فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔍 #آیه_گرافی #استوری
💠 عَسَىٰ أَنْ يَكُونَ قَرِيبًا
(ترجمه مضمون و مراد آیه)
🔹 سوره #اسرا ۵۱
🎙 قاری سید امیرحسین ساجدی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰 پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا میرسد و به آخرت نمیافتد:
۱. آزردن پدر و مادر
۲. زورگویی و ستم به مردم
۳. ناسپاسی نسبت به خوبیهای دیگران
📚 امالی مفید | جلد ۱ | حدیث ۲۳۷
🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹
#در_ثواب_انتشار_شریک_باشید
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔅 #امام_حسن_عسکری علیه السلام:
✍️ بئسَ العَبدُ عَبدٌ يَكونُ ذاوَجهَينِ و ذالِسانَينِ؛
🔴 بدترین بنده، بندهاى است كه دو رو و دو زبان باشد!
📚 الکافی، جلد ۲، صفحه ۳۴۳
#حدیث
🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹
#در_ثواب_انتشار_شریک_باشید
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🎥سخنرانی استاد عالی
✍ موضوع: بدترین گناه کبیره
↶【به ما بپیوندید 】↷
_______________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
💠چه خدای مهربونی داریم💠
✍ اگه میخوای ببینی خدا چقدر مهربون هست این روایت رو بخون. اونوقت خودت خجالت میکشی در برابر چنین خدایی گناه کنی:
أميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: در روز قيامت، بنده را در پيشگاه خداوند نگه میدارند؛ خداوند ميفرمايد: اي فرشتگان! بين نعمتهائي كه من به او عنايت كردهام و بين عمل او مقايسه كنيد! چون مقايسه ميكنند، نعمتهاي خدا بر اعمال بنده فزونی مییابد و آنها را در خود فرا ميگيرد. خداوند خطاب ميكند: تمام نعمتهاي خود را كه به او دادهام، به او ببخشيد و پس از آن بين اعمال خير و اعمال شرّ او مقايسه نمائيد! پس اگر هر دو عمل، با هم مساوي بودند، خداوند به سبب اعمال خير، اعمال شرّ او را از بين ميبرد و او را داخل بهشت ميكند. و اگر اعمال خير او بر اعمال شرّ او فزوني داشت، خداوند علاوه بر دخول د بهشت، آن فزوني و زيادي را نيز به او عنايت ميفرمايد.
🌻و اگر اعمال خير او از اعمال شرّ او کمتر بود اما به خداوند شرك نياورده بود و از مشرکین نبود، پس او از اهل مغفرت است؛ خداوند اگر بخواهد به رحمت و عفو خود او را ميآمرزد و بر او تفضّل ميكند.
📚 بحار الانوار ج 7، ص262 به نقل از أمالي طوسي ص132و133؛
↶【به ما بپیوندید 】↷
_______________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
🔻داستان ضربالمثل "خرش از پل گذشت" چه بود؟
✍در زمان ناصرالدین شاه قاجار، پیرمردی اهل حنیفقان کنار رودخانه موردکی آسیاب آبی داشت که با آسیاب کردن گندم روزگار خوبی را میگذراند. پیرمرد یک گاو، هشت گوسفند و 40 درخت خرما و تعدادی مرغ داشت که در آن زمان وضع مالی خوبی بود. روزی، دزدی سوار خر خود بود که چند شتر و چند کیسه طلا را دزدیده بود و برای فرار از دست سربازان شاه به کلبه پیرمرد رسید.
دزد به پیرمرد گفت: میخواهم از رودخانه گذر کنم و اگر تو برای من یک پل درست کنی یک کیسه طلا به تو میدهم. پیرمرد که چشمش به کیسه طلا افتاد به رویاهایش فکر کرد که با فروختن طلاها، خانه بزرگی در شهر میخرد و ثروتمند زندگی میکند، برای همین قبول کرد. از فردای آن روز، پیرمرد شروع به ساختن پل کرد و درختان خرمای خود را برید تا برای ساختن ستونهای پل از آنها استفاده کند. روزها تا دیر وقت سخت کار میکرد و پیش خود میگفت دیگر به کلبه، آسیاب و حیوانات خود نیاز ندارم.
پس، هر روز حیوانات خود را میکشت و غذاهای خوب برای خود و دزد درست میکرد. حتی در ساختن پل از چوبهای کلبه و آسیاب خود استفاده میکرد، طوری که بعد از گذشت یک هفته ساختن پل، دیگر نه کلبهای برای خود جا گذاشت نه آسیابی. به دزد گفت: پل تمام شد و تو میتوانی از روی پل رد شوی. دزد به پیرمرد گفت: من اول شترهای خود را از روی پل رد میکنم که از محکم بودن پل مطمئن بشوم و ببینم که به من و خرم که کیسههای طلا بار دارد، آسیب نزند. پیرمرد که از محکم بودن پل مطمئن بود به دزد گفت: تو بعد از گذشتن شترها خودت نیز از روی پل رد شو که خوب خاطر جمع بشوی و بعد کیسه طلا را به من بده. دزد بلافاصله همین کار را کرد و به پیرمرد گفت: وقتی با خرم از روی پل رد شدیم تو بیا آن طرف پل و کیسه طلا را از من بگیر. پیرمرد قبول کرد و همانطور که دزد نقشه در سر کشیده بود اتفاق افتاد.
وقتی در آخر دزد با خر خود به آن طرف پل رسید پل را به آتش کشید و پیرمرد این سوی پل تنهای تنها ماند. وقتی سربازان پیرمرد را به جرم همکاری با دزد نزد شاه بردند، ناصرالدین شاه از پیرمرد پرسید جریان را تعریف کن.ذپیرمرد نگاهی به او کرد و گفت: همه چی خوب پیش میرفت فقط نمیدانم چرا وقتی خرش از پل گذشت، شدم تنهای تنهای تنها ...ضربالمثل خرش از پل گذشت از همین جا، شروع شد.
🔹نتیجه: توی زندگیت حواست باشه خر چه کسی رو از پل رد میکنی اگر کمی به این داستان فکر کنیم میبینیم که خیلی آموزنده است و ما خر خیلیها رو از پل گذراندیم که بعدش بهمون خیانت کردن.
↶【به ما بپیوندید 】↷
___________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_432 _نیکنام خانومِ بهادری... نیکن
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
#قسمت_433
تا آن روز پر کشید.. تا آن روزِ کذایی در بیمارستان و روی آن نیمکت... سعی کرد حرف هایش را
به یاد آوَرَد!
"تو زندگی بعضی چیزا سهمِ ما نیستن آقای نیکنام.. هر چقدر که بخوایم.. هر چقدر که آرزو کنیم
باز هم سهمِ ما نیستن......من یاد گرفتم تو زندگی به جای آرزو کردنِ غیر ممکن ها زندگیمو خودم
بسازم.. هر چند تنها .. هرچند بیرنگ ولی حداقل خیالم راحته که زندگیم مالِ خودمه.. حقِ خودمه!
از کسی قرضش نگرفتم!"
نفسِ عمیقی کشید.. آن قدر عمیق که ریه هایش پر و خالی شد از هوای سرد و سرمای بهمن ماه!
اندیشید.. بارها و بارها... دقیقه ها و دقیقه ها..به تک تک حرف هایش.. به معنای کلماتش!
نمیتوانست باور کند تمامِ این مدت داخل نقشه ای از پیش تعیین شده قرار دارد! هلن این گونه
نبود! با تمامِ با تجربگی و پختگی اش شرور نبود! ساده بود و ساده بیان میکرد! خدا را خواند..
کالفه و بی چاره!
_خدایا پس این چیه؟ یه امیدِ واهی که ندونسته به یه دخترِ بی پناهِ دیگه دادم؟
صدای فریادش به درختانِ خوابیده و طبیعتِ عریان برخورد و هزاران بار بازگشت. دستی روی
بازویش قرار گرفت. یکه خورد و با ترس برگشت.. انگشتانِ حناییِ پیرزنِ کولی روی بازویش بود!
چشمهای سیاه و سرمه کشیده..لباسی عجیب و لبخندی که تمامی دندان های سیاهش را به
نمایش میگذاشت.
_چی شده جاوان؟ دردی دل داری؟
به لهجه ی محلیِ آذری اش لبخند کمرنگی زد.
_ترسوندیم مادر..!
_بیا اینجا بشین فالتو بگیرم! برات بگم چرا دردِ دل داری.!
لبخندش تلخ شد.
_من خودم میدونم چرا دردِ دل دارم! نیازی به فال نیست!
از جیبش اسکناسِ ده هزار تومانی ای بیرون کشید و کفِ دستش گذاشت.
_اینجا جز من کسی نیست.. تو این سرما این ورا نباش! منم دیگه دارم میرم!
زنِ فالگیر دور شدنش را نگاه کرد و با داد صدایش زد:
_آی اوغالن؟
با دو جلو رفت و راهش را سد کرد. فارسی حرف زدن برایش مشکل بود.
_حاال که پول دادی دو دیقه وایسا فالتم ببینم!
_من به فال اعتقاد ندارم!
_اعتقاد میشی.. کفی دستت رو بده!
سرش را کالفه تکان داد و دستش را دراز کرد. فالگیر چند خطِ فرضی روی کف دستش کشید و
شروع کرد به حرف زدن.
_از راهِ دور اومدی.. مالی اینجا نیستی ولی دلت اینجاست!
سام خنده اش را با زور کنترل کرد.
_اینجا یه یار داری.. دوستش داری.. اونم دوستت داره! ولی به هم نمیرسین!
انگشتش را با لبخند زیر چانه اش گذاشت.
_خوب نگاه کن.. ببین مادرزنمم میبینی؟
فالگیر با تعجب نگاهش کرد و جدی گفت:
_نه.. اونو نمیبینم!
سرش را با خنده تکان داد و دستش را پس کشید!
_باید برم مادر.. بقیش و بعدا میگی!
سوار شد و استارت زد.. پیرزن فالگیر با دستش چند تقه به شیشه زد.. در صورتش دیگر خبری از
لبخند نبود.. سام شیشه را پایین کشید و منتظر ایستاد.
_دل شکستی..!
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: ناشناس
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
@Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️
#در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
🔴🔵داستان عاقبت دختر فراری از سفره عقد😱👇
eitaa.com/Reyhaneh_show/27610
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷به چهارشنبه ۴ فروردین
🌱 ۱۴۰۰ خوش آمدید
🌷چهارشنبه تون زیبا و بینظیر
🌱امروزتون پر از موفقیت
🌷لحظاتتون سرشاراز آرامش
🌱دلتون از محبت لبریز
🌷تنتون از سلامتی سرشار
🌱زندگیتون از برکت جاری
🌷وخدا پشت پناهتون باشه
#عیدتون_مبارک
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#اصطلاح_الكي
کارهای بدون مطالعه و نقشه که حقیقتی نداشته باشد را "الکی" گویند.
این اصطلاح در رابطه با دروغ و دروغگویی هم به کار برده می شود؛ به طور کلی هر چه که واقعیت نداشته باشد و کسی تلاش کند تا راست جلوه کند در اصطلاح گفته می شود: " الکی می گوید " یا "کارهایش الکی است".
الک را به گفته علامه دهخدا موبیز، تنگ بیز، پرویزن و آردبیز هم می گویند. الک از سیمهای باریک بافته می شود، مانند غربال، ولی سوراخهای آن کوچکتر است. به همین جهت هر چیز را که از آن بگذرانند بیخته آن بسیار نرم است. در بعضی مناطق الک مویی هم معمول است که از موی یال یا دم اسب می بافند. در گذشته که الک سیمی معمول نبود و یا در مناطقی که الک سیمی نداشته اند، پارچه های بسیار نازک پنبه ای را مانند الک سیمی به چوب وصل می کردند و آرد و سایر چیزهای نرم را به منظور بیختن از آن میگذراندند.
برای این کار از پارچه های به درد نخور و بی دوام و نازک استفاده میکردند و هر کس چنین پارچه هایی در خانه داشت،آن را برای درست کردن الک کنار میگذاشت تا اینکه رفته رفته به این پارچه ها که برای الک کردن به کار میبردند الکی می گفتند.
امروز در اصطلاح در میان مردم، هرچیز بی ارزش و یا خبر بی پایه و اساس را الکی میگویند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•