✂️ #صدرالمتألّهین با تکیه بر تعریف هایلومورفیستی (ترکیب #ماده_و_صورت) از #نفس که همان تعریف ارسطویی است، اتّحاد نوعی حاصل از این تعریف را محور قرار میدهد: یک «نوع طبیعی» واحد، حتّی در مورد نفس ناطقه.
✂️ نکته مهمّ دیدگاه #ملاصدرا اینست که بجای فهم دوئالیستی از نفس و بدن، باید ایندو را در قالب یک جوهر واحد فهمید.
در دیدگاه وی هرچند جداسازی #نفس_و_بدن یا صورت و مادّه در تحلیل عقلی امکانپذیر است، ولی در متن وجود خارجی، مادّه و صورت، دو جهت و حیثیت مختلف از یک وجود واحد هستند؛ یکی جهت قابلیت و دیگری جهت فعلیت. پس اینگونه نیست که بتوان با لحاظ کردن نوعی تمایز صرفاً عقلی، واژه "من" و محمولات آن را به یکی از این دو جزء تحلیلی نسبت داد. (اسفار، ج5، صص295-293)
✂️ بدینترتیب نفس را نمیتواند از ابتدا و در حین حدوث، مجرّد محض دانست؛ بلکه از آنجا که صورت #جسم_طبیعی و شکلدهنده یک نوع مادّی است، #حدوث_جسمانی و وجودی مادّی دارد که البته در میانه راه به نوعی #تجرّد ناقص (#تجرد_مثالی) میانجامد.
✂️ نحوه وجود نفس در #حکمت_متعالیه، اتّصال تدبیری برای بدن است؛ نه مانند نحوه وجود مجرّدات محض، مفارق تامّ است و نه مانند وجود مادّه محض. بلکه نحوه وجود نفس، خاص خودش میباشد و تعلّق و تصرّف در بدن، امری ذاتی برای نفس است و در نحوه وجود آن اخذ شده است.
حال آنکه طبق نظر #بوعلی، تعلّق به بدن و تصرّف در آن، امری عارض بر ذات نفس بود. صدرا تأکید دارد که عرضی دانستن این صفت، با تعریف نفس بعنوان «صورت» جسم طبیعی و «ترکیب نوعی» آن دو، منافات جدّی دارد.
✂️ "بدن [و نه جسد] در تحقّق خویش، محتاج وجود مطلق [و نه بشرط لا] نفس است و نفس نیز از حیث تعیّن وجود شخصی و شکلگیری هویّت نفسیاش، محتاج بدن میباشد." (همان، ج8، ص382)
✂️ حال آنکه به تعبیر او، نظر بوعلی به این میانجامد که نسبت نفس مجرّد مفارق با بدن مادّی، همانند نسبت سنگ در کنار انسان (بدون هیچگونه ارتباط ذاتی و الزامی) باشد. صدرالمتألّهین تأکید دارد که ابزاریّت بدن برای نفس، مانند ابزاریّت ارّه برای نجّار و کشتی برای ناخدا نیست که اگر بخواهد، آن را بهکار گیرد و اگر نخواهد، واگذارد. (ن.ک: همان، صص384-383)
🖋مهدی همازاده
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
💠 میر سید شریف در حواشی حکمۀ العین به این نکته توجّه میداد که هر یک از نفس و بدن در دیدگاه #دوئالیسم کلاسیک، تحت یک جنس جداگانه قرار میگیرند (یکی جوهر مجرّد و دیگری جوهر مادی) و در نتیجه وقوع ترکیب و اتحاد حقیقی بین آنها امکان ندارد.
💠 #صدرالمتألهین در پاسخ به اشکال فوق، بر این نکته خاص خویش تأکید میکند که نفس را نمیتوان از ابتدا و در حین پیدایش، مجرّد محض دانست؛ بلکه از آنجا که صورت جسم طبیعی است و همراه با بدن، یک نوع مادّی تشکیل میدهد، حدوثی مادّی و ابتدائاً وجودی مادّی دارد.
💠 طبق دیدگاه صدرا تعلّق و تصرّف در بدن، امری ذاتی برای نفس است (چرا که نحوه وجود نفس اینچنین است) و نه امری عارضی برای آن.
حال آنکه طبق نظر بوعلی، تعلّق به بدن و تصرّف در آن، امری عارض بر ذات نفس مجرد بود. مؤسس #حکمت_متعالیه تأکید دارد که عرضی دانستن این صفت، با تعریف و تصویر ارسطویی نفس بعنوان صورت جسم طبیعی، منافات جدّی دارد.
💠 ضمن اینکه جوهر مجرد الذّات، ابتدائاً و ذاتاً تعلّقی به مادّه و بدن ندارد و محال است که «امر ذاتی» بعداً (در اثر ارتباط با بدن) زائل شود و چیزی که در ذات جوهر مجرد نبوده، بر آن عارض گردد.
💠 به بیان ملاصدرا:
« #بدن [و نه جسد] در تحقّق خویش، محتاج وجود مطلق نفس است و #نفس نیز از حیث تعیّن وجود شخصی و شکلگیری هویّت نفسیاش، محتاج بدن میباشد.» (اسفار اربعه، ج8، ص382)
💠 حال آنکه به تعبیر او، نظر بوعلی به این میانجامد که نسبت #نفس_مجرد با بدن مادّی، همانند نسبت سنگ در کنار انسان (بدون هیچگونه ارتباط ذاتی و الزامی) باشد. صدرالمتألّهین تأکید دارد که ابزاریّت بدن برای نفس، مانند ابزاریّت ارّه برای نجّار و کشتی برای ناخدا نیست که اگر بخواهد، آن را بهکار گیرد و اگر نخواهد، واگذارد. (ن.ک: همان، صص384-383)
💠 در نتیجه #ملاصدرا برای نفس انسانی در بدو پیدایش، حقیقتی صرفاً مادّی قائل شد که البته در میانه راه، به نوعی #تجرّد ناقص (#تجرد_مثالی) میانجامد.
روشن است که این تصویر از #نفس_ناطقه، کاملاً بر خلاف نظر #بوعلی میباشد. دوئالیسم سینوی، #تجرد_نفس را در همان لحظه #حدوث_نفس، تامّ و کامل میدانست و نفس را در زمره عقول مفارق قرار میداد.
شأن و رتبتی که طبق دیدگاه صدرایی، پس از #حرکت_جوهری و کسب کمالات وجودی، در حیات پس از #مرگ برای نفس حاصل میشود.
💠 در این دیدگاه، نفس دارای درجاتی است که ابتدا از مادّیترین مرتبه شروع میشود و تکوّن مییابد. به بیان دیگر حدوث نفس، صرفاً مادّی و جسمانی است که تدریجاً و در طول زمان با حرکت جوهری خویش، واجد جنبه مجرّد و کمالات ذومراتب آن میشود.
@PhilMind
❇️ بطور خلاصه، میتوان ویژگیهای عام امر جسمانی در #فلسفه_اسلامی را چنین برشمرد:
سهبُعدی بودن، انقسامپذیری، اتصاف به نسبتهای كمّی، تداخلناپذیری، تغییر و تبدلپذیری، پذیرش اعراض مفارق، زمانمندی، مكانمندی، تركیبپذیری، وضعداری و قبول اشارۀ حسی. (برای توضیحات بیشتر، ن.ک: عبودیت، 1391، نظام حکمت صدرایی، ج۳، صص90-85)
در مقابل، شیئی که اینگونه وابستگی به مادّه را ندارد، «مجرّد» مینامند. خواه حادث باشد و در حدوثش، وابسته به مادّه باشد (مانند نفس انسانی)، خواه اساساً حادث نباشد و بکلّی غیروابسته به مادّه (مانند مجردات مفارق). (ن.ک: همان، صص84-83)
❇️ مجردات نیز در فلسفه اسلامی بر دو نوعاند:
#تجرد_مثالی و #تجرد_عقلی (تام)
فیلسوفان مشاء دو سنخ جوهر در جهان موجود قبول داشتند: جوهر مجرد و جوهر مادّی. آنها میان این دو نحوۀ وجود، واسطهای مطرح نمیكردند. از نگاه ایشان، نفس انسانی در ذات خود با مجردات تام عقلی تفاوتی ندارد و در طبقهبندی مجردات مفارق، نازلترین و آخرین آنهاست (ن.ک: طوسی، 1375، شرح الاشارات، ج3، ص260)
❇️ بدین ترتیب طبق دیدگاه #ابن_سینا و #فلسفه_مشاء، همه مجرّدات از یک نوع (تجرّد عقلی) هستند. ولی #شیخ_اشراق از سنخ تجرد دیگری با عنوان #تجرد_برزخی یا مثالی نیز سخن گفته است. او اعتقاد دارد افزون بر اجسام طبیعی مادّی، اجسامی موجودند كه از سویی مادّی نیستند، و از سوی دیگر بُعد و امتداد دارند. یعنی برخی ویژگیهای اجسام مادّی را ندارند و برخی ویژگیهای آنها را دارا هستند.
❇️ اجسام مثالی نه مادّی محضاند و نه مجرّد تام. صورت جسمانی دارند، اما جرم ندارند.
میتوان ویژگیهای جسم مثالی را چنین بر شمرد: سهبُعدی بودن، متكمّم بودن، قابلیت انقسام، بالقوه نبودن و عدم امكان تغییر و تبدل، بساطت، تداخلپذیری، مكانی و زمانی نبودن، قابل اشارۀ حسی نبودن و وضعناداری. (برای توضیحات بیشتر، ن.ک: عبودیت، نظام حکمت صدرایی، ج۳، صص100-104)
❇️ جسم مثالی همچنین ویژگی مكان و زمان مادّی را ندارد، اما میتوان نوعی از زمان و مكان متناسب با نحوۀ وجود مثالی و عالم مثال را بدان نسبت داد و آنها را زمان و مكان مثالی یا خیالی نامید.
❇️ #ملاصدرا نیز موافق با شیخ اشراق و عارفان، بر وجود #عالم_مثال و مرتبۀ تجرد مثالی تصریح دارد و بر این اساس در مورد #تجرد_نفس، دیدگاه ویژهای ابراز كرده که تجردی مثالی دارد و فقط در معدودی از افراد بشر، نیل به تجرد تام عقلی در حیات قبل از مرگ، اتفاق میافتد. (ن.ک: الاسفار الاربعه، ج۹، صص۶۲-۶۱)
❇️ تابعین شیخ اشراق و ملاصدرا بسیاری از تجربیات بیرون از بدن (Out of Body Experiences: OBE) مانند تجربیات نزدیک به مرگ (NDE) و آیندهبینی و ذهن خوانی و خوابهای صادق و ... که امروزه در #نوروتئولوژی بررسی میشوند، و برخی رخدادهای مذکور در نصوص دینی (مانند مکاشفات عرفانی و معاد و عالم برزخ و ثوابها و عقابهای جسمانی و ...) را از طریق همین تجرد مثالی نفس و #بدن_مثالی توضیح میدهند؛ بدنی متناظر با #بدن_فیزیکی، اما دارای اعضای ادراک حسّی مثالی.
@PhilMind
⛷ از دید فیلسوفان مشّاء، نفس نباتی و حیوانی، مادّی و در جسم حلول کرده است، ولی نفس انسانی در حدوث و بقا، مجرّد است.
البته برخی ادلّه فیلسوفان مشّاء برای تجرّد نفس انسانی، شامل نفس حیوانی هم میشود، ولی آنها به این نتیجه ملتزم نشدهاند.
🏂 #ملاصدرا اما سه نوع وجود جوهری تصویر میکند؛ وجود مادّه محض، وجود مجرّد محض، وجود نفس:
«مجردات در ذات و فعلشان، روحانی و فرامادّیاند. طبایع مادّی هم در ذات و فعل خویش، جسمانی هستند. پس هر یک از دو جوهر مجرد و مادّی، جایگاه مشخّص و مختص به خود را دارند؛ برخلاف نفس که تصرّفاتش در بدن، مانند تصرّف مجردات در اجسام نیست؛ زیرا نفس در ذات خودش، مباشر در تحريكات جزئی و ادرکات جزئی است و از این طریق، منفعل میشود و استکمال میپذیرد.» (صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج8، صص348-347)
🏋♀ و وجود نفس را که متمایز از وجود مادّی محض و وجود عقلی محض دانسته، در زمره #تجرّد_مثالی قرار میدهد:
«عوالم وجود، سهتاست: عالَم عقل، عالَم نفس، عالَم طبیعت. اوّلی بکلّی از کثرت مبرّاست، دوّمی از کثرت مکانی و انقسام مادّی مصون است، و سوّمی محلّ انواع کثرات و تضاد و انقسام میباشد.» (همان، ج۹، صص۶۱-۶۲)
🧘♂ قبل از او #شیخ_اشراق از راه شهود و سپس با بیان سه برهان به این نوع از تجرّد، اشاره کرده و آن مجرّدات را "صور معلّقه" یا "اشباح مجرّد" نامیده بود.
اجسام مثالی در تعریف ایشان نه مادی محضاند و نه مجرّد تام؛ سهبُعدیاند اما جرم ندارند. فضا-زمان مثالی هم با فضا-زمان مادی متفاوت است.
🏌♂ به بیان صدرا، اعضای نفسانی در #بدن_مثالی بر خلاف اعضای #بدن_فیزیکی، به مواضع جداگانه نیاز ندارند. چرا که مادّه، محلّ اختلاف و انقسام و تضادّ است، اما تمام این قوا را در مقام خیال و نفس مثالی، با وجودهای متمایز و در عین حال متّحد و غیر متفرّق مییابیم. سپس تمامی این قوا در مرتبه عقل، فارغ از شوب کثرت و تفصیل، حضور دارند؛ چه اینکه انسان عقلی، روحانی است و جمیع اعضاء عقلیاش نیز در همان وجود واحد، مندمج است.
⛹♀ نیز او معتقد است که انسان در آغاز تولد بشری طبیعی است و سپس به تدریج نحوۀ وجود مثالی مییابد (تجرّد مثالی) و اعضای نفسانی دارد. اگر باز هم كاملتر شود و به وجود عقلی (تجرّد عقلی) برسد - كه در مورد اندك افرادی از انسانها چنین میشود - انسان عقلی خواهد بود. (همان، صص99-97)
@PhilMind
💎عوالم خلقت از منظر #عرفان_اسلامی دارای سه مرتبۀ طولی كلّی است:
1) عالم عقل یا عالم #تجرد_تام كه آن را جبروت و عالم ارواح نیز میخوانند؛
2) عالم #مثال_منفصل یا عالم #تجرد_مثالی كه آن را همان ملكوت یا عالم برزخ در لسان شریعت میدانند؛
3) عالم مادّی یا طبیعت، كه با تعابیر ناسوت یا عالم مُلك نیز بدان اشاره میکنند.
💎عالم مثال در این دیدگاه، میانه و واسطه عالم عقل و عالم مادّی است و متشكّل از جواهری متفاوت كه از یکسو دارای شکل و رنگ و مکانمندی خاصّی است و جسمانیت دارد، و از سوی دیگر دارای جرم و غلظت و ابعاد مادّی نیست. بنابراین جوهر مثالی از جهتی شبیه به جوهر مادّی و از جهتی رو به جوهر عقلی است. (قیصری، 1375، شرح فصوصالحکم، انتشارات علمی و فرهنگی، ص97)
💎وجود مثالی در نظر عارفان، دو گونه تحقق دارد: تحقّق مستقل و جدا از انسان، و تحقّق وابسته و قائم به انسان.
به اوّلی، مثال مطلق یا منفصل میگویند که عالمی است مستقل و مابین عالم مادّه و عالم مجرّد تام. دومی را اما مثال مقید یا متّصل مینامند که جزو مراتب وجود انسان است.
به تعبیری دیگر، خیال انسان همان عالم مثال متّصل است که البته با عالم مثال منفصل / خیال مطلق، ارتباطی وثیق دارد. (ن.ک: قونوی، 1375، النفحاتالالهیه، نشر مولی، ص119 / قیصری، 1375، شرح فصوصالحکم، صص99 و 480)
💎همانطور که محقّق جامی و دیگر عارفان تصریح کردهاند، ادراکات فرابدنی - که به تعبیر ایشان از رؤیاهای صادقه تا دریافتهای وحیانی و مکاشفات صورتمند عرفانی را شامل میشود – در مرتبه مثالی انسان اتفاق میافتد که قوای ادراکی خاص خودش را دارد؛ کما اینکه بدن مادّی هم قوا و ابزار #ادراک_حسی خاص خودش را داراست. (جامی، 1381، نقدالنصوص، موسسه حکمت و فلسفه، ص52)
برخی از عرفا اعتقاد دارند انسان افزون بر حواس پنجگانه ظاهری، دارای حواس پنجگانه مثالی نیز هست که به بدن مثالی او تعلق دارد.
💎این در واقع ترجمانی از همان اعتقاد عرفانی است که مراتب انسان را با مراتب هستی، مطابق میداند (عالم صغیر و عالم کبیر).
از نتایج این تطابق در عرفان نظری، ادراکپذیر بودن مراتب گوناگون عالم برای انسان است از طریق مرتبهای که با آن همسنخی دارد. همانطور که عالم ماده و طبیعت از طریق آلات و قوای حسی ادراک میشود، حقایق مثالی نیز از طریق قوا و مرتبه مثالی انسان دریافت میگردد و حقایق عقلی (مجردات تام) هم از طریق مرتبه عقلی انسان.
💎بدین ترتیب آنچه امروز به تجربیات بیرون از بدن (OBE) میشناسند، از منظر عرفانی توسّط #بدن_مثالی انسان ادراک و تجربه میشود؛ بدنی که با از بین رفتن بدن مادّی، همچنان باقی میماند و میتواند تجربیات و ادراکات خود را ادامه دهد.
بدن مثالی در این دیدگاه، همان بدنی است که در خواب مشاهده میشود و ادراکات و تجربیات حالت خواب را داراست.
@PhilMind
🟧 #ملاصدرا قوای حسی (بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، لامسه و حس مشترک) را با آنکه در زمره قوای حیوانی هستند، مجرد میداند. در عین حال به این تمایز شهودی مهم، اذعان دارد که صور حسی مشروط به تاثیرپذیری اندام حسی (چشم و گوش و بینی و ...) از ابژه مادی خارجی است. بنحوی که با حذف ابژه مادی خارجی، صورت حسی ادراکشده (تصویر یا صدا یا بو یا مزه یا ...) توسط قوای حسی هم از بین میرود. (اسفار، ج۹، ص۹۵)
🟫 برخی محققان #فلسفه_اسلامی اعتقاد دارند معنا و نتیجه این سخن #صدرالمتالهین آنست که صور حسی و در نتیجه، #قوای_حسی نفس، مادیاند. زیرا بدون وجود مادهای مانند اندام حسی و اثر حاصل از ابژه مادی در آن اندام، بقا ندارند. (عبودیت، نظام حکمت صدرایی، ج۳، ص۹۳)
🟧 از سوی دیگر صدرا به تفاوت خیال و ادراک حسی اشاره میکند که بقای صور خیالی، مشروط به وجود ابژه خارجی و تأثیر بالفعل آن بر اندام حسی نیست. او بنا به استدلالهایی - برخلاف #ابن_سینا و در تأیید نظر #سهروردی - اعتقاد به تجرد صور خیالی دارد. هرچند که تجرد صور خیال و #قوه_خیال نفس را از سنخ #تجرد_مثالی میداند که دارای جسمانیت و ابعاد و مکانمندی خاص خودش است اما جرم ندارد.
🟫 بدینترتیب طبق دیدگاه مؤسس #حکمت_متعالیه، فقط نفس آن دسته از حیوانات پس از مرگ و قطع ارتباط با ماده باقی میماند که دارای قوه خیال باشند. یعنی طبق نظر وی نفوس حیواناتی که صرفا #ادراک_حسی دارند، واجد بقای پس از مرگ نیستند. (اسفار، ج۸، ص۲۳۲)
🟧 شاید به نظر برسد ملاصدرا با توجه به اینکه اعتقاد به انقسامناپذیری قوای ادراکی و صور حسی دارد، باید نفوس حیوانی فاقد خیال را هم دارای #تجرد و حیات پس از مرگ بداند.
ولی به نظر این محققان فلسفه صدرائی، او معیار تجرد را نیاز یا عدم نیاز به ماده میداند، و در نگاه وی امتداد و انقسامپذیری را میتوان هم با مادیت و هم با تجرد سازگار دانست؛ انقسامپذیری نهایتا در شدت و ضعف مادیت یا تجرد تأثیر میگذارد: شدت در جواهر مادی و ضعف در جواهر مجرد. (عبودیت، نظام حکمت صدرائی، ج۳، ص۹۵)
🟫 هرچند به نظر میرسد سخن این محققان با قاعده اتحاد علم و عالم و معلوم که خود صدرا بسط داده و بر آن تأکید دارد، سازگاری نداشته باشد. بنا بر قاعده مذکور، نفس یک حقیقت بسیط مجرد است که در هنگام ادراک حسی، به یک اعتبار، قوه حاسه است و به اعتباری دیگر، صورت محسوس.
نفس به نظر او در عین وحدت و بساطت، کل قوا (از جمله قوای حسی) است و در هنگام ادراک حسی در مرتبه قوای حسی حضور و جلوه دارد.
بدینترتیب قوای حسی و صور حسی که مشروط به وجود ابژه مادی و نیازمند آن هستند را باید براساس یک معیار (نیاز به ماده)، مادی و براساس معیاری دیگر (وحدت نفس مجرد و اتحاد عالم و معلوم) مجرد دانست.
@PhilMind
♦️#ملاصدرا در مواضع مختلفی از آثار خویش، علاوه بر #بدن مادی، از #بدن_مثالی هم برای انسان نام برده است. (ن.ک: اسفار، ج۹، صص۱۹,۳۱,۱۸۳/ المبدأوالمعاد، ج۲، ص۵۵۴/ الشواهدالربوبیه، ص۳۱۸)
بدینترتیب مؤسس #حکمت_متعالیه، سه مؤلفه #نفس_ناطقه و بدن مثالی و #بدن_طبیعی را تشکیلدهنده انسان میداند. او تصریح دارد که نفس ناطقه در عموم انسانها صرفا #تجرد_مثالی دارد و نه #تجرد تام (#تجرد_عقلی). و بدن مثالی نیز قائم به نفس ناطقه است و نه منفصل از آن.
♦️بدن مثالی در تعابیر #صدرالمتالهین همان بدنی است که در رؤیا با آن سروکار دارد؛ با چشم بدن مثالی میبیند و با گوش آن میشنود و... . (اسفار، ج۸، ص۲۴۹) در نظر وی نفس ناطقه همانطور که تحت تأثیر #ادراک_حسی ناشی از بدن طبیعی قرار میگیرد، از ادراکات ناشی از بدن مثالی نیز متأثر میشود (مثل احساس درد یا لذت در خواب)
ادراکات خیالی نیز در این دیدگاه از طریق قوای مثالی و بدن مثالی رخ میدهد و همچنین تجربیات بیرون از بدن (OBEs) مانند #تجربیات_نزدیک_به_مرگ (NDEs) و ... .
♦️اما تفکیک نفس ناطقه از بدن مثالی میتواند محل ابهام و تردید قرار گیرد. بویژه که از برخی عبارات صدرا چنین برمیآید که نفس همان بدن مثالیست و نه چیزی مازاد بر آن (ن.ک: همان/ الرسائل، ص۳۶۲/ اسفار، ج۹، صص۱۸۳,۲۷۰)
در واقع قوای ادراکی مثالی در نظرگاه او که تجرد مثالی دارند، تشکیلدهنده بدن مثالیاند. بدینترتیب تصور نفس بعنوان روح مجرد فاقد جسمانیت، از منظر حکمت متعالیه منتفیست. بلکه نفس ناطقه در این دیدگاه، دارای شکل و امتداد (#بدن_مندی) و مکانمندی خاص و ... است و بکلی از تصویر نفس سینوی و دکارتی متمایز میشود.
♦️بر این اساس بدن مثالی با پیدایش نفس حادث میشود (و بلکه با آن عینیت دارد)، اما طبق نظریه #حدوث_جسمانی در حکمت متعالیه، بدن طبیعی زمینه جهش و پیدایش نفس را پدید میآورد؛ پیدایشی که از پیچیدگیهای سطح نوروفیزیولوژیک بدن طبیعی رخ میدهد و ناشی میشود.
نفس (و بدن مثالی) بدینترتیب متأخر از بدن طبیعیست و به مرور زمان، تکامل ذاتی و عرضی مییابد.
♦️بدن طبیعی علاوه بر حیات (علائم حیاتی مانند تولید مثل و تغذیه و ...)، دارای آگاهی (consciousness) هم هست که برخلاف بدن مثالی، ذاتیِ او نیست. هر جسم مثالی ذاتا آگاهی دارد و آگاهی را باید مطابق دیدگاه #فلسفه_اسلامی و #عرفان_اسلامی از ویژگیهای ذاتی عالم مثال و تجرد مثالی دانست که میتواند (طبق دیدگاه حدوث جسمانی)، نوظهوریافته (emergent) از ویژگیهای مادی لحاظ شود.
اما بدن طبیعی در این دیدگاه، ذاتا فاقد تجربیات آگاهانه است و آگاهی را نمیتوان از ویژگیهای بنیادین عالم ماده و بدن مادی دانست (برخلاف #پنسایکیزم). بلکه از طریق ارتباط با نفس (و بدن مثالی)، ادراکات و احساسات جزئی و طبیعی حاصل میشود.
@PhilMind
🔸هرچند چارچوب #علم_النفس در #فلسفه_اسلامی را #ابن_سینا شکل داده و با #دانش_تجربی خویش در طب و #طبیعیات آن دوران، توسعه ای قابل توجه بدان بخشیده است، اما نوآوری و تغییری که #ملاصدرا در این بخش ایجاد کرده، از مهمترین تمایزات #حکمت_متعالیه با #فلسفه_سینوی و اشراقی بشمار میرود.
🔹#صدرالمتالهین در شرایطی که دیدگاه #تجردتام (تجرد عقلی) در باب #نفس_انسانی برای قرنها در میان فیلسوفان مسلمان جاافتاده بود و پیدایش آن را نیز از ابتدا روحانی و منوط به امر الهی میدانستند (یا برخی به پیروی از افلاطون قائل به ازلیت آن بودند)، دیدگاه #حدوث_جسمانی را مطرح کرد و لااقل یک سر این پدیده (آغاز و پیدایش آن) را بجای عوالم قدسی، در رحم مادر قرار داد.
همین مقدار جسارت برای حل مشکلاتی مانند مسئله جفتشدن (pairing problem) و تاحدی مسئله نحوه ارتباط نفس و بدن نویدبخش مینمود و راهی بسوی #علوم_طبیعی برای تبیین آن میگشود.
🔸وی همچنین نگرش تجرد تام درباره نفس انسانی (عموم انسانها) را کنار نهاد و به #تجرد_مثالی اکتفا کرد؛ تجردی که همچنان #بدن_مند و دارای ابعاد و جسمانیت و زمان و مکان خاص خودش (جسم مثالی و مکانمندی مثالی) است.
روشن است که این مسئله نیز تا چه اندازه میتواند شدت اشکالات اساسی #فیزیکالیسم علیه #دوئالیسم (از جمله اشکال #علیت_ذهنی و نیز مسئله نحوه ارتباط پدیده فرامکان با یک شیء مکانمند و سه بعدی) را کاهش دهد. این نیز یکی دیگر از وجوه بسیار مهم ابداعات ملاصدراست که نفس مجرد تام را به یک پدیده بدنمند و مکانمند تقلیل داده و سنخیت بیشتری با طبیعت برقرار میسازد.
🔹او هرچند در چارچوب سیستم فلسفی خویش و براساس تحلیلهای عقلی (مبتنی بر اصالت وجود و #حرکت_جوهری و النفس فیوحدتها کل القوی و ...) به یک تبیین درباره چیستی نفس و رابطه آن با بدن رسیده بود، اما تبیین تجربی و برمبنای علوم طبیعی زمان خویش را کنار نگذاشت. بلکه در آن بخش نیز دست به ابتکاراتی زد و علاوه بر واسطه #روح_بخاری (بین نفس و بدن)، دو واسطه دیگر هم در طرف بالا و پایین آن قرار داد (بدن مثالی در سمت بالا و خون لطیف در سمت پایین) و ارتباط تشکیکی (طیفی تدریجی از سلسله مراتب) ترسیم کرد که همچنان تلاش داشت ارتباط رأس و قاعده را هرچه طبیعیتر و شدنیتر تبیین نماید.
🔸البته تلاش او میتواند هدف اشکالات مختلف قرار گیرد، اما همان مراجعه به علوم طبیعی روز و عدم اکتفا به تحلیل عقلی، حلقه گمشده بسیاری از تبیینهای فلسفی امروز در کشور ماست.
جالب آنکه این #علم_گریزی با تصلب بر سیستم فلسفی کسانی مانند صدرالمتالهین انجام میشود که خود پرچمدار نوآوریهای طبیعی و ارائه تبیینهای تجربی براساس طبیعیات زمان خویش بوده است!
براستی اگر آنها خود در دوران #نوروساینس زنده بودند، دست به چه تغییرات و نوآوریهایی میزدند؟
@PhilMind