eitaa logo
از تبار رئیسعلی
539 دنبال‌کننده
420 عکس
106 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
در اولين روزهايی كه پسرم شهيد شده بود خواب ديدم كه در يك جايى نشسته ام و بسيار اندوهگين و ناراحتم و براى فرزندم گريه مى‌كنم؛ در اين حين امام (ره) را مشاهده كردم كه با اظهار همدردی با من و از روی دلجویی فرمودند: «كه نگران نباش غلامرضا اگر جگر گوشه تو بود فرزند من هم بود». 🔻راوی: پدر شهید ✍عکس پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
«آيا خدا هم مركزی دارد؟» جهانی كه ما به چشم می‌بينيم جهانى است مادى كه از ذرات اتمى تركيب شده است. موجودات اين جهان هر كدام مكان و اثر خاصى دارند و به همين جهت فعل و انفعالات و آثار آنها نمى‌تواند به همه جا و همه سو يكنواخت برسد. دورى و نزديكى، در رسيدن آثار و يا دريافت آنها مؤثر است. هر چه به مكان آنها نزديكتر شويم تأثيرشان بيشتر و هر چه از آنها دورتر گرديم تأثير آنها كمتر می‌باشد. تا جایى كه ممكن است بر اثر دورى، تأثير آنها به كلى از بين برود. اكنون براي روشن شدن اين موضوع به ذكر مثال‌هایی می پردازيم: ۱. نيروي آهن‌ربای، در تمام فاصله ها يكسان نيست و هر چه آهن به آهن ربا نزديكتر شود با نيروى بيشترى جذب می‌شود. چنانكه اگر ميخی را در فاصله ۲ سانتی‌متری از آهن ربا بگيريم، نسبت به هنگامى كه در فاصله ۱۰ سانتى متر واقع شود، با نيروى بيشترى جذب مى‌گردد. ۲. حرارت خورشيد در سطح كره زهره با حرارت خورشيد در سطح كره زمين مساوى نيست. زهره چون به خورشيد نزديكتر است، حرارت بيشترى جذب مى‌كند و از زمين گرمتر است. ۳. نور ممكن است تا صد متر برسد ولی در سراسر اين فاصله، اندازه روشنائی يكسان نيست و هر چه به چراغ نزديكتر مى‌شويم، مقدار روشنائی بيشتر مى‌شود. ۴. صداى يك شاعر و يا يك سخنران ممكن است تا ۵۰ متر برسد، ولی در تمام اين فاصله يكسان نيست. هر چه به گوينده نزديكتر باشيم صدا رساتر و هر چه دورتر باشيم نارساتر به گوش مى‌رسد. مثال‌های بالا اين نكته را روشن مى‌سازد، هر موجودى كه جا و مكان داشته باشد اثرى كه از خود بجا مى‌گذارد در همه جا يكسان نيست. 🔻دست‌نوشته شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
هنگامی که مرتضی در جبهه مهران و آن هم در خط مقدم خدمت می کرد به اتفاق پدرم برای دیدنش رفتیم. او مرخصی گرفت و هردو به شهر آمدیم. به او گفتم برادر اگر جایت خوب نیست بگو کاری کنیم تا تو را به خط دوم منتقل کنند. گفت نه من چنین کاری نمی کنم. پدر، مادر، برادر، خواهر و خانواده نمی شناسم. در شب که هوا تاریک بود ما را می بردند و سنگر می ساختیم. وقتی برای ساخت سنگر خاک ها را کنار میزدیم و در زیر آنها لباس‌های زنان و دختران را می دیدم از خود بیخود می شدم و این اجازه را به خود نمی دادم که در خط بعدی جبهه خدمت کنم. با خود می گفتم من باید شهید شوم یا انقدر جلو بروم تا دشمنان را نابود کنم و از پای در بیاورم. 🔻 راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهید همان اوایل جنگ به بسیج روستای امام حسن (علیه‌السلام) پیوست در آن زمان حسن و برادرم مرتضی هم محصل بودند و جز پایگاه مقاومت بسیج روستای گاودارنیز بودند. شهید یک روز که در خانه نشسته بودیم گفت: آیا شما نماز خواندن را بلد هستید؟ اول من شروع به نماز خواندن کردم که مرا قبول کرد و برادرم مرتضی بعد از من نماز خواند که اشکالاتی داشت و همین امر باعث شد ایشان بیشتر تلاش کنند و نماز خواندن را یاد بگیرند. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
Audio_899046.mp3
3.42M
🔊وصیت‌نامه شهید یونس افشين 🔻گوینده: خانم موسوی بابایی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
آخرین پیامم این است كه همه یكی شوید. گروه گروه نشوید و همه برای یك هدف بزرگ كه پیروزی و سرافرازی انقلاب اسلامی و آب و خاك عزیزمان می باشد تلاش كنید و بدانید كه شما شیعیان علی ابن ابی طالب هستید و امروز در جهان نظیر ندارید. برادرم و خواهرم تو انقلاب كرده ای و جهان را به جنب و جوش انداخته ای، به خدا متصل شده ای، به ائمه (علیهم‌السلام) پیوسته ای خود را مباز، مغرور مشو، عقب نشینی مكن محكم باش تو علیه ظالمان جهان قیام كرده ای و به تبع جهانی علیه تو به پا خاسته است. تو ای رسالت حسین (علیه‌السلام) بردوش و پرچم پر افتخار اسلام بر دست، راهی را كه شروع كرده ای باید به انجام برسانی خون پاك و معطر شهداء، شاهد و یاور توست. این پرچم سرخ حسینی را كه امانت در دست توست محكم نگه دار، مگذار بر زمین افتد، از خدا بخواه تا تو را یاری نماید تا انتقام مظلومان و مستضعفان جهان را از مستكبران بگیری. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
یک روز قبل از اینکه به جبهه برود به او گفتم بابا الان اینطوری نیست که دو نفر تفنگ در دستشان باشد، یکی از این طرف و یکی هم از آن‌طرف به هم شلیک کنند. جنگ است و باید حواست به توپ و تانک دشمن باشد. خدا را شاهد می‌گیرم که این حرف عین حقیقت است‌؛ شهید در جواب حرفم گفت: بابا من از شهید آیت الله دکتر بهشتی بهتر نیستم و خونم رنگین‌تر نیست. من هم شهید بشوم برای اسلام، افتخاری است برای شما. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهید اسماعیل بسیار شجاع و نترس بود، بچه‌های محله او را چمران بنمانع صدا می‌زدند. از طرفی او عاشق شهادت بود. گاهی در منزل می‌خوابید و خودش را به مردن می‌زد وقتی عکس العمل ما را می‌دید، می‌گفت: من شهید شده‌ام چکار می‌کنید؟ او دو بار به جبهه رفت. یکبار در سال ۶۰ بود که حدود سه ماه در جبهه ماند و بار دوم که زیاد هم بین آنها فاصله نبود برای عملیات آزادسازی خرمشهر به جبهه رفت که در همین مرحله هم به‌شهادت رسید. هنوز احساس می‌کنم زنده است و با ما زندگی می‌کند، گاهی اوقات احساس می‌کنم در خانه راه می‌رود یا احساس می‌کنم که در یخچال را باز می‌کند و درون آن را نگاه می‌کند، انگار همیشه با ما و در کنار ماست. 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
روزی كه براى ديدن آنها به منطقه رفته بوديم. مقری كه نيروها در آن قرار داشتند در ۵ كيلومتری خرمشهر قرار داشت. در آنجا آقاى زنده بودى حضور داشتند كه بعد از سلام و احوال پرسی به سنگری كه ايشان در آن اسكان داشتند رفتيم. آقاى زنده بودى درباره اوضاع شهرستان و استان از من پرسيدند و من به ايشان گفتم: كه آنجا واقعاً به وجود شما نياز دارند ولى ايشان گفتند: «كه جبهه مهمتر است و هيچ كارى را مهمتر از جبهه نمی‌بينم». وقتى شب خواستيم بخوابيم لباس هايم را بيرون آوردم و بالاى سرم گذاشتم؛ صبح بلند شدم لباس هايم را نديدم. به بيرون از سنگر رفتم ديدم كه لباس هايم روى بند آويزان است و وقتى از بچه ها سئوال كردم هيچ كس اطلاعى نداشت. بعداً متوجه شدم كه شهيد زنده بودى لباس‌هاى ما را شسته و روى بند آويزان كرده است. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
آخرین خنده... ايشان يكى از بهترين الگوهاى اخلاقى من بودند. هميشه بدون تأخير در دعا و نماز شركت مى‌نمود و سعه‌ صدر عجيبی داشت. در برخورد با همه، حالت خوشرویی و طراوت خود را حفظ مى‌كرد و حتى در لحظه‌ شهادت نيز اين خنده‌رويی را از دست نداد. موقعى كه پيكر شهيد علی هوشنگی و شهيد نكيسا را از سنگر بيرون آورديم، آن‌قدر بر روحيه‌ بچه‌ها تأثير گذاشت كه يكى از دوستان بلافاصله با ديدن جسد مبارك اين دو شهيد، با دليری و جرأت خاصى خود را به خط دشمن زد و اسلحه‌هاى دشمن را به غنيمت آورد. 🔻راوى: حاج براتعلی (فرمانده‌ شهيد نكيسا) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وصیت‌نامه شهید غلام داغداری.mp3
1.77M
🔊وصیت‌نامه شهید غلام داغداری 🔻گوینده: خانم جباری 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
خداوندا! تو گواهى كه هدف ما از اين جنگ اعتلای كلمه حق و سرنگونی ستمگران است و اگر چنانچه در اين راه خدا سعادت را نصيبمان كرد و شهيد شديم فقط و فقط هدفمان برقرارى پرچم توحيد و آزادى كربلا و نابودى جنايت كاران است پس شما مردم مديون خون پاك اين ايثارگران هستيد. پس وظيفه شما در برابر اين خونهای پاك بندگى خدا و عمل به اسلام و حرف‌هاى امام خمينى و حفظ و جبهه اسلامى است. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
مرتضی جوان بسیار مومن مهربان و باگذشت بود. او نسبت به دیگر اعضای خانواده ساکت تر و آرامتر بود. ایشان در دوره آموزشی با علاقه و میل شخصی خود در آموزش دوره دیده بانی شرکت می کرد و بدون اینکه به ما خبر بدهد پس از موفقیت در امتحاناتش عازم جبهه شد. ما مدت زیادی بود که از مرتضی خبر نداشتیم. تا اینکه شبی پدرش خواب دید که در مسجد است و کسی پشت پرده به او می گوید امشب حمله است. بعد ها فهمیدیم که در همان شب عملیات بوده و مرتضی در آن عملیات انگشت بزرگ پایش زخمی شده بود. خلاصه بعد از مدتها بی خبری یک شب که همه خواب بودیم شنیدیم که در می زنند. در را باز کردیم و دیدیم که مرتضی است. خیلی خوشحال شدیم. ایشان یک شب پیش ما ماند و مرتب به من پیشنهاد می داد که بروم و پشت جبهه فعالیت کنم اما من بخاطر ضعف جسمانی نمی توانستم بروم. مرتضی طی آن روز که پیش ما بود مرتب جوراب می پوشید. من بعدا از پسر بزرگم فهمیدم که چون انگشت پایش مجروح شده نخواسته که ببینم و ترسیده که من بخاطر عواطف مادرانه ناراحت شوم. ایشان در ماه محرم در مراسم سین زنی و زنجیرزنی سالار شهیدان شرکت میکرد 🔻 راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
حسن در دوران انقلاب و پخش اعلامیه‌ها و سایر فعالیت‌های انقلابی علیه رژیم بسیار فعال و آگاه بود. او در دبیرستان سعادت بوشهر تحصیل می‌کرد و مدرک دیپلمش را از همان جا گرفت. با شروع جنگ تحمیلی، از من خواست کمکش کنم که به جبهه برود. با هم نزد آقای میگلی رفتیم که ثبت نام کند، اما ایشان موافقت نکردند و گفتند چون سن شما کم است، نمی‌توانیم اعزامت کنیم. هرچه اصرار کردیم، نپذیرفت. و حسن بسیار ناراحت شد و گریه کرد. خیلی دست و دل باز بود و پول خوبی را که از سپاه دریافت می‌کرد وقف مستمندان می‌کرد. وقتی هم شهید شد، اموال او فقط یک چمدان و یک کیسه نایلونی بود که مقداری لباس در آن داشت. که آن را هم به مستمندان بخشیدیم. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
خبر شهادت ایشان را همرزمان شهید به ما رساندند و گفتند که تا آخرین ساعت ایشان را مشغول پخش مواد غذایی در بین نیروهایش دیده اند. و پس از تک سنگین دشمن ایشان که در سنگر کمین بوده‌اند از شهادت بی سیم چی خود و شهید علی هدایتی خبر می‌دهند، که به یکباره صدای ایشان هم قطع می شود و دیگر نمی توانند با ایشان تماس بگیرند و احتمال می‌دهند که ایشان شهید شده‌اند. 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وصیت‌نامه شهید ضرغام ابراهیمی زاده.mp3
1.77M
🔊وصیت‌نامه شهید ضرغام ابراهیمی زاده 🔻گوینده: خانم جباری 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بر روی سنگ مزارم، اين سروده را بنويسيد: سوى ديار عاشقان رو به خدا مى‌رويم بهر ولای عشق او به كربلا می‌رويم می‌روم ميدان مين مادر خداحافظ مين را خنثى كنم مادر خداحافظ 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
يك روز ديدم جهانگير داره زار‌زار گريه می‌كنه. گفتم: چيزى شده؟ چرا اينقدر گريه می‌کنی؟ گفت: دست از سرم بردار. بذار راحت باشم. گفتم: تو هر مشكلی برات پيش می‌آمد به من می‌گفتی. حالا چیشده كه نمی‌خوای به من بگی؟ بعد از اصرار من گفت: آقا صاحب الزمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) رو خواب ديدم كه بهم گفت: چرا ديشب، نماز شبت قضا شد؟ 🔻راوی: همرزم شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
حرمت لباس پاسداری هادی، بیشتر از بقیه بچه ها به محمدجعفر وابسته شده بود و علاقه ی عجیبی به لباس نظامی اش داشت. دلش میخواست هرجایی که می رود همراهش باشد. هر بار باید با انواع و اقسام سرگرمی ها هادی را مشغول می کردم تا پدرش یواشکی پا در کوچه بگذارد. گاهی که آماده می شد تا به سپاه برود، میگفتم : جعفر! لباس نظامیت رو بپوش تا بچه بفهمه تو سرکار میری و بهونه نکنه که دنبالت بیاد. راستش خودم هم خیلی علاقه داشتم او را با این لباس ببینم . جواب می داد که : ترجیح میدم تو خیابون لباس فرم نپوشم. مردم وقتی پاسدارها رو با لباس سبز سپاه می بینن، احترامشون چندین برابر میشه. راستش نمی خوام کسی منو بشناسه و بفهمه که پاسدارم و به خاطر لباسم کاری برام انجام بده. 🔻راوی: فاطمه خدری (همسر شهید) «برشی از کتاب جامانده در سهیل» 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهید یکی از یاران با وفای جبهه و جنگ بود. در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۶۰ جهت اعزام به جبهه از کنگان به سوی بوشهر حرکت کردیم. بعد از ظهر همان روز به بوشهر رسیدیم. شب را در بوشهر گذراندیم. یادم می آید شهید عاشوری قبل از اذان صبح از خواب بیدار می شد و کلیه رزمندگان را از خواب بیدار می کرد تا نماز صبح را بجا آورند. بعد از آن برای اینکه بچه را به خود نزدیک تر کند کلاس های قرآن و احکام برای آنها دایر می کرد. ساعت ۱۰ صبح به سوی شیراز حرکت کردیم و ۸ صبح روز بعد به شیراز رسیدیم. در طی سفر شهید عاشوری در اتوبوس نوحه سرایی می کرد و بچه ها را با جبهه و جنگ آشنا می کرد. ما ۲ روز در شیراز ماندیم و روز سوم به سوی اهواز حرکت کردیم. برای آموزش دیدن یک ماه در اهواز ماندیم. بعد از آموزشی در تاریخ ۹ آذر ۱۳۶۰ ساعت ۱۰ شب عملیات محرم شروع شد. در کنار شهید عاشوری بودم. واقعا مثل یک کوه استوار  بود. دلاورانه جنگید. مثل طوفانی که برگ‌های خزان را می ریزد عراقی ها را از پای در می آورد. همه مدیون شهید عاشوری بودیم. عملیات بصورت کاملا موفقیت آمیز بود و منطقه از وجود عراقی ها پاک سازی شد. 🔻راوی: یوسف بحرینی «همرزم شهید» 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهید غلامرضا کرامت.mp3
3.23M
🔊 وصیت‌نامه شهید غلامرضا کرامت 🔻گوینده: خانم تقوی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
خط امام كه همان خط مستقيم الله است از آن جدا نشويد و در راه راست قدم برداريد و در اين راه بجنگيد كه جنگ كردن در راه اسلام شيرين است. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدتی از پیروزی انقلاب گذشته بود که صدام بعثی به ایران حمله کرد، حسین آن زمان وارد جهاد سازندگی شده بود که برای حضور در جبهه اقدام کرد. به یاد دارم در اولین حضورش به جبهه، دچار مجروحتی سخت شد که انتظار زنده ماندنش را نداشتیم. حسین از ناحیه‌ سر و بدن مجروح شده بود و حدود ۲ ‏تا ۳ ‏ماه در بیمارستان فاطمه‌ زهرای بوشهر بستری شد. چند ماهی از دوره استراحتش گذشت، حالش که بهتر شد مادرم زمینه ازدواجش را فراهم کرد. مراسم خواستگاری انجام شد و قرار مراسم ازدواجش را گذاشتیم اما او گفت: «تا من به جبهه بروم و ‏برگردم، بعد از آن مراسم را برگزار می‌کنیم، الان وقت ازدواج من نیست چون که در جبهه به راننده ی لودر نیاز دارند». 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداحی به یاد شهیدان... 🔻مداح: حجت الاسلام تشکری 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir