╔═════ ೋღ پروفــ مذهبی ــایل •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ღೋ ═════╗

╔═════ ೋღ پروفــ مذهبی ــایل •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ღೋ ═════╗

╔═════ ೋღ پروفــ مذهبی ــایل •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ღೋ ═════╗

╔═════ ೋღ پروفــ مذهبی ــایل •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ღೋ ═════╗

اینطور به امام زمان فکر کردی؟! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

#حکمت‌های‌امیر💠 و درود خدا بر او فرمود: روزگارى بر مردم خواهد آمد که: محترم نشمارند جز سخن چين را، و خوششان نيايد جز از بدكار هرزه، و ناتوان نگردد جز عادل. در آن روزگار... كمك به نيازمندان خسارت، و پيوند با خويشاوندان منّت گذارى، و عبادت نوعى برترى طلبى بر مردم است. #نهج‌البلاغه‌علی‌علیه‌السلام✨ #حکمت۱۰۲ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_277 سرمو تکونی دادم. _مرسی سام... مرسی! رو به روی اتاقی ایستاد و اشاره داد تا داخل شیم. پاهام دوباره به لرزش افتاده بود. سام از پشت دستش رو روی شونم گذاشت و فشار خفیفی داد تا آروم باشم. با ورودمون دکتر تو جاش نیم خیز شد و ازمون خواست مقابلش بنشینیم. با استرس روی صندلی جا گرفتم و به جون ناخن های دستم افتادم. نگاهی بینمون رد و بدل کرد. _دکتر تهرانی کجاان؟ دکتر اسفندیاری خیلی سفارششون رو کرده بودن. موقع زایمان خیلی نگرانتون بودن! چشمم رو از دست مشت شده ی سام گرفتم. _دکتر تهرانی نسبتی با من ندارن. فقط وقتی حالم خراب بود منو به بیمارستان رسوندن. نگرانیشونم بابت همین بود. لحظه ای سکوت کرد و بعد گفت: _بسیار خوب. پس والدین بچه شما اید درسته؟ سرمو که قد وزنه صدکیلویی سنگین شده بود تکون خفیفی دادم. نفس عمیقی کشید و پرونده ی نیمه باز جلوی دستش رو بست. دستاشو تو هم قالب کرد و کمی به جلو متمایل شد. _دوران بارداری دکترتون کی بود؟ به جای من سام جواب داد: _خانم دکتر نصیری.. مشکلی پیش اومده؟ چشمش رو به من دوخت. _بهتون اشاره ای به مشکل قلبی کودکتون نکردن؟ احتمال نارسایی و یا مشکالت مادرزادی؟ از پشت ستون فقراتم عرق سرد راه افتاد. چشمم رو با وحشت به سام دوختم.. متوجه شد قادر به جواب دادن نیستم و دوباره اون به جای من جواب داد: _چرا ولی گفتن یه احتمال کوچیکه و باید تا معاینه دقیق بچه صبر کنیم! سرشو تکونی داد. _درسته.. امروز دخترتون رو شخصا معاینه کردم. متاسفانه کودک شما دچار بیماری قلبی سوراخ بین دهلیزه. دستم رو روی دسته ی صندلی سام گذاشتم و چنگی به دستش زدم تا بلکه راه نفسم باز شه. اتاق دور سرم میچرخید. یه گوشه لبم مدام باال میپرید. _یعنی چی خانوم دکتر؟ شما مطمئنید؟ نگاهی به چهره های وحشت زدمون انداخت و از جاش بلند شد. مقابل تابلوی پزشکی که عکس قلب روش کشیده شده بود توقف کرد. خودکار رو باال آورد و روی قسمتی گذاشت. _این قسمت که میبینید بطن و این هم دهلیزه. کودک تو این ناحیه دچار حفره شده. این بیماری یه بیماری مادرزادیه و متاسفانه بین نوزادها خیلی شایع شده. میشه گفت تو بیست درصد از نوزادان این مورد دیده شده که البته میزان و درجه وخامتش متغیره! سرمو پایین انداختم و با انگشت شست و سبابه شقیقم رو فشردم. _حاال چیکار باید کرد؟ عمل جراحی یا درمان خارج از کشور جوابگو هست؟ دوباره روی صندلیش نشست. _لزومی نداره انقدر مشوش باشید. اتفاقیه که افتاده و از نظر علم پزشکی هم قابل درمانه! قدیم عملش رو خارج از کشور انجام میدادن ولی حاال پزشکای ایران اونقدر حاذق و ماهر ان که نود درصد عمل ها همین جا با موفقیت انجام میشه! حالت تهوع بهم دست داد. با صدای گرفته ام پرسیدم: _یعنی بچه ی چند روزه باید عمل شه؟ به صندلیش تکیه داد و پرونده ی رو به روش رو مجددا باز کرد. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: ناشناس ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹 @Reyhaneh_show

پارت جدیدمونه😍☝️☝️ #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... 😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍 پرش بھ قسمت اول رمان👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950 🌺 @Reyhaneh_show 🍃🌺

‍ #سـلام_صبح_زیباتون_بخیر 🌸امروز اول ربيع الاول 💖الهی 🌸روزتون پراز رحمت 💖دلتون پرازمحبت 🌸زندگیتون پراز بركت 💖لحظه هاتون پراز موفقيت 🌸وعاقبتتون بخیرباشه

‍ #سـلام_صبح_زیباتون_بخیر 🌸امروز اول ربيع الاول 💖الهی 🌸روزتون پراز رحمت 💖دلتون پرازمحبت 🌸زندگیتون پراز بركت 💖لحظه هاتون پراز موفقيت 🌸وعاقبتتون بخیرباشه