eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
فرازی از وصیتنامه شهید📜 صحبتم با حضرت #امام_خامنه_ای 💢آقا جان گر صد بار دگر متولد شوم برای اسلام و
5⃣5⃣5⃣ 🌷 🔰مجید از کودکی دوست داشت داشته باشد تا همبازی و شریک شیطنت‌ هایش باشد☺️؛ ⚡️اما خدا در ۶ سالگی به او یک داد. «مجید خیلی داداش دوست داشت. به بچه‌هایی هم که برادر داشتند خیلی می‌کرد و می‌گفت چرا من برادر ندارم🙁. 🔰دختر دومم «عطیه» نهم مهرماه به دنیا آمد. نمی‌دانست دختر است و علیرضا صدایش می‌کرد😄. ما هم به خاطر مجید صدایش می‌ کردیم ؛ اما نمی‌شد⭕️ که اسم پسر روی بچه بماند. 🔰شاید باورتان نشود. مجید وقتی فهمید بچه است. دیگر مدرسه نرفت❌. همیشه هم به شوخی می‌گفت «عطیه» تو را از آوردند. ولی خیلی باهم جور بودند حتی گاهی صدایش می‌زد. 🔰آخرش هم‌کلاس اول نخواند🚫. مجبور شدیم سال بعد دوباره او را بفرستیم. بشدت به من وابسته💞 بود. طوری که از اول دبستان تا پایان اول با او به مدرسه رفتم و در حیاط می‌نشستم تا درس بخواند 🔰اما از سال بعد گفتم مجید من واقعاً می‌کشم به مدرسه بیایم. همین شد که دیگر مدرسه را هم گذاشت و ؛ ⚡️اما ذهنش خیلی خوب بود👌. هیچ شماره‌ای درگوشی📱 ذخیره نکرده بود. شماره هرکی را می‌خواست از می‌گرفت.» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخرین تماس☎️ ایشان 22 دی ماه بود کلی در مورد #امیرحسین صحبت کردیم به شوخی می گفت این بار بیام بریم خ
5⃣1⃣6⃣ 🌷 🔹علی با مرگ را برای ما خیلی آسان کرد👌 و دل‌بستگی ما به دنیا کم و کمتر💕 کرد. بودن خیلی افتخار است. او در وصیت‌نامه‌اش📜 خطاب به ما می‌نویسد: 🔸«شهادت بزرگی برای من و شماست»⚡️اما حالا فکر می‌کنم💭، پدر شهید بودن از یک وظیفه‌اش سخت‌تر است. شهید دادن🌷 و پدر شهید شدن بودن و در امتداد آن این افتخار بسیار سخت و خودش آزمونی دیگر است.  🔹احساس خیلی سخت‌تر شده و نسبت به قبل، زمین تا آسمان فرق کرده. همه زندگی‌مان رنگ و بوی دیگری💫 گرفته. مسائل ریزودرشت و مهمی هست که باید رعایت کنیم👌. 🔸در خانواده، همسایه‌ها و فامیل و همه‌جا باید همه رفتارمان در و منزلت شهدا🌷 باشد. امسال (سال۹۵)بی‌نهایت سخت گذشت.  🔹روضه (ع) بیشتر به دلم می‌نشست و جای خالی💔 علی در سالروز تولد فرزندش (امیرحسین) و و شب‌های🌘 عزای سید الشهداء که لحظه‌به‌لحظه‌ پر بود از زنده شدن خاطره‌های سالهای دوران کودکی‌اش تا نوجوانی و همسر و تنها یادگارش که حالا بجای بابا سربند (ع) بر پیشانی بسته . (مفقودالاثر) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهیدی که تمام طول زندگی از #قرآن دست نکشید. #شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🌷 #حافظ_و_مربی_قرآن 🍃🌹🍃🌹 @sh
سرش خیلی شلوغ بود،ولی حتما قرآن رو #حفظ میکرد. اگر یه روزوقتش به بطالت میگذشت،خیلی ناراحت میشد،عمیقا غصه میخورد😔 چرااون روزرو #درست استفاده نکرده واقعاازوقتش استفاده میکرد👌. #شهید_ابوالفضل_راه_چمنی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
همسر #شهید_ابوالفضل_راه_چمنی: آقا ابوالفضل همون جور که با اخلاق #سر_به_زیر بودن دوران مجردیش، من را
🌴یاد مدافع حرم بخیر؛ همیشه در جیبش داشت و روزی ۵ یا ۶ بار قرآن می‌کرد شهریور همان سالی که عقد کردیم، خیلی به من اصرار کرد که مثل خودش قرآن را کنم. من سعی خودم را کردم و چند حفظ کردم. خودش با اینکه سرش خیلی بود، اما حتماً قرآن را حفظ می‌کرد. وقتی را می‌شنید فورا به نماز می‌ایستاد و می‌گفت برای رفع مشکلات کافی است، دو رکعت بخوانی. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✨ #خلبانی_متعهد ✨ 🔰شهید شیرودی در سال #1351 وارد دوره مقدماتی آموزش #خلبانی شد و پس از مدتی برای گذ
🌸نامه شهید شیرودی🌸 🔰از: خلبان علی‌اکبر شیرودی 🔰به: پایگاه هوانیروز کرمانشاه 🔰موضوع: گزارش 🔰اینجانب که #خلبان پایگاه هوانیروز #کرمانشاه می‌باشم و تاکنون برای ا#حیای اسلام و #حفظ مملکت اسلامی در کلیه #جنگها شرکت نمود‌ه‌ام، منظوری جز پیروزی #اسلام نداشته و به دستور #رهبر عزیزم به جنگ رفته ام. 🔰لذا تقاضا دارم #درجه تشویقی که به اینجانب داده‌اند، پس گرفته و مرا به درجه #ستوان‌یار سومی که #قبلاً بوده‌ام برگردانید. در صورت امکان امر به رسیدگی این #درخواست بفرمائید. باتقدیم احترامات نظامی خلبان علی‌اکبر شیرودی تاریخ: 9/7/1359 #شهید_علی_اکبر_شیرودی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اینکه برای #زحماتی ک همسرتون میکشه ازش #تشکر میکنید خیلی خوبه...اما تشکر فقط #زبانی نباشه گاهی به پا
🍃🍂🍃🍂🍃 🌷یادمه یکبار یکی از بچه های اعزامی به تیم کشوری اومده بود باشگاه ما برای ... استاد مرادی به آقا حمید گفت حمید جان بلند شو با ایشون مبارزه کن... 🌷زمان اول مسابقه حمید اقا 7 تا جلو بود...زمان دوم مسابقه دیدیم حمید آقا 7 تا امتیاز داد به اون طرف 🌷هر دو شدن و مسابقه تموم شد. آخر باشگاه رفتم پیش حمید آقا و دلیل رو ازش پرسیدم....اقا حمید هم گفتن چون فردا طرف کشوری داشت و اعزامی بود نمیخواستم اش خراب بشه...زمان دوم مسابقه کار خاصی نمیکردم تا از من امتیاز بگیره و روحیه اش بشه 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فرازی از وصیت نامه شهید📜 🔰دوستان و همرزمان من سلام: 💢آنچه از این خلقت به این حقیر اثبات شده👌 این بود که هیچ چیز را بهتر از این ندیدم که دوستان، #صداقت_دینی داشته باشند و کاری به این ناملایماتی که اتفاق می‌افتد در بین افراد👥 سازمان و #جامعه نداشته باشند. 💢ما باید سعی کنیم کار و #وظیفه خود را به نحو احسن✅ و آن طوری که وظیفه ما است انجام دهیم و سعی کنیم در #حیطه_کاری خود پیشرفت کنیم و یک فردی دارای معلومات عالی👌 باشیم و بدانید که ما باید با کسب تجربه افرادی مفید باشیم برای #حفظ و حراست و نگهداری #اسلام. 💢برادران من خود را دست کم نگیرید❌ دنیا و ابرقدرت‌های دنیا از #لباس_سبز ما و اسم ما می‌ترسند😰 و آن هم به خاطر #ایمان درون قلب💗 شما دوستان است. خود را #کوچک نشمارید🚫 چند خواهش دارم: ⚀یکی اینکه #نماز_اول_وقت که گشایش از مشکلات است. ⚁دوم: #صبر و تحمل. ⚂سوم: به یاد #امام_زمان باشیم. ⚃در آخر از همه دوستان درخواست دارم که بنده را #حلال کنند و اگر در فرصتی باعث آزرده شدن دل شما شدم ازمن بگذرید😔 #شهید_مهدی_ثامنی_راد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢گرامیداشت #سوم_خرداد پیروزی حق بر باطل 💢محمد هایی که برای #حفظ این نظام اسلامی، از جان خویش گذشتند و جان عزیزشان را در این راه دادند اینان پرچم داران🇮🇷 شرف و عزت هستند. #یادشان همیشه ی تاریخ برای این ملت سرافراز، عزیز است. 🔸امید داریم، هر کسی در هر جایگاهی که در این نظام قرار دارد، قدر دان #خون_شهیدان باشد. #سالروز_آزادسازی_خرمشهر گرامی باد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#بی_قرار_شهادت🍃🎀 🍃 | #گمنامی را دوست داشت در وصیت نامه اش به این #نکته صریح اشاره کرده بود که📝 مر
💠قرآن و بازی 🔰در سن ده یازده سالگی درگیر #حفظ قرآنش بودیم. اوایل که مقدار حفظ کم بود مشکلی نداشتیم❎ ولی وقتی #حجم حفظیات بالا رفت⇈ طبیعتا باید وقت بیشتری⏳ برای حفظ قرآن و #مرور می گذاشتیم. 🔰سعی میکردم طبق برنامه📝 موسسه پیش برویم تا از بقیه👥 عقب #نماند. این اواخر انگار خسته شده بود😪 از اینکه وقت زیادی برای #بازی کردن نداشت ناراحت بود. تا اینکه یک روز وقتی خواستم طبق #برنامه از او سوال بپرسم📖 و صفحاتی که حفظ کرده مرور کنیم، توپش⚽️ را برداشت و رفت توی حیاط. 🔰شروع کرد به بازی و گفت شما #سوالاتونو بپرسید همان طور که بازی می کرد سوال ها را دقیق و درست جواب میداد✅ حتی یک بار من با اینکه از روی #قرآن نگاه می کردم و می پرسیدم حواسم پرت شد و اشتباه گفتم می خندید😅 و می گفت: بابا دیدی اشتباه کردی ولی من #اشتباه نکردم❌ اینقدر به قرآن تسلط پیدا کرده بود که در حین بازی هم میتوانست #جواب بدهد و مرور کند. راوی: پدر شهید #شهید_احمد_مکیان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطره_شهدا 🌷آقا رسول همیشه #پیگیر و مصمم، دنبال یادگیری علوم نظامی و فنی بود. آنقدر ازم سوال می
💠خاطرات خودنوشته شهید 🔸صبح موقع بیرون آمدن از خانه🏡 مثل هر روز تا پشت در ورودی آمد. کلی هم سفارش کرد که خودت باش. من این بدرقه کردن های مامان را خیلی دوست دارم❤️ 🔹مسیر راه مدرسه🏘 درست از جلوی پایگاه رد می شد که مامان عضو فعال آن بود👌 یاد روزهایی افتادم که کوچک تر بودم، اگر کاری پیش می آمد، می رفتم جلوی در، صدایم را کمی تر می کردم و می گفتم: . می شه خانم افراز رو صدا کنید. 🔸گاهی خانم ساسانی یا خانم نظری جلوی در🚪 می آمدند، به خاطر شناختی که اخلاق من داشتند، می کردند، می گفتند: این صدای مردونه چیه⁉️ تو که هنوز ، یاالله برای چی می گی؟ 🔹از همان بچگی خیلی روی ارتباط با حساس بودم💥حالا هم بزرگتر شدم، حساسیتم شده. همیشه از خدا می خواهم, کمک کند که این اخلاقم را کنم🙏 📚 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢 #اقا_مجید شبیه خیلی از جوونهای هم سن و سال خودش بود.اما تو یک شب، یک لحظه، جوری #اهل_بیت خریدنش که
6⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰مجید از کودکی دوست داشت داشته باشد تا همبازی و شریک شیطنت‌ هایش باشد☺️؛ ⚡️اما خدا در ۶ سالگی به او یک داد. «مجید خیلی داداش دوست داشت. به بچه‌هایی هم که برادر داشتند خیلی می‌کرد و می‌گفت چرا من برادر ندارم🙁. 🔰دختر دومم «عطیه» نهم مهرماه به دنیا آمد. نمی‌دانست دختر است و علیرضا صدایش می‌کرد😄. ما هم به خاطر مجید صدایش می‌ کردیم ؛ اما نمی‌شد⭕️ که اسم پسر روی بچه بماند. 🔰شاید باورتان نشود. مجید وقتی فهمید بچه است. دیگر مدرسه نرفت❌. همیشه هم به شوخی می‌گفت «عطیه» تو را از آوردند. ولی خیلی باهم جور بودند حتی گاهی صدایش می‌زد. 🔰آخرش هم‌کلاس اول نخواند🚫. مجبور شدیم سال بعد دوباره او را بفرستیم. بشدت به من وابسته💞 بود. طوری که از اول دبستان تا پایان اول با او به مدرسه رفتم و در حیاط می‌نشستم تا درس بخواند 🔰اما از سال بعد گفتم مجید من واقعاً می‌کشم به مدرسه بیایم. همین شد که دیگر مدرسه را هم گذاشت و ؛ ⚡️اما ذهنش خیلی خوب بود👌. هیچ شماره‌ای درگوشی📱 ذخیره نکرده بود. شماره هرکی را می‌خواست از می‌گرفت.» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸من و 🌸 🔹هممون میدونیم شهید  و به انقلابی که به ثمر رسونده، سر میزنه🙂 و مدام اونو از گزند خطرات📛 و تهدیدات میکنه.  🔸حالا تصور کنیم یا یکی از بتونیم رابطه دوستی، عاطفی برقرار کنیم. فکر میکنین چه اتفاقی میفته⁉️   با روح شما رفیق و همراه میشه👥 ♨️(خانمها توجه کنن، منظورمون داداشی و ... نیس❌ منظورمون رفیق معنوی هست. برای کمک گرفتن و بهتر شدن) 🔸 از فردا حضور شهید🌷 رو کنار خودتون احساس میکنید چون روح شما همیشه همراهتونه! 🔹در طول روز  داره ( موقع درس خوندن, نماز و انجام طاعات, غذا خوردن, مسجد رفتن, گردش و همه فعالیته ها.... ) 😍  🔸 براتون مدام  میکنه چون شهدا فوق العاده رفیق باز بودن و هستند! نه تنها برای  که بعد از مدتی برای خوندن نماز شب هایی♥️ باصفا بیدارتون میکنن. 🔹در هر مرحله از زندگی که چند گزینه🤔 انتخاب داشته باشید, به راحتی گزینه رو نشونتون میدن. 🔸لذت بندگی, , طاعت و معنویت رو به دوست خودشون💞 خواهند چشاند. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠خاطرات خودنوشته شهید 🔸صبح موقع بیرون آمدن از خانه🏡 #مامان مثل هر روز تا پشت در ورودی آمد. کلی هم سفارش کرد که #مراقب خودت باش. من این بدرقه کردن های مامان را خیلی دوست دارم❤️ 🔹مسیر راه مدرسه🏘 درست از جلوی پایگاه #بسیجی رد می شد که مامان عضو فعال آن بود👌 یاد روزهایی افتادم که کوچک تر بودم، اگر کاری پیش می آمد، می رفتم جلوی در، صدایم را کمی #مردانه تر می کردم و می گفتم: #یاالله. می شه خانم افراز رو صدا کنید. 🔸گاهی خانم ساسانی یا خانم نظری جلوی در🚪 می آمدند، به خاطر شناختی که اخلاق من داشتند، #شوخی می کردند، می گفتند: این صدای مردونه چیه⁉️ تو که هنوز #کوچیکی، یاالله برای چی می گی؟ 🔹از همان بچگی خیلی روی ارتباط با #نامحرم حساس بودم💥حالا هم بزرگتر شدم، حساسیتم #بیشتر شده. همیشه از خدا می خواهم, کمک کند که این اخلاقم را #حفظ کنم🙏 📚 #رفیق_مثل_رسول #شهید_رسول_خلیلی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یوسف گمگشته باز آمد⁉️ #نیامد حافظا تازه "کنعان" دِه به دِه دنبال #یوسف می رود...!😔 #شهید_عباس_آسم
🔹دستمال کوچیک جیبی داشت که تو همه مراسم #عزاداری ائمه، گریه هاشو😭 با اون پاک میکرد و میگفت: این اشکها و این دستمال روز قیامت برام #شهادت میدن. 🔸ارادت خاصی به اربابش #امام_حسین (علیه السلام) و حضرت عبا( علیه السلام)♥️ داشت. تاکید بسیار زیادی بر خوندن "زیارت عاشورا" با ذکر صد لعن وسلام داشت. 🔹میگفت امکان نداره شما با اخلاص👌 کامل #زیارت_عاشورا بخونی و ارباب نظر نکنه. 🔰 #حفظ_قرآن 🌷شهید عباس آسمیه تاکید بسیار زیاد بر #حفظ و قرائت قرآن "بامعنی" و همچنین احادیث نبوی داشت و واین در حالی بود که خود نیز احادیث را بصورت کتبی یادداشت و همچنین بصورت صوتی و با صدای خودش ضبط📻 میکرد #شهید_عباس_آسمیه🌷 #شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹پدرم طبق عادت به همه اعضای خانواده گفت بیایید #جلسه بگیریم، همه که جمع شدیم👥 گفت: می‌خواهم برای مدت
🌴پدرم با مسجد جامع #خرمشهر رابطه‌ای ناگسستنی داشت💞 همیشه بر #نماز اول وقت تأکید می‌کرد، اگر تعلل می‌کردم من را متقاعد به نماز اول وقت می‌کرد👌 🌴رابطه من، خواهر و برادرم با #پدرم رابطه‌ای دوستانه💖 بود. او بسیار برای مسائل دینی و اعتقادی #ارزش قائل بود و من بسیاری از مسائل اعتقادی خودم را از پدرم یاد گرفتم 🌴از سن 5سالگی پدرم به من ن#ماز، اذان و دعای فرج🌸 یاد داد. قرآن و یادگیری قرآن از مهم‌ترین دغدغه‌های پدرم بود و بسیار برای یادگیری #قرآن به من کمک کرد خود شهید نیز تلاش می‌کرد تا قرآن را #حفظ کند. #شهید_محمدرضا_عسکری_فرد #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_شصت_وپنجم 5⃣6⃣ 🍁بالاخره بعد از تحمل هفت سال رنج زندگی در غربت به #ایر
‍❣﷽❣ ♥️ 6⃣6⃣ 🔰از زبان یوسف👇👇 🍂اشک هایم روی دفتر ریخت و کمی از جوهر نوشته ها پخش شد. دستخطش📝 را روی سینه ام گذاشتم و به قاب عکس دسته جمعی مان خیره شدم. همه جا ساکت بود و بجز صدای تیک تاک ساعت چیزی شنیده نمی شد. نگاهی به ساعت انداختم، از نیمه شب گذشته بود. فردا صبح آزمون جزء 29 را داشتم. مادرم از پنج سالگی من و یاسین را برای حفظ قرآن آماده کرده بود و بعد از بازگشتمان به ایران🇮🇷 ما را به کلاس می فرستاد. تا حافظ کل شدنم فقط یک جزء باقی مانده بود. 🌿با آنکه سال بعد کنکور داشتم اما حاضر نبودم بخاطر درس، قرآنم را رها کنم. این کار بخشی از وجودم شده بود و نمیتوانستم از آن جدا شوم. بلند شدم تا بگیرم و کمی قرآن بخوانم. آباژور سالن روشن بود. فهمیدم مادرم مثل همیشه مشغول نماز خواندن📿 است. بعد از اینکه وضو گرفتم و کمی تمرین کردم خوابم برد... 🍂« بابا نرو... تو قول داده بودی روزی که سرود دارم بیای و شعر خوندمو ببینی. پدرم خم شد و را بوسید و گفت: _ دختر گلم ببخش که مجبور شدم زیر قولم بزنم. عوضش ایندفعه که برگردم برات یه هدیه ی خوب🎁 میارم. 🌿" از مسافران پرواز هواپیمایی ماهان ایر🛩 به شماره ی 3484 به مقصد تقاضا می شود هم اکنون با خروج از گیت های بازرسی وارد سالن ترانزیت شوند." پدرم اشک های زینب😭 را پاک کرد و او را محکم در گرفت و کمی قلقلکش داد. 🍂با خنده یاسین را بغل کرد و روی شانه اش زد و گفت: _مِسی جون، حواست باشه از درسات عقب نیفتی. نشنوم بازم بخاطر مدرسه رو پیجوندی. اگه این ترم معدلت بالای نوزده بشه جایزت یه هفته اجاره ی سالن اختصاصی فوتساله😉 یاسین خنده ی شیطنت آمیزی کرد و گفت: _ نمیتونم قول بدم ولی سعی خودمو می کنم😁 🌿پدرم دستش را در موهای یاسین فرو برد و موهایش را بهم ریخت. به سمت من آمد و گفت: _ ، حواست به خواهر و برادرت باشه. هوای مادرتم♥️ داشته باش. مرا در آغوش گرفت و در گوشم گفت: _ بعد از من، مرد خونه ای. محکم باش و هیچوقت کم نیار❌ 🍂از شنیدن حرف هایش ترسیدم. جوری حرف می زد که انگار قرار نیست برگردد. گفتم: _من بدون شما کم میارم . زود برگرد و تکیه گاهم باش. انگشتر عقیقش💍 را بیرون آورد و به من داد و گفت: _این مال تو. فقط بدون دستت نکن⛔️ روش اسم پنج تن هک شده. 🌿مادرم کمی عقب تر ایستاده بود. پدرم از ما فاصله گرفت و سمت رفت. چند دقیقه بدون اینکه چیزی بگویند فقط به هم خیره شدند. اشک های مادر😢 را میدیدم که به آرامی با هر پلکی که می زد از گوشه ی چشمانش میریخت. اما پدرم به ما پشت کرده بود. دوباره صدا بلند شد: " از مسافران پرواز هواپیمایی ماهان ایر به شماره ی 3484 به مقصد دمشق تقاضا می شود هرچه سریعتر با خروج از گیت های بازرسی وارد سالن ترانزیت شوند. " 🍂وقتی پدرم برگشت از رد اشکهایش فهمیدم که او هم . مادرم گفت: _مواظب خودت باش. چمدانش را روی زمین کشید و رفت. قبل از ورود به گیت برایمان دست تکان داد👋 و... » 🌿با صدای زنگ ساعت⏰ بیدار شدم. این چندمین باری بود که در طول شش ماه اخیر، آخرین تصاویر پدر را خواب می دیدم. از روزی که را آورده بودند آخرین صحنه ی دست تکان دادنش از چشمم دور نمی شد. صدای اذان می آمد. بلند شدم و نماز صبحم را خواندم. مادر هنوز بیدار بود. بعد از نماز کمی باهم حفظ قرآن تمرین کردیم. ساعت هشت صبح بعد از صبحانه خانه را ترک کردم. از حفظ جزء 29 هم موفق و سربلند بیرون آمدم😍 به خانه برگشتم و گوی موزیکال مورد علاقه ی پدر را از کتابخانه اش بیرون آوردم. به اتاقم بردم و کوکش کردم... ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢گرامیداشت پیروزی حق بر باطل 💢محمد هایی که برای این نظام اسلامی، از جان خویش گذشتند و جان عزیزشان را در این راه دادند اینان پرچم داران🇮🇷 شرف و عزت هستند. همیشه ی تاریخ برای این ملت سرافراز، عزیز است. 🔸امید داریم، هر کسی در هر جایگاهی که در این نظام قرار دارد، قدر دان باشد. گرامی باد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹متواضع بود ودرگیر عناوین نبود. بااینکه جزء #نخبگان واستعدادهای برتر حوزه بود👌 واساتیداو به استعداد
💢سعید از اهل مسجد، خواندن زیارت عاشورا📖 و دعای توسل بود و گاهی اوقات برای اقامه نماز تکبیر هم میگفت از زمانی که نماز به وی واجب شد تمام سعیش براین بود که نمازهایش را در مسجد🕌 بخواند. قرآن میکرد. 💢وقتی با هیات میرفتیم این قدر اشک میریخت😭 که چشم‌هایش مثل کاسه خون سرخ میشد. ولی و بی صدا مانند سیل بهار اشک میریخت. آن قدر آرام که کسی متوجه نمیشد 💢به تفریح اهمیت میداد✅ وقتی برای انجام کار و تبلیغی به دانشگاه باهنر رفته بود، تعدادی از دانشجویان را برای خوردن غذا با هزینه خودش به پیتزا فروشی🍕 دعوت کرده بود و در معروف ترین پیتزا فروشی از آنها  پذیرایی کرده بودند. خیلی دست و دل باز بود. اهل حساب کتاب مادی نبود به مسائل می اندیشید👌 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 🔸 سنــگــرے اســٺ آغــشــٺہ بــہ مَــن 💘ڪــہ اگــر آن را نَــڪُــنـیـد ❌ 🍃بــہ خــون مَــݩ ڪـرده ایــد..😔 💙••♡ 🌸••♡ 🥀••♡ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 7⃣7⃣ 💢پدرم فداى آنکه عمود خیمه اش شکسته شد.پدرم فداى آنکه غمگین در گذشت.پدرم فداى آنکه تشنه جان سپرد. پدرم فداى آنکه محاسنش غرق خون شد.پدرم فداى آنکه جدش محمد مصطفاست، جدش فرستاده خداست . راستى حسین! این سؤال تو را چه پاسخ گفتند وقتى که پرسیدى : _✨فبم تستحلون دمى ؟(44)راستى، از خون على اصغر حتى به زمین نچکید...میان دست و بدن عباس ، افتاده بود؟ آب نخورد، حتى وقتى که آب شد. 🖤راستى رقیه به حسین چه گفت، رقیه با حسین چه کرد که حسین به او پروانه 🦋رفتن داد؟از همه سخت تر وداع بود.... وداع با حسین. وداع با جهان، وداع با جان ، وداع با هر چه که دوست داشتنى است.زینب ! زینب ! زینب!تو را به خدا خودت را کن. کار تو هنوز به اتمام است. تو تازه باید را از مدینه رسول الله به تمام منتشر کنى.... تو باید را نگه دارى. 💢و اصلا مگر نه مرجعیت آشکار، پس از حسین با توست ؟ مگر نه باید باید در پرده بماند تا نسل امامت شود؟پس تو از این پس، مردمى، پرسشهاى مردمى ، مشکلات مردمى و پرچم مردمى و میان حق و باطل مردمى. با دستهاى توست... که از دوش به قامت منتقل مى شود.... پس گریه نکن زینت ! خودت را حفظ کن زینب!اکنون آرام آرام به نزدیک مى شوى... و که درمدینه چشم انتظار توست، از آنچه تاکنون بر دوش خود، حمل کرده اى ، کمتر نیست. 🖤پرده کجاوه را کنار مى زنى... و از پشت پرده هاى اشک به راه ، نگاه مى کنى . چیزى تا مدینه نمانده است. سواد مدینه که از دور پیدا مى شود، فرمان مى دهى که همگان از مرکبها پیاده شوند:_✨به احترام حرم رسول الله از محملها فرود بیایید! همه پیاده مى شوند.... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🚨از همین می‌ترسند 🔹 ما خیال نکنند که مساله، مساله «ملتِ گریه» است! این را دیگران القا کردند به شماها که بگویید «ملت گریه»! 💥آنها از همین گریه‌ها می‌ترسند💥 برای اینکه است که بر مظلوم است؛ فریاد مقابل ظالم است✊ اینها شعائر مذهبی ماست که باید بشود. اینها یک سیاسی است که باید حفظ بشود. 📅امام خمینی(ره) |۳۰ مهر ۱۳۵۸ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بسم رب الشهدا🍃 🍃سالروز شهادتت که می‌رسد، دلِ پر می‌کشد برای مرور وصف خیال تو، خیالی که دریایی از جلوه‌های می‌شود و با رحمت خویش ما مغروق‌ شده‌های دنیوی را در خویش می‌کند. 🍃آری، اینک این قلم است که نزده، برخاسته و با طلوعش جان را کرده تا از تو تصویری دگر به یادگار نهد. آرام و با طمأنینه، صدایش را صاف می‌کند و خاطرات تو را با چه شوری می‌خواند، با شوق درون، زیبا و شکیل جوهر وجودش به روی می‌تراود و از تو می‌نویسد، از رأفت و عطوفت تا و ، از حیات تا رفتن و پرکشیدن؛ همه و همه. 🍃حقا که تو، با عمل و همه را متحیر خویش ساختی حتی این قلم بسته را. خوشا به حالت که با آن کمی سن و سال‌ات را با عقل سلیم درک کردی و به زیبایی معراج کردی. 🍃و امروز، ای ای آنکه بر کرانه‌ ی ازلی هستی احاطه داری تو را به جان این قلم سینه‌ سوخته می‌دهم ما زمین نشسته‌ های بهت‌زده را به تأیید برسان. 🍃شهادتت مبارک ای ستاره درخشان یکم آذر🍃 ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١٣۴۴ 📅تاریخ شهادت : ١ آذر ١٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عراق_پنجوین 🥀مزار شهید : نا‌مشخص 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰 دستمال کوچیک جیبی داشت که تو همه مراسم ائمه، گریه هاش رو با اون پاک میکرد و میگفت که این اشکها😭 و این دستمال روز قیامت برام میدن 🔸ارادت خاصی به اربابش علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام داشت. تاکید بسیار زیادی بر خوندن زیارت عاشورا با ذکر صد لعن وسلام داشت. میگفت امکان نداره شما با کامل زیارت عاشورا بخونی و ارباب نظر نکنه❌ 📌حفظ قرآن شهید عباس آسمیه تاکید بسیار زیاد بر و قرائت قرآن بامعنی و همچنین احادیث نبوی داشت و واین در حالی بود که خود نیز احادیث را بصورت کتبی📝 یادداشت و همچنین بصورت صوتی🎧 و با صدای خودش ضبط میکرد 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰 دستمال کوچیک جیبی داشت که تو همه مراسم ائمه، گریه هاش رو با اون پاک میکرد و میگفت که این اشکها😭 و این دستمال روز قیامت برام میدن 🔸ارادت خاصی به اربابش علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام داشت. تاکید بسیار زیادی بر خوندن زیارت عاشورا با ذکر صد لعن وسلام داشت. میگفت امکان نداره شما با کامل زیارت عاشورا بخونی و ارباب نظر نکنه❌ 📌حفظ قرآن شهید عباس آسمیه تاکید بسیار زیاد بر و قرائت قرآن بامعنی و همچنین احادیث نبوی داشت و واین در حالی بود که خود نیز احادیث را بصورت کتبی📝 یادداشت و همچنین بصورت صوتی🎧 و با صدای خودش ضبط میکرد 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
* 🔻در روايت دارد كه شب نيمه شعبان هر كسی سه سوره يس بخواند خدای متعال تا سال آينده او را در حفظ و حراست و نگهداری خودش بيمه می‌كند. گويا برای سه حاجت مهم هم می‌توان خواند؛ چه خود انسان و چه خانواده انسان هر كدام می‌توانند بخوانند. 🔸اين عمل شب نيمه شعبان است. براي گشايش كار، امنيت خود انسان و برای جهات كاری و جهات روحی، همچنین برای خانواده انسان، مفید است. 🔹مرحوم آیت الله کشمیری قدس سره خيلی به خواندن سه سوره يس در شب نيمه شعبان سفارش می‌كردند. ‌ ‌ ‌ ‌🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh