eitaa logo
ریحــانہ شــ🌙ــو
1هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
87 فایل
یا رزاق؛ پارت جدید هر روز 😍 🆔 @Niai73 قسمت اول #درآسمانم_برایت_جایی_نیست...👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950" rel="nofollow" target="_blank">https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950 قسمت اول #بازگشت_گیسو 👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/897 قسمت اول #ریحانه_شو👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر کربلا سلام بر امام شهید سلام برسقا سلام بر۷۲ تن یار با وفا سلام برزینب سلام برحبیب سلام به دوستان عزادار اجرتون با اقا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا ادرکنی بحق الحسین ╔═════ ೋღ پروفــ مذهبی ــایل •♡ @profile_313 ♡• ღೋ ═════╗
┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ 🕌 زائـر هـر شـب اربـاب 👤 ابوالحسن فارسی می‌گوید: من زیاد به زیارت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام می‌رفتم، اما مالم کم شد و جسمم ضعیف گشت و لذا زیارت امام حسین علیه‌السلام را ترک کردم در خواب رسول خدا ﷺ را به همراه حسنین علیهماالسلام دیدم، از کنار آنها عبور می‌کردم که امام حسین علیه‌السلام عرض کرد: ای رسول خدا این مرد زیاد به زیارت من می‌آمد، اما دیگر نمی‌آید رسول خدا ﷺ به من فرمودند: آیا تو زیارت حسین علیه‌السلام را رها کرده‌ای؟ عرض کردم هرگز من مولای خویش را رها نمی‌کنم ولیکن ضعیف و پیر شده و مالم نیز کم شده است و لذا زیارت نمی‌روم آنگاه حضرت فرمودند: هر شب بر بام خانه‌ات برو و با انگشت اشاره به سوی قبر حسین بن علی علیه‌السلام اشاره کن و بگو: 【اَلسَّلَامُ عَلَيْکَ يَا صَاحِبَ‏ الدَّمْعَةِ السَّاكِبَةِ اَلسَّلَامُ عَلَيْکَ يَا صَاحِبَ الْمُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ لَقَدْ أَصْبَحَ كِتَابُ اللهِ فِيکَ مَهْجُوراً وَ رَسُولُ اللهِ فِيکَ مَحْزُوناً وَ عَلَيْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ اَلسَّلَامُ عَلَى أَنْصَارِ اللهِ وَ خُلَفَائِهِ اَلسَّلَامُ عَلَى أُمَنَاءِ اللهِ وَ أَحِبَّائِهِ اَلسَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ وَ مَعَادِنِ حِكْمَةِ اللهِ وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللهِ وَ حَمَلَةِ كِتَابِ اللهِ وَ أَوْصِيَاءِ نَبِیِّ اللهِ وَ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه‏】 پس آنچه می‌خواهی درخواست کن همانا زیارت تو از نزدیک و دور قبول می‌شود. 📚 بحارالانوار ─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAxkBAAENlfJfQl2YHcb_ip-GPpVYL0D3W21tkQAC0wgAAngNCFKnaBsXvg5kOxsE.mp3
8.32M
🎧 سوزناک شهادت حضرت رقیه🖤 🎼چنان ز ترس زمین خورده‌ام که در گوشم... 🎤 🌙 ۹۹ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ 🏴همسری که شوهر خود را از جهنم نجات داد ✍از زنانی که جزء خاندان حضرت امام حسین (ع) نبودند ولی از خود عظمت به یادگار گذاشتند، همسر زهیر ابن قین است که عامل اصلی نجات زهیر از اعماق جهنم و رساندن او به عالی‌ترین درجات بهشت می‌شود. زهیر، عثمانی بود. عثمانی‌ها معتقد بودند خون عثمان بر گردن حضرت امیرالمؤمنین (ع) است و به همین دلیل دشمن حضرت بودند. زهیر نمی‌خواست با حضرت امام حسین (ع) مواجه شود؛ اما وقتی قاصد آمد و گفت امام می‌خواهند تو را ببینند، قصد نداشت برود‌! همسرش گفت «سبحان‌الله! پسرِ دختر پیامبر تو را می‌طلبد و تو نمی‌روی؟». چنان این را محکم گفت که زهیر شرمنده شد و تصمیم گرفت نزد امام (ع) برود. ما نمی‌دانیم چه بین او و امام رد و بدل شده است. وقتی برگشت، دیدند متحول شده و شاد و مسرور بود و گفت «من راه خودم را پیدا کرده‌ام» نقل مشهور این است که زهیر، همسرش را به کوفه بازگرداند و موقعی که می‌خواستند جدا شوند همسر با چشمان گریان گفت: 💥«تو در رکاب پسر پیامبر به شهادت نائل می‌شوی. در روز قیامت من را فراموش نکن» و درست هم می‌گفت چون او عامل این تحول شده بود. 📚 گفتاری از دكتر محمدحسین رجبی دوانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✅احکام زن و شوهری❤️ --------------------------------------------- 🆔 @AghoooSh 💞
✨﷽✨ ♥️ یکی از دوستان شهید خرازی می‌گوید : حسین خرازی تصمیم به ازدواج گرفته بود و برای عمل به این سنت نبوی از مادر من مدد جست، او با مزاح به مادرم گفته بود كه: «من فقط 50 هزار تومان پول دارم و می‌خواهم با همین پول خانه و ماشین بخرم و زن هم بگیرم!» بالاخره مادرم پس از جستجوی بسیار، دختری مؤمنه را برایش در نظر گرفت و جلسه خواستگاری وی برقرار شد و آن دو به توافق رسیدند. او كه ایام زندگی‌اش را دائماً در جبهه سپری كرده بود اینك بانویی پارسا را به همسری برمی‌گزید. مراسم عقد آنها در حضور رهبر كبیر انقلاب امام خمینی (ره) برگزار شد. لباس دامادی او پیراهن سبز رزم بود. دوستانش به میمنت آن شب فرخنده یك قبضه تیربار گرنیوف را به همراه 30 فشنگ، كادو كرده و به وی هدیه دادند و بر روی آن چنین نوشتند: «جنگ را فراموش نكنی!» فردا صبح حسین با تكیه بر وجود شیرزنی كه شریك زندگی او شده بود به جبهه بازگشت... ✅احکام زن و شوهری❤️ --------------------------------------------- 🆔 @AghoooSh 💞
✍ امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: هیچ بنده ای نیست که هنگام نوشیدن آب به یاد حسین باشد و لعن بر قاتلان حضرتش بفرستد مگر آنکه خداوند در قبال این توجه و تذکر معادل صد هزار حسنه برای او مینویسد و صد هزار گناه از او محو میکند و یکصد هزار درجه او را بالا می برد و ثواب یکصد هزار بنده آزاد کردن به او مرحمت کرده و فردای قیامت با قلبی مسرور و خنک وارد محشر می شود. 📚 کافی، ج ۲، ص ۴۲۷ 🆔 @AghoooSh 💞
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_230 گلویش به شدت خشک شده.. آب اند
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان ... هر دو خندیدند. هیچ گاه نسیم را اینگونه خجول و دستپاچه ندیده بود. _بهار کجاست؟ _خونست. نگرانش نباش. همه هستن. هلن هم که مثل چشماش مراقبشه! نگاهش را به قطرات نهایی سرم دوخت. _داره تموم میشه! ژاله گفت: _میرم بگم بیان بازش کنن! از پشت قامتِ سام را نگریست. _نمیپرسه چی شده! میدونم دوست داره بدونه ولی نمیپرسه. همین توداریش باعث میشه از داخل به خودم فشار بیارم! نسیم نگاهی گذرا به سامِ تکیه زده به چهارچوبِ در انداخت. _چی بگه نیل؟ مردِ.. غرور داره. نمیدونی چه طوفانی راه انداخت وقتی اونجوری بیهوش پیدات کرد. تو روخدا دیگه تمومش کن. این زجر و تمومش کن! چشمانش را روی هم فشرد. _تموم نمیشه نسیم.. مثلِ زهر میمونه! هر بار که میبینمش پر میشه تو همه ی تنم و راه نفسمو میبنده! با تردید سرش را جلو برد. _هنوزم دوستش داری؟ دوباره به سام خیره شد. یک دستش در جیبش بود و با دست دیگرش زیپ گرمکنش را به بازی گرفته بود. _نه.. دوست داشتن نیست. مطمئنم که دوستش ندارم. هر عالقه ای بینمون بود از بین رفته نسیم. فقط یه کینه و درد مونده که هر بار میبینمش اذیتم میکنه! مثل زالو از داخل خونمو میمکه! پرستارِ شیفت داخل شد و سرم را از دستش خارج کرد. سام به طرفش برگشت . زیر بازویش را گرفت و با خود اندیشید "چه شب تلخ و تاریخی ای!" *** نگاهش مدام به ساعت گرد و سفید رنگِ رو به رویش بود. باندِ کرم رنگ دور دستش را به بازی گرفته بود. ایمان فنجان قهوه اش را روی میز گذاشت! _ولی من میگم بشین و دوباره فکر کن. با خراب کردنِ زندگیِ اون بدبخت چی بهت میدن؟ نیل دیگه عمرا نمیبخشتت. اینو بکن تو کله ات! با چشمان سرد و نافذش نشانه اش گرفت. _من نگفتم میخوام زندگیشو خراب کنم. فقط گفتم تا وقتی بفهمم هنوزم دوستم داره یا نه بیخیالش نمیشم! _چی بهت میرسه؟ نفسی عمیق و بلندی کشید. _همه چی! کالفه پایش را روی پا انداخت. بی فایده بود. برنده ی لجباز و همیشگیِ این بحثِ چند روزه باز هم پارسا بود! _به اون طفل چی؟ به اون فکر نمیکنی؟ بیا از خر شیطون پایین پارسا. کاررو از اینی که هست خرابتر نکن! از باند دستش دل کند و به جون خودکار و برگه ی کوچک رنگِ رو به رویش افتاد. _موضوع رو سیاسی نکن ایمان. خدارم بیاری از حقم نمیگذرم. پنج سال نشستم مثل بیچاره ها از دور سرو سامون گرفتنش و دیدم بسته. به جایی خیره شد و با اخمی عمیق ادامه داد: _نیلِ من این نبود.. مطمئنم این نبود. اون یارو نمیتونه خوشبختش کنه. دارم میبینم همون نیل نیست. ایمان ندیدی چقدر الغر شده! 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: ناشناس ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹 @Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️ ... 😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍 پرش بھ قسمت اول رمان👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950 🌺 @Reyhaneh_show 🍃🌺
🥀 غریبان ڪربلاسٺ بدون تو مهمان ڪربلاسٺ چشم رباب به آغوش خالے اسٺ اصغر شهید گلستانּ 🍂🥀 🍂
🥀 چون چاره نیست میروم و می‌گذارمت ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت 💔🥀