فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📎 گونه ای از #دوئالیسم که بنحوی با #فیزیکالیسم هم سازگاری دارد، #دوگانهانگاری ویژگیهاست؛ به این معنا که جوهرها همگی فیزیکیاند، اما ویژگیها بعضاً فیزیکی و بعضاً فرافیزیکی هستند.
📎 این دیدگاه در #فلسفه_ذهن معمولاً با رابطه #ابتناء (Supervenience) توضیح داده میشود. رابطه ابتناء، نوعي سوارشدن يك ويژگي بر روي ويژگي ديگر است؛ بهگونهاي كه تغييرات در ويژگي پايه، موجب تغييرات در ويژگي ابتناءيافته باشد و نه بالعکس. البته اين ويژگي ابتناءيافته - برخلاف ويژگي پايه - ميتواند فيزيكي نباشد.
ایده ای که در پس توسّل به تئوری ابتناء وجود دارد، این است که هرچند ویژگیهای ذهنی، غیرفیزیکیاند، اما بنحوی نگران کننده هم غیرفیزیکی نیستند که بصورت رها و شناور بر فراز عالم فیزیک لحاظ شوند. (Macdonald, C., & Mcdonald, G., 2010, "Emergence and Downward Causation", p.145.)
📎 اما فیزیکالیستها به این نکته توجّه میدهند که رابطه ابتناء چیزی درباره این نمیگوید که چگونه ویژگی ذهنی M از ویژگی فیزیکی P مشتق یا نتیجه میشود؟ یا چیزی درباره این نمیگوید که چگونه این واقعیت که یک شیء، دارای ویژگی M است، میتواند براساس این واقعیت تبیین گردد که دارای ویژگی P است؟
کیم میگوید رابطه ابتناء، چیزی بیش از نوعی هم تغییری بین ویژگی ابتناء یافته و ویژگی پایه ابتناء، نیست. به اعتقاد او این مقدار نمیتواند توضیحی کافی برای بیان رابطه دو ویژگی مذکور باشد. رابطه ای که آنقدر کلّی است که به گونه های مختلف قابل تفسیر می باشد. (Kim, 2006, "Being Realistic About Emergentism", p.200)
.
@MHomazadeh
@PhilMind
🟥قبلا درباره رابطه #سوپرونینس (#ابتناء / #فرارویدادگی) سخن گفتیم. رابطهای وجودشناختی بین ویژگیهای الف (بعنوان ویژگیهای پایه) و ویژگیهای ب (بعنوان ویژگیهای ابتناءیافته)؛ بدینترتیب که ویژگی ب از ویژگی الف پدیدار میشود و هر تغییری در ویژگی ب مستلزم تغییر در ویژگی الف است و نه بالعکس. یعنی ویژگی ب (مثلا ویژگیهای آگاهانه) میتواند بر چند نوع ویژگی پایه الف (مثلا ویژگیهای نوروبیولوژیک) ابتناء یابد/ سوپروین شود، ولی اگر ویژگی ابتناءیافته آگاهانه تغییر یابد، حتما ویژگی پایه نوروفیزیولوژیک آن هم تغییر داشته است.
🟧در اینجا میخواهیم اضافه کنیم که در یک تقسیمبندی باید بین سوپرونینس طبیعی (قانونی) و سوپرونینس منطقی (مفهومی) تمایز گذاشت.
ویژگیهای ابتناءیافته ب بر ویژگیهای پایه الف بنحوی منطقی سوپروین میشوند اگر بلحاظ منطقی هیچ دو جهان ممکنی وجود نداشته باشد که ویژگیهای الف یکسان ولی ویژگیهای ب متفاوت باشند.
بعنوان مثال ویژگیهای ماکروسکوپی فیزیک (مانند شکل اشیاء) بطور منطقی بر ویژگیهای میکروسکوپی فیزیک (مانند تنوع و آرایش ذرات بنیادین) مبتنی میشود. در نتیجه منطقا جهان ممکنی قابل تصور نیست که ویژگیهای میکروسکوپی ذرات بنیادین این میز بدون تحقق ویژگی ماکروسکوپی شکل آن تحقق یابد.
🟨ولی سوپرونینس طبیعی (قانونی) ضعیفتر است. در چنین وضعیتی ویژگی ابتناءیافته ب صرفا در جهانهای ممکنی با #قوانین_طبیعی مشابه جهان ما بر ویژگی پایه الف ابتناء مییابند. مثلا یک مول گاز با حجم و دمای یکسان در جهانهای ممکن دارای قوانین طبیعی مشابه جهان ما، فشار یکسانی خواهند داشت. ولی منطقا جهانهای ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت تصورپذیر (conceivable) هستند که مثلا ثابت K گاز در pV=KT کمتر یا بیشتر باشد و در نتیجه یک مول گاز با حجم و دمای یکسان، فشار متفاوتی خواهد داشت. هرچند که K متفاوت در جهان طبیعی شبیه ما وقوع نمییابد، ولی بلحاظ منطقی در جهانهایی با قوانین طبیعی متفاوت، امکانپذیر است.
🟩در مورد ویژگیهای آگاهانه اگر دو موجود بلحاظ فیزیکی کاملا یکسان باشند، شاید بتوان گفت تا جایی که قوانین طبیعی یکسانی برقرارند، #تجربه_آگاهانه یکسانی هم خواهند داشت. بدینترتیب میتوان نتیجه گرفت که #آگاهی بطور طبیعی (قانونی) بر فیزیک (نوروفیزیولوژی) سوپروین میشود/ ابتناء مییابد.
ولی این امکان منطقی وجود دارد که موجودی بلحاظ فیزیکی با موجودی دیگر که هیچ تجربه آگاهانهای ندارد یا دارای #کوالیا ی متفاوتی است، یکسان باشد. یعنی منطقا تصورپذیر است که موجودی با فیزیک کاملا یکسان در جهان ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت، ویژگیهای آگاهانه متفاوتی هم داشته باشد (یا فاقد ویژگی آگاهانه باشد).
🟦مدعای #ماتریالیسم و #فیزیکالیسم نیازمند سوپرونینس منطقی است و نه صرفا طبیعی. #مادی_انگاری زمانی صادق است که اطمینان حاصل کند ویژگیهای آگاهانه با ضرورت منطقی بر ویژگیهای نوروفیزیولوژیک سوپروین میشوند و در نتیجه، بازاء هر جهان ممکن منطقی W که بلحاظ فیزیکی با جهان ما یکسان باشد، همه پدیدههای آگاهانه که در جهان ما صادقاند، در W هم صادق باشند. این با تعریفی که فرنک جکسون (۱۹۹۴) از فیزیکالیسم ارائه کرده، انطباق دارد.
🟪اما بنظر میرسد بلحاظ منطقی تصورپذیر است (بلحاظ مفهومی دربردارنده تناقض و عدم انسجام نیست) که در جهانهای ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت، موجودات دارای فیزیک کاملا یکسان با ما، ویژگیهای آگاهانه کاملا متفاوتی داشته باشند.
در اینصورت انگارههای فیزیکالیستی تقلیلگرایانه درباره آگاهی با چالش فلسفی جدی روبهرو هستند. آنها اگر مثلا قائل به #اینهمانی ذهن و مغز هستند، باید بتوانند ثابت کنند این رابطه اینهمانی در تمام جهانهای ممکن بلحاظ منطقی برقرار است (مثل اینهمانی آب با آرایش مولکولی H2O که ضرورت منطقی دارد).
یا اگر از سوپرونینس ذهن فیزیکی بر مغز دفاع میکنند، باید بتوانند نشان دهند که ابتناء مذکور در تمام جهانهای ممکن برقرار است. این اگر نگوییم محال، بسیار دشوار بنظر میرسد.
@PhilMind