🔥 #رمان_فرار_از_جهنم 👣🔥
#قسمت_شصت_و_پنجم
ماشاء الله
.
نمی دونستم چطور باید رفتار کنم … رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست …
.
اون اولین خانواده من بود … کسی که با تمام وجود می خواستم تا ابد با من باشه … خیلی می ترسیدم … نکنه حرفی بزنم یا کاری بکنم که محبتش رو از دست بدم …
بالاخره مراسم شروع شد … بچه ها کل مسجد و فضای سبز جلوش رو چراغونی کردن … چند نفر هم به عنوان هدیه، گل آرایی کرده بودند … هر کسی یه گوشه ای از کار رو گرفته بود …
.
عروس با لباس سفیدش وارد مسجد شد … کنارم نشست… و خوندن خطبه شروع شد … .
همه میومدن سمتم … تبریک می گفتن و مصافحه می کردن … هرگز احساس اون لحظاتم رو فراموش نمی کنم … بودن در کنار افرادی که شاید هیچ کدوم خانواده من نبودند اما واقعا برادران من بودند … حتی اگر در پس این دنیا، دنیایی نبود … حتی اگر بهشتی وجود نداشت … قطعا اونجا بهشت بود و من در میان بهشت زندگی می کردم … .
.
دورم که کمی خلوت شد، حاجی بهم نزدیک شد… دست کرد توی جیبش و یه پاکت در آورد … داد دستم و گفت: شرمنده که به اندازه سخاوتت نبود … پیشانیم رو بوسید و گفت … ماشاء الله …
.
گیج می خوردم … دست کردم توی پاکت … دو تا بلیط هواپیما و رسید رزرو یک هفته ای هتل بود … .
#ادامه_دارد...
نویسنده: #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
╲\╭┓
╭❤️ @Rouman_mazhabi🍃
┗╯\╲
🔥 #رمان_فرار_از_جهنم 👣🔥
#قسمت_شصت_و_ششم
تو رحمت خدایی
.
اولین صبح زندگی مشترک مون … بعد از نماز صبح، رفته بود توی آشپزخونه و داشت با وجد و ذوق خاصی صبحانه آماده می کرد … گل های تازه ای رو که از دیشب مونده بود رو با سلیقه مرتب می کرد و توی گلدون می گذاشت …
.
من ایستاده بودم و نگاهش می کردم … حس داشتن خانواده … همسری که دوستم داشت … مهم نبود اون صبحانه چی بود، مهم نبود اون گل ها زیبا می شدن یا نه … چه چیزی از محبت و اشتیاق اون باارزش تر بود … .
.
بهش نگاه می کردم … رنجی که تمام این سال ها کشیده بودم هنوز جلوی چشم هام بود … حسنا و عشقش هدیه خدا به من بود … بیشتر انسان هایی که زندگی هایی عادی داشتند، قدرت دیدن و درک این نعمت ها رو نداشتند اما من، خیلی خوب می فهمیدم و حس می کردم …
.
من رو که دید با خوشحالی سمتم دوید و دستم رو گرفت … چه به موقع پاشدی. یه صبحانه عالی درست کردم …
.
صندلی رو برام عقب کشید … با اشتیاق خاصی غذاها رو جلوی من میزاشت … با خنده گفت: فقط مواظب انگشت هات باش … من هنوز بخیه زدن یاد نگرفتم …
.
با اولین لقمه غذا، ناخودآگاه … اشک از چشمم پایین اومد… بیش از 30 سال از زندگی من می گذشت … و من برای اولین بار، طعم خالص عشق رو احساس می کردم …
.
حسنا با تعجب و نگرانی به من نگاه می کرد … استنلی چی شده؟ … چه اتفاقی افتاد؟ … من کاری کردم؟ …
سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما فایده نداشت … احساس و اشک ها به اختیار من نبودن … .
.
با چشم های خیس از بهش نگاه می کردم … به زحمت برای چند لحظه خودم رو کنترل کردم …
.
- حسنا، تا امروز … هرگز… تا این حد … لطف و رحمت خدا رو حس نکرده بودم … تمام زندگیم … این زندگی … تو رحمت خدایی حسنا …
دیگه نتونستم ادامه بدم … حسنا هم گریه اش گرفته بود… بلند شد و سر من رو توی بغلش گرفت … دیگه اختیاری برای کنترل اشک هام نداشتم … .
#ادامه_دارد...
نویسنده: #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
╲\╭┓
╭❤️ @Rouman_mazhabi🍃
┗╯\╲
🔥 #رمان_فرار_از_جهنم 👣🔥
#قسمت_شصت_و_هفتم
#قسمت_آخر
خوشبخت ترین مرد دنیا
.
قصد داشتم برم دانشگاه ... با جدیت کار می کردم تا بتونم از پس هزینه ها و مخارج دانشگاه بربیام که خدا اولین فرزندم رو به من داد ... .
.
من تجربه پدر داشتن رو نداشتم ... مادر سالم و خوبی هم نداشتم ... برای همین خیلی از بچه دار شدن می ترسیدم ...
.
اما امروز خوشحال و شاکرم ... و خدا رو به خاطر وجود هر سه فرزندم شکر می کنم ...
.
.
من نتونستم برم دانشگاه چون مجبور بودم پول اجاره خونه و مکانیکی، خرج بچه ها، قبض ها و رسیدها، پول بیمه و ... بدم ... .
.
مجبورم برای تحصیل بچه ها و دانشگاه شون از الان، پول کنار بگذارم ... چون دوست دارم بچه هام درس بخونن و زندگی خوبی برای خودشون بسازن ... .
.
زندگی و داشتن یک مسئولیت بزرگ به عنوان مرد خانواده و یک پدر واقعا سخته ... اما من آرامم ... قلب و روح من با وجود همه این فراز و نشیب ها در آرامشه ...
.
.
من و همسرم، هر دو کار می کنیم ... و با هم از بچه ها مراقبت می کنیم ... وقتی همسرم از سر کار برمی گرده ... با وجود خستگی، میره سراغ بچه ها ... برای اونها وقت می گذاره و با اونها بازی می کنه ... .
.
من به جای لم دادن روی مبل و تلوزیون دیدن ... می ایستم و ساعت ها به اونها نگاه می کنم ... و بعد از خودم می پرسم: استنلی، آیا توی این دنیا کسی هست که از تو خوشبخت تر باشه؟ ...
.
.
و من این جواب منه ... نه ... هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست ...
.
.
اتحاد، عدالت، خودباوری ... من خودم رو باور کردم و با خدای خودم متحد شدم تا در راه برآورده کردن عدالت حقیقی و اسلام قدم بردارم ... و باور دارم هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست .
#پایان
نویسنده: #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
╲\╭┓
╭❤️ @Rouman_mazhabi🍃
┗╯\╲
دوستان همراه سلام💐
این رمان هم تمام شد
میتونید همه قسمتهای #رمان_فرار_از_جهنم رو بهمراه فایل pdf این رمان زیبا در وبلاگمون ببینید
🍁 رمان بعدی ان شاء الله فردا 🍁
1_25556769.pdf
حجم:
1.88M
نسخه pdf #رمان_فرار_از_جهنم 👣🔥👆
🌿 @Rouman_mazhabi 🌿
عزیزان همراه سلام💐
سعی ڪردیم برای دسترسی راهتتر شما عزیزان رمانهایی ڪه تا حالا قرار دادیم رو در یڪ ڪانالی بالینڪ زیر بصورت پشت سرهم بگذاریم👇
http://eitaa.com/joinchat/15990797C8e07d05aea
#رمان_بدون_تو_هرگز و #رمان_از_سوریه_تا_منا و #رمان_لیلا و #رمان_چایت_را_من_شیرین_میڪنم رو گذاشتیم
وهمچنین ریپلای ابتداے #رمان_تمام_زندگی_من و #رمان_راز_درخت_ڪاج و #رمان_دختران_آفتاب و #رمان_فرار_از_جهنم و ابتدای #رمان_دختر_شینا
رو هم همونجا قرار دادیم
تشڪر🙏
خادم ڪانال
@Rouman_mazhabi
قسمتهای اول ۵ تااز رمانهایی که گذاشتیمــ
❤️ #رمان_چایت_را_من_شیرین_میڪنم ۳
📝نوشته ی👈 زهرا بلنددوست
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/2
❤️ #رمان_تمام_زندگی_من ۴
📝 نوشته ی👈 سید طاها ایمانی
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/255
❤️ #رمان_دختران_آفتاب ۵
📝 نوشته ی: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
📋 66قسمت
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/595
❤️ #رمان_راز_درخت_ڪاج ۶
📝 نوشته ی👈 خواهر ومادر #شهیده_زینب_کمایی
📋 37قسمت
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/412
❤️ #رمان_فرار_از_جهنم ۷
📝 نوشته ی👈 #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی
🔱 #رمان_عاشقانه_مفهومی_سبڪ_زندگی
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/1162
قسمتهای اول 9 تااز رمانهایی که گذاشتیمــ
❤️ #رمان_چایت_را_من_شیرین_میڪنم ۳
📝نوشته ی👈 زهرا بلنددوست
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/2
❤️ #رمان_تمام_زندگی_من ۴
📝 نوشته ی👈 سید طاها ایمانی
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/255
❤️ #رمان_دختران_آفتاب ۵
📝 نوشته ی: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
📋 66قسمت
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/595
❤️ #رمان_راز_درخت_ڪاج ۶
📝 نوشته ی👈 خواهر ومادر #شهیده_زینب_کمایی
📋 37قسمت
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/412
❤️ #رمان_فرار_از_جهنم ۷
📝 نوشته ی👈 #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی
🔱 #رمان_عاشقانه_مفهومی_سبڪ_زندگی
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/1162
❤️ #رمان_دختر_شینا ۸
نوشته ی👈 بهناز ضرابی زاده
#رمان_عاشقانه_شهدایی_سبڪ_زندگی
📋 265 قسمت
🔮 درباره ی این رمان👇
🎋 خاطرات قدم خیر محمدی ڪنعان🎋 (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
فصل یک
#قسمت_اول
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/1429
❤️ #رمان_عاشقانه_ای_برای_تو ۹
📝 نوشته ی: #شهید_مدافع_حرم_سیدطاهاایمانی
🎀 نوع: #رمان_عاشقانه
✂️ 21 قسمتی
#قسمت_اول
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/2138
❤️ #رمان_مبارزه_با_دشمنان_خدا ۱۰
📝 نوشته ی👈 #شهید_مدافع_حرم_سیدطاها_ایمانی
🎀 نوع: #رمان_مفهومی_سبڪ_زندگی
✂️ 42 قسمتی
#قسمت_اول
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/2196
❤️ رمان #نسل_سوخته 11
📝 نوشته ی👈 #شهید_مدافع_حرم_سیدطاهاایمانی
🎈 نوع: #رمان_مفهومی_شهدایی_سبڪ_زندگی
📋 171 قسمت
#قسمت_اول
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/2312
قسمتهای اول 13 تااز رمانهایی که گذاشتیمــ
❤️ #رمان_تمام_زندگی_من ۴
📝 نوشته ی👈 سید طاها ایمانی
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/255
❤️ #رمان_دختران_آفتاب ۵
📝 نوشته ی: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
📋 66قسمت
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/595
❤️ #رمان_راز_درخت_ڪاج ۶
📝 نوشته ی👈 خواهر ومادر #شهیده_زینب_کمایی
📋 37قسمت
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/412
❤️ #رمان_فرار_از_جهنم ۷
📝 نوشته ی👈 #شهید_مدافع_حرم_طاهاایمانی
🔱 #رمان_عاشقانه_مفهومی_سبڪ_زندگی
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/1162
❤️ #رمان_دختر_شینا ۸
نوشته ی👈 بهناز ضرابی زاده
#رمان_عاشقانه_شهدایی_سبڪ_زندگی
📋 265 قسمت
🔮 درباره ی این رمان👇
🎋 خاطرات قدم خیر محمدی ڪنعان🎋 (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
فصل یک
#قسمت_اول
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/1429
❤️ #رمان_عاشقانه_ای_برای_تو ۹
📝 نوشته ی: #شهید_مدافع_حرم_سیدطاهاایمانی
🎀 نوع: #رمان_عاشقانه
✂️ 21 قسمتی
#قسمت_اول
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/2138
❤️ #رمان_مبارزه_با_دشمنان_خدا ۱۰
📝 نوشته ی👈 #شهید_مدافع_حرم_سیدطاها_ایمانی
🎀 نوع: #رمان_مفهومی_سبڪ_زندگی
✂️ 42 قسمتی
#قسمت_اول
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/2196
❤️ رمان #نسل_سوخته 11
📝 نوشته ی👈 #شهید_مدافع_حرم_سیدطاهاایمانی
🎈 نوع: #رمان_مفهومی_شهدایی_سبڪ_زندگی
📋 171 قسمت
#قسمت_اول
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/2312
❤️ رمان #اینڪ_شوڪران ۳
📝 نوشته ی👈 #شهید_مدافع_حرم_سیدطاها_ایمانی
🌀 نوع: #رمان_شهدایی
🔮 ۱۰۹ قسمت
⚪️ درباره ی رمان👇
☘ زندگی شهید ایوب بلندی به روایت همسرش
#قسمت_اول
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/2616
❤️ رمان #رهایی_از_شب
📝 نوشته ی👈 #ف_مقیمی
📋 177 قسمت
#قسمت_اول
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/2796
❤️ رمان #سرزمین_زیبای_من
📝 نوشته ی👈 #سید_طاها_ایمانی
🌀 نوع: مفهومی
📋 58 قسمتی
☘ مقدمه نویسنده👇
این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند ... و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته ... و نقشی جز روایتگری آنها ندارم .
#قسمت_اول
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/3069
❤️ رمان #سفر_عشق
📝 نوشته ی👈 #زهرایوسفوندمفرد
🌀 نوع: #احساسی_سبک_زندگی
📋 قسمت
#قسمت_اول
https://eitaa.com/Rouman_mazhabi/3167
╲\╭┓
╭❤️ @Rouman_mazhabi🍃
┗╯\╲