eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیت شهید مدافع حرم به همسرش💞 وقتی #خبر_شهادتم رو شنیدی #بخند #شهید_الیاس_چگینی #سالروز_ولادت
♦️بسیارشوخ طبع بود و بالطبع، این شوخ طبعی را در خانه🏡 هم داشت، درست است زمان زیادی درخانه نبود ولی درخانه کیفیت خوبی داشت بسیار اهل بازی کردن با بچه ها بود. ♦️دخترمان وابستگی زیادی به پدرش داشت و زمانی که همسرم به شهادت رسید، 9ساله📆 بود، درعین حال اگر اشتباه بچه را می‌دید به راحتی از آن نمی‌گذشت📛 ♦️مثلا یکبار بچه‌ها چیزی ازپدرشان خواستند اما ایشان نکرد✘ و بااینکه خودش هم ناراحت بود ولی این کار را به بچه‌ها می‌دانست، محبتش به بچه ها باعث نمی شد از خطاهای آنان به راحتی بگذرد و این های خوب👌 اخلاقی‌اش بود ♦️خصوصیت دیگرش دل‌بزرگ و صاف و ساده اش♥️ بود، همکارانش می‌گویند اول وقتش را به هیچ عنوان ترک نمی‌کرد سر نماز حالت خاصی داشت، در قنوت🤲 دستش را طوری بالا می‌آرود که به می گفتم همه چیز را برای خودتان می‌خواهید، می‌گفت خدا فرموده همه چیز را از من بخواهید. ♦️روی خیلی حساس بود مدتی در محل کار مسئول خرید🛒 شده‌ بود جالب اینجاست برای خرید وسایل سرکار همه تلاشش رامی‌کرد که کمترین پول💰 بیت المال را خرج کند امابرای وسایل منزل اینطور . 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
من به عشــ♥️ـق در یک نگاه اعتقاد دارم! عاشقتم .... آشوبم💗 ! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📸 144 شهید از مدافع حرم در یک قاب عکس ... رو انتخاب کردی⁉️ شادی روحشان 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13960822000925.mp3
2.13M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه هود✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
ای گـذر زمـ⏳ـان همه چیز را با خود می‌برد ⇜جز ردّ نگاه را . . . ♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🔰فرازی از سخنان همسر بزرگوارشهید #مسلم_خیزاب درباره ی وسایل شهید که با همت #پسرشان تبد
🔸کار همیشگی اش بود. لباس اش را که می پوشید دست به سینه می گذاشت و سلام به امام حسیــن (علیه السلام) می داد🕊 🔹بعد هم رو به عکس حضـرت آقا می ایستاد و می گذاشت. 🔸بهش گفتم: مگه آقا شما را می بیند که همیشه احتـرام میذاری⁉️ بهم گفت:  وظیفه ی من احترام به حتی اگر به ظاهر ایشان من را نبینند. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شهیدی که محل شهادت خود را در خواب به او نشان می دادند🌷 عکس باز شود👆👆 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
روایت #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی از #شهید_مهدی_باکری 💢فرماندهی در جنگ ما #امامت بود نه هدایت.... #آق
🔸تو جاده می رفتم دیدم یه کنار جاده داره میره، زدم کنار سوار شد. "سلام و علیک" و راه افتادیم🚗 داشتم می رفتم با دنده سه و سرعت ۸۵ تا 🔹بهم گفت: اخوی شنیدی لشکرت گفته ماشینا حق ندارن از ۸۰ تا بیشتر برن⁉️ یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به لشکر 🔸تو راه که میرفتیم چند تا ستادی رو سوار کردم دیدم خیلی تحویلش می گیرن😕 می خواست پیاده بشه بهش گفتم خیلی برات در نوشابه باز می کنن لا اقل یه اسم و آدرس بهم بده شاید بدردت خوردم😉 یه لبخندی زد و گفت: همون که به عشقش زدی دنده چهار شهید مهندس فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا. بدن نازنینش در رودخانه دجله ناپدید گردید😔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠رفقا همین شهیدی که عکسش رو میبینید👆 خیلی کارا می تونست با همین زیباییش به دست بیاره 🚫❌ اما از خدای
🍂«علا»ی ۲۵ ساله (متولد ۸/۱/۱۹۹۳ – ۱۸/۱۰/۱۳۷۰) بود که خود برای خواهر و برادران یتیمش پدری می‌کرد. 🍂علاوه بر آنکه در کنار ❣ سرپرستی خواهر و سه برادرش را بر عهده داشت و در تربیت آنها تلاش می‌کرد، برای فرزندان👥 دوستان به ویژه شهید «علی ناصر»🌷 نقش پدری دلسوز داشت 🍂که همواره پیگیر احوالات آنها بود و با رفتنش بار دیگر دو فرزند «علی ناصر» خود را دیدند😔 (لبنانی) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💥💥 💢این روزها میبینیم که کاربرهای پر شده از "آبجی ها و داداش ها" ⇜کاش بدانیم حریم بین آنها پرده ی نازکی بیش نیست. به نام 👈 که با این الفاظ شکسته⚡️ میشود نکند در خیابان با اینجا فرقی داشته باشد. که خدای دنیای مجازی همان خدای دنیای واقعیست👌 خواهرم که در خیابانها رخ از میپوشانی! و عکست را در مجازی میگذاری به بهانه اینکه داری⁉️ ⇜آیا نشستن تو سر راه و کردن با حجاب برای مردان با گذاشتن عکست در "ملع عام" فرقی دارد‼️ 💯 را که نفهمی "چادر" سیاه هم تورا محجبه نخواهد کرد💯 🔻رابرت مرداک سیاستمدار اسراییلی: (به زودی را از زنان ایرانی خواهم گرفت) خواهرم کمی به خودت بیا. برای و حیایت خونها ریخته اند❣ ☝️و اما برادرم که چشم از میگیری! آیا زل زدنت به دختران خیابانی ولذت بردن از آنها با نگاه به عکس مجازیشان📲 فرقی دارد؟؟؟ 🔻خبرگذار شبکه ای ماهواره ای: (مردان ایران را خواهیم کرد طوری که خودشان زنهایشان را به خیابان بکشند) توهم به خودت بیا. تو وارث هیبت "شیران اسلامی✊ بترس از روزی که الله متعال رخ از تو بگیرد و هایت به دادت نرسد ⇜پدرت از راه میرسد تا گوشیت را چک کند سریع حذف چت❌ عکس❌ .....❌ فکرش را بکن از راه برسد. هرچه پاک کنی نزد خدا همه باقیست📖 مکتوب و !!! و خوشا بحال آنکه سهمش است خواهرم، برادرم منو تو و نخ تسبیحمان 📿 "حیاست" 💥مواظب مجازی هایت 📲باش💥 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#علی_ولی_الله 🔰هادی ماجرای اقامتش در #نجف را اینگونه تعریف کرد:↯↯ وقتی رفتم نجف ✘نه پولی داشتم ✘نه
🔻 🌷این سخنان رو از خیلی ها شنیدم. اینکه هادی های خاصی داشت👌 ↵همیشه بود ↵عاشق امام حسین(ع)♥️و گریه برای ایشان بود. ↵واقعا برای با سوز اشک می ریخت 🌷 هادی زبانزد همه بود. اگه کسی از او تعریف می کرد خیلی بدش میومد. وقتی کسی از زحماتش تشکر می ورد میگفت: رو خدا آزاد کرد😅 یعنی ما کاری نکرده ایم همه کاره خداست☝️ و همه کار ها برای خداست. 🌷حال و هوای و هاش مثل جوانان هم سن و سالش نبود❌ دغدغه مند تر و تر از دیگر جوانان بود 👌 انرژی اش رو وقف "بسیج و کار فرهنگی و هیئت" کرده بود 🌷در آخر راهی جز طلبگی در پاسخگوی غوغای درونش نشد. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
#نیمه_پنهان_ماه 1 زندگی #شهید_مصطفی_چمران 🔻به روایت: همسرشهیــد #قسمت_شانزدهم 6⃣1⃣ 🔮به محض این که
❣﷽❣ 📚 1 ﺯﻧﺪگی 🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد 7⃣1⃣ 🔮من آن وقت نمی فهمیدم، اما به تدریج اتفاقاتی می افتاد که مصطفی را بیش تر برای من آشنا می کرد. یادم هست به جنوب حمله کرده بود و در "مدرسه جبل عامل" در واقع پایگاه مصطفی بود. مردم جنوب را کرده بودند. حتی خیلی از جوان های سازمان امل عصبانی بودند😠 🔮می گفتند: ما نمی توانیم با بجنگیم. ما نه قدرت مادی داریم نه مهمات💯 برای ما جز مرگ چیزی نیست. شما چطور ما را این جا گذاشته اید؟ مصطفی می گفت: من به کسی این جا بماند. هر کس می خواهد، برود خودش را نجات دهد. من جز تكيه بر خدا و رضا به تقدير او این جا نمانده ام✘ تا بتوانم، می جنگم و از این پایگاه می کنم، ولی کسی را هم مجبور نمی کنم بماند. 🔮آن قدر این حرف ها را با تمأنینه می زد که من فکر کردم لابد در راه است و مصطفی به کسی یا جایی تكيه دارد. مصطفی کمی دیگر برای بچه ها صحبت کرد و رفت داخل اتاقی🚪 که خانه ما در مؤسسه بود مؤسسه جایی در بلندی و مشرف به شهر صور بود. 🔮من به دنبال مصطفی رفتم و دیدم کنار پنجره به دیوار تکیه داده و بیرون را تماشا می کند. غروب آفتاب بود🌅 خورشید در حال فرو رفتن توی دریا، آسمان قرمزی گرفته و نور آفتاب روی موج دریا بازی می کرد، خیلی منظره زیبایی بود. دیدم مصطفی به این منظره نگاه می کرد و گریه می کرد😭 خیلی گریه می کرد، نه فقط اشک، صدای آهسته اش راهم می شنیدم. 🔮من فکر کردم او بعد از این که با بچه ها با آن حال صحبت کرد و آمد، واقعا می دید ما نزدیک مرگ هستیم و دارد گریه می کند. گفتم: مصطفی چه شده⁉️ او انگار محو این زیبایی بود به من گفت: نگاه کن چه زیباست😍 و شروع کرد به شرح، وجملاتی که استفاده می کرد به خود این منظره بود. 🔮من خیلی عصبانی شدم، گفتم: مصطفی، آن طرف شهر رانگاه کن. تو چی داری زیبا می گویی؟😕 مردم بدبخت شهرشان را ول کرده اند، عده ای در ها نشسته اند در ترس و وحشت وشما همه این ها زیبا می بینی؟ چرا آن طرف شهر رانگاه نمی کنید؟ به چی دارید خودتان را مشغول می کنید؟ در وقتی که مردم همه چیزشان را از دست داده اند و خیلی خون ریخته❣ شما به من می گویید نگاه کنید چه زیبا!؟ ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1 زندگی 🔻به روایت: همسرشهیــد 8⃣1⃣ 🔮حتی وقتی توپ ها می آمد و در آسمان منفجر💥 می شد او می گفت: ببین چه زیبا است! این همه که گفتم مصطفی خندید وباهمان سكينه، همانطور که تکیه داده بود، گفت: این طور که شما جلال می بینی، سعی کن درعين جلال ببینی. این ها که می بینید شهید دادند🌷 زندگیشان از بین رفته، دارید از زاویه جلال نگاه می کنید. این همه اتفاق ها که افتاده، عین رحمت خدا برای آن ها است که قلبشان متوجه خدابشود👌 بعضی از دردها کثيف است، اما دردهایی که برای خدا است خیلی زیبا است. 🔮برای من این عجیب بود که مصطفی که در وسط خم به ابرویش نمی آمد، در مقابل این زیبایی که از خدا می دید اشکش سرازیر می شد😢 دروسط مرگ متوجه قدرت خدا و زیبایی غروب بود و اصلا او ازمرگ ترسی نداشت. در نوشته هایش هست که" من به حمله می کنم تا او را در آغوش بگیرم و او از من فرار می کند. بالاترین لذت، لذت مرگ و شدن برای خدا♥️ است." 🔮هیچ وقت نشد با جایی برود. می گفتم خب حالا که محافظ نمی برید، من می آیم ومحافظ شما می شوم. کلاشینکف را آماده می گذارم، اگر کسی خواست به توحمله کند، تیراندازی💥 می کنم. می گفت: نه✘ محافظ من خدا است، نه من، نه شما، نه هزار محافظ دیگر. اگر خدا تعلق بگیرد بر چیزی، نمی توانید آن را تغییر دهید. 🔮در لبنان این طور بود و وقتی به ایران🇮🇷 به اهواز و کردستان آمدیم. یاد حرف امام موسی افتادم "شما با بزرگی ازدواج کرده اید.خدا بزرگترین چیز در عالم رابه شماداده." خودش هم همیشه فکر می کرد بزرگ ترین سعادت برای یک انسان این است که با یک روح بزرگ😇 در زندگیش برخورد کند، اما انگار رسم خلقت این است که بزرگترین سعادت ها بزرگترین ها راهم در خودشان داشته باشند. 🔮مصطفى الآن کجاست⁉️ زیر همین آسمان، اما دور، خیلی دور از او چشم هایش رابست و سعی کرد به ایران فکرکند... ... خدایا ممکن است مصطفی دیگر برنگردد؟ آن وقت او چه کار کند؟ چه طور جبل عامل را ترک کند؟ چه طور دریای صور رابگذارد و برود؟ 😭 🔮آن روز وقتی با مصطفی کردم و برگشتم به صور، در تمام راه که رانندگی می کردم، اشک می ریختم. برای اولین بار متوجه شدم که مصطفی رفت و دیگر ممكن است . آیا می توانم بروم ایران ولبنان را ترک کنم‼️ آن شب خیلی سخت بود. البته از روز اول که ازدواج کردم، انقلاب و آمدن به ایران را می دانستم، ولی این برایم یک خواب طولانی بود. فکر نمی کردم بشود. خیلی شخصیت ها می آمدند لبنان به مؤسسه سیداحمد خمینی، بچه های ایرانی می آمدند و در مؤسسه تعلیمات نظامی می دیدند✅ ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_299597183194235107.mp3
9.01M
🎤 +ماشهادت دادیم که زیباست♥️ 😔👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
الهی🤲 ⚜" أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنِي إلَي قُرْبِكَ "⚜ 💢یاد بخیر که بساط آخرت در آن گرد می‌آوردند 🔅یاران بانگ به گوش می‌رسد راستی چه در بساط‌مان گرد آورده‌ایم⁉️ 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ شیرین تر از شما، امکان ندارد مخروبه باشد هر دلی💔 جانان ندارد جانِ مـن و جانانِ مـن قلبم به جز سلطان ندارد 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 خنده هـايت آنچنان جادو كند هر چه غـم💔 آيد سرم نبينم آفتى 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_عفت_و_مال_حلال_حجت.mp3
1.48M
♨️عفت و مال حلال بسیار شنیدنی👌 🎙حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهیدانه زهرایی ها #شهید می شوند🌷 این را من نمیگویم نگاه کن #نگاهشان 👈حتے لبخندشان هم عطر #یاس دار
‍🔰چشم دلگرم به لبخند مادر و چشم مادر خیره به شوق پدر♥️ شد و بار دیگر پا به عرصه هستی گذاشت. 🔰پسر شاگرد خوبی بود وپدر هم معلم خوبی که راه ورسم مردانگی👌 را به او آموخت. محمدرضا شیفته ی مردانگی و غیرت شد. رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از جوانان👥 را شیفته مرام و خوشرویی خود کند، ردپایی که عطر در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام ها را نوازش میکند. 🔰در گفت و گوهایش با مادر گفته بود. «قول میدهم مادر که شوم آخر» را فدای حرم عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد. "غیرتش" باعث شد جانش را کند❣ تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد📛 🔰چه پر کشید🕊 و جام شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که به وصال‌ِ معشوق دارند و آرزوی نوشیدن جام در دل....🌷 ✍نویسنده: 🗺مـحل مـزار: گلزار شهدای علی اکبر چیذر 📚کتاب های منتشر شده در رابطه با شهید: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh