eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
9.9هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
5⃣1⃣2⃣ 🌷 . 🌷محو سخنان بوديم كه در صبحگاه لشگر با شور و هيجان و حركات خاص سر و دستش مشغول بود. 🌷مثل هميشه آنقدر صحبت هاى حاجى بود كه كسى به كار ديگرى نپردازد. همه جا را فراگرفته بود و صدا فقط صداى حاج همت بود و گاهى صداى بچه ها. 🌷تو همين اوضاع صداى پچ پچى توجه ها را به خود جلب كرد. صداى يكى از هاى كم سن و سال لشگر بود كه داشت با يكى از دوستاش صحبت مى كرد. 🌷فرمانده دسته، هر چى به اين بسيجى تذكر داد كه شود و به صحبت هاى فرمانده لشگر گوش كند؛ توجهى نمى كرد. گل كرده بود و مثلاً مى خواست نشان بدهد كه بچه بسيجى از لشگرش نمى ترسد! 🌷خلاصه فرمانده دسته، يك با اين بسيجى كرد. سر و صداها كار خودش را كرد تا بالاخره حاج همت متوجه شد و صحبت هايش را قطع كرد و پرسيد: «برادر! اون جا چه خبره، يك كم تحمل كنيد رو كم مى كنيم.» 🌷كسى از ميان صفوف به طرف حاجى رفت و چيزى در گفت. حاجى سرى تكان داد و رو به جمعيت كرد و خيلى محكم و قاطع گفت: «آن برادرى كه باهاش برخورد شده بياد جلو.» 🌷بسيجى كم سن و سال شروع كرد سلانه سلانه به سمت حركت كردن. حاجى صدايش را بلندتر كرد: «بدو برادر! بجنب» بسيجى جلوى جايگاه كه رسيد حاجى محكم گفت: «بشمار سه هات را دربيار.» و بعد شروع كرد به شمردن. بسيجى كمى جا خورد و سرش را به علامت به پهلو چرخاند.... 🌷بعد پوتين اون بسيجى را گرفت و توش آب ريخت بسيجى متحير به حاج همت نگاه مى كرد؛ بعد حاج همت پر از آب را به گرفت و آب داخل اون رو نوشيد. و گفت: فقط مى خوام بدونيد كه همت خاك پاى همه بسيجى هاست و بسيجى پس از اين حرف همانطور نشسته بود.... ❤️🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣7⃣ به یاد #شهید_مهدی_قاضی_خانی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣2⃣2⃣ 🌷 ❤️🕊 🔹 وقتی خیلی عصبانی می شد سعی می کردم آرامش کنم.😌 زمانی هم که بین خودمان جر و بحث می شد و به اصطلاح دعوای زن و شوهری می‌کردیم او حرفش را می زد اما من می کردم😶 تا عصبانیتش بخوابد. 🔸بعد می رفت بیرون برایم پیام می فرستاد😍 و یا از شیرینی فروشی محل شیرینی می خرید🍩 و یک شاخه گل🌹 هم می گذاشت رویش. 🔹البته هم پیش آمده بود برایم گل یا هدیه بگیرد. ما کلا اهل جدل نبودیم اما یکبار در ماشین رادیو گوش می کردم که می گفت: 🔸 زن و شوهرهایی که با هم زیاد بحث می کنند همدیگر را بیشتر .☺️چون جایی برای حرف زدن هست و رفتار طرف مقابلشان برای آنها دارد. 🔉راوی:همســر بزرگوار شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📝ده فرمان از خورشید طوس آقا (علیه السلام): 🌺فرمان اول: در کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خوشحالتان کند. 🌺فرمان دوم: تا می توانید سکوت اختیار کنید که موجب محبت می شود و راهنمای هر خیری است. 🌺فرمان سوم: در خواندن سوره ح استمرار بورزید که جمیع خیر در امور دنیا و آخرت در آن گرد آمده است. 🌺فرمان چهارم: به روزیِ اندک خدا راضی باشید تا خدا نیز از عمل کم شما باشد. 🌺فرمان پنجم: در برقرار کردن صله_رحم باشید که بهترین نوع آن خودداری از آزار است. 🌺 فرمان ششم: به کسی که از خدا امید نداشته باشید که نه تعهد دارد، نه نجابت و نه کرم. 🌺فرمان هفتم: بسیار کنید که خداوند در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می کند. 🌺فرمان هشتم: را رعایت کنید که دوستی محمد و آل محمد بدون آن پذیرفته نیست🚫. 🌺فرمان نهم: از که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران میرسد، . 🌺فرمان دهم: بسیار کردار خود باشید تا مورد تهمت😶 و اتهام قرار نگیرید، که در آن صورت حق ملامت ندارید. 🌷🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📝 💠نجوا با و لاله هایش🌷 🌴شلمچه! 💢با من و پرده از رازی بردار که سال‌ها تو و خدای تو آن بوده اید. 🌴شلمچه! 💢چقدر غمگینی. آن روز و امروز سر به زیر انداخته ای😔. با کسی سخن نمی گویی و سکوت پیشه کرده ای🔇. اما سکوت تو بالاترین فریاد است✊ و خفتگان را بیدار می کند و بیداری را در رگ های انسان های زنده می ریزد. اینجا همه از سکوت تو می گویند و من از سکونتی که در تو یافته ام و تا امروز چقدر از تو و نفس های ، از تو و از رازهای سر به مهرت، از تو و بی ادعایت که مس وجود را به طلای ناب معامله کردند✅، دور بوده ام. چه احساس حقیری است در من که توان شنیدن🎧 قصه های پرغصه ات را ندارم😞. 🌴طلائیه! 💢می گویند، اینجا جایی است که شهیدان🌷 جنگیده اند و من از بدو ورود به خاک پاکت✨، تشنگی را در تو دیده ام و انتظار اهالی خیام را به نظاره نشسته ام ؛اینجا چقدر بوی می آید و چقدر دست‌ها تشنه وفایند. 🌴شلمچه! 💢من در این سرزمین حتی به قمقمه های سلام می دهم✋ و سراغ های تشنه لب را از آنان می گیرم . مگر می توان سالک بود و تشنگی را فراموش کرد و از کنار حلق های شعله ور بی تفاوت گذشت⁉️ 🌴شلمچه! 💢من با تمام وجود در تو جاری می شوم تا در میان نیزارها 🌾و نیزه شکسته ها، ستاره گون برادرانم را به دامن گیرم و برایشان از زخم بگویم، از ، از تنهایی، از غربت، از😔… 🌴شلمچه! 💢از فراز همه روزهایی که بر من ببار و تشنگی این دل در کویر مانده را فرونشان. می خواهم در تو جاری شوم، می خواهم رمز شکفتن و پرواز🕊 را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دلهاییـ❤️ که آشیان نکرده اند. 🌴شلمچه 💢من امروز آمده ام رد پای👣 را تا افق های بی نهایت و در امتداد عشــ❤️ـق جست وجو کنم. اینجا لحظه ها را پرکرده است و دستهایشان هنوز مهربانی💞 را منتشر می کند. 💢من از راز آلودت درس‌ها آموخته ام! !😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍دست نوشته فرزند #شهید_مدافع_حرم_مسلم_خیزاب: سلام ‌بابا دلم خیلی برایت #تنگ شده جان مادر عزیزم فرد
نه اینکه حرفی نباشد هست خیلی هم هست اما #عاشق_ها می دانند دلتنگی💔 به استخوان که برسد می شود #سکوت😔... #شهید_مدافع_حرم #شهید_مسلم_خیزاب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#انگشتر بشی بایداول #جواهر وجودتو ڪشف ڪنی بعداز #استخراج تراش بدی بعد تراش، بر روی رڪاب #بی_بی سوار
5⃣7⃣7⃣ 🌷 خاطره همرزم : 🍃🌹داستان آشنایی من با از یک دوره آموزشی در اصفهان شروع شد که من بعداز چندماه که از دوره گذشت تازه متوجه شخصیت این شهید بزرگوار شدم. 🍃🌹خاطره ای که من میخوام بگم از اردو کوهستانه. یک روز بعد از ناهار با چند نفر از بچه ها و آقا سجاد دور هم نشسته بودیم که دیدم بند پوتین هاش رو باز کرد وجوراب هاش رو درآورد و با آب قمقمه اش گرفت..... 🍃🌹من بهش گفتم آقا سجاد تو این شرایط حال داری وضو میگیری؟ بعد به شوخی گفتم کار خوب زیادیش میاره حواست باشه برادر و آقا سجاد فقط کرد وبعدش هم . می تونست خیلی از خودش تعریف کنه اما فقط سکوت پاسخ او بود و کمی هم خنده.... 🍃🌹من اطمینان دارم که همیشه با وضو بوده. انشاءالله که ما رو هم شفاعت کنه تا حداقل بتونیم راهش رو ادامه بدیم؛ چراکه طبق شهید علیرضا موحد دانش: شهید عزادار نمی خواهد شهید می خواهد... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh