eitaa logo
فلسفه ذهن
962 دنبال‌کننده
140 عکس
69 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📙 «آگاهی، کارکرد و بازنمایی» نام مجموعه مقالاتی از نِد بلاک - فیلسوف ذهن شناخته‌شده دانشگاه نیویورک - است که در ۶۱۷ صفحه توسط انتشارات MIT و در سال ۲۰۰۷ بچاپ رسیده است. 📕 این مجموعه در ۵ فصل (مشتمل بر ۲۷ مقاله) گردآوری شده که در فصل اول به تبیین نظریه و نقد آن می‌پردازد. فصل دوم به تعریف و تفکیک مفاهیم اختصاص دارد که نقد تئوری در باب آگاهی را نیز شامل می‌شود. در فصل سوم رویکردهای تجربی به آگاهی مورد بررسی قرار می‌گیرند و در پس اکتشاف همبسته‌های نورونی در به بحث گذاشته می‌شود. فصل چهارم، امکان فقدان () را به بحث می‌گذارد و از «مسئله دشوارتر» آگاهی می‌گوید. و بالاخره فصل پنجم دیدگاه (رایج‌ترین رویکرد تقلیل‌گرای دو‌ دهه اخیر به آگاهی) را از جنبه‌های مختلف نقد می‌کند. 📗 بلاک با این‌که خود فیزیکالیست تقلیل‌گراست، اما در این مجموعه مقالات، انتقادات مختلفی به سایر دیدگاه‌های فیزیکالیستی (مانند کارکردگرایی و بازنمودگرایی) مطرح کرده است. اشکالات فیلسوفانی مانند دیوید چالمرز و ندبلاک همواره مورد توجه و ارجاعات گسترده در ادبیات بوده است. @PhilMind
🧨 در مقاله "why you can't make a computer that feels pain" علیه وجود استدلال می‌کند. دیدگاه دنت درباره یا ، با عنوان (Eliminativism) در شناخته می‌شود که اساساً وجود خصیصه سابجکتیو و پدیداری حالات آگاهانه را انکار می‌کند؛ نه این‌که بدنبال تبیینی فیزیکالیستی و تقایل‌گرایانه از آن باشد. 🧨 استدلال او در این مقاله متکی به سندرم‌های کلینیکی درد است که آن‌ها را تفکیک واکنشی (reactive dissociation) می‌نامد. در پزشکی بخوبی روشن شده که داروهایی مانند مرفین و برخی شیوه‌های جراحی باعث می‌‌شوند حس ناخوشایند درد از بین برود، اما جنبه تحریک حسی آن کماکان باقی بماند. این اتفاق بطور تیپیکال در بیمارانی رخ می‌داد که تحت جراحی لوبوتومی پری‌فرونتال (تخریب بخش‌های قدامی لوب فرونتال مغز که در اوایل قرن بیستم برای درمان برخی از اختلالات روانی بکار می‌رفت)، قرار می‌گرفته‌اند. همچنین در جراحی سینگولوتومی قدامی دوطرفه که آخرین خط درمان برای بیماران وسواسی اجباری (OCD) است، جدایی جنبه افکتیو درد از جنبه حسی آن دیده می‌شود. 🧨 دنت در این‌جا مواردی از لوبوتومی و مصرف مرفین را مثال می‌زند و نتیجه می‌گیرد که کوالیای درد، فاقد هرگونه نقش تبیینی است و بنابراین فرض وجود آن در نظریه‌های علمی، جایگاهی ندارد. در واقع دنت معتقد است مفهوم عرفی ما از درد در برابر پیشرفت‌های علمی در تحقیقات مربوط به درد، نمی‌تواند مقاومت کند. 🧨 از نظر دنت، فرد مبتلا به تفکیک واکنشی، کاملاً آگاه است و صادقانه باور دارد که ۱) درد دارد و ۲) درد او ناخوشایند و دردناک نیست. واضح است که باور ۲ در چنین افرادی، با مفهوم عرفی و متعارف درد تعارض دارد. پس ما با یک مفهوم متناقض از درد روبروییم و از آن‌جا که شیء یا یک رویداد منطقاً متناقض نمی‌تواند وجود داشته باشد، پس چیزی به معنای عرفی درد، چیزی جز توهم نیست. 🧨 کافمن در پاسخ به دنت می‌گوید ما باید میان «باور به درد داشتن» و «درد داشتن» تمایز قائل شویم. به عبارت دیگر خطاناپذیری، ویژگی ضروری مفهوم ما از درد است و نه ویژگی ضروری باورهای ما درباره درد. ما معمولاً درد را به حیوانات و نوزادن هم نسبت می‌دهیم، اما بسختی به آن‌ها نسبت می‌دهیم که باور دارند که درد دارند. به عبارت دیگر باور به این‌که درد داریم، ویژگی ضروری مفهوم ما از درد نیست. 🧨 فراتر از این، اگر بخواهیم موارد تفکیک واکنشی را دقیق‌تر ارزیابی کنیم، در می‌یابیم که در صورت صحت این گزارش‌ها، بخش هیجانات و عواطف منفی ناشی از وجود درد در این افراد وجود ندارد. به عبارت دیگر این بیماران، جنبه آزارندگی درد را متوجه نمی‌شوند. حال آیا افراد مبتلا به تفکیک واکنشی، اصلاً مبتلا به درد هستند؟ به نظر می‌رسد پاسخ منفی است. 🧨 اگر کسی واقعاً هیچ احساس سابجکتیو از درد نداشته باشد، ویژگی مقوّم درد را ندارد؛ ولو این‌که رویدادهای نورونی مرتبط با درد در سیستم عصبی وی اتفاق بیفتد. در بدن ما اتفاقات فیزیولوژیک زیادی رخ می‌دهد که از آن‌ها آگاه نیستیم. آن‌چه درد را درد می‌سازد، حس درد است و نه فیزیولوژی درد. @PhilMind
🎈 طبق دیدگاه در کتاب Consciousness Explained، آگاه بودن تماماً عبارتست از اجرای یک‏دست برنامه یا برنامه‏های خاص در یک ماشین موازی که در طبیعت به تکامل رسیده است. مهم است توجّه داشته باشیم از آن‏جا که دنت، اساسا وجود و را انکار می‌کند، نیازی به استدلال بیشتر برای حمایت از نمی‏بیند. 🎈 دنت در برابر استدلال (که می‌گوید: المثناهای فیزیکی ما که فاقد حس درونی و آگاهی پدیداری باشند، بنحوی منسجم تصورپذیرند و در نتیجه امکان وقوعی دارند، پس آگاهی فراتر از فیزیک است)، تصریح دارد که امکان ندارد چنین زامبی‏هایی وجود داشته باشند. به بیان او، هر ماشینی - صرفنظر از آن‏که از چه موادی درست شده - اگر دقیقاً شبیه ما رفتار می‏کند، پس باید همان‏طور که درباره ما صادق است، دارای آگاهی نیز باشد. 🎈 شاید به نظر برسد او دارد ادّعا می‏کند زامبی‏های به قدر کافی پیچیده، در حقیقت زامبی نیستند؛ بلکه حالات آگاهانه درونی را دقیقاً شبیه ما دارند. اما این قطعاً ادّعای او نیست. در واقع دیدگاه وی اینست که ما هم زامبی هستیم و هیچ تفاوتی بین ما و ماشین‏های فاقد حالات آگاهانه وجود ندارد. 🎈 به اعتقاد او درد نام یک احساس نیست؛ بلکه خیالات عقیم‏مانده و امیدهای شکست‏خورده است و این ایده که زامبی‏ها «رنج می‏برند»، هیچ تفاوتی با رنج آگاهانه ما ندارد. 🎈 نکته استدلال از سوی این بود که نحو برنامه برای محتوای معناشناختی موجود در ذهن انسان چینی زبان، کافی نیست. سرل می‌پرسد: چرا دنت با استدلال آن‏گونه که من طرح کرده‏ام، مواجه نمی‏شود؟ چرا او به ما نمی‏گوید کدامیک از سه مقدّمه استدلال اتاق چینی را ردّ می‏کند؟ این مقدّمه‏ها خیلی پیچیده نیستند: الف) برنامه‏های محاسباتی بر اساس نحو هستند، ب) ذهن‏ها دارای محتوای معناشناختی هستند، ج) نحو فی‏نفسه، معادل با یا کافی برای محتوای معناشناختی نیست. 🎈 سرل اعتقاد دارد پاسخ روشن است؛ دنت استدلال صوری را دنبال نمی‏کند، زیرا در آن حالت باید بپذیرد که مقدّمه دوم را ردّ می‏کند. او براساس فرضیه‏اش مجبور است انکار کند که اذهان دارای محتوای ذاتی معناشناختی هستند. (See: Searle, J., 1997, The Mystery of Consciousness, pp. 106-109) 🎈 اکثر کسانی که از هوش مصنوعی قوی دفاع می‏کنند، فکر می‏کنند که کامپیوترها هم مانند ما دارای محتوای ذهنی‏اند و به اشتباه، دنت را نیز همراه خویش می‏انگارند. حال آن‏که دنت فکر نمی‏کند کامپیوترها دارای محتوای ذهنی باشند؛ زیرا او فکر نمی‏کند که اساساً چیزی به نام محتوای ذهنی وجود داشته باشد. 🎈 در واقع بدنبال اشکالاتی که به دیدگاه‌های تقلیل‌گرایانه در باب ذهن و مطرح شد، دنت و همراهان او دیدگاه () را برای حذف صورت مسئله آگاهی مطرح کردند که البته در میان فیلسوفان با اقبال چندانی مواجه نشده است. این دیدگاه اساسا وجود چیزی بنام کوالیا یا حالات پدیداری سابجکتیو را در حد توهم می‌داند و در نتیجه نیازی هم برای تبیینش نمی‌بیند؛ البته توهمی که برای عبور از مراحل تکامل زیست‌شناختی، کارآمد بوده است. @PhilMind
📚 📕ویراست دوم کتاب «مبانی فلسفی علوم اعصاب» در سال ۲۰۲۱ و در ۵۲۵ صفحه به چاپ رسیده است. 📘این کتاب که حاصل همکاری یک فیلسوف و یک نوروساینتیست است، به مثابه یک هندبوک برای تدوین گردیده تا قبل از شروع مفهوم‌سازی و طراحی آزمایش‌ها، مورد مراجعه قرار گیرد. 📗بخش اول کتاب به مرور مسائل فلسفی در علوم اعصاب و ریشه های تاریخی و مفهومی آن‌ها می‌پردازد و حوزه مفهومی و خلط منطقی در علوم اعصاب شناختی را بررسی می‌کند. 📙فصول بخش دوم کتاب، موضوعاتی مانند ، معرفت، ، باور، تصویرسازی ذهنی، ، ، حرکات و افعال ارادی و اختیاری، کنترل اجرایی، رفتار مکانیکی و ... را محور قرار داده و فصل سوم به موضوعات مرتبط با که نوروساینس معاصر را در برگرفته، اختصاص دارد: آگاهی بازنمودی و غیر بازنمودی، آگاهی ادراک حسی، ، و‌ خصیصه کیفی . در این فصل، دو تئوری عمده «اطلاعات یکپارچه‌شده» (Integrated Information Theory: IIT) و «فضای کاری سرتاسری» (Global Workspace Theory) و برخی ابهامات و اشکالات آن‌ها نیز مطرح گردیده و مسئله آگاهی بازخوانی شده است. 📒بخش چهارم کتاب عمدتا به مباحث روش‌شناختی پرداخته و مباحث و و ... را بررسی کرده است. در این بخش، محدوده کارآمدی و عدم کارآمدی نوروساینس از یکسو و فلسفه از سوی دیگر به بحث گذاشته شده است. 📓در بخش ضمایم کتاب نیز دیدگاه دنیل دنت و جان سرل مرور شده است. @PhilMind
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ در این گفتگو👆 دیدگاهش درباره توهمی بودن تجربیات درونی () و حتی فاعل تجربه‌کننده (بمثابه یک شخصیت) را توضیح می‌دهد. این دیدگاه که در ادبیات فلسفه ذهن با عنوان شناخته می‌شود، پس از اشکالاتی که در برابر تئوری‌های تحویل‌گرا اقامه شد، مطرح گردید و در واقع صورت مسئله را حذف می‌کند. ✳️ از جمله چالش‌های پیش‌روی حذف‌گرایی اما اینست که باید بین دوگونه "توهم" در مورد حالات پدیداری تفکیک کرد: ت۱) عدم تطابق محتوای تجربه سابجکتیو با ابژه بازنمایی‌شونده (مثل احساس خارش در کف پایی که قطع شده است و ...) ت۲) عدم وجود محتوای تجربه (بازنمایی‌کننده) ✳️ دیدگاه دنت صراحتا از سنخ ت۲ است و وجود هرگونه احساس پدیداری را انکار می‌کند. اما مثال‌هایی که بعضا برای تایید دیدگاهش می‌آورد (مانند ماهیت رنگ)، از سنخ ت۱ است. این‌که تجربه و احساس درونی ما، چیزی را بازنمایی می‌کند که واقعیت ندارد، متفاوت است با این که خود همان تجربه و احساس درونی هم وجود نداشته باشد. ✳️ اگر تلقی ت۲ را بپذیریم، ناچار باید به این چالش پاسخ بدهیم که خود این توهم نیز یک حالت آگاهانه پدیداری است و اگر برای تبیین آن نیز به توهمی دیگر متوسل شویم، این تسلسل باطل ادامه خواهد یافت. باید توجه داشت امر سابجکتیو ذاتا چیزیست که بنحو اول‌شخص ادراک می‌شود و ادعای عدم وجود آن (در عین این‌که دارد بنحو اول‌شخص ادراک می‌شود)، انکار ذات در عین وجود آنست. @PhilMind
🌑 در مقاله "کوالیای کواینی" برای نفی ، چند ویژگی مختص آن را برشمرده و از جمله مهم‌ترین این ویژگی‌ها را «دسترسی مستقیم و بی‌واسطه» دانسته است. او چند ارائه داده تا این ویژگی و در نتیجه وجود چیزی به اسم کوالیا را رد کند: 🌘 آقای سانبورن تست کننده حرفه‌ای قهوه مکسول هاوس است و در حدود 6 سال شغل او این بوده تا مزه قهوه تغییری نکند. او می‌گوید در حالی ‌که از طعم و تست قهوه ماکسول هاوس لذّت می‌برد، دیگر این کار را نمی‌کند. دلیل او این است که دیگر قهوه ماکسول هاوس آن طعم و مزه سابق را برایش ندارد. 🌗 سه تبیین ممکن برای این تغییر وجود دارد: 1) کوالیای او تغییر کرده و استانداردهای او ثابت باقی‌مانده‌اند. 2) کوالیای او ثابت باقی‌مانده‌اند، اما او به خاطر نمی‌آورد؛ چون استانداردهای او تغییر کرده‌اند. 3) هم کوالیا و هم استانداردهای او تغییر کرده. از آنجا که آقای سانبورن ‌قادر نیست از طریق درون‌نگری امکان‌های 2 و 3 را رد کند، نمی‌تواند از طریق درون‌نگری بداند که کوالیای او تغییر کرده است. بنابراین او دسترسی مستقیم و معرفت بی‌واسطه به کوالیای خودش ندارد. (Dennett, 1988, “Quining Qualia”, in: Consciousness in Contemporary Science, A., Marcel, & E., Bisiach, (eds.), Oxford University Press, pp. 525-532) 🌖 دنت در این مقاله دو آزمایش فکری دیگر با همین خط استدلال ارائه می‌دهد که البته آزمایش‌های دیگر بدلیل گره‌زدن قضاوت کوالیا به تعدیل در فرآیندهای دسترسی به حافظه، مناقشه پذیرترند. اساساً تجربه ادراکی مانند شیرینی و نظایر آن (ترشی، تلخی، شوری) خیلی سریع از طریق رسپتورهای زبانی در بخش چشایی مغز مشخّص می‌شوند. این اتّفاق سریع‌تر از آن است که قضاوت یا مقایسه‌ای رخ دهد و وابسته به حافظه نیست (See: Gutierrez & Fonesca, 2020, “The neuroscience of sugars in taste, gut-reward, feeding circuits, and obesity”, Cellular and Molecular Life Sciences, Vol. 77, No. 2.) 🌕 به نظر می‌رسد دنت نکته‌ای را نادیده گرفته است؛ از این‌که تجربه‌کننده نمی‌داند چگونه میان کوالیای فعلی و قبلی مقایسه انجام دهد، منطقاً نتیجه نمی‌شود که تجربه‌کننده دسترسی مستقیم و بی‌واسطه به کوالیای فعلی خودش ندارد. 🌔 در واقع به نظر می‌رسد خط استدلال دنت در این آزمایش‌های فکری به گونه زیر است: الف) شخص تجربه‌کننده در آزمایش‌های فکری فوق قادر نیست از طریق درون‌نگری میان کوالیای فعلی و کوالیای قبلی مقایسه‌ای انجام دهد نتیجه: بنابراین شخص تجربه‌کننده، دسترسی مستقیم به کوالیای فعلی خود ندارد. 🌓 اما دنت چگونه از مقدّمه الف به نتیجه رسیده است؟ بلحاظ منطقی برای این‌که نتیجه‌گیری فوق درست باشد، دنت دست‌کم نیازمند یک مقدّمه دیگر است: مقدّمه رابط: اگر کسی قادر نباشد از طریق درون‌نگری میان کوالیای فعلی و کوالیای قبلی مقایسه‌ای انجام دهد، پس او دسترسی مستقیم و بی‌واسطه به کوالیا فعلی خودش ندارد. 🌒 ولی آیا این مقدّمه رابط، معقول است؟ دنت هیچ دلیلی به ما ارائه نمی‌دهد؛ در حالیکه قضاوت کردن درباره نسبت کوالیای فعلی با کوالیای قبلی، چیزی بیش از دسترسی مستقیم به کوالیای فعلی است. 🌑 اگر مسئول مقایسه کوالیا، کارکرد درست خودشان را از دست داده باشند، قضاوت شخص درباره این‌که چگونه کوالیای فعلی او به کوالیای قبلی او مربوط می‌شود، نادرست خواهد بود. اما این باعث نمی‌شود ادراک مستقیم و بی‌واسطه به کوالیای فعلی‌اش (خصوصاً کوالیای فرآیندهای ادراکی مانند شیرینی، شوری، ترشی، تلخی و ..) هم آسیب دیده باشد. @PhilMind
18.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥ند بلاک – استاد دانشگاه نیویورک و از پیشگامان – در برابر دیدگاه امثال استدلال می‌کند. استدلال او بر تفکیک بین آگاهی دسترس (Access Consciousness) و آگاهی پدیداری (Phenomenal Consciousness) استوار است و نمونه‌هایی را مثال می‌زند که جنبه دسترسی و اطلاعاتی آگاهی بدون جنبه پدیداری آن در سیستم بینایی وجود دارد و بالعکس. 💥تلاش بلاک بر اینست که نشان دهد دیدگاه دنت درباره یک نوع دانستن تمام مصادیق اشتباه است و چیزی بیش از جنبه‌های اطلاعاتی آگاهی که در کارکردهای شناختی بکار می‌آید هم وجود دارد. چیزی که همان جنبه پدیداری و تجربه‌ای آگاهی است و برخی فیلسوفان دیگر نیز مانند دیوید چالمرز با تفکیک آگاهی پدیداری و آگاهی روان‌شناختی، و فلاناگان با تفکیک حساسیت تجربه‌ای و حساسیت اطلاعاتی، بدان پرداخته‌اند. 💥در واقع استراتژی بلاک اینست که با ارجاع به آزمایشات و اکتشافات ، تمایز موارد پردازش اطلاعات و کارکردهای شناختیِ آگاهی که فاقد هستند و موارد پدیداری سابجکتیو بدون کارکرد شناختی را مقابل دنت بگذارد تا بگوید ، نوعی متفاوت از پردازش اطلاعات (و نه درجه‌ای شدیدتر از آن) است. @PhilMind
🟥قبلا درباره رابطه ( / ) سخن گفتیم. رابطه‌ای وجودشناختی بین ویژگی‌های الف (بعنوان ویژگی‌های پایه) و ویژگی‌های ب (بعنوان ویژگی‌های ابتناءیافته)؛ بدین‌ترتیب که ویژگی ب از ویژگی الف پدیدار می‌شود و هر تغییری در ویژگی ب مستلزم تغییر در ویژگی الف است و نه بالعکس. یعنی ویژگی ب (مثلا ویژگی‌های آگاهانه) می‌تواند بر چند نوع ویژگی پایه الف (مثلا ویژگی‌های نوروبیولوژیک) ابتناء یابد/ سوپروین شود، ولی اگر ویژگی ابتناءیافته آگاهانه تغییر یابد، حتما ویژگی پایه نوروفیزیولوژیک آن هم تغییر داشته است. 🟧در این‌جا می‌خواهیم اضافه کنیم که در یک تقسیم‌بندی باید بین سوپرونینس طبیعی (قانونی) و سوپرونینس منطقی (مفهومی) تمایز گذاشت. ویژگی‌های ابتناءیافته ب بر ویژگی‌های پایه الف بنحوی منطقی سوپروین می‌شوند اگر بلحاظ منطقی هیچ دو جهان ممکنی وجود نداشته باشد که ویژگی‌های الف یکسان ولی ویژگی‌های ب متفاوت باشند. بعنوان مثال ویژگی‌های ماکروسکوپی فیزیک (مانند شکل اشیاء) بطور منطقی بر ویژگی‌های میکروسکوپی فیزیک (مانند تنوع و آرایش ذرات بنیادین) مبتنی می‌شود. در نتیجه منطقا جهان ممکنی قابل تصور نیست که ویژگی‌های میکروسکوپی ذرات بنیادین این میز بدون تحقق ویژگی ماکروسکوپی شکل آن تحقق یابد. 🟨ولی سوپرونینس طبیعی (قانونی) ضعیف‌تر است. در چنین وضعیتی ویژگی ابتناءیافته ب صرفا در جهان‌های ممکنی با مشابه جهان ما بر ویژگی پایه الف ابتناء می‌یابند. مثلا یک مول گاز با حجم و دمای یکسان در جهان‌های ممکن دارای قوانین طبیعی مشابه جهان ما، فشار یکسانی خواهند داشت. ولی منطقا جهان‌های ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت تصورپذیر (conceivable) هستند که مثلا ثابت K گاز در pV=KT کمتر یا بیشتر باشد و در نتیجه یک مول گاز با حجم و دمای یکسان، فشار متفاوتی خواهد داشت. هرچند که K متفاوت در جهان طبیعی شبیه ما وقوع نمی‌یابد، ولی بلحاظ منطقی در جهان‌هایی با قوانین طبیعی متفاوت، امکان‌پذیر است. 🟩در مورد ویژگی‌های آگاهانه اگر دو موجود بلحاظ فیزیکی کاملا یکسان باشند، شاید بتوان گفت تا جایی که قوانین طبیعی یکسانی برقرارند، یکسانی هم خواهند داشت. بدین‌ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که بطور طبیعی (قانونی) بر فیزیک (نوروفیزیولوژی) سوپروین می‌شود/ ابتناء می‌یابد. ولی این امکان منطقی وجود دارد که موجودی بلحاظ فیزیکی با موجودی دیگر که هیچ تجربه آگاهانه‌ای ندارد یا دارای ی متفاوتی است، یکسان باشد. یعنی منطقا تصورپذیر است که موجودی با فیزیک کاملا یکسان در جهان ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت، ویژگی‌های آگاهانه متفاوتی هم داشته باشد (یا فاقد ویژگی آگاهانه باشد). 🟦مدعای و نیازمند سوپرونینس منطقی است و نه صرفا طبیعی. زمانی صادق است که اطمینان حاصل کند ویژگی‌های آگاهانه با ضرورت منطقی بر ویژگی‌های نوروفیزیولوژیک سوپروین می‌شوند و در نتیجه، بازاء هر جهان ممکن منطقی W که بلحاظ فیزیکی با جهان ما یکسان باشد، همه پدیده‌های آگاهانه که در جهان ما صادق‌اند، در W هم صادق باشند. این با تعریفی که فرنک جکسون (۱۹۹۴) از فیزیکالیسم ارائه کرده، انطباق دارد. 🟪اما بنظر می‌رسد بلحاظ منطقی تصورپذیر است (بلحاظ مفهومی دربردارنده تناقض و عدم انسجام نیست) که در جهان‌های ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت، موجودات دارای فیزیک کاملا یکسان با ما، ویژگی‌های آگاهانه کاملا متفاوتی داشته باشند. در این‌صورت انگاره‌های فیزیکالیستی تقلیل‌گرایانه درباره آگاهی با چالش فلسفی جدی روبه‌رو هستند. آن‌ها اگر مثلا قائل به ذهن و مغز هستند، باید بتوانند ثابت کنند این رابطه اینهمانی در تمام جهان‌های ممکن بلحاظ منطقی برقرار است (مثل اینهمانی آب با آرایش مولکولی H2O که ضرورت منطقی دارد). یا اگر از سوپرونینس ذهن فیزیکی بر مغز دفاع می‌کنند، باید بتوانند نشان دهند که ابتناء مذکور در تمام جهان‌های ممکن برقرار است. این اگر نگوییم محال، بسیار دشوار بنظر می‌رسد. @PhilMind
30.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ند بلاک در گفتگویی که 11 روز پیش منتشر شده👆 درباره «مسئله دشوارتر آگاهی» و تفاوتش با سخن گفته است. او ناکامی تلاش‌ها در تبیین علمی را زمینه ظهور دیدگاه‌های مانند دانسته که منکر وجود واقعی چنین جنبه‌ای از هستند. ♦️وی تحلیل‌های برگرفته از که آگاهی پدیداری را در قالب یکسری کارکردها یا بازنمایی‌ها تبیین می‌کند، نوعی کوچک‌شمردن و کنارگذاشتن مسئله اصلی می‌داند: جنبه پدیداری آگاهی (). ♦️این در واقع ترجمانی دیگر از مرور چالمرز بر تلاش‌ها برای تبیین آگاهی (پدیداری) است: 1⃣ استراتژی اول اینست که تصریح می‌کند معضل برای امروز بسیار دشوار است و شاید بکلی از قلمرو علوم خارج باشد. 2⃣ استراتژی دوم به انکار حالت پدیداری دست می‌زند و اعتقاد دارد وقتی کارکردها مانند دسترسی‌پذیری و گزارش‌پذیری را تبیین کردیم، هیچ پدیده دیگری با نام باقی نمی‌ماند تا توضیح بدهیم. 3⃣ در استراتژی سوم ادعای تبیین کامل این تجربه مطرح می‌شود. اما گام مربوط به این تبیین، بسرعت نادیده گرفته و معمولاً بنوعی معجزه‌آسا خاتمه می‌یابد. 4⃣ استراتژی چهارم در پی تبیین «ساختار» تجربه آگاهانه است که برای بسیاری اهداف، مفید است، اما درباره اینکه چرا باید ابتدائاً چنین تجربه‌ای وجود داشته باشد، چیزی نمی‌گوید. 5⃣ استراتژی پنجم برای توضیح همبسته‌های نورونی تجربه است. این استراتژی نیز بوضوح کامل نیست و به ما نمی‌گوید چه فرآیندی به این تجربه آگاهانه ختم شده و چرا و چگونه؟ (Chalmers, 1996, The Conscious Mind, pp. 11-13) @PhilMind
❄️بحث درباره اخیراً بر روی ایده متمرکز شده، همراه با مواضعی در باب که همواره در پس‌زمینه وجود دارد. ... نکته بحث برانگیز این است که آیا ، تماماً بوسیله محتوای بازنمایی تأمین می‌شود؟ من می‌گویم نه، و فکر می‌کنم احساسات بدنی (Sensation) غالباً و شاید همواره، علاوه بر محتوای بازنمایی دارای خصیصه پدیداری هم هستند. ❄️آن‌چه من انکار می‌کنم اینست که محتوای بازنمایی، تمام آن چیزی است که در خصیصه پدیداری وجود دارد و اصرار می‌کنم که خصیصه پدیداری از محتوای بازنمایی، پیش می‌افتد. من این دیدگاه را phenomenism می‌نامم. یک phenomenist اعتقاد دارد که خصیصه پدیداری، نه فقط از محتوای بازنمایی، بلکه از خصوصیات شناختی و کارکردی هم پیشی می‌گیرد؛ بنابراین او به کوالیا اعتقاد دارد. (Block, 2007, Consciousness, Function, and Representation, p.553) ❄️فرض کنید که دارید در نور مناسب، به یک گوجه‌فرنگی رسیده نگاه می‌کنید. شما یک با خصوصیات کیفی خاص یا کوالیا دارید که همان قرمزی و گِردی است. فیلسوفان طرفدار ، کوالیا را محتوای بازنمودی می‌دانند که در واقع، ویژگی‌های ابژه بیرونی‌اند. ... کوالیای قرمزی تجربه بصری شما از گوجه‌فرنگی، چیزی است که تجربه شما از رنگ گوجه‌فرنگی بیرونی بازنمایی می‌کند. بنابراین دیدگاه فوق، یک نوع در باب کوالیاست ... . ❄️این موضع که کوالیا را در جهان بیرون قرار می‌دهد، ما را قادر می‌سازد که کوالیا را بعنوان یک کیفیت درون‌نگرانه خصوصی، رد کنیم و این رویکرد برای آنان که متعهد به جایگاهی فیزیکال برای هستند، خوشایند می‌نماید ... . اما چه دلیلی برای تشکیک در بازنمودگرایی وجود دارد؟ ❄️ اول آن‌که رنگ‌ها را در نظر بگیرید؛ یعنی وقتی شما قرمزی می‌بینید، من سبزی می‌بینم و بالعکس. ما هر دو می‌گوییم که گوجه‌ها قرمز هستند و کاهوها سبزند. کاربردهای لفظی ما کاملاً مشابه و یکسان است. اما کیفیت تجربه بصری شما وقتی که به یک گوجه نگاه می‌کنید شبیه کیفیت تجربه بصری من است وقتی که به یک کاهو می‌نگرم؛ و بالعکس. بنابراین محتوای بازنمودی نمی‌تواند تمام آن چیزی باشد که به کوالیا مربوط است. ❄️دوم آن‌که حتی اگر در یک – مثل بینایی – شباهت‌ها و تفاوت‌های کوالیا به بیش از شباهت‌ها و تفاوت‌های محتواهای بازنمودی نرسد، مسلماً تفاوت‌های کوالیا در کیفیات احساسی مختلف داریم که صرفاً تفاوت‌هایی در محتواهای بازنمودی نیستند. مثلاً ما می‌توانیم باوری – بازنمایی‌ای درباره یک ابژه یا ویژگی خارجی – شکل بدهیم که مثلا: "گربه من الان روی لباسم پرید"؛ هم بر اساس تجربه بینایی و هم بر اساس تجربه لامسه. آیا واضح نیست که یک اختلاف کیفی بین این تجربیات وجود دارد؛ حال آن‌که محتوای بیرونی بازنمودی در این دو تجربه، این‌همان است. (Kim, 2010, Philosophy of Mind, pp.159-160) @PhilMind
📚 📕 و نوشته شان ژائو در 515 صفحه و توسط انتشارات آکسفورد بچاپ رسیده است. 📙 کتاب سه بخش کلی دارد. در بخش اول، تحت عنوان «آگاهی و فروپاشی تابع موج»، مباحثی از جمله مدل فروپاشی سابجکتیو-آبجکتیو و چالش‌های آن، ذهن‌مندی کوانتومی و ، و ... مورد بررسی قرار گرفته است و جالب آنکه نیز از نویسندگان این بخش است. 📒 بخش دوم کتاب با عنوان «آگاهی در تئوری‌های کوانتومی» تیتر مقالاتتی مانند مکانیک کوانتوم و محدودیت‌های آگاهی، چرایی و چگونگی ورود فیزیک به مباحث ذهن و چرایی موضوعیت ذهن در مکانیک کوانتوم، نقش‌هایی که به آگاهی در مکانیک کوانتوم نسبت داده می‌شود، و ... دیده می‌شود. 📘 بخش سوم (آخر) نیز عنوان «رویکردهای مکانیک کوانتوم به آگاهی» را انتخاب کرده و مباحثی دربردارنده فیزیک جدید و طرحی برای آگاهی، بیولوژی کوانتومی آگاهی، بررسی امکان حل آگاهی توسط مکانیک کوانتوم، جایگاه در یک جهان ارتباطی، و ... را منتشر کرده است. و از نویسندگان این بخش هستند. 📗 این کتاب در سال ۲۰۲۲ بچاپ رسیده و برای علاقمندان به مباحث آگاهی و مکانیک کوانتوم بسیار جذاب بنظر می‌رسد. @PhilMind
📚 کتاب «متافیزیک معرفت»، نوشته کیث هوساک، در 328 صفحه توسط انتشارات آکسفورد در 2007 چاپ شده است. 🌕 در این کتاب چند مبحث و فصل مهم و مرتبط با فلسفه ذهن مطرح شده است. ✳️ پیش‌فرض نویسنده این است که معرفت درواقع رابطۀ بسیط غیرفیزیکی است و ازاین‌رو وظیفۀ معرفت‌شناسی تحلیل معرفت از راه صدق و توجیه نیست، بلکه مطالعۀ توجیه است با مفروض انگاشتن مفهوم معرفت. ☘️ فصل نخست تبیین می‌کند که معرفت رابطه‌ای میان ذهن و واقعیت است. در این فصل در این باره بحث شده است که آیا معرفت، یک است؟ سپس رابطۀ میان معرفت و حالات ذهنی را بررسی می‌کند. 🍀 محور بحث در فصل سوم، است و بیان می‌شود که محتوا گونه‌ای یک واقعیت است و محتوا ویژگی است و همین ویژگی، ارزش شناختی فعل ذهنی را متعین می‌سازد. سپس دربارۀ و رابطه‌اش با بحثی مطرح می‌شود. 🌿 نویسنده فصل پنجم را به بحث دربارۀ اختصاص می‌دهد و می‌کوشد و را از راه معرفت تعریف کند. می‌گوید یک حالت ذهنی آگاهانه است اگر مصداق گونه‌ای خاص از کلی (universal)، یعنی (quale)، باشد. 🌱 در فصل ششم دربارۀ چیستی بحث می‌شود و نویسنده، همنوا با جان لاک، شخص را نیز بر اساس معرفت تعریف می‌کند: شخص آن ذهنی است که می‌تواند تحت مفهوم "من" دربارۀ خود بیندیشد؛ پس شخص آن موجودی است که خود را تحت مفهوم "من" می‌شناسد. در این فصل دربارۀ ، و نظریۀ نیز مباحثی مطرح شده است. 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind