ۱۴:۳٠ برگزار میشود ❤️✨ ✿همراه با برنامه های متعدد ومعنوی سخنرانی، روایتگری، پذیرایی🌱🤍 ✿رفیق شماهم به همراه خانواده و دوستای جانِت دعوتی به محفل رهروانان فائزه و" با حضورت محفل رفیق شهیدمون رو منور می کنی ♡:)" «چشم به راهتون هستیم 😉❤️»
ما زمینیم آسمان بال کبوتر را نبند هرچه خواهی کن ولی بر روی ما در را نبند @One_month_left
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
ـــ
طُ در این عالم ِ هستی هستی قوت قلب ..❤️
*پنجشنبه این هفته به ۴دلیل روزه اش ثواب دارد* *۱-* روز اول ماه رجب روزه اش ثواب دارد *۲-* اولین پنجشنبه هرماه روزه اش ثواب دارد *۳-* اولین پنجشنبه ماه رجب که شبش *لیله الرغائب* است وشب ارزوها... *۴-* روزه ی روز پنجشنبه، برای کسی که بخواهددر ماه حرام ، ۵شنبه ، جمعه وشنبه راروزه بگیرد،،، ثواب ۹۰۰ سال عبادت است... *ان شاءالله این توفیق را ایزد باریتعالی به همه عزیزان عنایت بفرمائید* مشتاق دعای همه ی دوستان و بزرگواران
بھ‌وقـت‌عـٰاشـقـے20:00