🌷شهید نظرزاده 🌷
من به خاطر گناهانم دعایم بالا نمیرود اما دعای شما که رد خور ندارد ای #شهید برای ما هم دعا کن...یک د
8⃣1⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#برشی_از_کتاب_سربلند 🚩
🌷رفتم خانهی خواهرم؛ روی مبل نشسته بود. تا وارد شدم تمامقد جلویم ایستاد. همین که نشست پسرِبرادرم آمد داخل. باز تمامقد ایستاد و با آن #بچهی نیموجبی دست داد.
🌷گفتم: جلوی بچه نمیخواد بلندشی بشین راحت باش.
گفت: شما از #ساداتید و احترامتون واجبه! آقا ما را میگویی! انگار یکی با پتک زد روی سرم. با خاک یکسان شدم. باهمین حرفش من را تکاند.
🌷حدود نیمساعت سرم را بالا نیاوردم. پرسید: دایی چرا رفتی تو لاک خودت؟ از زیرش دررفتم. پا شدم رفتم بیرون و #سیگاری دود کردم.
از آن روز دیگر #تیغ نکشیدم روی صورتم. سیمکارتم را عوض کردم. #نمازخواندن را از سر گرفتم. به کلی تیپم را به هم ریختم. با شلوار پارچهای و پیراهن ساده که میانداختم روی شلوار و شال سبزِسیدی دور گردنم میچرخیدم.
🌷خیلی #خوشحال شد. با ذوق گفت:دایی دکوراسیون عوض کردی! گفتم: باید از یه جایی شروع میکردم؛ فندکش رو تو زدی! از آنجا رفتوآمدمان بیشتر شد.باهم رفتیم اصفهان. گفت: بریم تخت فولاد؟ برای اولین بار شنیدم قبرستان #شهدای_اصفهان است. ما را برد سرقبر #شهیدکاظمی.
🌷در یک موقعیت خیلی #واضح بهش گفتم: میدونم که میدونی فقط ظاهرم درست شده؛ میخوام هم خودم تغییر کنم هم زنم.
🌷با ماشین میرفتم دنبالش و میرفتیم #مسجد. دیدم کارش طول میکشد گفتم: نماز جعفرطیار میخونی؟
گفت: برای کسی #نمازقضا میخونم.
ولی بعدا فهمیدم #نماز_امامزمان میخواند..
به یاد امام زمانمان باشیم
#شهید_محسن_حججی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻هادی به سوی سیدالشهداء علیه السلام 📖 #ابراهیم شهید شد، اما #هیئت که یادگارش بود در محل برقرار مان
8⃣2⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠حضور
🔰يادم افتاد روي تابلویي نوشته بود: «رفاقت و ارتباط با #شهدا دو طرفه💞 است. اگر شما با آنها باشي آنها نيز #باتو خواهند بود.» اين جمله خيلي حرف ها داشت.
🔰 #نوروز 1388 بود. براي تكميل اطلاعات كتاب، راهي گيلان غرب شديم.
در راه به شهر #ايوان رسيديم. موقع غروب بود🏜 و خيلي خسته بودم. از صبح رانندگي🚗 و... هيچ هتل يا مهمان پذيري در شهر پيدا نكرديم😓
🔰در دلم گفتم: #آقا_ابرام ما دنبال كار شما آمديم، خودت رديفش كن! همان موقع صداي اذان مغرب🔊 آمد. با خودم گفتم: اگر #ابراهيم اينجا بود حتماً براي نماز به مسجد🕌 ميرفت. ما هم راهي #مسجد شديم.
🔰نماز جماعت👥 را خوانديم. بعد از نماز آقايي حدوداً پنجاه سال جلو آمد و با ادب #سلام كرد. ايشان پرسيد: شما از تهران آمديد⁉️ باتعجب گفتم: بله، چطور مگه😦 گفت: از #پلاك ماشين🚗 شما فهميدم.
🔰بعد ادامه داد: منزل ما🏡 نزديك است. همه چيز هم آماده است. تشريف مي آوريد⁉️ گفتم: خيلي ممنون ما بايد برويم. ايشان گفت: #امشب را استراحت كنيد و فردا حركت كنيد.
🔰نميخواستم قبول كنم❌ #خادم مسجد جلو آمد و گفت: ايشان آقاي محمدي از مسئولين #شهرداري اينجا هستند، حرفشان را قبول كن✅
آنقدر خسته بودم كه #قبول كردم. با هم حرکت کرديم. شام مفصل🍲 بهترين پذيرايي و... انجام شد. #صبح، بعد از صبحانه مشغول خداحافظي شديم.
🔰آقاي محمدي گفت: ميتوانم #علت حضورتان را در اين شهر بپرسم؟! گفتم: براي تكميل #خاطرات يك شهيد🌷 راهي گيلان غرب هستيم. با تعجب گفت: من بچه گيلان غرب هستم😧 كدام #شهيد؟!
🔰گفتم: او را نمي شناسيد، از #تهران آمده بود، بعد عكسي📸 را از داخل كيف در آوردم و نشانش دادم. با تعجب نگاه كرد وگفت: اين كه #آقا_ابراهيم است!!! من و پدرم نيروي شهيد هادي🌷 بوديم. توي #عمليات ها، توي شناسايي ها با هم بوديم. در سال اول جنگ!
🔰مات و مبهوت ايشان را نگاه كردم😦 نميدانستم چه بگويم، #بغض گلويم را گرفت😢 ديشب تا حالا به بهترين نحو از ما پذيرايي شد. #ميزبان ما هم كه از دوستان اوست! آقا ابراهيم ممنونم. ما به ياد تو نمازمان را #اول_وقت خوانديم، #شما_هم... .
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شست بارانـ🌧 همه ی کوچه، #خیابان ها را پس چرا مانـده #غمت بر دلِـ💔 بارانے من⁉️ #شهید_محمدرضا_دهقا
1⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠نمازعیدفطر
🔰 #دوساله بود که او را همراه خودم برای نماز📿 عیدفطر به مسجد محل🕌 بردم. مسجد دوقدمی خانه، وسط کوچه بود. قبل از شروع نماز کلی خوراکی🍱 و اسباب بازی جلویش گذاشتم تا مشغول شود.
🔰در #قنوت رکعت اول حواسم به سمت #محمدرضا کشیده شد،از لای انگشتان دستم نگاهش کردم. بچه خوش خوراکی بود، خوراکیهایش را مشت میکرد و میخورد😅 و در همان چند دقیقه اول⏰ همه را نوشجان کرده بود خیالم راحت بود که مشغول است.
🔰اواخر رکعت اول بود که متوجه شدم #محمدرضا نیست❌ بانگرانی #نمازم را تمام کردم. از صدای #اعتراض نمازگزاران متوجه شدم دستهگلی به آب داده است♀ شرمنده شدم.
🔰 #چادرم را سرم کشیدم و سریع رفتم، محمدرضا را از #صف_اول بغل کردم و به سرعت از مسجد خارج شدم حتی کفشهام👡 را هم نپوشیدم🚫 و #پابرهنه به خانه برگشتم.
🔰محمدرضا همه #مُهرها را برده در صف اول روی هم سوار کرده بود و داشت با آنها #بازی میکرد.چون بچه بازیگوشی🙃 بود کنترلش سخت بود و من دیگر تا وقتی که تشخیص دادم او را با خودم #مسجد و هیئت نبردم❌
🔰اما مسجد و هیئت را به #خانه آوردم و روی #اعتقادات بچه ها کار کردم👌
📚برگرفته از کتاب #ابووصال
#شهید_محمدرضا_دهقان 🌷
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_احمد_الیاسی #شهادت: ۱۲ بهمن ۹۴ #حین آزادسازی نبل و الزهرا ✍ #همرزم_شهید 🌷 آقا #احمد بسیار د
8⃣3⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠مسجدی که با دستان مهربان احمد پا گرفت
🔰خانه پدری🏡 ما در یک منطقه #محروم و فقیرنشین #اندیمشک واقع است و تا سال 1385 از فقدان یک مسجد🕌 مناسب محروم بود
🔰سرانجام با پیگیریهای گسترده و کمکهای مردمی💰 و دولتی، نخستین #مسجد منطقه و محل ما ساخته شد تا مردم این منطقه به آرزوی چندساله خود دست یابند😍
🔰همزمان با آغاز به کار این مسجد، #احمد از همان روزهای اول حضوری فعال👌 در این مسجد و انجام کارهای #فرهنگی و مذهبی آن داشت و شاید ساعتها⏰ و روزهای بسیاری را برای این کار وقف کرده بود و #هرگز از این مسیر خسته نمیشد❌
🔰پس از آغاز به کار این مسجد و حضور پرشور #مردم در برگزاری مراسمهای مختلف فرهنگی، احمد بهعنوان مسئول #بسیج پایگاه مسجد انتخاب و جوانان بسیاری👥 را با روحیه بالای خود به حضور در #مسجد و بسیج تشویق کرد👏
#شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#کمپین_دستهای_آسمانی
✳️پویش مردمی #همدردی_با_سیل_زدگان
💠به منظور همدردی و کمک به سیل زدگان در استانهای #گلستان و #مازندران و دیگر استانهای سیل زده، کمک های مردمی جمع آوری💰 و به این استان های #سیل_زده ارسال می گردد📩
💠در حال حاضر #مهمترین اقلام مورد نیاز به شرح ذیل است👇👇
⇜مواد #خوراکی به ویژه کنسروجات
⇜البسه گرم
⇜پتو و لوازم گرمایشی♨️
⇜آب آشامیدنی
⇜لوازم #بهداشتی
⇜ست بهداشتی نوزاد👶
⇜مواد #شوینده
⇜ظروف یکبار مصرف
💳شماره کارت:
6037997928531434
💵شماره حساب:
320168766
بنام #دستهای_آسمانی
امضای #خدا پای تک تک آرزوهای قشنگتون❤️
💠لازم به ذکر است تمامی فعالیتهای گروه #قانونی بوده؛ وزیر نظر #کمیته امام خمینی (ره)با شماره ثبت👈۴۰۶۲ میباشد
📝آدرس محل فعالیت وکارهای جهادی و جمع آوری اقلام👇
مشهد/بلوار توس/ توس۵۵/ شافعی۲۳
#مسجد امام زمان(عج)
💠از دوستان علاقمند به کار جهادی دعوت به #همکاری میشود
❣منتظر حضور گرمتان هستیم❣
👈ارسالی از گروه جهاد گران
#کمپین_دستهای_آسمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣6⃣ #خاطرات_شهدا🌷 💠 راز شهادت #شهید_محمد_مهدی_مالامیری، بعد از سه سال از زبان پدر 🌷☘🌷☘
#عاشقانه_شهدا❣
💞محمدمهدی همیشه تاکید داشت
#شاد زندگی کنیم!
یکی از برنامه هایی که داشتیم #پیاده روی بود.
و همیشه تو پیاده روی هامون
یک #مسجد رو مقصد قرار میدادیم
که یک ساعت پیاده رویمون
ختم به #مسجد و #اذان میشد...
#عشق_رسوایی_محض_است_که_حاشا_نشود
#عاشقی_با_اگر_و_شاید_و_اما_نشود
💞هیچ کدوم از #خوشی هامون خرج بردار نبود
و اصراری نداشتیم که حتما با #پول خوشی کنیم،
سعی میکردیم تو لحظه خوش باشیم...
از کوچیکترین اتفاقات زندگی،
حتی غذاخوردنمون هم، برای خودمون #خوشی میساختیم... مثلا اگر برنج درست میکردم و ته دیگ داشت
برنج رو پشت و رو میکردیم و روش #شمع میزاشتیم
و #تولد میگرفتیم...🎂
💞همیشه اول سفرمون #تولدت_مبارک داشتیم
و هفته ای سه چهار بار ما #تولد داشتیم... و همسایه ها هم همیشه میگفتند
چقدر شما #تولد میگیرید و چقد #شادید...
#شهید_محمدمهدی_مالامیری
#سالروز_ولادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷مژده دادند ڪہ بـر مــا گذری خواهی کرد🕊 🕊پیکر مطهر #شهید_مدافع_حرم #شهـید_مهدی_ثامنی_راد بعداز گذش
#همسرانه💔
مهدی جان امشبـ🌓 میخواهم از #سلما برایت بگویم؛ از بزرگ شدن سلما، که لحظه لحظه اش، #تصور کنار تو💞 بودن بود...
⇜از روزی که یاد گرفت #بابا بگوید و دلم لرزید💓 و گونه هایم شوره زار باران شد😭
⇜از روزی که از #تو نشان خواست و چمدانت💼 را نشانش دادم یا روزی که خواست #قبر کوچکی داشته باشد که در خیال💭 کودکیش تورا آنجا بجوید
⇜یکروز سر سفره بی هوا گفت برای بابا مهدی #صلوات، و همه مات ماندیم و باریدیم😢
⇜یک روز در خیابان عکست📸 را دید و با #افتخار نشانت می داد و فریاد میزد #بابامهدی من...
⇜آن روز که #چادر سر کردو چقدر جایت خالی بود تا دستان کوچکش رابگیری و به #مسجد ببریش... مثل آرزویت💖
من با همه اینها #چهار_سال را چهار قرن گذراندم😔
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⭕️با آمدن پدر به منزل🏡 #احمد به استقبال او میرفت و برای او چای☕️ میریخت و لباسهای پدر را میشست و
🔰همیشه نماز مغربو عشاء میرفتم مسجد ...
🔸یه شب #مسجد نماز که تموم شد اخوی احمد با بچه هایی که مکبر🎤 بودن حلقه گرفت. گفت: اقا هرکس بتونه #دعای_فرج رو خیلی قشنگ وبا حفظ بین نماز بخونه من یه جایزه🎁 خوب بهش میدم
🔹منم تا تونستم #تمرین کردم وحفظ شدم و یه روز رفتم مسجد که بین نمازها دعای فرج رو بخونم. اما دیدم #اخوی_احمد نیومده🚷 از خادم مسجد پرسیدم پس اخوی احمد کجاست ⁉️
🔸با بغض وناراحتی گفت: احمد رفت #سوریه برا مبارزه با داعش👹 تا اومدم خونه فقط گریه کردم😭 از اون روز به بعد به عشق اخوی احمد #دعای_فرج رو میخونم و به مسجد میروم...
#شهید_احمد_حاجیوندالیاسی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣4⃣1⃣ به یاد #شهید_محمد_تاجبخش 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣6⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰محمد تاجبخش 16 #تیر سال 1368📆 در شهرستان گتوند استان خوزستان متولد شد🎈 و مرداد سال1396 در دفاع از حرم اهل بیت (ع) و حرم #حضرت_زینب (س) در رویارویی با گروه های تكفیری👹 و در پاتك دشمن در منطقه عملیاتی #تدمر_سوریه در سن 28 سالگی به درجه شهادت نائل آمد🕊
🔰محمد وقت زیادی از شبانه روز را در #مسجد می گذراند و نماز اول وقت👌 و #نماز_شب وی ترك نمی شد. پشتكار در كار خیر و فعالیت، گشاده رو بودن🙂 رازداری، احترام به #خانواده و بزرگترها، و خوش خلقی از دیگر خصوصیات #شهید محمد🌷 بود.
🔰شهید تاجبخش در حوزه #سیاسی نیز فعالیت داشت و بیش از 12 سال عضو هیات نظارت بر انتخابات📥 در شهرستان #گتوند بود. شهید محمد، #هرگز حضور در جبهه سوریه و دفاع از حریم اهل بیت (ع) را برای كسی به زبان نیاورد❌ و پس از كسب اطلاع، همه را #قسم داده بود تا این موضوع فاش نشود🤐
🔰كمك به فقرا و محرومان💰 از دیگر كارهایی بود كه پس از به #شهادت رسیدن وی، از سوی دوستانش اطلاع یافتیم. محمد در جبهه سوریه فرمانده عملیات مقر #سیدالشهدا(ع) بود، كه در كنار شهیدان مرتضی حسین پور🌷(حسین قمی) از شهدای مدافع حرم لنگرود، و #شهید_حججی از شهیدان مدافع حرم اصفهان همرزم بود كه در #شب_شهادت در یك خاكریز در كنار هم👥 حضور داشتند و پس از حدود 38 روز حضور در جبهه به شهادت رسید🕊
#شهید_محمد_تاجبخش🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺🍃 گفتم کجا⁉️ گفتا #دمشق ↫گفتم چرا؟ گفتا که عشــ❤️ـق گفتم وَ کِی، گفتا که #حال ↫گفتم بمان😢 گفتا م
3⃣6⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠دوست دارم گمنام وغریب جان دهم
🔰شهید تاجبخش در روزهای پیش از #شهادت مقدار قابل توجهی پول💰 به عنوان قرض الحسنه به یكی از دوستان👥 داده بود و وقتی آن شخص پول را به وی برگرداند، دقیقا با #لحظه اعزامش🚌 به سوریه همزمان شده بود. او هم بلافاصله #خمس آن را پرداخت كرد✅
🔰شهید تاجبخش همیشه به دنبال #كار_خیر بود، و وقتی فهمید كه مقبره چهار شهید گمنام🌷 گتوند در حال تعمیر و بازسازی⛏ است، به بنده گفت: كه تمام هزینه های این #مرمت را تقبل می كنم به شرطی كه تا زنده ام این مساله فاش نشود❌
🔰زمانی كه كار مرمت مقبره #شهدای_گمنام به پایان رسید، مقدار قابل توجهی پول باقی مانده بود، هنگاهی كه پول💷 را به او پس دادم، اظهاركرد: ' من این را #وقف كرده ام و پس نمی گیرم❌
🔰زمانی كه می فهمید كسی از بچه های هیات یا #مسجد كاری یا مشكلی دارند، اجازه استراحت به خودش نمی داد🚷 و به #كمك دوستان می شتافت. عشق به #ولایت و اطاعت بی چون و چرای شهید از امر ولی فقیه✊ در قول و فعلش قابل مشاهده بود.
🔰این سرباز مخلص عرصه #شهامت و شهادت🌷 در حیطه ی كارش نیز زبانزد بود و در زمان تصدی #فرماندهی پایگاه بسیج در مسجد🕌 هرگز از موقعیت و امتیازی كه در دست داشت، بهره برداری #شخصی نكرد🚫 با وجود عشق و علاقه ای💖 كه به حضور در عرصه دفاع از حریم اهل بیت(ع) داشت، اعزام خود را به خاطر #ازدواج برادرش به تعویق انداخت.
🔰پس از كسب اطلاع از اعزام شهید تاجبخش به #سوریه در آخرین مكالمه ای كه با شهید داشتم👥 به او گفتم: قرار بود #شهید_شوی، چی شد⁉️ گفت: ان شاءا... به كوری چشم دشمنان اسلام و مسلمین، #چند_صباحی بیشتر باقی نمانده است.
راوی: حیدرزاده
#شهید_محمد_تاجبخش
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸خودش برایم تعریف می کرد، برای اینکه پسرش #سیدمحمد را با مسجد🕌 و نماز آشنا و علاقه مند💖 کند، او را به مسجدی می برد که در نزدیکی اش #پارک یا محل بازی باشد.
🔹خوب که بازی می کرد🎡 و از بازی سیر می شد، به او می گفت: " سیدمحمد جان! حالا بیا بریم #مسجد. من با تو آمدم پارک، حالا #تو با من بیا👥 مسجد."
🔸دیدم روش خوبی است😃 حالا بچه ام با #عشق و علاقه با من به مسجد می آید.
نقل از: آقای حسین برادران، همرزم شهید
📚برگرفته از کتاب #طاهر_خانطومان
#شهید_سیدرضا_طاهر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌼🌺🌼🌺🌼🌺 💎جواب پدرمان را میتوانیم بدهیم مهدی به همراه #برادر كوچكترش #مجید كه مسئول اطلاعات و عملیا
💠خط عاشقی
🔰چهل هفته #شبهای_جمعه از خرم آباد تا جمکران🕌 می آمدیم؛ حاج آقا #نذر داشت. مجید آن موقع کوچک بود👶 همراه مان می آوردیمش.
🔰با من و پدرش طی کرده بود که اگر به #مسجد رسیدیم و خواب بود😴، باید بیدارش کنیم. آن روز توی راه #خوابش برده بود، دل مان نیامد صدایش بزنیم☺️
🔰رفتیم #زیارت مان را کردیم. وقتی رسیدیم به ماشین🚗بیدار شده بود. گفت: شما دوباره من رو بیدار نکردین⁉️ولی من خواب دیدم #امام_زمان اومدن اینجا و یه تاج سفید👑 گذاشتن روی سر من😍
✅ راوی: مادر شهید
#شهید_مجید_زین_الدین
📚برادرفداکارش،حسین کاجی،ص۱۳
✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh