eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
💞❄️💞🍃💫 ❄️💞🍃💫 💞🍃💫 🍃💫 💫 ⚜بسم رب الزهرا سلام الله علیها. 🏴🔆ان شاءالله این #شهید عزیز واسطه خیر برای هم
🔆دایی همسر :🌾 ♨️بهش گفتم: از این تون که اینقدر سنگش رو به سینه می‌زنی، برام بگو.راستش آن تا می‌دیدمش، مدام به رهبر، بدوبیراه میگفتم او هم سرش را می‌انداخت پایین و لام تا کام حرفی نمی‌زد. ♨️آن روز گفت: نیست، باید راهش رو بری تا بشناسی‌ش! چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد: اونوقت نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی آقا.بعد از شهادتش، خواهرم زنگ زد گفت: داریم میریم دیدار ، گفتیم تو هم بیای.❗️پیش خودم گفتم: حتماً باید از پشت میله ها . ♨️باورم نمیشد نمازم رو پشت سر رهبر بخوانم، نه از پشت میله ها، به فاصله یک و نیم متری.😭 از این بالاتر که بروی دست مجروح رهبر را بگیری و ببوسی و دستت را در دست سالمش فشار بدهد و بگوید: بشی! همانجا به گفتم: تو قول دادی و به قولت عمل کردی، منم شدم؛ ولی هوام رو داشته باش عوضی نشم. 📚برگرفته از کتاب ؛ روایت هایی از زندگی شهید محسن حججی🌷 📝وصیت مدافع حرم محسن حججی:👇 🌾از غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که نائب بر حق است.🍂 🍃 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸می خواستم شبیه تو بمیرم..... خیلی قشنگ و #عالی 👌👌 🎤سیدرضا #نریمانی ♥️تقدیم به #شهید_محسن_حججی
⁉️ 💠دراز کشیده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم: اوج آرزوم اینه که پولدار بشیم، یه خونه🏘 تو بهترین نقطه ، سفر های خارج، گشت و گذار و... 💠ازش پرسیدم خب تو آرزوت چیه؟! نه گذاشت نه برداشت گفت: 🕊🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌴🍂🌴🍂🌴 🌾 به راحتی من و پسرش را رها کرد، زیرا خدا عشق♥️ اصلی او بود. همه از آن میزان عشقی که ما و محسن را بهم وصل می کرد💞 خبر داشتند، همه از این ما به هم حسادت می کردند ... 🌱اما او همیشه به من می گفت: "زهرا، شما در عشق من به و پسرمان (علی) شکی ندارید💥اما وقتی موضوع به (سلام الله علیها) مربوط شود، من شما، زهرا عزیزم را ترک می کنم و می روم. " 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💔 🕊 سپاهي شهيد:محسن خليلي 🌱 تاريخ تولد: 1342/2/1 🌷 تاريخ شهادت:4/8/1366 🌸   محل شهادت :گامو عراق 🍃 نام عمليات:ظفر2(گردان 157 حبيب بن مظاهر) 🍂 اززبان مادرشهيد: 🌺 شهيد محسن دوم فروردين ماه سال 1347🗓 درخانواده اي دريكي ازروستاهاي استان همدان ديده به جهان گشود.🙂  دومين فرزند بود او اسوه ايمان  صداقت وپاكي👌 وهمچنين نمونه اي والا ازاخلاق ورفتاربود😇درهمان سنين كودكي علاقه شديدي به عليه السلام داشت.🌹 به طوري كه هميشه به دنبال برپاكردن وهيئت هاي مذهبي دربين همسن وسالان خود بود😍 ودربسياري موارد هم ذكر اهل بيت ومديحه سرايي مي كرد.📿كمي كه بزرگترشده بود خود اقدام به برگزاري كلاسهاي قرائت دربين بچه هاي هم سن وسال مي كرد😊. باورود او به سن جنگ نيز شروع شده بود با مشاهده هاي جوانان غيور💪وازخودگذشته كه جان خودرا فداي وخاك ايران عزيز مي نمودند تا دست را ازرسيدن به مرزوبوم ما كوتاه كنند هميشه درخانواده عنوان مي كرد كه قصد دارد به كمك رزمندگان😍 برودوشركت درجبهه راوظيفه اي برخود مي دانست ومي گفت خون  من ازخون جواناني كه شهيد مي شوند رنگين ترنيست⚔💦هميشه درنوشته هايش ازشهادت مي نوشت.🙂💔 شهادت:🥀 🖇شهيد خليلي درچهارم آبان سال 1366🗓 درعمليات ظفر2 درمنطقه گامو واقع دربين كوهستانهاي عراق وايران براثراصابت تركش خمپاره😔 به پشت سرش  درسن 19سالگي😳به ديدار اربابش حضرت سيدالشهدا (ع) به درجه رفيع نائل گشت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تولد داریم امرووووووز چه تولدی 😍 🎉🎊🎈🎉🎊🎈🎉🎊🎈 هرچند تولد اصلی او روزی بود که سرش به پای یار افتاد🕊
‍ ‍ ♡بسم رب الزهرا 🍃کم توفیقی نیست ، چرا که مراقبه میخواهد و ظاهر و . 🍃 هایش تنها مادی نیست، به قول (ع): شدن، مراقبه ی قلبی میخواهد❤️ 🍃شاید فکر کنی کم است اما میدانی، آدمی به سرعت وابسته می شود و این ، سمی است برای متعالی شدن و از فرش به عرش رسیدن، وابستگی به مال، وابستگی به آدم ها، به عمر....آری! اینک شدن برایت سخت میشود. 🍃باید ورزید و دوست داشت اما وابسته نشد. چراکه این وابستگی ها تو را به زنجیر می کشند و در ، اسیرت میکند. 🍃تنی که به شدن فکر نمیکند، تنی که اگر باب میلش پیش بروی، عاقبتت می شود قساوت و ، که بر سر کوفیان و آمد. 🍃اما می دانی، گاهی اوقات وابستگی خوب است، این که وابسته باشی به و ، این که وابسته شوی به شجاعت و صلابت، وابسته شوی به ...🌺 🍃اصلا میدانی وابسته شوی به کتاب. آخر آدم های وابسته به هم، کم پیدا می شوند. کم هستند آدم هایی که به همه کتاب هدیه دهند، حتی برای اولین کادو به همسرشان. این آدم ها، ارزش کتاب را به خوبی درک میکنند، چرا که کتاب باعث ارتقای آگاهی است و مسبب تمام گمراهی های ما همین ست. 🍃می دانی، باید برای دستیابی به تلاش کرد و راه وابستگی به تمام چیز های خوب را یافت. به عبارتی، تنها در پی خدا بود. درست مانند 🙂 آری باید دل کند و رها شد چرا که... _الولیک_الفرج❤️ ✍️نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز تولد شهید 📅تاریخ تولد : 21 تیر 1370 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃زندگی‌اش در خلاصه می‌شود. از دوازده سالگی‌اش میان بحث‌های و اجتماعی گرفته تا حضور همه جانبه‌اش در سخنرانی‌ها و علیه ظالمانِ زمان. آرام و قرار هم نداشت و دائم در حال تلاش برای استوارتر کردن این بود. 🍃دائم زمزمه می‌کرد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَعينوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرين»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از و کمک جویید که همانا خداوند با شکیبایان است. این چنین بود که نماز فرصتی برای او شده بود تا با خدایش ملاقات کند و آرزوهایش را در گوش خدا کند. 🍃رفاقت زیاد او با خدا هم باعث شده بود تا رنگ و بوی به خود گیرد و با خواندن دائمیِ قرآن هیچ لحظه‌ای از یاد خالقِ مهربانش غافل نشود؛ داستانِ ما، مهربان بودن را نیز از خدا آموخته بود و خوش‌ برخوردی‌اش نشان از بودنش داشت. آنقدر هم متواضع و بود که همیشه احترام به پدر و مادرش را به خود گوشزد می‌کرد. 🍃عاشق شد و به پای معشوقش عاشقی کرد! کرد و ثابت قدم ماند. به قول خودش با زبان و عمل دعوت (ره) را لبیک گفت و تا پایِ جانش به این عهد وفادار ماند. هم پاداش سربازانی چون محسن است؛ این چنین بود که ، معراجِ او شد. در جوانی و همچون آقایش حضرت (ع) با رویِ سفید و چهره‌ای خوشحال به آغوش خدا پر کشید و برای همیشه میانِ قلب‌های ما جاودانه شد. ✍نویسنده : 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بجنورد 🕊محل شهادت : سوسنگرد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_شهادت 🌷 #شهید_محسن_صدقی_بجنوردی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃زندگی‌اش در خلاصه می‌شود. از دوازده سالگی‌اش میان بحث‌های و اجتماعی گرفته تا حضور همه جانبه‌اش در سخنرانی‌ها و علیه ظالمانِ زمان. آرام و قرار هم نداشت و دائم در حال تلاش برای استوارتر کردن این بود. 🍃دائم زمزمه می‌کرد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَعينوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرين»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از و کمک جویید که همانا خداوند با شکیبایان است. این چنین بود که نماز فرصتی برای او شده بود تا با خدایش ملاقات کند و آرزوهایش را در گوش خدا کند. 🍃رفاقت زیاد او با خدا هم باعث شده بود تا رنگ و بوی به خود گیرد و با خواندن دائمیِ قرآن هیچ لحظه‌ای از یاد خالقِ مهربانش غافل نشود؛ داستانِ ما، مهربان بودن را نیز از خدا آموخته بود و خوش‌ برخوردی‌اش نشان از بودنش داشت. آنقدر هم متواضع و بود که همیشه احترام به پدر و مادرش را به خود گوشزد می‌کرد. 🍃عاشق شد و به پای معشوقش عاشقی کرد! کرد و ثابت قدم ماند. به قول خودش با زبان و عمل دعوت (ره) را لبیک گفت و تا پایِ جانش به این عهد وفادار ماند. هم پاداش سربازانی چون محسن است؛ این چنین بود که ، معراجِ او شد. در جوانی و همچون آقایش حضرت (ع) با رویِ سفید و چهره‌ای خوشحال به آغوش خدا پر کشید و برای همیشه میانِ قلب‌های ما جاودانه شد. ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت: ۱۱ آذر ۱۳۵۹ 🥀مزار شهید: بجنورد 🕊محل شهادت: سوسنگرد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰خاطره‌همسرش شهیدمحسن‌حججی 🔸نصفه شب صدای نجوا می شنیدم. می رفتم میدیدم پای سجاده اش📿 تنهایی می خواند. دلم طاقت نمی آورد. می رفتم پیشش. از بس با سوز می خواند، از یک جایی نفسم بالا نمی آمد؛ نه که از گریه، از غم💔 🔹بهش میگفتم: « ! کوتاهش کن!» پای روضه های که دوام نمی آوردم. اجازه نمی دادم زیاد بخواند. گاهی میزد به مقتل😭 گاهی روضه را می کشاند به ناحیه مقدسه. 🔸دلش که میگرفت پناه می برد به مناجات امیرالمؤمنین علیه السلام🌸یک شب دو تایی سفره حضرت رقیه انداختیم. پارچه سبزی🍃 را سفره کردیم. نمی دانم از کجا بوته پیدا کرد. روی چند تا کوزه کوچک گلی "یا حسین" و "یا رقیه" نوشت. خشت و فانوس و شمع🕯 و رطب و خوراکی ها را یکی یکی چیدیم. تمام این مدت زیر لب زمزمه کرد و نالید. وقتی سفره تکمیل شد، دوتایی نشستیم و یک دل سیر گریه کردیم😭😭 ‌ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⁉️ 💠دراز کشیده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم: اوج آرزوم اینه که پولدار بشیم، یه خونه🏘 تو بهترین نقطه ، سفر های خارج، گشت و گذار و... 💠ازش پرسیدم خب تو آرزوت چیه؟! نه گذاشت نه برداشت گفت: 🕊🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 8⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وهشتم 📖
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 9⃣5⃣ 📖صدای خانم نصیری را شنیدم. بیدار شده بودند. اشکم را پاک کردم😢 و در زدم. انقدر به این طرف و ان طرف تلفن کردم تا مکان و مکان نزدیک ان را پیدا کردم. هدی را فرستادم مدرسه، زنگ زدم☎️ داداش رضا و خواهر هایم بیایند. محمدحسن و هدی را سپردم به ، میدانستم هدی داییش را خیلی دوست دارد و کنار او ارام تر است. 📖سوار ماشین🚙 اقای نصیری شدم. زهرا و شوهر خواهرم اقا نعمت هم سوار شدند، عقب نشسته بودم. صدای پچ پچ ارام اقا نعمت و اقای نصیری با هم را میشنیدم و صدای زنگ موبایل هایی📱 که خبر ها را رد و بدل میکرد. ساعت ماشین را نشان میداد. سرم را تکیه دادم به شیشه و خیره شدم به بیابان های اطراف جاده. 📖کم کم سر وصدای ماشین خوابید. را دیدم که وسط بیابان افسار اسبی🐎 را گرفته بود و به دنبال خودش میکشید، روی اسب نشسته بود. قیافه اش درست عین وقت هایی بود که بعد از موج گرفتگی حالش جا می امد؛ مظلوم و خسته😢 📖-ایوب چرا نشسته ای روی اسب و این پیاده است؟ بلند شو محسن انگشتش را گذاشت روی بینی. زهرا دستم را گرفت"چی شده شهلا‼️" بیرون وسط بیابان دیگر کسی نبود. صدای اقا نعمت را میشنیدم که حالم را میپرسید. را میدیدم که شانه هایم را میمالید. خودم را میدیدم که نفسم بند امده و چانه ام میلرزد😭 📖هر طرف ماشین را نگاه میکردم خسته ی ایوب را میدیدم. حس میکردم بیرون از ماشینم و فرسنگ ها از همه دورم، تک و تنها👤 و بی کس با چشم های خسته ای ک نگاهم میکند. قطره های اب را روی صورتم حس کردم. زهرا با بغض گفت: شهلا خوبی⁉️ تو را بخدا ارام باش. 📖اشکم که ریخت صدای ناله ام بلند شد. _ایوب رفت، من میدانم😭 تمام شد برگه امبولانس🚑 توی پاسگاه بود. دیدمش رویش نوشته بود ، ساعت ده، احیا جواب نداد. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• 🌷 🤲همسرش می گوید: مجرد که بودم همیشه سر سجاده نماز از خدا می خواستم کسی را شریک زندگی‌ ام بکند که حضرت زهرا سلام الله علیها تأییدش کرده باشد از ته دل این را از خدا می خواستم. 💐وقتی به خواستگاری ام آمد،بهم گفت:«من همیشه از خدا می خواستم که زن آینده ام اسمش زهرا باشه،به عشق حضرت زهرا سلام الله علیها» بهم می گفت:«از خدا می خواستم هم اسمش زهرا باشه و هم سید باشه و هم مورد تأیید خود بی بی باشه» وقتی فهمید من هم همین را از خدا می خواسته ام،گل از گلش شکفت، حضرت زهرا سلام الله علیها شد پیوند دهنده قلب هایمان 📙حجت خدا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
سالروز خونین کفنان سرزمین اسلامی که بدست ترین افراد( کوردل)بشهادت رسیدند 💥پرونده سازمان منافقين بقدري ننگين است كه حتي بازخواني يكي از جنايتهاي اين سازمان، ننگ و نفرت ابدي را متوجه آن مي كند. يكي از اين جنايت های منافقین, شكنجه سه تن از پاسداران کمیته بود كه در 21 مرداد سال 61 به وقوع پيوست. بعد از ربودن و انتقال به خانه تیمی, ابتدا آنها را روی صندلی نشانده و با طناب دست و پاهای آنها را می بندند و با کابل به کف پا و سر و صورت و بدنشان می زنند تا تاول بزند و دوباره تاول ها را کنده وبا کابل دوباره آنها را می زنند تا خون از بدنشان جاری شود... سپس زنده زنده گوش وبینی آنها را بریدند و چشمان شان را از حدقه درآوردن... بعدا با اتو و سیخ داغ کل بدنشان را "داغ کردند" و در نهایت آب جوش را روی تمام بدن شان ریختند، و با شیشه پوست بدنشان را جدا کردند و سرانجام آمپول سیانور به بدن شان تزریق کردند و بدن آنها را طوری طناب پیچ کردندکه داخل صندوق عقب ماشین جا شود و در نهایت در حالیکه هنوز زنده و در حال جان دادن بودند آنها را زنده به گور کردند... شهیدان کمیته انقلاب اسلامی, طاهری، میرجلیلی، طهماسبی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh