eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
Page340.mp3
727.8K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه حج✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✋🏻👣 ...✨ ڪه‌خستہ‌ازگناهامون 🚫 امام‌زمانزانـوبزنیـم✔️ 😔 وفقط‌یہ‌چیزبشنویم من‌خیلی‌وقتـه...💔 {عـزیزترینم🌸، ببخش‌اگـه‌برات نشدم...😭} ڪِےشَودحُــربشـوَم تـوبـہ‌مردانـِہ‌ڪُنم...👣🌿 اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪج🌸🍂 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🍁🌳🍁🌳🍁🌳🍁 🌷ای ....! 🍃شنیده ام 🌙جمعه، به زانو می نشینید؛ 🌷مادر می آید 🍃و خودش برایتان روضه می خواند... . 🌷هرگاه شب 🌟جمعه 🍃یادکردید، آن‌ها شما را نزد(ع) یاد می‌کنند. 🌷 شادی روحش صلوات 🌸🍁 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸 ( معلم اخلاق ) ‌🍃هر وقت شما را اذیت کرد و ناراحت شدید به نگویید فقط (استغفار)کنید؛ هم برای خودتان و هم برای کسی که شما را اذیت کرده استبگو: کار بدی کرده است. 🌸اگر فهم داشت نمی کرد.وقتی استغفار می کنی دارد. قلبت💓 باز می شود.این قلب یک جوری است که اگر کسی به او خوبی کند،از او نکند ناراحت می شود.اگر کسی هم اذیتش کرد ناراحت می شود. 🍃 در این جا باید کرد تا قلب انسان باز شود. آن وقت می بینیکه چقدر بزرگ شده ای. گر دو مرتبه این کار را کردیدیگر غم نمی تو‌اند شما را بگیرد. چون راهش را هستی 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🏝،وقتی که 💔می شوم خیلی حس خوبی دارم چون دلتنگی م دو طرفه ست قبلا وقتی می دیدم همه هستند ولی نیستی دلم💗 می گرفت 🏝ولی وقتی نگاه می کردم جز تو کسی را نمی دیدم که زندگی م با اسم خواهر خون خدا گره خورده 🏝تو اصلا برای متولد شدی و قد کشیدی با شهادت آرام مبارک قهرمان من 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
•[💛.🌙]• ←°• 💚🍃•°→ 🍁بار لاله‌ها 🌷از خاک روییدن گرفت ،پیراهن‌👕شکاف‌انداخت،‌خندیدن😄 گرفت 🌿نغمه داوود سر دادند 🕊 چمن عطر گل🌸 در کوچه‌های شهر گرفت ❤ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💞 ⚜همسرم ڪمیل خیلے بود☺️ مثل یہ مادرے ڪہ از بچہ اش مراقبت میڪنہ از من میڪرد... یادمه تابسـتون 🌴بودو هوا بودخستہ بودم، 🔅رفتم رو روشن ڪردم وخوابیدم😴«من بہ گرما خیلے حساسم»خواب بودم و ڪردم هوا خیلے گرم شدہ و متوجہ شـدم برق رفته بعد از چند احساس خیلے ڪردم🌱 و به زور چشمم رو باز ڪردم تا بشم برق اومدہ یا نہ... ⚜دیدم بالای سرم یه ملحفہ رو گرفتہ و مثل پنڪه بالای سرم مے چرخونہ تا بشم😇 ودوبارہ چشمم بسته شد ازفرط خستگے... شاید بعد نیم ساعت تا خواب بودم و وقتے بیدارشدم دیدم ڪمیل دارہ اون رو مثل پنڪہ روے سرم مے چرخونه تا خنڪ بشم...😳😢 🔅پاشدم گفتم توهنوز داری مےچرخونے⁉️ خستہ شدی گفت: بودی و برق رفت و تو چون به گرما میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار بشے ودلم💗 نیومد 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸بـسْمِ رَبّ الْـشُّـهَـداءِوَالْـصِّـدّیـقـیـن 🥀 "إن تُطِيعُوهُ تَهتَدُوا“ 🌱هدايت، در اطاعت است. 🗯تپش قلب💜 ما از آنان است عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن مفاتح الخزائن غیب است رمزی است بین خدا و خاکریز اکنون دیگری است 🖇سنگری دیگر باید کنیم دین خود بر دین ادا باید کنیم کو کجا مردان😍 رشید شیر مردان بلا جوی گردید 💭ای تکاورهای جنگ ☄ ای دلاورهای جنگ جبهه ی فرهنگ را احیا کنیدوارث شقایق 🌺ها گوش کن مانده اند مبادا فراموش کنیم خون پاک آلاله 🌷ها را 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
راضی به رضای تو_45 - @ostad_shojae.mp3
10.45M
۴۵ 🌸 إن الّذین آمنوا و عملوالصالحات، سیجعل لهم الرحمن ودّا 🍃برای نفوذ به قلب دیگران، و جلب رضایت اونا ،لازم نیست خودتون رو به زحمت بندازید! 🌸 این قانون دنیاست؛ اونایی که حقیقتاً خدا رو از خودشون راضی کردند، قطعاً محبت شون در قلب دیگران نفوذ می‌کنه. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ⛅️ 6⃣3⃣ 💢درست همان جا که مى برى وادى مصیبت است ، مصیبت تازه اى است.... مگرنه در محاصره دشمن🐲 اند؟ مگر نه اسب🐎 و خود و سپر و شمشیر 🗡و نیزه و ، مشتى زن و کودك را در گرفته ⁉️ مگر نه ، همچنان به قوت ظهر بر سر خاك ، آتش🔥 مى ریزد؟ اصلا مگر نه هر داغدار و مصیبت دیده اى به دنبال مى گردد، 🖤 به دنبال گوشه اى ، ستونى ، دیوارى ، سایه اى تا غم خویش را در بغل بگیرد و با خویش سر کند؟ پس این فرصت مغتنمى است که بچه ها را در سایه سار آن پناه دهى و به التیام دردهایشان بنشینى. اما هنوز این اندیشه ات را تمام و کمال ، به انجام نرسانده اى... که ناگهان صداى و ، صداى و ، 💢صداى و ، و در روز، دلت را فرو مى ریزدوتن را مى لرزاند.تا به خود بیایى و سر بر گردانى... و چاره اى بیندیشى....، از سر و روى بالا رفته است... و حتى به تنى چند از و گرفته است... 🖤باور نمى کنى... این مرتبه از و را نمى توانى باور کنى.... اما این صداى بچه هاست.. این آتش🔥 است که از همه سو زبانه میکشد و این دود است که را مى سوزاند و نفس را تنگ مى کند... و این حضور چهره به چهره دشمن است و این صداى و نواى بغض آلود بچه ها ست که : عمه جان چه کنیم ؟ به کجا پناه ببریم ؟ 💢و این است که با دست به سمتى اشاره مى کند و به تو مى گوید: _✨عمه جان ! از این سمت فرار کنید، بچه ها را به این بگریزانید.کدام سمت ؟ کدام جهت ⁉️ کدام روزنه از آتش و دشمن ، خالى است ؟در بیابانى که بر آن چنگ انداخته ،... به سوى کدام مقصد، به امید کدام مامن ، فرار مى توان کرد؟ و چه معلوم که از این آتش ، سوزانده تر نباشد. 🖤اینکه تو و مستاصل مانده اى و بهت زده به اطراف نگاه مى کنى،... نه از سر این است که خداى نکرده خود را باخته باشى... یا توان از کف داده باشى ،بل از این که نمى دانى از کجا کنى ، به کدام کار اول همت بگمارى ،... کدام را اول سامان دهى ، کدام زخم را اول به مداوا بنشینى.اول جلوى هجوم دشمن را بگیرى ؟ به کردن آتش فکر کنى ؟ به گریزاندن بچه ها بیندیشى... 💢به خاموش کردن آتش بپردازى ؟ کوچکترها را که نفسشان در میان آتش و دود بریده از خیمه 🏕بیرون بیندازى ؟ خیمه را از فرو افتادن نگه دارى ؟ به آنکه گلیم از زیر بیمارت به یغما مى کشد هجوم کنى ؟ تنها حجت بازمانده خدا را، امام زمانت را از معرکه در ببرى ⁉️مگر در یک چند دست دارد؟ 🖤چند چشم ؟ چند زبان ؟ و چند دل ؟ براى سوختن و شدن ؟ بچه ها و زنها را به سمت اشاره 👈، فرمان گریز مى دهى ! اما... اما آنها که آتش به دامن دارند نباید با این فرمان بگریزد و را مشتعل تر کنند. به آنها مى گویى بمانند... و با دست به خاموش کردن مى پردازى ، اماان که یک شعله نیست ، . 💢تا یک سمت را با تاول خاموش مى کنى ، سمت دیگر لباس 👕دیگر گر گرفته است.از این سو، ستون خیمه در آتش مى سوزد و بیم فروریختن خیمه ⛺️و آتش مى رود. از آن خیمه هاى دیگر بچه ها با تو را صدا مى زنند.آنکه چشم به داشته است ، گلیم را از زیر تن او کشیده و او را بر زمین افکنده و رفته است.در چشم به هم زدنى ، بچه هاى مانده را به دو بال از مى تارانى ،... 🖤 را در بغل مى گیرى و از خیمه بیرون مى زنى.به محض خروج شما،.. فرو مى ریزد ، هستى اش را در بر مى گیرد. را به فاصله از آتش مى خوابانى،... را به شن و خاك هدایت مى کنى... و به سمت خیمه دیگر ... در آن خیمه ، بچه ها از به آغوش هم برده اند و مثل بید مى لرزند. بچه ها را از خیمه بیرون مى کشانى و به سمت مى دوانى.آتش🔥 همچنان مى کند... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
1_56545006.mp3
2.66M
🎧 ✨اینه رسم همسفری ✨بری منو تنها بذاری 🎤🎤 👌👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💫🥀🍂💫🥀🍂💫🥀🍂💫 💥نمی دانم چه می خواهم غمی💔 در استخوانم می گدازد... 💥وداع همسر مدافع امنیت 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼مهدی جان (عج) 💚 🍂ای فصل 🌼فصل ظهور تـــ❣ــو 🌼پاییز هم آمد 🍂برگها بر سرم 🌼اما تــ✨ــــو باز نیامدی 🌼ای غائب از نظر! 🍂پاییز را با تـ💥ــــو 🌼دوست می دارم 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍁سخت اسـت ... گذشتنــد از هر ڪہ 💓 را وصل زمیــڹ میڪـرد ! 🍁این_قانــون_پـــرواز_اسٺ🕊 گذشتـــڹ براے رهــا شـدڹ ... 🌸🥀 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷 🖇کارهایش را روی و انضباظ انجام می داد و برای بیت اهمیت و حساسیت خاصی قائل بود. نحوه برخورد و سلوک او با اقوام و دوستان و باعث شده بود که مورد علاقه و احترام همه باشد. نسبت به والدین خود احترام و محبت وافری داشت و هیچگاه جلوتر از آنها قدم بر نمی داشت. 🖇بنا به اظهارات ، وصیتنامه اش 📝را همزمان با بمباران☄ مسجد 🕌جامع نوشت. او همواره به مادرش می گفت: "شما باید مانند مادر وهب باشید، اگر من به راه اسلام نرفتم، را حلالم نکنید." 🌷 🌱 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page341.mp3
628.5K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه حج✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
•|👀|• |📲 🍀یڪ‌جاسوس اجیرشد ! بعدازیڪ‌هفتہ‌تعقیب‌ومراقبٺ عاشق❤️رفتاروڪردارشون‌شد (: 🍀انصافاًیڪ‌هفتہ‌ چطورمیشہ؟!🤔 عاشــــق‌دین‌ومذهب ... ؟! ¿ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💥 🌀مانتو هر هم بلند و گشاد باشد... 🌀آخرش نمیشه... میراث خاکی زهرا(س)چادر هست❤️:)♡°.... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
1⃣5⃣3⃣1⃣🌷 🌸 🔰داعش جلو و جلو تر آمد. را گرفت و به آتش کشید.🔥 خشاب های محسن تمام شده بود. نفس هایش هم به افتاده بود.😔 تشنه و بی جان و بی توان پشت خاکریز افتاد.به حالت نیمه بیهوش. 🔰داعشی ها او را دیدند. به طرفش رفتند. بالای سرش. دست هایش را از پشت، با هایش بستند.او را بلند کردند و به طرف ماشین🚍 بردند. خون هنوز داشت از خارج میشد.😭تشنگی فشارش را لحظه به لحظه بیشتر میکرد. محسن را سوار ماشین کردند و با خود بردند. 🔰چادر ها و خیمه 🏕های پایگاه چهارم، داشت در می سوخت و آسمانش🌫 مانند غروب عاشورا🏴 شده بود…محسن را بردند طرف شهر "القائم" عراق. تا برسند آنجا، مدام توی ماشین به سر و میزدند و فحشش میدادند. 🔰به القائم که رسیدند، محسن را بردند توی اتاقی و با او مصاحبه کردند. محسن نگاه به 📸 کرد و محکم و قرص گفت: "محسن حججی هستم. اعزامی از اصفهان. نجف آباد. فرمانده ی تانک هستم و یک فرزند دارم."💪🏻اول او را از آویزان کردند و بعد ها شروع شد. 🔰شکنجه هایی که ،مو را بر تن انسان سیخ میکرد… خوب که زجر کشش کردند، او را پایین آوردند. سرش را و دست هایش را جدا کردند. بعد هم پایش را به عقب یک بستند و توی شهر چرخاندند تا مردم کنند.😭 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh