eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
 مسعود به مجید کرد و یاد روزی افتاد که بچه های قهوه خانه خبر دارشده بودند مجید قرار است به #سوریه بر
2⃣6⃣4⃣ 🌷 🔰حدود ساعت سه و بعد از ظهر دود و مه غلیظی🌫 همه جا را گرفته بود. نم نم باران🌧 سرما را چندین برابر می کرد. و خاک کم کم به مشام می رسید. سنگر های کوچک یک متری که با تکه های سنگ درست شده و پای هر کدام را بیست سی متر گود🕳 بود. 🔰مجید بر روی نزدیک یکی از سنگرها آرام و بی حرکت خواب بود😴. ❌نه خواب نبود. چیزی خواب بود. در تمامی روز های قد کشیدنش اولین مرتبه که آرام و و بدون جنب و جوش شده بود. 🔰دستها و صورتش گلی بود☺️. انگشتری 💍که شب قبل از گرفته هنوز در انگشتش بود. صدای تیر ها و نارنجنک ها💥 همچنان فضای را پر کرده بود. از صدای تیرها گوش شنونده ها 👂عجیب تیر می کشید. 🔰صدا به صدا نمی رسید. صدای بیسیم های📞 بی صاحب در جای جای می آمد. بچه ها عقب نشینی کنید.کسی نمی توانست را حرکت بدهد. 🔰درخت های سبز کاج و خشک زیتون 🌳در دشت کم کم خیس باران🌧 شده بودند. تا از بچه ها شهید🌷 و چند نفری هم شده بودند. 🔰بدن اربا اربای خودش عاشورایی به پا کرده بود. برای خیلی ها روشن بود که و خیلی دیگر از بچه های شهید شده🕊 فردایی نخواهند داشت. همه را از چهره و آرامش می گویند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید حاج حسین خرازی از افتخار آفرینان ایران اسلامی🇮🇷 است، فرمانده‌ای که پرورش یافته مکتب قرآن و #نما
4⃣8⃣4⃣ 🌷 🔰پیشانی ام را چـسـبانده بودم به خاک مرطوب و را به هم می فشردم. با هر نفس، بینی ام،پر می شد  از ذرات خاک دشمن😣. ناخن هایم در خاک فرو رفته بود. چشمهایم بسته بود😑 🔰اما گوشهایم بی آنکه بخواهم سوت کشدار خمپاره ها 💥و صدای کر کـنـنـده ی انـفجـار🔥 را می شنید.عبور تند و تیز که هـوا را می شکافـت و از بالای سرم رد می شد آنقدر نزدیک بود که را حس می کردم و بوی موهای سوخته ام را تشخیص می دادم🌫. 🔰زمین گیر شده بودیم. صاف بود؛ بی هیچ پستی و بلندی و نه حتی بوته ای🌿 که بشود پشت آن پناه گرفت. ما خیلی راحت هدف رگبار تیرهـا💥 بودیم که اگـر سـر بلند می کردیم، اولین شان روی می نشست. 🔰محسن صدایم زد. رو برگرداندم را نشانم داد. با انگشت به جـلو اشاره کرد👆. هـمپای اوبرخاستم. قدمی را که برداشته بودیم، به زمین نرسیده بود🚫 که چـیزی به صـورتم پاشید. بی هیچ صدایی به زمین افتاد؛ درست پیش پای من😢 سوراخ کوچکی مـیان و حـفره ی بزرگ خون آلودی پشت سر. 🔰خـودم را پـرت کـردم زمـین و را چـسبانـدم به خاک. تن جـوان محسن من شـده بود.چند نفر دیگر هم سینه خیز یا خمیده به قصد خاموش کردن رفتند جلو، ⚡️اما همه نرسیده به قوس خاکریز هلالی🌙 به زمین افتاده بودند. 🔰صبح نزدیک بود. می دانستم با اولین پرتوهای آفتاب🌥 قتل عام خواهیم شد.در هـیاهـوی انـفجار از خاک صدایی آمـد. سـرم را بی آنکه بلند کـنم چـرخانـدم. گوشم راچسباندم به زمین. صدا پر حجم و گنگ بود، مثل خرد شدن سنگ ها زیر تانک. وحشت زده😰 پیش رویم را نگاه کردم؛ خبری نبود🚫. خیره شدم به سرم. 🔰در روشنی رو به خامـوشی یک ،سایه هایی👥 را دیدم که جلو می آمدند. بیش از ده تانک و وانتی که جلوتر از آنها حرکت مـی کرد.به خودم گفتم: الان می زنندش.ماشین 🚘جلو آمد و با فاصله ی کمی از ما کرد. سایه ای سـریع و چابک از پشت فرمان پایین پرید بعد خودش را آرام کشید بالا و در زیر باران تیر💥 ایستاد روی کاپـوت ماشین😦. 🔰درست سینه به سینه ی آتش🔥. آرام می نمود، پنداری هجوم تیرهای سرخ که چـنانکه تن شب را پاره می کردند از روبه رو می آمدند، جـرقه هـای یک آتـش بازی است. دسـتـش را بالا آورد و چـیزی رامقابل صورتش گرفت. دید در شب بود. شتابی در حرکاتش نبود. 🔰صدای برخورد بافلز و کمانه کردنشان را خیلی واضح می شنیدم🎧.کـمی بعد با دسـتش به جایی در رو به رو اشـاره کـرد👆 و به بیسیم چی📞 که حالا روی زمـیـن کـنارماشین🚘 نشسته بود، به فریاد چیزی گفت که از آن فاصله بود... 🔰کمی بعد صدایی صاف و بی لرزش فریاد کشید: !دشت ناگهان روشن شد✨. تانک ها با چـراغـهای روشـن💡 و نـور افـکـن های گـردان و آتـش یکـریزمـسـلسل هـایشان بـه درآمـدند.گـردان به مژه بر هم زدنی سینه از خاک برداشت و شب🌙،یکسره هیاهو و فریاد🗣 شد. 🔰او، همچنان ایـسـتاده بـود، بر بلندترین مکان و گویی تیرها از او می کردند. صبح بود؛ او،در زمینه ی نارنجی درخشان آسـمان پشـت سرش هیبتی داشت. باد صبحگاه می وزید🍃و آستین خالی اش را، چنانکه پرچمی، در امـتداد تـیرهـا حـرکت می داد. تانکها جلو افتاده بودند،خودم را به یک خیز از خاک کندم و رو به دشمن، چشم در چشم گلوله ها ... 📚منبع/پروانه در چراغانی (بر اساس زندگی شهید حسین ) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تولدت_مبارک ای شهید آسمانی🕊 🎀 #امروز تولد فرشته ای آسمانیست... 🎊فرشته ای خاکی از جنس #آسمان و با د
💐خانواده شهید والامقام دل‌نوشته ای را در اولین (سال ۹۶) خطاب به فرزندش نوشته است:    💌 برای پروانه شدن به تنیدن ابریشم به دور خود محتاج است که اگر نپیچد⭕️ و آن ابریشم است که از کرمی چاق🐛 و زشت پروانه ای می‌سازد زیبا و حیرت آور 😍   💌حکمتش را اما خیلی ها نمی دانند. زیبایی پروانه به محبوس نگه داشتن خود هر چند در مدتی کوتاه👌 از دست پر دنیاست ...    💌 نمی دانم از کی پیله به دور خود دمیدی...نمی دانم کی و رفتی و تا دیگر نباشی اما هستی😍 این که نیستیم. شهید سید مرتضی می گفت: پندار شما زمینیان🌏 ایراد دارد آسمانیان اند و هرگز نخواهند مرد❌ و هر روز زنده تر از دیروز👌   💌پروانه ات اما می دانم در آن حسابی گل🌷 کرده بود، بوی (س) میدادی پسر تو کجا و شده کجا⁉️ میخ در😔 شده بود تاوی که بردت اما نبردت نگهت داشت.    💌امروز سالگرد بیست و چهارمین (سال۹۶) بهار عمر انقلابی در روز تولد🎊 علی اکبر حسین(ع) است. مردم! در میدان رزم اند و رجز می خوانند🗣 حواسمان باشد زندگیمان را چه کسانی هستیم.    💌ای تر از همه زندگان عالم ای بزرگتر از همه بزرگان هستی این دستان آلوده به دنیـ🌎ـا باش. ما راه را از بیراه گم کردیم و چشم امیدمان به همان خواب های که یک روزی تو را از عصاره وجودش سیر می کرد و دیگر روزش را در غم می گرید😭    🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💐خانواده شهید والامقام دل‌نوشته ای را در اولین (سال ۹۶) خطاب به فرزندش نوشته است:    💌 برای پروانه شدن به تنیدن ابریشم به دور خود محتاج است که اگر نپیچد⭕️ و آن ابریشم است که از کرمی چاق🐛 و زشت پروانه ای می‌سازد زیبا و حیرت آور 😍   💌حکمتش را اما خیلی ها نمی دانند. زیبایی پروانه به محبوس نگه داشتن خود هر چند در مدتی کوتاه👌 از دست پر دنیاست ...    💌 نمی دانم از کی پیله به دور خود دمیدی...نمی دانم کی و رفتی و تا دیگر نباشی اما هستی😍 این که نیستیم. شهید سید مرتضی می گفت: پندار شما زمینیان🌏 ایراد دارد آسمانیان اند و هرگز نخواهند مرد❌ و هر روز زنده تر از دیروز👌   💌پروانه ات اما می دانم در آن حسابی گل🌷 کرده بود، بوی (س) میدادی پسر تو کجا و شده کجا⁉️ میخ در😔 شده بود تاوی که بردت اما نبردت نگهت داشت.    💌امروز سالگرد بیست و چهارمین (سال۹۶) بهار عمر انقلابی در روز تولد🎊 علی اکبر حسین(ع) است. مردم! در میدان رزم اند و رجز می خوانند🗣 حواسمان باشد زندگیمان را چه کسانی هستیم.    💌ای تر از همه زندگان عالم ای بزرگتر از همه بزرگان هستی این دستان آلوده به دنیـ🌎ـا باش. ما راه را از بیراه گم کردیم و چشم امیدمان به همان خواب های که یک روزی تو را از عصاره وجودش سیر می کرد و دیگر روزش را در غم می گرید😭    🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌼🍂🌻🍂🌼🍃 🔻همسر #شهید_حسن_آبشناسان: ❤️✨آستان ملکوتی #امام_هشتم، او را شیفته خود کرده بود و به همین
🔰فرماندهی لشکر ۲۳ نوهد (ملقب به ) 🍂شهادت: ۶۴/۷/۸ - کلاشین عراق 📝نامه‌ای به نوشت که اگر فنون نظامی را خوب بلدی و نظریه‌پرداز جنگی هستی، پس به راحتی می‌توانی در با من و دوستانم بجنگی☄ نه این‌که مسکونی را کنی. 🔅در جواب صدام قادر عبدالحمید را به عباس فرستاد که پس از درگیری طولانی از سردار آبشناسان خورد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh