eitaa logo
فلسفه ذهن
958 دنبال‌کننده
140 عکس
69 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
🎈 طبق دیدگاه در کتاب Consciousness Explained، آگاه بودن تماماً عبارتست از اجرای یک‏دست برنامه یا برنامه‏های خاص در یک ماشین موازی که در طبیعت به تکامل رسیده است. مهم است توجّه داشته باشیم از آن‏جا که دنت، اساسا وجود و را انکار می‌کند، نیازی به استدلال بیشتر برای حمایت از نمی‏بیند. 🎈 دنت در برابر استدلال (که می‌گوید: المثناهای فیزیکی ما که فاقد حس درونی و آگاهی پدیداری باشند، بنحوی منسجم تصورپذیرند و در نتیجه امکان وقوعی دارند، پس آگاهی فراتر از فیزیک است)، تصریح دارد که امکان ندارد چنین زامبی‏هایی وجود داشته باشند. به بیان او، هر ماشینی - صرفنظر از آن‏که از چه موادی درست شده - اگر دقیقاً شبیه ما رفتار می‏کند، پس باید همان‏طور که درباره ما صادق است، دارای آگاهی نیز باشد. 🎈 شاید به نظر برسد او دارد ادّعا می‏کند زامبی‏های به قدر کافی پیچیده، در حقیقت زامبی نیستند؛ بلکه حالات آگاهانه درونی را دقیقاً شبیه ما دارند. اما این قطعاً ادّعای او نیست. در واقع دیدگاه وی اینست که ما هم زامبی هستیم و هیچ تفاوتی بین ما و ماشین‏های فاقد حالات آگاهانه وجود ندارد. 🎈 به اعتقاد او درد نام یک احساس نیست؛ بلکه خیالات عقیم‏مانده و امیدهای شکست‏خورده است و این ایده که زامبی‏ها «رنج می‏برند»، هیچ تفاوتی با رنج آگاهانه ما ندارد. 🎈 نکته استدلال از سوی این بود که نحو برنامه برای محتوای معناشناختی موجود در ذهن انسان چینی زبان، کافی نیست. سرل می‌پرسد: چرا دنت با استدلال آن‏گونه که من طرح کرده‏ام، مواجه نمی‏شود؟ چرا او به ما نمی‏گوید کدامیک از سه مقدّمه استدلال اتاق چینی را ردّ می‏کند؟ این مقدّمه‏ها خیلی پیچیده نیستند: الف) برنامه‏های محاسباتی بر اساس نحو هستند، ب) ذهن‏ها دارای محتوای معناشناختی هستند، ج) نحو فی‏نفسه، معادل با یا کافی برای محتوای معناشناختی نیست. 🎈 سرل اعتقاد دارد پاسخ روشن است؛ دنت استدلال صوری را دنبال نمی‏کند، زیرا در آن حالت باید بپذیرد که مقدّمه دوم را ردّ می‏کند. او براساس فرضیه‏اش مجبور است انکار کند که اذهان دارای محتوای ذاتی معناشناختی هستند. (See: Searle, J., 1997, The Mystery of Consciousness, pp. 106-109) 🎈 اکثر کسانی که از هوش مصنوعی قوی دفاع می‏کنند، فکر می‏کنند که کامپیوترها هم مانند ما دارای محتوای ذهنی‏اند و به اشتباه، دنت را نیز همراه خویش می‏انگارند. حال آن‏که دنت فکر نمی‏کند کامپیوترها دارای محتوای ذهنی باشند؛ زیرا او فکر نمی‏کند که اساساً چیزی به نام محتوای ذهنی وجود داشته باشد. 🎈 در واقع بدنبال اشکالاتی که به دیدگاه‌های تقلیل‌گرایانه در باب ذهن و مطرح شد، دنت و همراهان او دیدگاه () را برای حذف صورت مسئله آگاهی مطرح کردند که البته در میان فیلسوفان با اقبال چندانی مواجه نشده است. این دیدگاه اساسا وجود چیزی بنام کوالیا یا حالات پدیداری سابجکتیو را در حد توهم می‌داند و در نتیجه نیازی هم برای تبیینش نمی‌بیند؛ البته توهمی که برای عبور از مراحل تکامل زیست‌شناختی، کارآمد بوده است. @PhilMind
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ در این گفتگو👆 دیدگاهش درباره توهمی بودن تجربیات درونی () و حتی فاعل تجربه‌کننده (بمثابه یک شخصیت) را توضیح می‌دهد. این دیدگاه که در ادبیات فلسفه ذهن با عنوان شناخته می‌شود، پس از اشکالاتی که در برابر تئوری‌های تحویل‌گرا اقامه شد، مطرح گردید و در واقع صورت مسئله را حذف می‌کند. ✳️ از جمله چالش‌های پیش‌روی حذف‌گرایی اما اینست که باید بین دوگونه "توهم" در مورد حالات پدیداری تفکیک کرد: ت۱) عدم تطابق محتوای تجربه سابجکتیو با ابژه بازنمایی‌شونده (مثل احساس خارش در کف پایی که قطع شده است و ...) ت۲) عدم وجود محتوای تجربه (بازنمایی‌کننده) ✳️ دیدگاه دنت صراحتا از سنخ ت۲ است و وجود هرگونه احساس پدیداری را انکار می‌کند. اما مثال‌هایی که بعضا برای تایید دیدگاهش می‌آورد (مانند ماهیت رنگ)، از سنخ ت۱ است. این‌که تجربه و احساس درونی ما، چیزی را بازنمایی می‌کند که واقعیت ندارد، متفاوت است با این که خود همان تجربه و احساس درونی هم وجود نداشته باشد. ✳️ اگر تلقی ت۲ را بپذیریم، ناچار باید به این چالش پاسخ بدهیم که خود این توهم نیز یک حالت آگاهانه پدیداری است و اگر برای تبیین آن نیز به توهمی دیگر متوسل شویم، این تسلسل باطل ادامه خواهد یافت. باید توجه داشت امر سابجکتیو ذاتا چیزیست که بنحو اول‌شخص ادراک می‌شود و ادعای عدم وجود آن (در عین این‌که دارد بنحو اول‌شخص ادراک می‌شود)، انکار ذات در عین وجود آنست. @PhilMind
🌑 در مقاله "کوالیای کواینی" برای نفی ، چند ویژگی مختص آن را برشمرده و از جمله مهم‌ترین این ویژگی‌ها را «دسترسی مستقیم و بی‌واسطه» دانسته است. او چند ارائه داده تا این ویژگی و در نتیجه وجود چیزی به اسم کوالیا را رد کند: 🌘 آقای سانبورن تست کننده حرفه‌ای قهوه مکسول هاوس است و در حدود 6 سال شغل او این بوده تا مزه قهوه تغییری نکند. او می‌گوید در حالی ‌که از طعم و تست قهوه ماکسول هاوس لذّت می‌برد، دیگر این کار را نمی‌کند. دلیل او این است که دیگر قهوه ماکسول هاوس آن طعم و مزه سابق را برایش ندارد. 🌗 سه تبیین ممکن برای این تغییر وجود دارد: 1) کوالیای او تغییر کرده و استانداردهای او ثابت باقی‌مانده‌اند. 2) کوالیای او ثابت باقی‌مانده‌اند، اما او به خاطر نمی‌آورد؛ چون استانداردهای او تغییر کرده‌اند. 3) هم کوالیا و هم استانداردهای او تغییر کرده. از آنجا که آقای سانبورن ‌قادر نیست از طریق درون‌نگری امکان‌های 2 و 3 را رد کند، نمی‌تواند از طریق درون‌نگری بداند که کوالیای او تغییر کرده است. بنابراین او دسترسی مستقیم و معرفت بی‌واسطه به کوالیای خودش ندارد. (Dennett, 1988, “Quining Qualia”, in: Consciousness in Contemporary Science, A., Marcel, & E., Bisiach, (eds.), Oxford University Press, pp. 525-532) 🌖 دنت در این مقاله دو آزمایش فکری دیگر با همین خط استدلال ارائه می‌دهد که البته آزمایش‌های دیگر بدلیل گره‌زدن قضاوت کوالیا به تعدیل در فرآیندهای دسترسی به حافظه، مناقشه پذیرترند. اساساً تجربه ادراکی مانند شیرینی و نظایر آن (ترشی، تلخی، شوری) خیلی سریع از طریق رسپتورهای زبانی در بخش چشایی مغز مشخّص می‌شوند. این اتّفاق سریع‌تر از آن است که قضاوت یا مقایسه‌ای رخ دهد و وابسته به حافظه نیست (See: Gutierrez & Fonesca, 2020, “The neuroscience of sugars in taste, gut-reward, feeding circuits, and obesity”, Cellular and Molecular Life Sciences, Vol. 77, No. 2.) 🌕 به نظر می‌رسد دنت نکته‌ای را نادیده گرفته است؛ از این‌که تجربه‌کننده نمی‌داند چگونه میان کوالیای فعلی و قبلی مقایسه انجام دهد، منطقاً نتیجه نمی‌شود که تجربه‌کننده دسترسی مستقیم و بی‌واسطه به کوالیای فعلی خودش ندارد. 🌔 در واقع به نظر می‌رسد خط استدلال دنت در این آزمایش‌های فکری به گونه زیر است: الف) شخص تجربه‌کننده در آزمایش‌های فکری فوق قادر نیست از طریق درون‌نگری میان کوالیای فعلی و کوالیای قبلی مقایسه‌ای انجام دهد نتیجه: بنابراین شخص تجربه‌کننده، دسترسی مستقیم به کوالیای فعلی خود ندارد. 🌓 اما دنت چگونه از مقدّمه الف به نتیجه رسیده است؟ بلحاظ منطقی برای این‌که نتیجه‌گیری فوق درست باشد، دنت دست‌کم نیازمند یک مقدّمه دیگر است: مقدّمه رابط: اگر کسی قادر نباشد از طریق درون‌نگری میان کوالیای فعلی و کوالیای قبلی مقایسه‌ای انجام دهد، پس او دسترسی مستقیم و بی‌واسطه به کوالیا فعلی خودش ندارد. 🌒 ولی آیا این مقدّمه رابط، معقول است؟ دنت هیچ دلیلی به ما ارائه نمی‌دهد؛ در حالیکه قضاوت کردن درباره نسبت کوالیای فعلی با کوالیای قبلی، چیزی بیش از دسترسی مستقیم به کوالیای فعلی است. 🌑 اگر مسئول مقایسه کوالیا، کارکرد درست خودشان را از دست داده باشند، قضاوت شخص درباره این‌که چگونه کوالیای فعلی او به کوالیای قبلی او مربوط می‌شود، نادرست خواهد بود. اما این باعث نمی‌شود ادراک مستقیم و بی‌واسطه به کوالیای فعلی‌اش (خصوصاً کوالیای فرآیندهای ادراکی مانند شیرینی، شوری، ترشی، تلخی و ..) هم آسیب دیده باشد. @PhilMind
18.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥ند بلاک – استاد دانشگاه نیویورک و از پیشگامان – در برابر دیدگاه امثال استدلال می‌کند. استدلال او بر تفکیک بین آگاهی دسترس (Access Consciousness) و آگاهی پدیداری (Phenomenal Consciousness) استوار است و نمونه‌هایی را مثال می‌زند که جنبه دسترسی و اطلاعاتی آگاهی بدون جنبه پدیداری آن در سیستم بینایی وجود دارد و بالعکس. 💥تلاش بلاک بر اینست که نشان دهد دیدگاه دنت درباره یک نوع دانستن تمام مصادیق اشتباه است و چیزی بیش از جنبه‌های اطلاعاتی آگاهی که در کارکردهای شناختی بکار می‌آید هم وجود دارد. چیزی که همان جنبه پدیداری و تجربه‌ای آگاهی است و برخی فیلسوفان دیگر نیز مانند دیوید چالمرز با تفکیک آگاهی پدیداری و آگاهی روان‌شناختی، و فلاناگان با تفکیک حساسیت تجربه‌ای و حساسیت اطلاعاتی، بدان پرداخته‌اند. 💥در واقع استراتژی بلاک اینست که با ارجاع به آزمایشات و اکتشافات ، تمایز موارد پردازش اطلاعات و کارکردهای شناختیِ آگاهی که فاقد هستند و موارد پدیداری سابجکتیو بدون کارکرد شناختی را مقابل دنت بگذارد تا بگوید ، نوعی متفاوت از پردازش اطلاعات (و نه درجه‌ای شدیدتر از آن) است. @PhilMind
درباره و ۱ 🌕 بنجامین لیبت سال 1984 در آزمایش معروف خود نشان داد که در کسری از ثانیه قبل از تصمیم آگاهانه شخص برای انجام کاری، شلیک مرتبط نورونی در مغز اتفاق می‌افتد. او در واقع یک استدلال عصب‌شناختی علیه اراده آزاد زمینه‌سازی کرد (هرچند خودش چنین قصدی نداشت) و یافته او موجی از بحث در محافل علمی و فلسفی به راه انداخت و بعضا بعنوان مدرکی علمی علیه اختیار و اراده انسان‌ها مطرح گردید. 🌖 برخی محققان البته طراحی آزمایش لیبت را مورد تردید قرار دادند؛ از جمله دقت ابزارهای مورد استفاده برای اندازه‌گیری امواج مغزی و دقتی که افراد می‌توانند زمان تصمیم‌گیری خود را نشان بدهند. تا اینکه در سال 2010، - محقق موسسه ملی تحقیقات پزشکی در پاریس - نوسانات فعالیت عصبی را از طریق نویزهای جنبش‌های صدها هزار نورون به هم پیوسته در اندازه گرفت و نشان داد این نویزهای مداوم الکتروفیزیولوژیکی در جزر و مدی آهسته، بالا و پایین می‌روند. 🌗 تمام این داده‌ها در نگاه اوّل بدون الگو به نظر می‌رسیدند؛ اما شورگر آن‌ها را بر اساس قله‌های فعالیت‌شان مرتب کرد و میانگین آن‌ها را به روش ابتکاری کورنهوبر و دیک معکوس کرد. بازنمایی بصری نتایج، شبیه ترندهای صعودی بودند. 🌘 دو سال بعد، شورگر و همکارانش در مقاله پرارجاع (An Accumulator Model for Spontaneous Neural Activity Prior to Self–Initiated Movement) تبیینی عصب‌شناختی ارائه کردند. دانشمندان می‌دانند که نورون‌های ما برای هر نوع تصمیم، باید شواهدی از هر گزینه جمع‌آوری کنند. تصمیم‌گیری زمانی حاصل می‌شود که یک گروه از نورون‌ها شواهدی را در یک آستانه خاص انباشته کرده باشند. آزمایش لیبت هیچ شواهد بیرونی برای تصمیم‌گیری در مورد گزینه‌های مختلف در اختیار شرکت‌کنندگانش نمی‌گذاشت. 🌒 یافته‌های شورگر و همکارانش بدین معنا بود که فعالیت‌های با نویز بالا در مغز افراد، در صورتی که هیچ گزینه‌ای برای انتخاب وجود نداشته باشد، گاهی اوقات باعث بالا رفتن سطح تراز می‌شود تا ما را از بلاتکلیفی بی‌پایان در هنگام مواجهه آتی با یک گزینه نجات دهد. 🌓 در مطالعه جدیدی که شورگر و دو محقق از پرینستون آزمایش لیبت را تکرار کردند، برای جلوگیری از نویزهای ناخواسته مغز، شرایطی تحت کنترل را بوجود آورند که افراد شرکت‌کننده اصلاً حرکتی انجام نمی‌دادند. نوعی تکنولوژی هوش مصنوعی برای تشخیص فعالیت‌های نورونی به کار گرفته شد. اگر نتایج درست می‌بود، باید 500 میلی‌ثانیه قبل از حرکت، تفاوت الگوی این افراد در مقایسه با کسانی که اقدام به حرکت می‌کنند، تشخیص داده می‌شد. اما این الگوریتم تا حدود 150 میلی‌ثانیه قبل از حرکت نمی‌توانست هیچ تفاوتی را نشان دهد؛ یعنی همان زمانی که شرکت‌کنندگان آزمایش لیبت، لحظه تصمیم‌گیری برای حرکت را گزارش کرده‌اند. 🌔 به عبارت دیگر، تجربه سابجکتیو افراد از تصمیم‌گیری با لحظه‌ای که الگوی فعالیت مغزی برای تصمیم‌گیری نشان می‌دهد، مطابقت داشت. هنگامی که شورگر برای اولین بار تبیین نویزهای عصبی را در سال 2012 ارائه کرد، جنجالی در میان دانشمندان علوم اعصاب برانگیخت و او بابت کنارزدن یک ایده چندین‌ساله، جوایز متعدّدی دریافت کرد. نتایج وی برای ایجاد یک شیفت پارادایمی، با حداقل مقاومت روبرو شد و این‌طور به نظر می‌رسید که شورگر یک اشتباه علمی ظریف و کلاسیک را کشف کرده است. 🌕 پاتریک هاگارد، عصب‌شناس دانشگاه کالج لندن که همکار لیبت بوده و آزمایش‌ اوّلیه لیبت را تکرار کرده بود، یافته‌های شورگر را موجب «باز کردن ذهن» خویش معرفی کرد. – نوروساینتیست و فیلسوف پیشتاز آتئیست – در توئیت 12 سپتامبر 2019 با اشاره به تحقیقات اخیر اذعان کرد که نتایج ازمایش لیبت امروزه دچار فروپاشی شده و – نوروساینتیست و فیلسوف پیشتاز – در پاسخ به وی توئیت کرد که همواره از ارجاع‌دادن به آزمایش لیبت در کتاب‌های خود پشیمان بوده و استدلال علیه اراده آزاد را مستقل از این آزمایش باید پیش برد. @PhilMind
10.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻ویدیو درباره خصوصی‌بودن صحبت می‌کند و به نمونه‌های هم ارجاع می‌دهد که مثلا قرمز را سبز می‌بینند و بالعکس. طیف معکوس عموما بعنوان مثالی علیه استفاده می‌شود که ورودی‌ دیتاها از محیط و خروجی رفتاری و گفتاری یکسان است، اما همچنان تجربه درونی از رنگ متفاوت باقی می‌ماند. 🔻توضیحاتی که ویدیو درباره غیرمفهومی‌بودن رنگ‌ها یا تجربه درد ارائه می‌کند، بمعنای دسترسی‌ناپذیری تجربه پدیداری برای گزارشات شفاهی است. برخی فیزیکالیستهای تقلیل‌گرا مانند خصیصه غیرمفهومی‌بودن را دلیل ویژگی‌هایی از این‌دست دانسته‌اند. هرچند بین غیرمفهومی‌بودن ویژگی و پدیداری‌بودنِ بازنمایی آن همچنان برقرار مانده که: چرا و چطور اولی به دومی منجر می‌شود؟ 🔻برخی دیگر مانند ویژگی‌های پدیداری را هم مفاهیمی توصیف‌پذیر و قابل انتقال به یکدیگر می‌دانند. به اعتقاد ایشان ناتوانی زبانی ما مانع تحقق چنین هدفی‌ست و یک زبان قدرتمند و توصیف کافی و وافی (ولو در حد میلیون‌ها کلمه) خواهد توانست حتی یک شخص کورمادرزاد را از کیفیت ادراک بصری رنگ‌های مختلف آگاه سازد. دیدگاهی که البته بنظر می‌رسد ناشی از نادیده‌گرفتن ماهیت تجربه پدیداری‌ست. @PhilMind
⭕️ استدلال جان سرل – که برای اثبات عدم یا معناشناسی در روبات‌ها ارائه شده – را غیر معتبر می‌داند؛ نه از این لحاظ که وجود حیث التفاتی و از معنا را در قبول دارد؛ بلکه از این جهت که اساساً قائل به وجود چنین چیزی حتی در مورد انسان‌ها هم نیست. ⭕️ وی در پاسخ به آزمون اتاق چینی می‌گوید اصل مسئله برای سرل، آگاهی از معناست و در واقع به منظر اول‏شخص فرد حاضر در اتاق چینی تکیه دارد. او سرل را متهم می‌کند که بین دو ادّعا خلط کرده است: ادّعای اشتقاق‌ناپذیری معنا از نحو/ساختار نمادها، و ادّعای اشتقاق‌ناپذیری آگاهی معنا از نحو. در نتیجه ایده درک اصیل زبان یا معناشناسی، از ایده آگاهی قابل تفکیک نیست. به بیان دنت، او امکان معناشناسی غیرآگاهانه را مدّنظر قرار نمی‏دهد. ⭕️ دنت توجه می‌دهد که نحو یا ساختار سمبل‌ها در زبان کامپیوتر را نه به صورت برنامه اجرانشده (و اصطلاحاً روی طاقچه)، بلکه به صورت نحوِ در حال اجرای بدن‏مند در یک ماشین متناسب سریع در نظر بگیریم. او می‌گوید این ساختار نمادها برای تحقق معنا کافی است و این تنها نوع معناشناسی است که وجود دارد. ⭕️ در نهایت یکی از مهم‌ترین دلالت‏های استدلال دنت اینست که فرض سرل در استدلالش اشتباه است که ذهن‏ها را دارای محتوا می‌داند؛ چرا که «چیزی به عنوان "حیث التفاتی درونی" وجود ندارد، به ویژه اگر به صورت ویژگی‏ای لحاظ شود که شخص بدان آگاهی و دسترسی خصوصی دارد». (See: Dennett, 1998, The Intentional Stance, The MIT Press, pp. 335-337.) ⭕️ قبلاً پست‌هایی در کانال منتشر کردیم که استدلال‌هایی به سود جنبه پدیداری برای حیث التفاتی ارائه می‌کرد. حتی بسیاری از فیلسوفانی که وجود در مورد حالات التفاتی را نفی می‌کنند نیز دسترسی سابجکتیو به محتوای این حالات را قبول دارند. سرل خود توضیح داده بود که معناشناسی اساسا با آگاهی شخص مفسر از نمادها (کلمات زبان) پیوند خورده و در واقع، اشتقاق معناشناسی از یکسری حرکات بدن‌مند فاقد آگاهی سابجکتیو از محتوا، یک تعریف کارکردگرایانه رادیکال از حیث التفاتی است. ⭕️ دنت درباره آگاهی در واقع علاوه بر آن‌که به شدت غیرشهودی است، خودشکن هم به نظر می‌رسد؛ چراکه طبق دیدگاه دنت، ادعای حذف‌گرایانه نیز نوعی محتوای توهم‌آمیز ذهنی خواهد بود. ضمن این‌که پذیرش و باور به توهمی‌بودن محتوای تفکرات و باورها و امیدها و امیال – که نقشی حیاتی در بقای ما دارند - می‌تواند علیه روند انتخاب طبیعی برای بقای گونه‌ی انسانی عمل نماید و این خلاف کارکردی است که دنت برای ذهن‌مندی ترسیم می‌کند. @PhilMind
30.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ند بلاک در گفتگویی که 11 روز پیش منتشر شده👆 درباره «مسئله دشوارتر آگاهی» و تفاوتش با سخن گفته است. او ناکامی تلاش‌ها در تبیین علمی را زمینه ظهور دیدگاه‌های مانند دانسته که منکر وجود واقعی چنین جنبه‌ای از هستند. ♦️وی تحلیل‌های برگرفته از که آگاهی پدیداری را در قالب یکسری کارکردها یا بازنمایی‌ها تبیین می‌کند، نوعی کوچک‌شمردن و کنارگذاشتن مسئله اصلی می‌داند: جنبه پدیداری آگاهی (). ♦️این در واقع ترجمانی دیگر از مرور چالمرز بر تلاش‌ها برای تبیین آگاهی (پدیداری) است: 1⃣ استراتژی اول اینست که تصریح می‌کند معضل برای امروز بسیار دشوار است و شاید بکلی از قلمرو علوم خارج باشد. 2⃣ استراتژی دوم به انکار حالت پدیداری دست می‌زند و اعتقاد دارد وقتی کارکردها مانند دسترسی‌پذیری و گزارش‌پذیری را تبیین کردیم، هیچ پدیده دیگری با نام باقی نمی‌ماند تا توضیح بدهیم. 3⃣ در استراتژی سوم ادعای تبیین کامل این تجربه مطرح می‌شود. اما گام مربوط به این تبیین، بسرعت نادیده گرفته و معمولاً بنوعی معجزه‌آسا خاتمه می‌یابد. 4⃣ استراتژی چهارم در پی تبیین «ساختار» تجربه آگاهانه است که برای بسیاری اهداف، مفید است، اما درباره اینکه چرا باید ابتدائاً چنین تجربه‌ای وجود داشته باشد، چیزی نمی‌گوید. 5⃣ استراتژی پنجم برای توضیح همبسته‌های نورونی تجربه است. این استراتژی نیز بوضوح کامل نیست و به ما نمی‌گوید چه فرآیندی به این تجربه آگاهانه ختم شده و چرا و چگونه؟ (Chalmers, 1996, The Conscious Mind, pp. 11-13) @PhilMind