eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
8⃣8⃣3⃣🌷 🌷مجید داشت، برای قهوه‌خانه‌اش هم همیشه می‌گرفت تا «مجید بربری» لقب بامزه‌ای باشد که هنوز شنیدنش را یاد بقیه بیندازد.🙂 🌷اخلاقش واقعا بود، بارها هم کنار نانوایی می ایستاد و برای کسانی که می دانست وضعیت مناسبی ندارند. نان و دستشان می رساند. خیلییی بود☺️ 🌷قهوه‌خانه‌ای که به گفته مجید تعداد زیادی از دوستان مجید آنجا رفت‌وآمد داشتند : «یکی از دوستان مجید که بعدها شد در این قهوه‌خانه رفت‌وآمد داشت. 🌷یک‌شب مجید را خودشان ‌برد که اتفاقاً خودش در آنجا بود. بعد آنجا در مورد و ناامنی‌های سوریه و حرم حضرت زینب می‌خوانند و مجید آن‌قدر می‌زند و گریه می‌کند😭 که حالش بد می‌شود. 🌷وقتی بالای سرش می‌روند. می‌گوید: «مگر من که حرم درخطر باشد. من هر طور شده می‌روم.» از همان تصمیم می‌گیرد که برود.»...🌹 .... ۲۱دیماه۹۴ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#دست می گیرد و #دل میبرد و می بخشد این #حسین کیست که‌ این گونه #عطایی ‌دارد #محرم را به یادتان #سینه می زنیم... #سلام_صبحتون_شهدایی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🕊🏴🕊 حس مےڪنے زمین وزمان #سینہ مے‌زنند وقتے #مدافعان_حرم سینہ مے‌زنند بازاین چہ #شورش است ڪه درخلق عالمست درماتم تو پیر وجوان سینه مےزنند #شهید_محمدتقی_سالخورده🌷 #شهید_سیدسجاد_خلیلے🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
جاےشهید مرادی خالی که: اونقدر میزد بهش گفتن کم خودتو اذیت کن گفت این سینه موقع همه جاش ترکش بود جز سینش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
بر #سینــہ میزنند. . . ڪہ مبــادا، درونِ آن غیر از #حسیـــن خـانہ ڪند، #عشــق دیگری . . . #امیری‌حسین_و_نعم‌_الامیــر #سلام_صبحتون_شهدایی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
ما #سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که #دم زدیم آنها دیدند ما مدعیان #صف_اول بودیم از آخر مجلس #شهدا را چیدند #شهید_محمدحسین_حدادیان🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
ما #سینه زدیم، بی‌صدا باریدند از هر چه که #دم زدیم، آنها دیدند ما #مدعیانِ صفِ اول بودیم از آخر مجلس #شهدا را چیدند #شهید_حسین_معزغلامی🌷 #ذاکر_اهل_بیت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔰ماجرای #آرم ۳۱۳ روی سینه حسین/همه با افتخار می‌گفتند نیروی #فرمانده_حسین هستند. یک آرم ۳۱۳ روی #سینه حسین بود که برایش مهم بود.یکی از آرم‌های حزب‌الله عراق است که عدد ۳۱۳ را نشان می‌دهد همراه با یک اسلحه. آن آرم را به هیچ کس نمی‌داد و می‌گفت من یکی از ۳۱۳ #یار امام زمان(عج) هستم. این را با قاطعیت می‌گفت و #اعتقاد داشت. #شهید_مرتضی_حسین_پور معروف به #حسین_قمی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔴روایتی عجیب از شهید "سید حسن ولی" یکی از شهدای والامقام شهر آمل، 💎خواهر این شهید بزرگوار میگوید: از دو نگهداری می کرد که علاقه بسیاری به آنها داشت، وقتی او دو دستش را باز میکرد کبوتران یک به یک روی دستانش می نشستند، هر  وقت قرار بود به اعزام گردد این کبوتران تا بالای که سید حسن قرار بود با آن روانه جبهه شود به در می آمدند و مجدداً به خانه بر می گشتند! بعد از خبر سید حسن، مادرش اصرار کرده بود دو کبوترش را با خود برای تحویل پیکر شهید ببرند، بنابراین خانواده شهید وقتی داشتند برای تحویل شهید روانه بنیاد شهید می شدند دو کبوتر این شهید را هم با خود بردند، وقتی آنها به بنیاد شهید رسیدند موقع .پیکر ، مادرش با دو کبوتر را بر روی او قرار داد، کبوتر سفید به محض دیدن پیکر بی جان شهید در .جان داد و با شهید گشت … روحش شاد و راهش پررهرو باد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃🌹 #شهیدانه_زیستن 🌿خلبان شهيد احمد کشوري ترکشي به سينه اش نشسته بود. برده بودنش برای آخرين عمل #جراحي. قبل از عمل بلند شد که برود، بهش گفتن: بمان! بعد از عمل مرخصت مي کنن، اينجوري #خطرناکه. گفت: وقتي #اسلام در خطر باشه من اين #سينه رو نمي خوام... 💔 #شهید_احمد_کشوری🌷 #سالروز_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💐💐🌿🌿💐💐 جاےشهید #حمیدسیاهکالی مرادی خالی که: اونقدر #سینه میزد بهش گفتن کم خودتو اذیت کن گفت این سینه #نمیسوزه موقع #شهادت همه جاش ترکش بود جز سینش #شهید_مدافع_حرم #شهید_حمید_سیاهکالی 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌼🌼🍃🍃🌼🌼🍃🍃🌼🌼 🔹داشت را برای .پور، فرمانده جدید، توضیح می داد. 🔹مثل همیشه راست بود روی خاک ریز. هم همراهشان بود. 🔹سه نفر بودند؛ سه تا رفت طرفشان. اولی متری. دومی متری و پشت پای ، روی خاکریز. 🔹دیدم هرسه نفرشان افتادند. پریدیم بالای ریز، ترکش خمپاره خورده بود به ی حدادی، مقدم پور و دکتر. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
روز اول بود که همه ورودی های امام حسین (علیه السلام) دور هم جمع شده بودیم، دوری از خانواده و محیط جدید باعث شده بود اضطراب و تو چشمای اکثر بچه ها نمایان بشه. نگاهم که به چشمای حسین افتاد یه خاصی دیدم. هیچ استرسی نداشت. از همون روز اول قدمشو برداشته بود. بعد از اتمام مراسمات که لباس سبز رو به همه دانشجو ها تقدیم کردن؛ حسین سریع سمت چپ لباس، روی اش پارچه ی کوچیکی نصب کرد، روش نوشته بود ( السلام علیک یا شیب الخضیب ) دائم میگفت؛ آرامشی که داشت فراموش نشدنی بود ... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣3⃣0⃣1⃣ 🌷 💠 شهیدی که زمان و مکان شهادتش رو میدانست 🌷شهید عباس کردانی از قبل می دانست که در چه روزی و در کجا می شود🕊 شبی آقا (عليه السلام) را در می بیند 🌷امام رضا عليه السلام در خواب ساعت، تاریخ📆 و شهادتش🌷 را به او اطلاع می دهند. و عباس به صورت این اتفاق را برای چند تن از دوستانش👥 نقل می کند. 🌷یه روز بعد از اعزام که بنا به دلایلی به اهواز برگشته بود به بنده گفت: فلانی این من هست و دیگر برنمی گردم❌ البته من از کارهایش متوجه شده بودم که مقداری عوض شده 🌷به او گفتم چرا می گویی سفر آخر هست⁉️ برنمی گردی یا اینکه میشی؛ سرش را تکان داد و گفت: بله من خواهم شد😊 خواب امام رضا (عليه السلام) را دیدم و امام رضا که نمی گوید⛔️ 🌷من تعجب کردم😟 ولی او گفت: سال گذشته نیز به تو گفته بودم که آخر زندگی من هست و شهید خواهم شد🕊 و من در آن لحظه سخنش را به یاد آوردم سرانجام همانطور که خودش پیش بینی کرده بود، در 🗓تاریخ 94/11/19 در آزادسازی در شهر در اثر اصابت تیر💥 به اش به شهادت رسید🌷 و پیکرش حدود روز در محل ماند. 🌷زمانیکه پیکر به دست ما رسید⚰ جز ناحیه ای که تیر خورده بود ، مابقی سالم بود. شهید چهار روز به قرار داشت و بوی بسیار خوبی😌 از پیکرش، آن محل را فراگرفته بود. آرامگاه شهید در ، بهشت آبادان، قطعه مدافعان حرم است. راوی: دوست شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃 ما زدیم، بی صدا باریدند از هرچه که دم زدیم، آنها ما صف اول بودیم از مجلس را چیدند. 💢شهدا_گاهی_نگاهی 🕊❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
‍🔸اون ک چشیده طعم این عشقو♥️ 🔹غیر هیچکس و نمیشناسه 🔸هک میشه روی سنگ قبرم 🔹این سینه زن العباسه 🔰 خیلی بلند، قیافه تکیده، پیشانی بلند، همه و همه قطعا تو را یاد یک نمی‌اندازد⁉️ 🔹نامش بود. از وقتی کنجکاو ماجرایش شدم که تصویر مزارش را دیدم و یک بیت معروف نوحه‌های حاج محمود که مو بر تن آدم راست میکنه، فضولی ام گل کرد☺️ که ربط این به رایه العباس چیه؟ 🔸مثل همیشه راهکار علامه سرچ که کردم علامت سوال‌هایم❓ بیشتر شد. دیدم اُوهَع، همه ماها و بسیجی که توی ذهنمون داریم خود همین آقاست، یاد حرف افتادم وقتی مستند ملازمان حرم را دیدم که با مادرش صحبت کرده بود. حججی گفت: قبلنا یه جاده بود که میشد ازش گذشت 💥اما حالا شده یه تنگ که حتی مختصات روی نقشه‌اش هم نیست❌ 🔹 سیاوشی ته آرزوی مبارزاتی ما هیئتی‌ هاست؛ بی خیال دنیا و پر خیال و دغدغه امام حسین🚩همه‌ی ما دست و پا می‌زنیم برا پابوس آقامون. اما ، سال آخر به رفیقاش گفت که شماها برید من دیرتر میام. نیومد....🚷 🔸رفت ، پیش کسی که همه ما 80 کیلومتر🗺 به یاد اون قدم ور می‌داریم و آخر قبولی بدست اونه. رفت پیش عمه که بقول حاج محمود هیئتشون بی قرار بود و غصه و غم‌هاش😢 بی‌شمار 🔹ما اول مسیر و اون آخر مسیر، بی‌ صدا و بی‌ریا رسید به اون لعنتی؛ که من یکی خیلی وقته مختصات مکان الآنم را هم گم کردم😔 چه برسه به معبر . 🔸سیاوش وسط آتش🔥 اینبار بیرون نیومد؛ بلکه رها بیرون اومد بدون دسیسه تعصب. امیر جان ما مانده‌ایم راه که سرخ است از لخته خون شهیدان🌷 ما مانده‌ایم و پاشی ناامیدی لیبرال‌های سگ سفت غرب زده، ما مانده‌ایم و نادانی اهل منزل که ناامیدند، 🔹ما مانده‌ایم باسنگینی های پر از سرب و خردل، پاهای کِرِخت و بدون احساس😔 ما و آنهایی که ها در بدن های لاغر‌شان قایم باشک بازی می‌کنند و.... اما ته همه ما و حسرت و آه 😞 و پوزخند مدیران 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨خیلی قشنگه بخون✨ 🏴 در راه است خوش بحال کسانی که هم زنجیر میزنند ‼️ ⛓و هم از پای گرفتاری باز میکنند .. ✋ هم میزنند ‼️ و هم سینه ی دردمندی۶ را از غم و آه نجات میدهند .. 😭 هم میریزند ‼️ و هم اشک از ی انسانی پاک میکنند .. 🥘 هم می اندازند ‼️ هم نان از سفره کسی نمیبرند .. 💪 آنوقت با افتخار میگویند : " "💞 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
♨️ خاطره یک شاعر: 🌸اردیبهشت سال ۹۵ در یادواره ، آقای سلیمانی را دیدم. گفتم: سردار! اون متن «یاران همه رفتند، که جا مانده منم» که توی فلان مصاحبه‌ات خوانده بودی رو از کجا آورده بودی⁉️ 🍃(یک مصاحبه قدیمی از دیده بودم که در آن کلمات شعرگونه‌ای را خوانده بودند با این ): یاران همه رفتند، افسوس که جا مانده منم این گل 🥀خارا، همه جا رانده 🌸منم پیر ره آمد و # رفتن آموخت آنکه نا رفته و جا مانده منم خندید 😃و گفت: چطور❓ فاتحانه گفتم: چون نه داره، نه ردیف و نه قافیه! حالا نوبت او بود که پاتک بزند. دست گذاشت روی شانه‌ام 🌟و گفت: شعر اصلی ما در میدان جنگ است! ⇜وزن ما روی ی دشمن! ⇜ردیف ما صف بچه‌های رزمنده! ⇜قافیه ما فریاد است! 🍃بعد رو کرد و با گپ زد و من مبهوت از این جوابی او بودم که پاتک توی پاتک زد و ناگهان رو کرد به من و گفت: خدا کنه بشم و تو برام با وزن و قافیه بگی! 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
❣ 🌸جمعہ‌ بے ت✨و بےمعناسٺ، جان بیا 💖دل درون ام تنهاسٺ، جان بیا 🌼گر چہ میسر نیسٺ بر من😔 🌸این دل اما با 💔 شیداسٺ، مهدے جان 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
★🌙★🌙★🌙★🌙★ ✨تو سینه زدی و شد جایگاهت ✨ما هم زدیم و ... نوکری تو کجا و ما ...😔 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
2⃣3⃣3⃣1⃣🌷 💢بارها شده بود از میخواستم از بگه، چون میدونستم لحظه ی شهادت کنارش بوده....اما هربار به یه ای بحث عوض میشد و هیچی نمیگفت! میدونستم گفتنش براش سخته اما این سوالی بود که درگیرش شده بود و کسی جز ابوعلی نمیتونست جوابم رو بده! 💢 دقیق یادم نمیاد، ولی اگر اشتباه نکنم پارسال شب🌙 حضرت زهرا بود که برای چندمین بار خواستم برام از شهادت بگه.... و متن زیر تنها چیزی بود که گفت: چون تیر تو سینه اش خورده بود و شُش سوراخ شده بود با نفس ، خون بالا میاورد....🥀 و چند دقیقه بیشتر.... 💢 درگیری بسیار سخت بود و با توجه به فشار دشمن،👹 هر لحظه ممکن بود دستور عقب نشینی صادر بشه،🥀لذا گمان اینکه نکنه جا بمونه ، خیلی اذیتم میکرد...😔 همه دنبال کار خودشون بودن و چون فرمانده رو از دست داده بودیم ، روحیه ی همه شده بود.. 💢 پیکر رو با زحمت رو دوشم گذاشتم و اصلا حواسم به دور و اطرافم نبود که مدام به سمتمون تیر اندازی میشه... 200 متر به سختی و زحمت حرکت کردم و هر چند قدم می ایستادم و نفس تازه میکردم و باهاش درد و دل میکردم.. 💢 چون روی اش فشار بود، از دهانش خون میومد و لباس👕 و صورتم از خون 💔پاکش رنگین شده بود.... اون لباسم رو یادگار دارم... و چند ماه بعد هم با ناگفته های زیادی که در سینه اش ماند به رفیق پیوست.... ✨ 🕊 🌷 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
[ ]💥 🔺با که باهاش ▫️برا حسین(ع) زدی، ▫️رو به روی خدا بلندش کردی و ▫️ذکر گفتی، نـکــــن🚫 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌹🍃 🖤با نام رضا به ها گل🌸 بزنید با اشک 😢به بارگاه او پل بزنید 🖤فرمود كه هر زمان گرفتار شدید بر دامن ما دست توسل بزنید (ع)🍂🖤 🥀 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🍃اون ک چشیده طعم این عشقو، غیر تو هیچکس و نمیشناسه هک میشه روی سنگ قبرم ، این سینه زن العباسه 🍃ریش‌های خیلی بلند، قیافه تکیده، پیشانی بلند، همه و همه قطعا تو را یاد یک نمی‌اندازد؟🤔 🍃نامش بود. از وقتی کنجکاو ماجرایش شدم که تصویر مزارش را دیدم و یک بیت معروف نوحه‌های حاج محمود که مو بر تن آدم راست میکنه، فضولی ام گل کرد که ربط این به رایه العباس چیه؟ 🍃مثل همیشه راهکار علامه گوگل. سرچ که کردم علامت سوال‌هایم بیشتر شد. دیدم اُوهَع ، همه ما ها و که توی ذهنمون داریم خود همین آقاست، یاد حرف افتادم وقتی مستند ملازمان حرم را دیدم که با مادرش صحبت کرده بود، حججی گفت قبلنا یه جاده بود که میشد ازش گذشت اما حالا شده یه تنگ که حتی مختصات روی نقشه‌اش هم نیست. 🍃امیر سیاوشی ته آرزوی مبارزاتی ما هیاتی‌ هاست ؛ بی خیال دنیا و پر خیال و دغدغه امام حسین. 🍃همه‌ی ما دست و پا می‌زنیم برا پابوس آقامون.اما ؛ امیر سال آخر به رفیقاش گفت که شماها برید من دیرتر میام . نیومد.رفت شام، پیش کسی که همه ما 80 کیلومتر به یاد اون قدم ور می‌داریم و آخر قبولی بدست اونه. 🍃رفت پیش عمه که بقول حاج محمود هیاتشون بی قرار بود و غصه و غم‌هاش بی‌شمار. 🍃ما اول مسیر و اون آخر مسیر بی‌صدا و بی‌ریا رسید به اون معبر لعنتی ؛که من یکی خیلی وقته مختصات مکان الآنم را هم گم کردم ،چه برسه به معبر شهادت. 🍃سیاوش وسط آتش اینبار زنده بیرون نیومد؛ بلکه رها بیرون اومد بدون دسیسه تعصب 🍃امیر جان ما مانده‌ایم راه که سرخ است از لخته خون شهیدان، ما مانده‌ایم و پاشی ناامیدی لیبرال‌های سگ سفت غرب زده، ما مانده‌ایم و نادانی اهل منزل که ناامیدند، ما مانده‌ایم باسنگینی های پر از سرب و ، پاهای کِرِخت و بدون احساس، ما و آنهایی که ها در بدن های لاغر‌شان قایم باشک بازی می‌کنند و... اما ته همه ما مانده‌ایم و و آه و پوزخند مدیران ✍🏻نویسنده: 🌹به مناسبت سالروز تولد 📆تاریخ تولد : ۱۵ خرداد ۱۳۶۷ 📆تاریخ شهادت : ۲۹ آذر ۱۳۹۴ 🕊️محل شهادت : خانطومان سوریه 🌹مزار شهید: تهران.امامزاده علی اکبر چیذر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما زدیم آنها باریدند 😭 از هرچه که ما دم زدیم آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم 😔 از آخر مجلس شهدا را چیدن😢 پیشنهاد دانلود بسیار عالی 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh