eitaa logo
فلسفه ذهن
852 دنبال‌کننده
137 عکس
67 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
🟥 قبل از ، فیلسوفان مشّاء، صور خیالی را بصورت عرَض منطبع و جای‌گرفته در مغز توضیح می‌دادند. محلّ نیز در نظر ایشان، بخشی از مغز بود و فقط قوّه‌ عقل، تجرّد داشت. 🟧 سهروردی اما مادّی‌بودن صور خیالی را بی‌معنا خوانده و طرح عالَم مثال/خیال را پیشنهاد کرد که پایین‌تر از عالَم مُثل، جای دارد و فوق عالَم مادّی است. از نظر او، نه مادّی محض است و نه مجرّد محض؛ بلکه اوصافی از هر دو طرف را داراست. 🟨 چنین سطح مستقلی از عالم در مکاتب فلسفی پیش از سهروردی سابقه نداشت و اولین‌بار توسط وی از به متن آورده و برایش استدلال شد. مثال/خیال منفصل از یک طرف، منشاء و مبداء صور حسّی در عالَم طبیعت معرفی شده و حقیقت و اصل هر آن‌چه در عالَم مادّه است، در عالَم مثال تحقّق دارد و از طرف دیگر، صور مثالی، مظهر و محلّ تجلّی صور عقلی است و هر آن‌چه در عالَم عقول و مجردات است، مرتبه‌ی ضعیف و رقیقه‌ی آن در عالَم مثال تحقّق دارد. (کربن، هانری، ارض ملکوت، ترجمه سیّدضیاءالدّین دهشیری، 1374، ص19) 🟩 به بیان قطب‌الدّین شیرازی: «این عالَم از آن حیث که مادّی نیست، قوی‏تر از مادّه و از آن حیث که دارای مقدار و صورت کمّی (بُعد و جسمانیت) است، ضعیف‌تر از عقول (مجردات) خواهد بود.» (شرح حکمه الاشراق، 1383، ص470) 🟦 سهروردی بعد از تثبیت عالَم مثال، برخی از تجربیات ذهنی مانند خیال و خواب (رؤیای صادقه) و برزخ پس از مرگ و مکاشفات اهل شهود و اطّلاع بر مغیبات (ذهن‌خوانی و آینده‌بینی و ...) را در قالب ادراک حقایق و تمثلات صوری مرتبط با عالَم مثال، تبیین کرده است. 🟪 از دیدگاه او، ما علاوه بر بدن مادی، یک هم داریم و افزون بر حواسّ ظاهری، از چشم مثالی و گوش مثالی و مانند آن نیز برخورداریم؛ صور مثالی مجرّد را با چشم مادّی نمی‌توان دید، صداهای مثالی را با گوش ظاهری نمی‌توان شنید، رایحه‏های مثالی را با حسّ بویایی مادّی درنمی‌توان یافت و صور مثالی ملموس را هم با بدن مادّی لمس نمی‌توان ‏کرد. 🟫 همچنین بنظر وی اگر شرایطی بر ظاهری حاکم است، لزوماً همان شرایط در ادراک حواس مثالی حاکم نیست. مثلاً در ادراک بصری مادّی اگر مقابل هم قرار گرفتن چشم و شیء مادّی شرط است، در ادراک بصری مثالی اینچنین نیست. در شنیدن مادّی اگر مثلا تموّج هوا شرط است، در شنیدن از عالَم مثال، این‌گونه نیست. (ن.ک: سهروردی، مجموعه مصنّفات، ج2 (حکمۀ الاشراق)، صص135-134) @PhilMind
❇️ بطور خلاصه، می‌توان ویژگی‌های عام امر جسمانی در را چنین برشمرد: سه‌بُعدی بودن، انقسام‌پذیری، اتصاف به نسبت‌های كمّی، تداخل‌ناپذیری، تغییر و تبدل‌پذیری، پذیرش اعراض مفارق، زمان‌مندی، مكان‌مندی، تركیب‌پذیری، وضع‌داری و قبول اشارۀ حسی. (برای توضیحات بیشتر، ن.ک: عبودیت، 1391، نظام حکمت صدرایی، ج۳، صص90-85) در مقابل، شیئی که این‏گونه وابستگی به مادّه را ندارد، «مجرّد» می‏نامند. خواه حادث باشد و در حدوثش، وابسته به مادّه باشد (مانند نفس انسانی)، خواه اساساً حادث نباشد و بکلّی غیروابسته به مادّه (مانند مجردات مفارق). (ن.ک: همان، صص84-83) ❇️ مجردات نیز در فلسفه اسلامی بر دو نوع‌اند: و (تام) فیلسوفان مشاء دو سنخ جوهر در جهان موجود قبول داشتند: جوهر مجرد و جوهر مادّی. آن‌ها میان این دو نحوۀ وجود، واسطه‌ای مطرح نمی‌كردند. از نگاه ایشان، نفس انسانی در ذات خود با مجردات تام عقلی تفاوتی ندارد و در طبقه‌بندی مجردات مفارق، نازل‌ترین و آخرین آنهاست (ن.ک: طوسی، 1375، شرح الاشارات، ج3، ص260) ❇️ بدین ترتیب طبق دیدگاه و ، همه مجرّدات از یک نوع (تجرّد عقلی) هستند. ولی از سنخ تجرد دیگری با عنوان یا مثالی نیز سخن گفته است. او اعتقاد دارد افزون بر اجسام طبیعی مادّی، اجسامی موجودند كه از سویی مادّی نیستند، و از سوی دیگر بُعد و امتداد دارند. یعنی برخی ویژگی‌های اجسام مادّی را ندارند و برخی ویژگی‌های آن‌ها را دارا هستند. ❇️ اجسام مثالی نه مادّی محض‌اند و نه مجرّد تام. صورت جسمانی دارند، اما جرم ندارند. می‌توان ویژگی‌های جسم مثالی را چنین بر شمرد: سه‌بُعدی بودن، متكمّم بودن، قابلیت انقسام، بالقوه نبودن و عدم امكان تغییر و تبدل، بساطت، تداخل‌پذیری، مكانی و زمانی نبودن، قابل اشارۀ حسی نبودن و وضع‌ناداری. (برای توضیحات بیشتر، ن.ک: عبودیت، نظام حکمت صدرایی، ج۳، صص100-104) ❇️ جسم مثالی همچنین ویژگی‌ مكان و زمان مادّی را ندارد، اما می‌توان نوعی از زمان و مكان متناسب با نحوۀ وجود مثالی و عالم مثال را بدان نسبت داد و آن‌ها را زمان و مكان مثالی یا خیالی نامید. ❇️ نیز موافق با شیخ اشراق و عارفان، بر وجود و مرتبۀ تجرد مثالی تصریح دارد و بر این اساس در مورد ، دیدگاه ویژه‌ای ابراز كرده که تجردی مثالی دارد و فقط در معدودی از افراد بشر، نیل به تجرد تام عقلی در حیات قبل از مرگ، اتفاق می‌افتد‌. (ن.ک: الاسفار الاربعه، ج۹، صص۶۲-۶۱) ❇️ تابعین شیخ اشراق و ملاصدرا بسیاری از تجربیات بیرون از بدن (Out of Body Experiences: OBE) مانند تجربیات نزدیک به مرگ (NDE) و آینده‌بینی و ذهن‌ خوانی و خواب‌های صادق و ... که امروزه در بررسی می‌شوند، و برخی رخدادهای مذکور در نصوص دینی (مانند مکاشفات عرفانی و معاد و عالم برزخ و ثواب‌ها و عقاب‌های جسمانی و ...) را از طریق همین تجرد مثالی نفس و توضیح می‌دهند؛ بدنی متناظر با ، اما دارای اعضای ادراک حسّی مثالی. @PhilMind
⛷ از دید فیلسوفان مشّاء، نفس نباتی و حیوانی، مادّی و در جسم حلول کرده است، ولی نفس انسانی در حدوث و بقا، مجرّد است. البته برخی ادلّه فیلسوفان مشّاء برای تجرّد نفس انسانی، شامل نفس حیوانی هم می‏شود، ولی آن‏ها به این نتیجه ملتزم نشده‏اند. 🏂 اما سه نوع وجود جوهری تصویر می‌کند؛ وجود مادّه محض، وجود مجرّد محض، وجود نفس: «مجردات در ذات و فعل‌شان، روحانی و فرامادّی‌اند. طبایع مادّی هم در ذات و فعل خویش، جسمانی هستند. پس هر یک از دو جوهر مجرد و مادّی، جایگاه مشخّص و مختص به خود را دارند؛ برخلاف نفس که تصرّفاتش در بدن، مانند تصرّف مجردات در اجسام نیست؛ زیرا نفس در ذات خودش، مباشر در تحريكات جزئی و ادرکات جزئی است و از این طریق، منفعل می‌شود و استکمال می‌پذیرد.» (صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج8، صص348-347) 🏋‍♀ و وجود نفس را که متمایز از وجود مادّی محض و وجود عقلی محض دانسته، در زمره قرار می‌دهد: «عوالم وجود، سه‌تاست: عالَم عقل، عالَم نفس، عالَم طبیعت. اوّلی بکلّی از کثرت مبرّاست، دوّمی از کثرت مکانی و انقسام مادّی مصون است، و سوّمی محلّ انواع کثرات و تضاد و انقسام می‌باشد.» (همان، ج۹، صص۶۱-۶۲) 🧘‍♂ قبل از او از راه شهود و سپس با بیان سه برهان به این نوع از تجرّد، اشاره کرده و آن مجرّدات را "صور معلّقه" یا "اشباح مجرّد" نامیده بود. اجسام مثالی در تعریف ایشان نه مادی محض‌اند و نه مجرّد تام؛ سه‌بُعدی‌اند اما جرم ندارند. فضا-زمان مثالی هم با فضا-زمان مادی متفاوت است. 🏌‍♂ به بیان صدرا، اعضای نفسانی در بر خلاف اعضای ، به مواضع جداگانه نیاز ندارند. چرا که مادّه، محلّ اختلاف و انقسام و تضادّ است، اما تمام این قوا را در مقام خیال و نفس مثالی، با وجودهای متمایز و در عین حال متّحد و غیر متفرّق می‏یابیم. سپس تمامی این قوا در مرتبه عقل، فارغ از شوب کثرت و تفصیل، حضور دارند؛ چه این‏که انسان عقلی، روحانی است و جمیع اعضاء عقلی‏اش نیز در همان وجود واحد، مندمج است. ⛹‍♀ نیز او معتقد است که انسان در آغاز تولد بشری طبیعی است و سپس به تدریج نحوۀ وجود مثالی می‌یابد (تجرّد مثالی) و اعضای نفسانی دارد. اگر باز هم كامل‌تر شود و به وجود عقلی (تجرّد عقلی) برسد - كه در مورد اندك افرادی از انسان‌ها چنین می‌شود - انسان عقلی خواهد بود. (همان، صص99-97) @PhilMind
🎖 همچون عرفا و ، به دو برای نفس انسانی اعتقاد دارد که نسبت بین این دو بدن، نسبت ظاهر و باطن است. او تصریح دارد که گاه مراد از جسم، همین جسم طبیعی مادّی است و گاه مراد از آن، شکل برزخی مثالی است که البته آن هم اعضا و جوارح دارد و با حواس ظاهری درك نمی‌شود. 🎖این ، حیات بالذات دارد و بدن مادی، حیاتش را بالعرض و بواسطه بدن مثالی دریافت می‌کند. نفس ناطقه بواسطۀ بدن مثالی در بدن مادی تصرف می‌كند و جزئیات و حسیات را درك می‌كند. 🎖جسم مثالی همان صورتی است كه انسان خود را در خواب بدان صورت و دارای اعضا و جوارح می‌بیند و خود را مدرك جزئیات و فاعل اعمال می‌یابد. (الاسفار الاربعه، ج8، ص249) طبق این دیدگاه نه فقط و رؤیای صادقه، بلکه مکاشفات عرفانی و تجربیات نزدیک به مرگ و آینده‌‎‌بینی و ذهن‌خوانی و ... بواسطه بدن مثالی و در سطح عالم مثال اتفاق می‌افتد. 🎖به بیان صدرا درون بدن مادّی هر انسان، بدنی مثالی هست كه تمام اعضا و قوای ادراكی و تحریكی انسانی را داراست. بدن مثالی الان هم موجود و بالفعل است و با مرگ بدن مادّی از بین نمی‌رود. وی – همانند سهروردی - معتقد است آن‌چه در قیامت محشور می‌شود، همین بدن مثالی است. (همان، صص228-227) بدن مثالی دارای تجرّد مثالی است و بدن مادی، قشر و پوسته و ظاهر آن بحساب می‌آید. آن‌طور که از توضیحات وی بر می‌آید، انسان با حواس موجود در بدن مثالی می‌تواند مدركات غیر مادّی را درك كند و مرتاضان نیز آن‌چه را دیگران در نمی‌یابند، با این قوا درك می‌كنند. 🎖از جملات صدرا بر می‌آید که آگاهی و حیات، اصالتا ویژگی مختص جهانی باطنی (عالم مثال) است و حیات و آگاهی موجود در جهان مادّی، از آن‌جا ناشی می‌شود. بدین ترتیب دیدگاه پایه‌ای بودن ویژگی آگاهی در این جهان (اساس دیدگاه : )، جایگاهی ندارد. هرچند طبق نظریه نفس، سطح حیات مثالی و انسان، از سطح نوروفیزیولوژیک و مادّی او برخاسته و ظهور یافته است. 🎖در این صورت ظاهراً برای تبیین این دو بخش از دیدگاه حکمت متعالیه باید گفت: آگاهی ویژگی مختص سطح مجرّد انسان (بدن مثالی) است و در عین حال نوخاستگی قوی (Strong Emergentism) از سطح مادّی دارد. ولی در هر صورت، قوانین موجود در سطح نوظهور یافته اساساً برگرفته از قوانین سطح مادون یا قابل تبیین و تقلیل بر اساس آن نیست و به سطحی ورای مادّه تعلق دارد. 🎖هرچند همچنان بلحاظ تجربی نیاز به تبیین نحوه رابطه علّی دو طرفه بین این دو سطح متفاوت از قوانین، احساس می‌شود. خلاءی که خود صدرالمتألهین تلاش کرده بر مبنای طبیعیات قدیم (با واسطه )، حل و فصل نماید و البته مبتلا به اشکالات نظری و تضاد با یافته‌های علم تجربی امروز است. @PhilMind
💎عوالم خلقت از منظر دارای سه مرتبۀ طولی كلّی‌ است: 1) عالم عقل یا عالم كه آن را جبروت و عالم ارواح نیز می‌خوانند؛ 2) عالم یا عالم كه آن را همان ملكوت یا عالم برزخ در لسان شریعت می‌دانند؛ 3) عالم مادّی یا طبیعت، كه با تعابیر ناسوت یا عالم مُلك نیز بدان اشاره می‌کنند. 💎عالم مثال در این دیدگاه، میانه و واسطه عالم عقل و عالم مادّی است و متشكّل از جواهری متفاوت كه از یکسو دارای شکل و رنگ و مکان‌مندی خاصّی است و جسمانیت دارد، و از سوی دیگر دارای جرم و غلظت و ابعاد مادّی نیست. بنابراین جوهر مثالی از جهتی شبیه به جوهر مادّی و از جهتی رو به جوهر عقلی است. (قیصری، 1375، شرح فصوص‌الحکم، انتشارات علمی و فرهنگی، ص97) 💎وجود مثالی در نظر عارفان، دو گونه تحقق دارد: تحقّق مستقل و جدا از انسان، و تحقّق وابسته و قائم به انسان. به اوّلی، مثال مطلق یا منفصل می‌گویند که عالمی است مستقل و مابین عالم مادّه و عالم مجرّد تام. دومی را اما مثال مقید یا متّصل می‌نامند که جزو مراتب وجود انسان است. به تعبیری دیگر، خیال انسان همان عالم مثال متّصل است که البته با عالم مثال منفصل / خیال مطلق، ارتباطی وثیق دارد. (ن.ک: قونوی، 1375، النفحات‌الالهیه، نشر مولی، ص119 / قیصری، 1375، شرح فصوص‌الحکم، صص99 و 480) 💎همان‌طور که محقّق جامی و دیگر عارفان تصریح کرده‌اند، ادراکات فرابدنی - که به تعبیر ایشان از رؤیاهای صادقه تا دریافت‌های وحیانی و مکاشفات صورت‌مند عرفانی را شامل می‌شود – در مرتبه مثالی انسان اتفاق می‌افتد که قوای ادراکی خاص خودش را دارد؛ کما این‌که بدن مادّی هم قوا و ابزار خاص خودش را داراست. (جامی، 1381، نقدالنصوص، موسسه حکمت و فلسفه، ص52) برخی از عرفا اعتقاد دارند انسان افزون بر حواس پنجگانه ظاهری، دارای حواس پنجگانه مثالی نیز هست که به بدن مثالی او تعلق دارد. 💎این در واقع ترجمانی از همان اعتقاد عرفانی است که مراتب انسان را با مراتب هستی، مطابق می‌داند (عالم صغیر و عالم کبیر). از نتایج این تطابق در عرفان نظری، ادراک‌پذیر بودن مراتب گوناگون عالم برای انسان است از طریق مرتبه‌ای که با آن هم‌سنخی دارد. همان‌طور که عالم ماده و طبیعت از طریق آلات و قوای حسی ادراک می‌شود، حقایق مثالی نیز از طریق قوا و مرتبه مثالی انسان دریافت می‌گردد و حقایق عقلی (مجردات تام) هم از طریق مرتبه عقلی انسان. 💎بدین ترتیب آن‌چه امروز به تجربیات بیرون از بدن (OBE) می‌شناسند، از منظر عرفانی توسّط انسان ادراک و تجربه می‌شود؛ بدنی که با از بین رفتن بدن مادّی، همچنان باقی می‌ماند و می‌تواند تجربیات و ادراکات خود را ادامه دهد. بدن مثالی در این دیدگاه، همان بدنی است که در خواب مشاهده می‌شود و ادراکات و تجربیات حالت خواب را داراست. @PhilMind
♦️ در مواضع مختلفی از آثار خویش، علاوه بر مادی، از هم برای انسان نام برده است. (ن.ک: اسفار، ج۹، صص۱۹,۳۱,۱۸۳/ المبدأوالمعاد، ج۲، ص۵۵۴/ الشواهدالربوبیه، ص۳۱۸) بدین‌ترتیب مؤسس ، سه مؤلفه و بدن مثالی و را تشکیل‌دهنده انسان می‌داند. او تصریح دارد که نفس ناطقه در عموم انسان‌ها صرفا دارد و نه تام (). و بدن مثالی نیز قائم به نفس ناطقه است و نه منفصل از آن. ♦️بدن مثالی در تعابیر همان بدنی است که در رؤیا با آن سروکار دارد؛ با چشم بدن مثالی می‌بیند و با گوش آن می‌شنود و... . (اسفار، ج۸، ص۲۴۹) در نظر وی نفس ناطقه همان‌طور که تحت تأثیر ناشی از بدن طبیعی قرار می‌گیرد، از ادراکات ناشی از بدن مثالی نیز متأثر می‌شود (مثل احساس درد یا لذت در خواب) ادراکات خیالی نیز در این دیدگاه از طریق قوای مثالی و بدن مثالی رخ می‌دهد و همچنین تجربیات بیرون از بدن (OBEs) مانند (NDEs) و ... . ♦️اما تفکیک نفس ناطقه از بدن مثالی می‌تواند محل ابهام و تردید قرار گیرد. بویژه که از برخی عبارات صدرا چنین برمی‌آید که نفس همان بدن مثالی‌ست و نه چیزی مازاد بر آن (ن.ک: همان/ الرسائل، ص۳۶۲/ اسفار، ج۹، صص۱۸۳,۲۷۰) در واقع قوای ادراکی مثالی در نظرگاه او که تجرد مثالی دارند، تشکیل‌دهنده بدن مثالی‌اند. بدین‌ترتیب تصور نفس بعنوان روح مجرد فاقد جسمانیت، از منظر حکمت متعالیه منتفی‌ست. بلکه نفس ناطقه در این دیدگاه، دارای شکل و امتداد () و مکان‌مندی خاص و ... است و بکلی از تصویر نفس سینوی و دکارتی متمایز می‌شود. ♦️بر این اساس بدن مثالی با پیدایش نفس حادث می‌شود (و بلکه با آن عینیت دارد)، اما طبق نظریه در حکمت متعالیه، بدن طبیعی زمینه جهش و پیدایش نفس را پدید می‌آورد؛ پیدایشی که از پیچیدگی‌های سطح نوروفیزیولوژیک بدن طبیعی رخ می‌دهد و ناشی می‌شود. نفس (و بدن مثالی) بدین‌ترتیب متأخر از بدن طبیعی‌ست و به مرور زمان، تکامل ذاتی و عرضی می‌یابد. ♦️بدن طبیعی علاوه بر حیات (علائم حیاتی مانند تولید مثل و تغذیه و ...)، دارای آگاهی (consciousness) هم هست که برخلاف بدن مثالی، ذاتیِ او نیست. هر جسم مثالی ذاتا آگاهی دارد و آگاهی را باید مطابق دیدگاه و از ویژگی‌های ذاتی عالم مثال و تجرد مثالی دانست که می‌تواند (طبق دیدگاه حدوث جسمانی)، نوظهوریافته (emergent) از ویژگی‌های مادی لحاظ شود. اما بدن طبیعی در این دیدگاه، ذاتا فاقد تجربیات آگاهانه است و آگاهی را نمی‌توان از ویژگی‌های بنیادین عالم ماده و بدن مادی دانست (برخلاف ). بلکه از طریق ارتباط با نفس (و بدن مثالی)، ادراکات و احساسات جزئی و طبیعی حاصل می‌شود. @PhilMind