🌷شهید نظرزاده 🌷
💞❄️💞🍃💫 ❄️💞🍃💫 💞🍃💫 🍃💫 💫 ⚜بسم رب الزهرا سلام الله علیها. 🏴🔆ان شاءالله این #شهید عزیز واسطه خیر برای هم
🔆دایی همسر #شهید:🌾
♨️بهش گفتم: از این #سیدعلی تون که اینقدر سنگش رو به سینه میزنی، برام بگو.راستش آن #اوایل تا میدیدمش، مدام به رهبر، بدوبیراه میگفتم او هم سرش را میانداخت پایین و لام تا کام حرفی نمیزد.
♨️آن روز گفت: #گفتنی نیست، باید راهش رو بری تا بشناسیش!
چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد: اونوقت #محسن نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی آقا.بعد از شهادتش، خواهرم زنگ زد گفت: داریم میریم دیدار #رهبری ، گفتیم تو هم بیای.❗️پیش خودم گفتم: حتماً باید از پشت میله ها #ببینمش.
♨️باورم نمیشد نمازم رو پشت سر رهبر بخوانم، نه از پشت میله ها، به فاصله یک و نیم متری.😭 #عزت از این بالاتر که بروی دست مجروح رهبر را بگیری و ببوسی و دستت را در دست سالمش فشار بدهد و بگوید: #عاقبت_بخیر بشی!
همانجا به #محسن گفتم: تو قول دادی و به قولت عمل کردی، منم #عوض شدم؛ ولی هوام رو داشته باش عوضی نشم.
📚برگرفته از کتاب #سربلند ؛ روایت هایی از زندگی شهید محسن حججی🌷
📝وصیت #شهید مدافع حرم محسن حججی:👇
🌾از #ولایت_فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که #امام_خامنهای نائب بر حق #امام_زمان است.🍂
🍃 #یاد_شهدا_باصلوات
#شهید_محسن_حججی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸می خواستم شبیه تو بمیرم..... خیلی قشنگ و #عالی 👌👌 🎤سیدرضا #نریمانی ♥️تقدیم به #شهید_محسن_حججی
#آرزوت_چیه⁉️
💠دراز کشیده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم: اوج آرزوم اینه که پولدار بشیم، یه خونه🏘 تو بهترین نقطه #اصفهان، سفر های خارج، گشت و گذار و...
💠ازش پرسیدم خب #محسن تو آرزوت چیه؟! نه گذاشت نه برداشت
گفت: #شهــــــــادتــــ🕊🌷
#شهید_محسن_حججی
#شهید_قهرمان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴🍂🌴🍂🌴
🌾 #محسن به راحتی من و پسرش را رها کرد، زیرا خدا عشق♥️ اصلی او بود. همه از آن میزان عشقی که ما و محسن را بهم وصل می کرد💞 خبر داشتند، همه از این #عشق ما به هم حسادت می کردند ...
🌱اما او همیشه به من می گفت: "زهرا، شما در عشق من به #خودت و پسرمان (علی) شکی ندارید💥اما وقتی موضوع به #بانو_زینب (سلام الله علیها) مربوط شود، من شما، زهرا عزیزم را ترک می کنم و می روم. "
#همسرشهید
#شهید_محسن_حججی 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#معرفی_شهید 💔
#شهید_محسن_خلیلی 🕊
سپاهي شهيد:محسن خليلي 🌱
تاريخ تولد: 1342/2/1 🌷
تاريخ شهادت:4/8/1366 🌸
محل شهادت :گامو عراق 🍃
نام عمليات:ظفر2(گردان 157 حبيب بن مظاهر) 🍂
اززبان مادرشهيد: 🌺
شهيد محسن#خليلي دوم فروردين ماه سال 1347🗓 درخانواده اي#مذهبي دريكي ازروستاهاي استان همدان ديده به جهان گشود.🙂
دومين فرزند #خانواده بود او اسوه ايمان صداقت وپاكي👌 وهمچنين نمونه اي والا ازاخلاق ورفتاربود😇درهمان سنين كودكي علاقه شديدي به#اهلبيت عليه السلام داشت.🌹
به طوري كه هميشه به دنبال برپاكردن #مراسم وهيئت هاي مذهبي دربين همسن وسالان خود بود😍 ودربسياري موارد هم ذكر اهل بيت ومديحه سرايي مي كرد.📿كمي كه بزرگترشده بود خود اقدام به برگزاري كلاسهاي قرائت#قرآن دربين بچه هاي هم سن وسال مي كرد😊. باورود او به سن#نوجواني جنگ نيز شروع شده بود با مشاهده#رشادت هاي جوانان غيور💪وازخودگذشته كه جان خودرا فداي#اسلام وخاك ايران عزيز مي نمودند تا دست #متجاوزان را ازرسيدن به مرزوبوم ما كوتاه كنند هميشه درخانواده عنوان مي كرد كه قصد دارد به كمك رزمندگان😍 برودوشركت درجبهه راوظيفه اي برخود مي دانست ومي گفت خون من ازخون جواناني كه شهيد مي شوند رنگين ترنيست⚔💦هميشه درنوشته هايش ازشهادت مي نوشت.🙂💔
شهادت:🥀
🖇شهيد #محسن خليلي درچهارم آبان سال 1366🗓 درعمليات ظفر2 درمنطقه گامو واقع دربين كوهستانهاي عراق وايران براثراصابت تركش خمپاره😔 به پشت سرش درسن 19سالگي😳به ديدار اربابش حضرت سيدالشهدا (ع) به درجه رفيع#شهادت نائل گشت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تولد داریم امرووووووز چه تولدی 😍 🎉🎊🎈🎉🎊🎈🎉🎊🎈 هرچند تولد اصلی او روزی بود که سرش به پای یار افتاد🕊
♡بسم رب الزهرا
🍃کم توفیقی نیست #شهادت، چرا که مراقبه میخواهد و ظاهر و #باطنی_پاک.
🍃#مراقبه هایش تنها مادی نیست، به قول #امیرالمومنین(ع): #علی شدن، مراقبه ی قلبی میخواهد❤️
🍃شاید فکر کنی کم است اما میدانی، #قلب آدمی به سرعت وابسته می شود و این #وابستگی، سمی است برای متعالی شدن و از فرش به عرش رسیدن، وابستگی به مال، وابستگی به آدم ها، به عمر....آری! اینک #آسمانی شدن برایت سخت میشود.
🍃باید #عشق ورزید و دوست داشت اما وابسته نشد. چراکه این وابستگی ها تو را به زنجیر می کشند و در #قفس_تن، اسیرت میکند.
🍃تنی که به #معنوی شدن فکر نمیکند، تنی که اگر باب میلش پیش بروی، عاقبتت می شود قساوت و #سنگدلی، که بر سر کوفیان و #ابن_سعد آمد.
🍃اما می دانی، گاهی اوقات وابستگی خوب است، این که وابسته باشی به #خدا و #اهل_بیت، این که وابسته شوی به شجاعت و صلابت، وابسته شوی به #نماز_اول_وقت...🌺
🍃اصلا میدانی وابسته شوی به کتاب. آخر آدم های وابسته به #کتاب هم، کم پیدا می شوند. کم هستند آدم هایی که به همه کتاب هدیه دهند، حتی برای اولین کادو به همسرشان. این آدم ها، ارزش کتاب را به خوبی درک میکنند، چرا که کتاب باعث ارتقای آگاهی است و مسبب تمام گمراهی های ما همین #فقر_مطالعاتی ست.
🍃می دانی، باید برای دستیابی به #بصیرت تلاش کرد و راه وابستگی به تمام چیز های خوب را یافت. به عبارتی، تنها در پی خدا بود. درست مانند #محسن🙂
آری باید دل کند و رها شد چرا که...
#اللهم_عجل _الولیک_الفرج❤️
✍️نویسنده : #مونا_زارع
🌺به مناسبت سالروز تولد شهید #شهید_محسن_حججی
📅تاریخ تولد : 21 تیر 1370
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡
🍃زندگیاش در #جهاد خلاصه میشود. از دوازده سالگیاش میان بحثهای #مذهبی و اجتماعی گرفته تا حضور همه جانبهاش در سخنرانیها و #اعتراضات علیه ظالمانِ زمان. آرام و قرار هم نداشت و دائم در حال تلاش برای استوارتر کردن این #انقلاب بود.
🍃دائم زمزمه میکرد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَعينوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرين»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید از #صبر و #نماز کمک جویید که همانا خداوند با شکیبایان است. این چنین بود که نماز فرصتی برای او شده بود تا با خدایش ملاقات کند و آرزوهایش را در گوش خدا #نجوا کند.
🍃رفاقت زیاد او با خدا هم باعث شده بود تا رنگ و بوی #معشوق به خود گیرد و با خواندن دائمیِ قرآن هیچ لحظهای از یاد خالقِ مهربانش غافل نشود؛ #محسنِ داستانِ ما، مهربان بودن را نیز از خدا آموخته بود و خوش برخوردیاش نشان از #شیعهی_امیرالمؤمنین بودنش داشت. آنقدر هم متواضع و #مؤدب بود که همیشه احترام به پدر و مادرش را به خود گوشزد میکرد.
🍃عاشق شد و به پای معشوقش عاشقی کرد! #ایستادگی کرد و ثابت قدم ماند. به قول خودش با زبان و عمل دعوت #امام_خمینی(ره) را لبیک گفت و تا پایِ جانش به این عهد وفادار ماند. #شهادت هم پاداش سربازانی چون محسن است؛ این چنین بود که #سوسنگرد، معراجِ او شد. در جوانی و همچون آقایش حضرت #علیاکبر(ع) با رویِ سفید و چهرهای خوشحال به آغوش خدا پر کشید و برای همیشه میانِ قلبهای ما جاودانه شد.
✍نویسنده : #اسماء_همت
🥀به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محسن_صدقی_بجنوردی
📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۳۶
📅تاریخ شهادت : ۱۱ آذر ۱۳۵۹
📅تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بجنورد
🕊محل شهادت : سوسنگرد
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_شهادت 🌷 #شهید_محسن_صدقی_بجنوردی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡
🍃زندگیاش در #جهاد خلاصه میشود. از دوازده سالگیاش میان بحثهای #مذهبی و اجتماعی گرفته تا حضور همه جانبهاش در سخنرانیها و #اعتراضات علیه ظالمانِ زمان. آرام و قرار هم نداشت و دائم در حال تلاش برای استوارتر کردن این #انقلاب بود.
🍃دائم زمزمه میکرد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَعينوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرين»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید از #صبر و #نماز کمک جویید که همانا خداوند با شکیبایان است. این چنین بود که نماز فرصتی برای او شده بود تا با خدایش ملاقات کند و آرزوهایش را در گوش خدا #نجوا کند.
🍃رفاقت زیاد او با خدا هم باعث شده بود تا رنگ و بوی #معشوق به خود گیرد و با خواندن دائمیِ قرآن هیچ لحظهای از یاد خالقِ مهربانش غافل نشود؛ #محسنِ داستانِ ما، مهربان بودن را نیز از خدا آموخته بود و خوش برخوردیاش نشان از #شیعهی_امیرالمؤمنین بودنش داشت. آنقدر هم متواضع و #مؤدب بود که همیشه احترام به پدر و مادرش را به خود گوشزد میکرد.
🍃عاشق شد و به پای معشوقش عاشقی کرد! #ایستادگی کرد و ثابت قدم ماند. به قول خودش با زبان و عمل دعوت #امام_خمینی(ره) را لبیک گفت و تا پایِ جانش به این عهد وفادار ماند. #شهادت هم پاداش سربازانی چون محسن است؛ این چنین بود که #سوسنگرد، معراجِ او شد. در جوانی و همچون آقایش حضرت #علیاکبر(ع) با رویِ سفید و چهرهای خوشحال به آغوش خدا پر کشید و برای همیشه میانِ قلبهای ما جاودانه شد.
✍نویسنده: #اسماء_همت
#شهید_محسن_صدقی_بجنوردی
📅تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱۳۳۶
📅تاریخ شهادت: ۱۱ آذر ۱۳۵۹
🥀مزار شهید: بجنورد
🕊محل شهادت: سوسنگرد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰خاطرههمسرش شهیدمحسنحججی
🔸نصفه شب صدای نجوا می شنیدم. می رفتم میدیدم پای سجاده اش📿 تنهایی #روضه می خواند. دلم طاقت نمی آورد. می رفتم پیشش. از بس با سوز می خواند، از یک جایی نفسم بالا نمی آمد؛ نه که از گریه، از غم💔
🔹بهش میگفتم: « #محسن! کوتاهش کن!» پای روضه های #حضرت_زهرایش که دوام نمی آوردم. اجازه نمی دادم زیاد بخواند. گاهی میزد به مقتل😭 گاهی روضه را می کشاند به ناحیه مقدسه.
🔸دلش که میگرفت پناه می برد به مناجات امیرالمؤمنین علیه السلام🌸یک شب دو تایی
سفره حضرت رقیه انداختیم. پارچه سبزی🍃 را سفره کردیم. نمی دانم از کجا بوته #خار پیدا کرد. روی چند تا کوزه کوچک گلی "یا حسین" و "یا رقیه" نوشت. خشت و فانوس و شمع🕯 و رطب و خوراکی ها را یکی یکی چیدیم.
تمام این مدت زیر لب #مداحی زمزمه کرد و نالید. وقتی سفره تکمیل شد، دوتایی نشستیم و یک دل سیر گریه کردیم😭😭
#شهید_محسن_حججی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#آرزوت_چیه⁉️
💠دراز کشیده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم: اوج آرزوم اینه که پولدار بشیم، یه خونه🏘 تو بهترین نقطه #اصفهان، سفر های خارج، گشت و گذار و...
💠ازش پرسیدم خب #محسن تو آرزوت چیه؟! نه گذاشت نه برداشت
گفت: #شهــــــــادتــــ🕊🌷
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 8⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وهشتم 📖
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
9⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_ونهم
📖صدای خانم نصیری را شنیدم. بیدار شده بودند. اشکم را پاک کردم😢 و در زدم. انقدر به این طرف و ان طرف تلفن کردم تا مکان #تصادف و مکان نزدیک ان را پیدا کردم. هدی را فرستادم مدرسه، زنگ زدم☎️ داداش رضا و خواهر هایم بیایند. محمدحسن و هدی را سپردم به #رضا، میدانستم هدی داییش را خیلی دوست دارد و کنار او ارام تر است.
📖سوار ماشین🚙 اقای نصیری شدم. زهرا و شوهر خواهرم اقا نعمت هم سوار شدند، عقب نشسته بودم. صدای پچ پچ ارام اقا نعمت و اقای نصیری با هم را میشنیدم و صدای زنگ موبایل هایی📱 که خبر ها را رد و بدل میکرد. ساعت ماشین #ده_صبح را نشان میداد. سرم را تکیه دادم به شیشه و خیره شدم به بیابان های اطراف جاده.
📖کم کم سر وصدای ماشین خوابید. #محسن را دیدم که وسط بیابان افسار اسبی🐎 را گرفته بود و به دنبال خودش میکشید، روی اسب #ایوب نشسته بود. قیافه اش درست عین وقت هایی بود که بعد از موج گرفتگی حالش جا می امد؛ مظلوم و خسته😢
📖-ایوب چرا نشسته ای روی اسب و این #بچه پیاده است؟ بلند شو
محسن انگشتش را گذاشت روی بینی. زهرا دستم را گرفت"چی شده شهلا‼️"
بیرون وسط بیابان دیگر کسی نبود. صدای اقا نعمت را میشنیدم که حالم را میپرسید. #زهرا را میدیدم که شانه هایم را میمالید. خودم را میدیدم که نفسم بند امده و چانه ام میلرزد😭
📖هر طرف ماشین را نگاه میکردم #چشمهای خسته ی ایوب را میدیدم. حس میکردم بیرون از ماشینم و فرسنگ ها از همه دورم، تک و تنها👤 و بی کس با چشم های خسته ای ک نگاهم میکند. قطره های اب را روی صورتم حس کردم. زهرا با بغض گفت: شهلا خوبی⁉️ تو را بخدا ارام باش.
📖اشکم که ریخت صدای ناله ام بلند شد.
_ایوب رفت، من میدانم😭 #ایوب تمام شد
برگه امبولانس🚑 توی پاسگاه بود. دیدمش رویش نوشته بود #اعلام_مرگ، ساعت ده، احیا جواب نداد.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
•═┄•※☘🌺☘※•┄═•
#شهیدانه
#شهید_محسن_حججی🌷
🤲همسرش می گوید: مجرد که بودم همیشه سر سجاده نماز از خدا می خواستم کسی را شریک زندگی ام بکند که حضرت زهرا سلام الله علیها تأییدش کرده باشد از ته دل این را از خدا می خواستم.
💐وقتی #محسن به خواستگاری ام آمد،بهم گفت:«من همیشه از خدا می خواستم که زن آینده ام اسمش زهرا باشه،به عشق حضرت زهرا سلام الله علیها» بهم می گفت:«از خدا می خواستم هم اسمش زهرا باشه و هم سید باشه و هم مورد تأیید خود بی بی باشه» وقتی فهمید من هم همین را از خدا می خواسته ام،گل از گلش شکفت، حضرت زهرا سلام الله علیها شد پیوند دهنده قلب هایمان
📙حجت خدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سالروز#شهادت خونین کفنان سرزمین اسلامی که بدست #شقی ترین افراد(#منافقین کوردل)بشهادت رسیدند
💥پرونده سازمان منافقين بقدري ننگين است كه حتي بازخواني يكي از جنايتهاي اين سازمان، ننگ و نفرت ابدي را متوجه آن مي كند. يكي از اين جنايت های منافقین, شكنجه سه تن از پاسداران کمیته بود كه در 21 مرداد سال 61 به وقوع پيوست. بعد از ربودن و انتقال به خانه تیمی, ابتدا آنها را روی صندلی نشانده و با طناب دست و پاهای آنها را می بندند و با کابل به کف پا و سر و صورت و بدنشان می زنند تا تاول بزند و دوباره تاول ها را کنده وبا کابل دوباره آنها را می زنند تا خون از بدنشان جاری شود... سپس زنده زنده گوش وبینی آنها را بریدند و چشمان شان را از حدقه درآوردن... بعدا با اتو و سیخ داغ کل بدنشان را "داغ کردند" و در نهایت آب جوش را روی تمام بدن شان ریختند، و با شیشه پوست بدنشان را جدا کردند و سرانجام آمپول سیانور به بدن شان تزریق کردند و بدن آنها را طوری طناب پیچ کردندکه داخل صندوق عقب ماشین جا شود و در نهایت در حالیکه هنوز زنده و در حال جان دادن بودند آنها را زنده به گور کردند...
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
شهیدان کمیته انقلاب اسلامی, #طالب طاهری، #محسن میرجلیلی، #شاهرخ طهماسبی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh