<<شــــب میـــــلاد>>
مژده ای شیعه که باشد شب میلاد امشب
پا نهاده به جهان حضرت سجاد امشب
شهربانو بکند فخر به نسوان جهان
که خدا طُرفه گلی ناز به او داد امشب
مرحبا پنجم شعبان شد و روز صلوات
زین بشارت دل عشاق بود شاد امشب
ای گدایان به در حضرت زهرا بروید
عیدیانه دهد آن مادر عُبّاد امشب
مژده بر مهدی موعود دهید ای یاران
که ز غم آل محمّد شده آزاد امشب
کاخ ظلم از برکات قدمش ویران گشت
خانهء آل امیّه شده برباد امشب
دوش رو بر در سجاد(کلامی)می گفت
باد ای ساجد حق خانه ات آباد امشب
📚تایپ شده از کتاب آثار استاد کلامی
_________________________
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⬆️⬆️ 4⃣5⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠ماجرای پیکر شهید بی سری که با پدرش سخن گفت. 🔻بخش اول 🔹خبر آورده بودن
⬆️⬆️
4⃣5⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠ماجرای پیکر شهید بی سری که با پدرش سخن گفت.
🔻بخش دوم
🔹مسوول و کارکنان تعاون به شدت #گریه می کردند و من آنها را دلداری می دادم، آنها به من می گفتند که شما چرا گریه نمی کنی؟
🔸گفتم اینها آمده اند که شهید شوند، شهیدی که با من #حرف می زند و خود را به من نشان می دهد جایی برای گریه ندارد.
🔹مسوول تعاونی گفت #آمبولانس حاضر است بیست تومان هم پول به من داد گفت: این هم هزینه بنزین بین راه
🔸در همان ایام در روستا دو #عروسی داشتیم گفتم پیکر شهیدم را فعلا منتقل نمی کنم و تصمیم دارم تا بعد عروسی ها صبر کنم و سپس مراسم #تشییع_جنازه را در روستایمان بر پا نماییم.
🔹باز هم گریه حاضرین بلند شد علی رغم اینکه سپاه آمبولانسش حاضر بود جنازه را در #سردخانه گذاشتم و خود برگشتم تا مقدمات کار را مهیا کنم.
🔸سوار #اتوبوس شدم در راه نزدیکیهای گدوک بودیم که #شیطان در وجودم رخنه کرد و با خود اندیشیدم بابا پسرم شهید شده، حالا من چرا باید منتظر عروسی دیگران باشم در همین کلنجار با خودم بودم که شیطان بر من #غالب شد، تصمیم گرفتم وقتی رسیدم خبر را بدهم و برگردم و جنازه را بیاورم.
🔹زیراب از اتوبوس پیاده شدم و برای رفتن به اَتو (روستای محل زندگیمان) سوار مینی بوس شدم، آن زمان جاده ها هنوز آسفالت نشده بود و خاکی بود و سرعت خودروها پایین بود
🔸سوار مینی بوس که شدم از بس که خسته بودم به #خواب رفتم در خواب #یوسف_رضا را دیدم و باهم به گفتگو پرداختیم و به من گفت : پدرجان تو بهترین تصمیم را گرفتی که جنازه را گذاشتی تا صبر کنی که عروسی های روستا پایان یابد.
🔹گفتم حالا جواب #مادرت را چه بدهم؟ گفت مردد نباش الان هم برسی خونه، مادرم روی پله دوم حیاط نشسته در گوشش جریان را بگو و از او بخواه #آرام باشد و تا پایان عروسی ها صبر نمایند و سپس به همه اطلاع دهید
🔸در همین گفتگو بودیم که در یک پیچ تند ماشین پیچید و من از روی صندلی پرت شدم و از خواب بیدار شدم و لذت هم کلامی با #شهیدم را از دست دادم
🔹با حال و هوای عجیبی به خانه رفتم هنوز کسی مطلع نبود دیدم همان طور که یوسف رضا گفته مادرش بر روی پله دوم حیاط نشسته است آرام به سمتش رفتم و در گوشش همان که یوسف رضا گفت، گفتم؛ پذیرفت. انگار خداوند سعه صدر و #تحمل آن را داده بود
🔸به بستگان و دوستانی هم که همواره پرس و جو می کردند می گفتیم که گویا #اسیر شده است و سپس بعد از پایان دو عروسی پیش رو، در تاریخ 24/4/1366 یعنی مصادف با سالروز تولدش، یوسف رضا در #زادگاهش آرام گرفت.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕯 شش ماه خودسازی 🕯هفت ماه انتظار و در آخر #شهادت... شهادت خوب است، اما #تقوا بهتر، تقوایی که در #ق
7⃣4⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠کف پای مادر
🔰روح الله فارق التحصیل #دبیرستان مؤتلفه بود.یک بار به یک مناسبتی از #روح_الله خواستند که برای بچه ها چند کلامی صحبت🎤 کند.
🔰تک تک جملاتش را به خاطر💬 دارم. او می گفت:« رفقا یک چیز از من داشته باشید. با #پای مادرتون دوست باشید.
مدام پایش را ببوسید😙 ، به خصوص #کف پای مادرتون رو...»
🔰این حرف ها رو وقتی میگفت که مادرش را از دست داده بود😔.وقتی خبر #شهادتت رو شنیدم مادرم اومد تو اتاق تا علت گریه هام😭 رو بپرسه.
🔰 همونجا به حرفت عمل کردم✅ و به پاهاش افتادم و #قول می دهم که بازهم این کار را انجام بدم.
🔰 #مطمئن هستم هرکسی این خاطره ی تو را بشنود🎧 حتما به حرفت #عمل میکند.روح الله جان آغوش گرم 😌مادرت مبارک.
به نقل از:(دوستان شهید)
#شهید_روح_الله_قربانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهیدی که برات #کربلا میدهد وعده ی ما در کربلا 📜بخوانید👇👇 #شهید_علیرضا_کریمی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzade
8⃣9⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠شهیدی که برات #کربلا میدهد
#بخش_پایانی👇👇
🔹یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت: ما داریم #فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن❎،اگه میتونی #همین_الان بیا!!
🔸نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت⌚️ از شرق تهران رسیدم به غرب. ⚡️اما #رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس🚌 از اینجا حرکت می کنه.
🔹قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای #اربعین کربلا باشیم😊. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت #مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین❌!
🔸گفتم:باشه اما من #گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه📖 خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی💷 که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم😔.
🔹نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست☺️، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد #بیار. با تعجب😦 به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست #کس_دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود🚫. اما احساس میکردم ما #دعوت_شدیم.
🔸با ورود #کربلا ، ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم .در ورودی حرم، برای لحظاتی #حضورعلیرضا ، همان شهید نوجوان ،را حس کردم😌. ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم👀. بعد از آن هرجا که می رفتم به #یادش بودم. نجف،کاظمین ،سامرا و...
🔹سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود. ⚡️اما عجیبتر این که دست #عنایت_خدا و حضور شهید کریمی در همه جا می دیدم👌.
🔸در این سفر عجیب ،فقط ما و چند نفر دیگر توانستیم به زیارت #سامرا مشرف شویم. زیارتی بود باور نکردنی☺️. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت #امام_زمان(عج) و بعد به یاد #علیرضا زیارت می کردیم..این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود👌.
🔸پس از بازگشت بلافاصله راهی #اصفهان شدم. عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا🌷 رفتم . هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم #برادرشهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است.
🔹داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای #عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم🎧. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود: به امید دیدار در کربلا برادر شما #علیرضا_کریمی✋️
#شهیدعلیرضاکریمی با همه ما در کربلا وعده کرده بود.💞
📚مسافر کربلا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzad
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے6⃣6⃣ ⁉️اصلاً چرا بايد امام زمان را بشناسيم و شناخت كافى ا
❣﷽❣
پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے7⃣6⃣
🔴 آیـا بـا امـام زمـان علیه السلام ارتبـاط داریــد ؟؟
🌹امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه 200 سوره آل عمران می فرمایند :
رابطوا امامکم المنتظر(1)،با امام زمانتان رابطه داشته باشید ، حضرت آیت الله بهجت (ره) در این رابطه می فرمایند: تا رابطه ما با ولیّ امر، امام زمان (علیه السلام) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد.و قوّت رابطه ما با ولیّ امر (علیه السلام) هم در اصلاح نفس است.
💠باز باید از خودم بپرسم از قصه معرفت که بگذریم،چقدر امام زمان (علیه السلام) خود را یاد می کنیم که این از حداقل هاست امام زمان (علیه السلام) در کلامی می فرمایند: انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم(2) ، ما شما را فراموش نمی کنیم! ؛ محبت او که مظهر مهر خدای رحمان است ما را فرا گرفته اما در کدامین کوچه غفلت در این دنیای رنگ و ریا و بی وفایی گیر کرده ایم که یادی از او نمی کنیم،همان یادی که البته باب لطف و توجه خدا به ماست.
🍃یکی از دستور العمل های ارتباط با امام زمان این است که برای فرج او که فرج عالم است دعا کنیم البته باز باید یادآور شوم که در این روزگار آخرالزمان یاد کردن و دعا کردن برای آن آئینه حسن حضرت پروردگار خود نعمت و رزقی بزرگ است که باز چگونه توان از عهده شکر آن بر آمد؟؛
🔸قال المَهدي(علیه السلام): «أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم»(3)
برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید ،زیرا همین موجب فرج و گشایش شماست .
🔻یاد او باب گشایش است و دعای برای فرج او اول درهای رحمت خداوند را به روی خود ما باز می کند که این عمل خود از کمترین وظایف شیعیان آن امام منتظر در قبال حضرت است.
✨خیلی از ما بیشترین دعایی که گاهی برای امام زمان می خوانیم همین دعای "اللهم کن لولیک" است که دعای برای سلامتی حضرت است اما قدر همین دعا را هم نمی دانیم ،او گوش شنوا و چشم بینای خداوند است ،او همان مهربانی است که ما در این دوران سخت دستور داریم در خانه او برویم و از او استمداد بجوییم، این دعا ها بهانه است تا باز نام مهدی عج بر زبان ما جاری شود تا باز تابلوی نجات در این دوران جلوی چشممان بیاید ، پدر معنوی ما اوست ،همان پدری که چون یعقوب نبی برای فرزندان گنهکار خود استغفار می کند؛ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِين(َ4) ؛
ای پدر برای گناهان ما طلب آمرزش کن که ما خطاکار بوده ايم.
📚1)تفسیر برهان جلد۱صفحه۳۳۴
📚2)بحار الانوار علامه مجلسی، ج 53، ص 175
📚3)بحارالأنوار ،ج53 ، ص180 ، باب 31
📚4)سوره یوسف/آیه97
#پرسش_پاسخ_مهدوی
🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید #روح_الله_قربانی در دوران کودکی طعم تلخ بی مادری را تجربه کرد خاطره ای بخوانید از دوران #یتیمی
🌷|روح الله فارق التحصیل دبیرستان مؤتلفه بود.
یک بار به یک مناسبتی از روح الله خواستند که برای بچه ها چند #کلامی صحبت کند.
تک تک جملاتش را به خاطر دارم. او می گفت:
🌹« رفقا یک چیز از من داشته باشید. با #پای_مادرتون دوست باشید.
مدام پایش را #ببوسید، به خصوص کف پای مادرتون رو...»🌹
این حرف ها رو وقتی میگفت که مادرش را از دست داده بود.
وقتی خبر #شهادتت رو شنیدم مادرم اومد تو اتاق تا علت #گریه هام رو بپرسه همونجا به حرفت عمل کردم و به پاهاش افتادم و قول می دهم که بازهم این کار را انجام بدم.
مطمئن هستم هرکسی این خاطره ی تو را بشنود #حتما به حرفت عمل میکند.|🌷
روح الله جان آغوش گرم مادرت مبارک🌷
به نقل از: یکی از دوستان شهید
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_روح_الله_قربانی
#شهادت_خوب_است_اما_تقوا_بهتر_است
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 💠💠 #پیامبران و #مهدویت(53) 2⃣ عیسی علیه السّلام و یهود به هر حال در چنین شرایطی است که عیسی
❣﷽❣
💠 #پیامبران و #مهدویت(54)
بازگشت عیسی مسیح در آخر الزمان و در بحبوحه جنگ در بیت المقدس از مسلمات نزد ما مسلمانان است. در سوره نساء، آیه 159و روایت ذیل آن این حقیقت بیان شده است که همه اهل کتاب در آخرالزمان و پیش از مرگ عیسی به وی ایمان می آورند.
این موضوع امروزه برای اهل جهان معاصر ما که در آن فتنه صهیونیزم اوج گرفته و جمعیت بزرگ پیروان مسیح هر روز در دام آنان گرفتارتر می شوند، موضوعی قابل درک است و پرده از راز زنده ماندن این پیامبر بزرگ در میان شهادت و قتل بسیاری از دیگر پیامبران الهی برمی دارد.
به هر حال پس از آن عیسی، آنچنان که خود سفارش کرده بود پطرس که نخستین ایمان آورنده به او و بزرگترین حواری بود، ادامه بار رسالت وی را برعهده گرفته و به عنوان وصی او معرفی می شود.
پطرس که شمعون نیز خوانده می شود، جد مادری نرجس خاتون، مادر مکرمه امام زمان عجل الله تعالی و فرجه الشریف است و بدین شکل پیوند دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت را در آخرالزمان تضمین نموده است.
پطرس به رهبری امت و تبلیغ دین عیسای مسیح مشغول می شود تا در حدود سال 40 میلادی، یعنی 10 سال پس از عیسی علیه السّلام، اتفاق مهمی می افتد. در این زمان شخصیت دیگری به نام شائول-که در زبان یونانی و امروزه به نام پولس خوانده می شود-وارد دین جوان مسیحیت می شود. سابقه، نحوه ورود و اقدامات بعدی او کاملاً حکایت از توطئه ای مجدد دارد، توطئه ای که سرانجام به تحریف نهایی دین مسیح انجامید.
پولس که یهودی ای بود سختگیر و متعصب و هیچگاه در زمان حضور عیسی علیه السّلام وی را ندیده بود، ظاهراً به تنها شغلی که اشتغال داشت، تعقیب، دستگیری و شکنجه مسیحیان بود. این که وی در قلمرو رومیان آزادانه به این عمل و در سطحی گسترده می پرداخت، نشان از همراهی مطلق حکومت روم با یهودیان در قتل عام مسیحیان نودین دارد.
در یکی از این سفرها که وی برای دستگیری گروهی مسیحی به دمشق می رفت، در نزدیکی این شهر حادثه ای ظاهراً برای او رخ می دهد که هم سرنوشت او و هم سرنوشت مسیحیت را تغییری جدی می دهد. این حادثه در باب نهم اعمال رسولان بدین شکل نقل شده که در نزدیکی شهر، نوری او را در بر می گیرد و به او خطاب می کند که چرا بر من جفا می کنی.
در پاسخ پرسش وی از شخص ندادهنده، او خود و عیسای مسیح معرفی کرده و از او می خواهد که به شهر رفته و منتظر دریافت فرمان بماند. در این داستان وی به طور موقت کور می شود و در جریان شفای وی، خداوند او را برای اعلام نام خود به ملت ها و پادشاهان آنان و قوم اسرائیل انتخاب می کند. این چنین دین عیسای مسیح در بدو ظهور مورد تعرض حزب شیطان قرار می گیرد و پس از چندی شائول یا پولس، شمعون پطرس را کنار زده و قهرمان اصلی دین مسیحیت و کتاب آن می شود.
وی بلافاصله دست به کار تحریف دین شده و در دو بعد به مخالفت با تعالیم مسیح و دعوت پطرس می پردازد:
در بعد عملی، انجام شریعت یهود را برای غیریهودیان لازم نمی داند و در بعد عقیدتی، الاهیاتی خاص را تعلیم می دهد که در آن عیسی مسیح الوهیت می یابد. ورود تثلیث در دین عیسی علیه السّلام نتیجه تلاش های مستمر پولس است.
وی ظاهراً در آغاز کار و با مخالفت ها و مقاومت های پطرس و دیگر بزرگان مسیحیت، ناچار حوزه عمل خود را در میان غیریهودیان (امت ها) اعلام می کند و جریان تحریف را از آنجا آغاز و پی می گیرد. از همین مقطع است که کار تحریف انجیل مسیح نیز آغاز می شود.
آنچه امروزه بنام عهد جدید در اختیار ما قرار دارد، مجموعه بیست و هفت کتاب و رساله است که تنها صحت انتساب “رساله های پولس” به شخصیتی شناخته شده مورد تأیید محققان است و اتفاقاً در این بخش بنا بر اعتقاد ایشان نخستین نوشته های عهد جدید است.
بخش های دیگر این کتاب هیچکدام بیش از سال 64 میلادی یعنی سال مرگ پولس نوشته نشده است. لوقا که نویسنده یکی از اناجیل چهارگانه عهد جدید است، فردی است غیر یهودی که به دست پولس ایمان آورد و شاگرد مخصوص او شد. انجیل لوقا در کنار دو انجیل دیگر متی و مرقس مجموعه اناجیل همنوا یا همنظر را شکل می دهند که مطالب و سبک و سیاق بسیار مشابه تری را نسبت به انجیل چهارم یعنی انجیل یوحنا دارند. این موضوع بدین معنی است که پایه و اساس و متن اصلی انجیل امروزی آموزه هایی است که در این دین از سوی پولس مطرح شده است.
وی بر اساس روایتی به عنوان تحریف کننده دین مسیح، یکی از دوازده نفر صاحب تابوتی است که آتش جهنم از آن شعله ور می شود.
به هر حال این چنین بود که دین مسیح پس از دین موسی علیه السّلام به عنوان یکی از بزرگترین ادیان الهی مورد دستبرد حزب شیطان واقع شد. از این پس بروز اختلافات فرقه ای و جدال های کلامی بی اثر هر روز بنیه این دین پرنشاط را از بین برد تا سرانجام چند قرن بعد آماده تحریف کامل شد.
🔻🔻🔻 #ادامه_دارد. . .
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_مهدی_عزیزی 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
5⃣7⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰مهدی عزیزی کوچک #سربازی بود که در کوچه پس کوچه های🏘 تو در توی شهر قد کشید و با سرو قامتی به پایان خط دنیاییـ🌍 خود رسید.
🔰از او چند چیز بیشتر به #یادگار نمانده، یک لباس رزم👕 با درجه سروانی و دو جلد #قرآن و نگاه مادری که هر روز قامتش را در چارچوب خانه🏡 می جوید.
🔰مادرش می گوید: از کودکی مهدی خاص بود👌 حتی اولین کلامی که وی آموخت و بر زبان آورد " #شهیدم_من " بود چرا که وی در دوران جنگ به دنیا آمد و هم در خانواده و هم در تلویزیون📺 بحث #شهادت بسیار به گوشش رسید.
🔰پدر مهدی #ارتشی بود و در زمان جنگ در جزیره خارک به انجام ماموریت می پرداخت. مادر شهید🌷 میگوید در آن زمان مهدی #3سال بیشتر نداشت که من به فرزندانم می گفتم دعاکنید پدرتان و دیگر رزمندگان👥 سالم برگردند که با همان سن کم مهدی می گفت " من می خوام بزرگ بشم و #جبهه کار بشم"
🔰وقتی پدر خانه نبود🚷 مهدی احساس #بزرگی می کرد و سعی داشت هوای خواهر و برادرش را داشته باشد. مادر شهید در روحیه #جهادی چیزی از فرزندش کم ندارد👌 در صحبت هایش به راحتی می توان استقامت را لمس کرد و به چشمانش👀 خیره شد که از راه رفته پشیمان نیست❌
🔰با اینکه فرزندش #افلاکی شده اما هنوز خم به ابرو نیاورده و دفتر خاطرات ذهنش💬 با ذوق نام #مهدی ورق می خورد😍
#شهید_مهدی_عزیزی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣️عاشقانه_شهدا 💠 #مرد_کچل... 💕زمستون که شد... واسه اینکه فضای خونه گرم بمونه... جلو ایوونو پلاست
💠سلام؛ من در جمع شما هستم ...
🔰سردار شهید قاسم سلیمانی از شهید مهدی زین الدین می گوید، وقتی که آن شهید والامقام را پس از شهادتش در خواب میبیند و چنین روایت میکند:
🔹«هیجان زده پرسیدم: آقامهدی مگه شما همین چند وقت پیش شهید نشدی؟ حرفم را نیمه تمام گذاشت. مکثی کرد و بعد با خنده گفت: من در جمع شما خواهم بود و در جلسهها شرکت میکنم. مثل اینکه هنوز باور نکرده ای شهدا زنده هستند!
🔸عجله داشت و میخواست برود. یک بار دیگر چهره درخشانش را کاویدم.
کلامی با بُغض و شاید گریه از گلویم بیرون پرید:
🔹پس حالا که میخواهی بروی، لااقل یک پیغامی بده تا به بچهها برسانم. گفت: قاسم، من خیلی کار دارم، باید بروم. هر چه میگویم زود بنویس.
🔸سریع دنبال یک کاغذ گشتم و برگه کوچکی پیدا کردم. خودکارم را هم از جیبم در آوردم و گفتم: بفرما برادر؛ بگو تا بنویسم.
🔹گفت: بنویس سلام، من در جمع شما هستم.
همین چند کلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی که چاشنیِ التماس داشت، گفتم: بی زحمت زیر نوشته ر ا هم امضا کن.
🔸برگه را گرفت و امضا کرد. کنارش نوشت: #سید مهدی زین الدین.
🔹نگاهی بهت زده به امضا و نوشته زیرش انداختم و با تعجب پرسیدم: چی نوشتی آقا مهدی؟ تو که سید نبودی.
🔸 گفت اینجا مقام سیادت هم به من دادهاند. از خواب پریدم. موج صدای آقا مهدی هنوز توی گوشم هست:
سلام، من در جمع شما هستم.»
📚 تنها زیر باران
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_مهدی_زین_الدین
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سبک_زندگی_مؤثرتر_از_آگاهی_و_ایمان 6⃣ #استاد_پناهیان 🔻 🔹دو راه عمده برای تقویت ایمان و محبت: ۱. راه
#سبک_زندگی_مؤثرتر_از_آگاهی_و_ایمان 7⃣
#استاد_پناهیان 🔻
🔹دو راه عمده برای تقویت ایمان و محبت: ۱. راه آگاهی و اندیشه ۲. راه عمل
🔹علی(ع): تا وقتی طرز لباسپوشیدن و غذاخوردن شما مثل دشمنانتان نشود سعادتمندید!
🔹صهیونیستها: هر دینی میخواهی داشته باش، فقط سبک زندگیات را از ما بگیر! آنوقت بردۀ ما خواهی شد!
____
⭕️ روزی خواهد رسید که هرکسی دنبال تحصیل علم در هر رشتهای باشد، اگر مردم «رفتار غلطی» از او ببینند، به او میگویند: «مگر تو نمیخواهی باسواد بشوی؟ این چه رفتاری است؟! این چه طرز لباس پوشیدن است؟ این چه مُدل مویی است؟ این رفتارهایت، هَوسی شده است! آدمِ هوسران که دانشمند نمیشود!» این حرف را بیدینهای جامعه میگویند نه فقط دیندارها!
⭕️ آنوقت خود دانشمندان از بدحجابی در دانشگاهها جلوگیری میکنند و میگویند: «اینجا محل علم و دانش است! در محیط علمی که نمیشود هرزگی کرد؛ این مانع رشد علمی است» اگر باسواد بشویم و رشد کنیم، به اینجا خواهیم رسید. ولی الان به حجاب که میرسیم میگوییم: «ارزشهای اسلامی را رعایت کنید!» این یعنی: ما که نمیفهمیم حجاب به چه دردی میخورد ولی بههرحال باید رعایت کنیم!
⭕️ رفتار، قدرت تفکر تو را سامان میدهد و گرایشهای تو را تنظیم میکند. صهیونیستها این موضوع (اهمیت رفتار و سبک زندگی) را خیلی خوب فهمیدهاند، لذا میگویند: فکر و ایمان و دین شما مهم نیست؛ هر کسی را میخواهید بپرستید، به هر پیامبری که میخواهید معتقد باشید، هر دین و ایمانی که میخواهید داشته باشید! فقط سبک زندگیتان را بگذارید ما تنظیم کنیم، آنوقت بردۀ ما خواهید شد!
⭕️ الان صهیونیستها زیاد به جهانبینی مردم کاری ندارند، بلکه به رفتار و سبک زندگیِ آنها کار دارند! میگویند: این ساندویچها را بخورید، این موسیقیها را گوش دهید، این لباسها را بپوشید... آنها روی سبک رفتار، لباسپوشیدن، مدل مو و... برنامهریزی میکنند آنوقت میگویند: «دین آزاد است!» چرا؟ چون دیگر از دین احساس خطر نمیکنند.
⭕️ امیرالمؤمنین(ع) میفرمود: تا وقتی که لباس و طرز غذاخوردنِ شما شبیه دشمنان نشود، سعادتمند خواهید بود. (لَا تَزَالُ هَذِهِ الْأُمَّةُ بِخَيْرٍ مَا لَمْ يَلْبَسُوا لِبَاسَ الْعَجَمِ وَ يَطْعَمُوا أَطْعِمَةَ الْعَجَمِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ ضَرَبَهُمُ اللَّهُ بِالذُّل؛ محاسن/2/410) آن کسانی که میخواهند شما را نابود کنند، اگر سبک غذاخوردن و لباسپوشیدن شما را عوض کردند، بیچاره هستید!
⭕️ الان در غرب، یک نهضتی راه افتاده است دربارۀ «لزوم کنترل رفتار»؛ اما این نهضت هنوز به ایران اسلامی نرسیده است، چرا؟ چون این حرفِ دین هم هست! آن کسانی که بهعنوان کارگزار و مدیران میانی، کشور را اداره میکنند، کِی میخواهند این فریفتگی به فکر و فرهنگ صهیونیستها را از دست بدهند؟ کِی میخواهند بفهمند که دین، عقلانی است؟! حتی بسیاری از تجربیات علوم تجربی هم دین(گزارههای دینی) را تأیید میکند. لااقل بر اساس همین دانش تجربی عمل کنید! امروزه دانش تجربی نشان میدهد که نوعِ رفتار و سبک زندگی مهم است.
⭕️ متاسفانه در آموزشهای دینی ما هم، این جانیفتاده است، الان کسی که میخواهد آموزش دینی بدهد، معمولاً سراغ جهانبینی و ایمان و بحثهای کلامی و اعتقادی میرود نه سراغ اصلاحِ رفتار!
⭕️ دربارۀ آثار رفتار بر گرایشها و اندیشه، روایات مختلفی وجود دارد. مثلاً اینکه امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَر» (نهجالبلاغه/ حکمت409) قلب صفحهای است که چشم روی آن مینویسد. تو بگو «به کجاها نگاه میکنی؟» تا معلوم شود ایمانت چقدر است؟
⭕️ امام صادق(ع) میفرماید: «إِيَّاكُمْ وَ النَّظِرَةَ فَإِنَّهَا تَزْرَعُ فِي الْقَلْبِ الشَّهْوَة» (تحفالعقول/ 305) نگاه خودت را بهصورت هرزه به اینطرف و آنطرف نینداز، نگاه در قلبِ تو شهوت تولید میکند. (نه اینکه چون تو شهوتران هستی، نگاه میکنی!)
⭕️ امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: از بیکاری، هوسرانی در میآید «مِنَ الْفَرَاغِ تَكُونُ الصَّبْوَةُ» (غررالحکم/9251) و ما بهصورت سازمانی در کشورمان حدود 4سال به اسم «دبیرستان» جوان را بیکار نگه میداریم؛ درحالیکه این سن، سنّ کار و خستهشدن بدن و فکر-بهصورت توأمان- است. ما به جوانان این مملکت خیانت میکنیم که میگوییم «کار نکن، فقط میخواهیم با داده(اطلاعات) حافظۀ تو را پُر کنیم!» ما بهصورت سازمانی، فساد را در جامعه رواج میدهیم.
⭕️ کسی که کار میکند، بهتر میفهمد. البته کاری که جوان دبیرستانی بخواهد از آن پول در بیاورد، شاید پیدا نشود اما کاری که نخواهد از آن پول در بیاورد، خیلی فراوان است! اصلاً «کار» باید ناموس دبیرستان باشد. دبیرستانی که در کنار تحصیل، بچهها را به کار و فعالیت وادار نمیکند، در واقع دارد برای مملکت فساد میآورد!
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰خوابی که خبر از شهادت مهدی را داد 🔸دو روز مانده به #شهادت مهدی مادر بزرگش خوابی می بیند. وی در این
2⃣0⃣3⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
📿مادر شهید:
🍁 از بچگی فردی #خاص بود و هیچ وقت گریه نمیکرد، طوری بود که من گمان کردم مشکلی دارد که گریه نمیکند اما دیدم نه، او فقط #لبخند میزند. خیلی زود راه افتاد و اولین کلامی که به زبان آورد «شهیدم کن» بود طوری که مادربزرگش تعجب میکرد که زبانش با این کلمه باز شده است.
🍁از پولش چیزی برای خود پسانداز نمیکرد و همیشه آن را به دیگران #کمک میکرد و با #شهید_ابراهیم_هادی ارتباط عاطفی زیادی داشت.
🍁هر كسي با هر منش و رفتاري اگر با او ارتباط برقرار مي كرد، با او #رفيق مي شد. مهدي مي گفت كه شايد اين رفتار و اين اخلاق من #تأثير خودش را بگذارد و از راه اشتباهي كه انتخاب كرده اند برگردند. مهدي در #عمل جذب حداكثري داشت.
🍁او پای ثابت مکتب آیت الله حق شناس بود، یه روز به همراه تعدادی از دوستانش به دیدن آیتالله #حقشناس رفته بودند که آیتالله از بین دوستانش، فقط به مهدی یک #دستمال داده و گفته بود اشکهایی😭 که برای امام حسین (ع) میریزی را با این دستمال پاک کن و آن را نگهدار تا در کفنت بگذارند.
🍁در يك جلسه كه مهدي در محضر استاد ميرود، آيتالله حقشناس تا او را ميبيند به #گريه ميافتد. دوستانش تعجب ميكنند كه چرا استاد گريه ميكند و چه رازي بين او و مهدي وجود دارد؟ و هيچكسي نميدانست كه مرد خدا در چهره آفتاب سوخته شاگردش، نور #شهادت را ميبيند. مهدي همه راز و نيازش با امام حسين(ع) بود.
🍁مهدی همیشه به جز روزهای عید لباس مشکی⚫️ به تن داشت و معتقد بود که بعد از مصیبت #حضرت_زینب (س) باید همیشه عزادار بود، در آخر نیز به توصیه خودش تربت #کربلا و دستمال اشکش را در کفنش گذاشتند.
راوی:مادر شهید
#شهید_مهدی_عزیزی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 9⃣1⃣#قسمت_نوزدهم 💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پا
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
0⃣2⃣#قسمت_بیستم
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از #مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
💢 بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما #وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش #داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
💢 رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک #ارباً_ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد #لبیک_یا_حسین شلیک کرد.
💠 در #انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار میکنی؟»
💢 تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است.
با انگشتش خط #خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ #صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.
💠 فهمید چقدر ترسیدهام، به رزمندهای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید :«داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.»
💢 خون #غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟»
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم #امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!»
💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار #موصل حراجشون کردن!»
💢دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد.
اگر دست داعش به #آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل!
💢 صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ #اماننامه داعش را با داد و بیداد میداد :«این بیشرفها فقط میخوان #مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!»
💠 شاید میترسید عمو خیال #تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! #حاج_قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟»
💢اصلاً فرصت نمیداد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!»
💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه #مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!»
💢 عمو تکیهاش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت #وعده داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!»
💠 ولی حتی شنیدن نام اماننامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد.
چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته #خدا را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh