eitaa logo
شعر هیأت
10.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
171 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌‌السلام 🔹بهارتر🔹 ای از بَهار، باغ نگاهت بَهارتر از فرش، عرش در قدمت خاکسارتر شبنم ز پاکی تو، به گلبرگ‌ها نوشت گل پیش روی توست ز هر خار، خوارتر باران کرَم نمود و ترنّم‌کنان سرود کز هرچه ابر، دست تو گوهر نثارتر... شهر مدینه با فقرا جمله واقف‌اند آن شهر کس نداشت ز تو سفره‌دارتر ایّوب دید صبر تو، بی‌صبر گشت و گفت چشم فلک ندیده ز تو بردبارتر نامت حَسن، و لیک به هر حُسن، اَحسَنی ناورده دست صُنع، ز تو شاهکارتر بودی لبالب از غم و درد نهان، و لیک آیینه‌ای نبود ز تو بی‌غبارتر باشد یکی، قیام حسین و قعود تو گشتی پیاده تا که شود او سوارتر... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/383@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ماه خدا🔹 گل‌خنده‌ای که مهر به ماه خدا کند از پای روز، حلقۀ شب را جدا کند بر شانۀ سپیده‌ترین صبح بی‌غروب خورشید، آبشارِ طلایی رها کند میلاد مجتبی‌ست که اعجاز مقدمش با باغ، آن کند که نسیم صبا کند آمد که با فروغ شب‌افروز روی خویش هر سو دری به خانۀ خورشید وا کند شب را به یمن مقدم او صبح کرده است هرکس چو ماه، در دل شب‌ها دعا کند امشب که باغ خاطره‌ات را به یک نسیم غرق شکوفه، لعلِ لب مجتبی کند چون آسمان عاطفه، باران اشک باش! تا گلشنِ ضمیرِ تو را با صفا کند چشم ستاره باش و به دامان شب ببار! تا دردِ سینه‌سوزِ غمت را دوا کند بیگانه با تبسّمی! این فصل را بخند! تا باغ را به خنده لبت آشنا کند گل‌واژۀ نگاهِ تو در روح زردِ باغ جشن بهارگونه‌شدن را به پا کند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/386@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹سحرهای اشتیاق🔹 این خانواده آینه‌های خدایی‌اند در انتهای جادۀ بی‌انتهایی‌اند خیل ملک مقابلشان سجده می‌کنند این‌ها خدا نی‌اند ولیکن خدایی‌اند هرکس که می‌رسد سر اطعام می‌برند فرقی نمی‌کند که فقیران کجایی‌اند یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز این‌ها همان مقدمۀ آشنایی‌اند... سوگند می‌خوریم که پروانه زاده‌ایم همسایۀ قدیمی این خانواده‌ایم تو آسمان جودی و ما یا کریم تو پرواز می‌کند دل ما تا حریم تو احساس می‌کنم به تو نزدیک می‌شوم وقتی که می‌وزد سر راهم نسیم تو وقت کرامت است که از راه آمده‌ست آن آشنای کوچه‌نشین قدیم تو... سوگند می‌دهیم خدا را در این سحر بر پینه‌های رحمت دست کریم تو ما را همیشه سائل دست شما کند ما را به زیر پای شما خاک پا کند... ای در هوای پاک نگاهت سلام‌ها نامت نداشت سابقه‌ای بین نام‌ها ای سبزی بهار خدا سیر می‌شوند از عطر سفره‌های حضورت مشام‌ها... در کوچه‌ات کسی به کسی جا نمی‌دهد مکثی نما به شوق چنین ازدحام‌ها سائل شدن کنار نگاه تو واجب است وقتی گدا به چشم تو دارد مقام‌ها تو سفره‌دار شهر خدا، ما گدای تو مثل کبوتریم و اسیر هوای تو آن‌کس که پیش پای شما خم نمی‌شود در خانۀ فرشته هم آدم نمی‌شود آقای من بدون توسل به نام تو حالی برای توبه فراهم نمی‌شود دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر چیزی که از بزرگی‌تان کم نمی‌شود آرامش تو باعث طوفان کربلاست بی‌صلح تو قیام مُحَرم نمی‌شود... تا کربلا رسید صدای سکوت تو این قیل و قال‌ها به فدای سکوت تو ای از هزار حاتم طائی کریم‌تر لطف تو از تمام کریمان قدیم‌تر... تو ابتدای نسل طهورای کوثری هرکس حسودتر به تو باشد عقیم‌تر در این مسیر رو به خدایی ندیده‌ایم از رد پای گیوۀ تو مستقیم‌تر در کربلا به آینه‌ات سنگ می‌زنند هرکس شبیه‌تر به تو جرمش عظیم‌تر آقا تو در کلام خلاصه نمی‌شوی در حضرت و امام خلاصه نمی‌شوی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1442@ShereHeyat
علیه‌السلام علیه‌السلام 🔹خطبه🔹 قلم چو کوه دماوند سخت و سنگین‌بار ورق کبوتر آتش گرفته‌ای تب‌دار زمانِ از تو نوشتن ورق کند پرواز زمانِ از تو سرودن قلم شود الوار زبان به مدح تو واکردن آنچنان سخت است که بین جمع کند یل به ضعف خود اقرار تو آنچنان که تویی روبروی آینه باش نه در مقابل این پای تا به سر زنگار کرامت تو به هر بیت، بیت خواهد داد مراست در پی هر یک، هزار استغفار.. روایتی‌ست شریف از کتاب القطره که قطره‌ای‌ست ز دریا و وصف توست بحار که بَر نِشاند تو را جای خویش بر منبر امیر قصر کلام و عمارت گفتار امام خطبه طلب کرد خطبه‌ای از تو ولیِّ راز طلب کرد سِرّی از اسرار تو بر بلندی کوه تواضع و تسلیم شبیه فاطمه در مشی و قول و حلم و وقار کسی ندیده چنین ماهتاب بر منبر کسی ندیده چنین آفتاب در انظار زبان به خطبه گشودی و مرتضی مدهوش شبیه عاشق و معشوق لحظۀ دیدار پس از ثنای الهی و نعت مصطفوی چه گوید آن‌که علی راست تاج ایل و تبار؟ علی‌ست باب الهی علی‌ست حصن حصین علی‌ست پرسش اول علی‌ست آخر کار موالیان علی مؤمن‌اند و گوهر قدر و منکران علی کافرند و بی‌مقدار چنان مدیح علی از زبان پاک حسن نشست بر دل کروبیان عرش‌سوار که مرتضی به تو بر زد صلا: «بِنَفسی اَنت» فدای لفظ تو جان نبی بگیر قرار فدای تو پدر و مادرم که فضل تو را هزار لوح و مُجَلّد نیاورد به شمار ثنای حُسن تو گفتن بهشت شاعرهاست ثنای حُسن تو گفته‌ست حیدر کرار 📝 🌐shereheyat.ir/node/5293@ShereHeyat
نقّاره می‌زنند... چه شوری به‌پا شده‌ست؟ نقّاره می‌زنند... که حاجت‌روا شده‌ست؟ نقاره می‌زنند... نوای جنون کیست؟ بر سنگ‌فرش صحن حرم خطّ خون کیست؟ آهنگ دیگری‌ست که نقّاره می‌زند خون کبوتری‌ست که فوّاره می‌زند هنگامۀ تقرب حبل‌الورید شد آن‌کس که داشت نذر شهادت شهید شد آمد حرم، رضای رضا را گرفت و رفت در دم برات کرب‌وبلا را گرفت و رفت ای تشنه‌لب شهید! زیارت قبول، مرد! دیدی تو را چگونه شهادت قبول کرد؟ عشاق دوست، غسل زیارت به خون کنند سرمست عطر یار، هوای جنون کنند چاقوی کفر در کف تکفیر برق زد جادوی غرب، شعله به دامان شرق زد گر ابن ملجمی به مرادی رسد چه باک؟ حاشا که اوفتد علم «یا علی» به خاک حاشا که دست تفرقه مسحورمان کند از گرد آفتاب حرم دورمان کند هم‌سنگریم و همدم و همراه و هم‌قسم آری به خون فاطمیون حرم قسم 📝 @ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار شاعران و اساتید ادبیات فارسی منتشر شد. ۱۴۰۲/۱/۱۶ 🏷 و اساتید ادبیات فارسی 💻 Farsi.Khamenei.ir
علیه‌‌السلام 🔹كریم‌ترین كریم‌ها🔹 با ذكر یا كریم همه یاكریم‌ها خواندند با تو یا علی و یا عظیم‌ها تا بوده‌ام همیشه فقیر تو بوده‌ام باشد حكایت من و تو از قدیم‌ها باید تمام مردم دنیا گدا شوند وقتی تویی كریم‌ترین كریم‌ها هم سرخوش‌اند از کلماتت فقیه‌ها هم جرعه‌نوش بادهٔ فضلت حكیم‌ها هم زنده‌اند از دم گرمت مسیح‌ها هم در تكلم‌اند به لطفت كلیم‌ها ای حاء و سین و نون شما ریشهٔ حسین ای مقصد خدا ز الف لام میم‌ها... حتی نوادگان حسن هم حسینی‌اند كرب‌و‌بلاست مرقد عبدالعظیم‌ها ما عاشقان قاسم و عبداللَه توایم بر ما نگاه كن پدر این یتیم‌ها من در بقیع حاجت خود را گرفته‌ام آن گوشه کز نگاه تو دارد شمیم‌ها 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1444@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹نیمۀ رمضان🔹 یگانه‌ای و نداری شبیه و مانندی که بی‌بدیل‌ترین جلوۀ خداوندی معطل‌اند هزاران فرشته کاسه به دست عسل بیاوری از آن لبی که می‌خندی تمام عرش خدا در طواف گهواره نگاه خیرۀ زهرا به طفلِ دلبندی به نیمۀ رمضان و میان صوت اذان... رطب رسیده به دستان آرزومندی نمی‌شناخت رسول خدا سر از پایش نمی‌رسید به آن لحظۀ خوشایندی نوشته‌اند تو را از بهشت آوردند نوشته‌اند ز عطری که می‌پراکندی لبان فاطمه خندان و چشم مولا اشک نوشته‌اند تو مولود اشک و لبخندی برای خیل غلامان چه خوب مولایی! برای حیدر و زهرا چه خوب فرزندی! گدا که فرق ندارد تو سفره‌ات پهن است درِ امید به روی کسی نمی‌بندی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/377@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹فریاد سکوت 🔹 یک شهر چشیده همه طعم رطبش را دیدند یتیمان عرب تاب و تبش را از بخشش دستان کریمش چه بگویم خورشید گرفته‌ست از او نان شبش را نان و نمک سفرۀ او چشم‌به‌راه‌اند تا باز کند لحظۀ افطار لبش را آن‌قدر کریمانه کرم کرده که سائل یک عمر نهان داشته دست طلبش را دریای کرم جوهر توصیف ندارد با این قلم گنگ چگونه لقبش را...؟ او مرد قیام است که در اوج سکوتش با صلح نشان داده به عالم غضبش را 📝 @ShereHeyat
تو مهر تمام و ماه کامل بودی با هرکه دلی داشته همدل بودی آن‌قدر که هرچه داشتی بی‌منت بخشیدی و شرمندۀ سائل بودی 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تکیه بر کعبه بزن🔹 جمعه‌ها طبع من احساس تغزل دارد ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد بی‌تو چندی‌ست که در کار زمین حیرانم مانده‌ام بی‌تو چرا باغچه‌‌ام گل دارد شاید این باغچه دَه قرن به استقبالت فرش گسترده و در دست گلایل دارد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده، زمین شوق تکامل دارد جمکران نقطۀ امید جهان شد که در آن هرچه دل، سمت خدا دست توسل دارد هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/176@ShereHeyat
🔹ماه تسبیح🔹 همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم فرصتی هست که ما را شده توفیق، رفیق نگر این دیدهٔ خودبین به خدا بگشاییم وقت آن است که بر روی خود از روی خلوص دری از رحمت حق را به دعا بگشاییم شسته با خون جگر، گردِ گناه از رخ دل روی آیینه به آیین صفا بگشاییم پای‌بند هوس و غفلت و شهوت تا چند خیز کز پای خود این سلسله را بگشاییم ماه تسبیح بُوَد بلکه به سر پنجهٔ ذکر در بر نفس دگر مشت ریا بگشاییم دیده یادآور داغ است بیا از دل خود عقده با یاد امام و شهدا بگشاییم... 📝 🌐shereheyat.ir/node/359@ShereHeyat
شعر هیأت
🎥 فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار شاعران و اساتید ادبیات فارسی منتشر شد. ۱۴۰۲/۱/۱۶ 🏷 #دیدار_ش
💠 مرحبا بناصرِنا «نصرت اولیای الهی با شعر» 🔹پیامبران برای برپایی جامعه‌ای دین‌محور، تلاش‌های بسیاری کردند و مشقت‌های فراوانی را متحمل شدند. در این مسیر پرفراز و نشیب، همواره جان‌های زلالی به ایشان می‌پیوستند که با تبلیغ آموزه‌های دینی بین عموم، زبان گویای انبیا می‌شدند و از بذل جان، مال و آبروی خود واهمه‌ای نداشتند. برای تحقق حکومت الهی حضور چنین یاورانی ضروری است و رهبران بدون حمایت این‌گونه افراد، در حیطۀ وسیع، کاری از پیش نمی‌بردند. هرجا اصحاب حق وظیفۀ خود را در قبال «حمایت همه‌جانبه از ولی خدا» به درستی انجام داده‌اند، حق در نهایت به پیروزی رسیده و از طرف دیگر، عدم درک اهمیت این موضوع، اولیای الهی را در طول تاریخ دچار رنج‌های فراوانی کرده است. بدون شک «نصرت ولی» محوری‌ترین مسأله برای تحقق حکومتی معنوی است. 🔸ناصران در حقیقت حلقۀ اتصال مردم به رهبر جامعه هستند که هرچه این حلقه‌ها بیشتر باشد، زنجیرۀ بیشتری از مردم را می‌تواند به اندیشۀ ولی خدا متصل کند و این کثرت نفرات، از معیارهای اساسی تثبیت حکومت دینی است. در دوران نبیّ مکرّم اسلام(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) تعداد این حلقه‌های میانی در حدّی بود که با تبلیغ شریعت احمدی و تحمل انواع شکنجه‌ها توانستند جمع کثیری از مردم را به سمت آیین محمّدی سوق دهند، تا جایی که گسترش زنجیرۀ هم‌فکران پیامبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در نهایت به تشکیل حکومت اسلامی انجامید. خلاف این را در دوران امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مشاهده می‌کنیم که حمایت تنها چند نفر مانند مقداد، ابوذر، سلمان و عمار، نتوانست حضرت را در بازپس‌گیری حقّ غصب شدۀ خود به نتیجه برساند، چرا که جوّ عمومی یا در مخالفت با حضرت بود یا در سکوت به سر می‌برد و با حمایت این تعداد کم ممکن نبود فضا را به نفع حضرت تغییر داد. برای رساندن جامعه به یک خرد جمعی در حمایت از ولی خدا، نیاز است تا «نصرت جمعی» شکل گیرد و با نصرت فردی و حمایت تعدادی محدود، نمی‌توان کاری از پیش برد. 🔹شعر یکی از بهترین ابزارها برای تحقق این امر است و شاعران یکی از تأثیرگذار‌ترین طیف‌ها، برای این فرهنگ‌سازی عمومی هستند. قدرت تلفیق منطق و احساس و ارائه مفاهیم دینی در قالبی جذاب، موهبتی است که خداوند متعال به شاعران مذهبی ارزانی داشته است تا بتوانند نبض جامعه را در دست گرفته و افکار مردم را سمت و سو بخشند. مردمی که نوع جبهه‌گیری‌شان مخصوصا در مواقع حساس، نقشی تعیین کننده دارد و اشتباهشان اثرات جبران‌ناپذیری را بر جا می‌گذارد. زدودن غبار جهل از فضای عمومی را باید یکی از والاترین جنبه‌های نصرت دانست که شاعران سهم عظیمی در این امر حیاتی دارند. شعری که در تقابل با دشمن نقش شمشیر یا سپر را ایفا کند، یکی از نمونه‌های آشکار یاری ولی است. 🔸نه فقط شعر، بلکه هر عملی که مواضع دشمن را هدف گرفته باشد یاری ولی امر است و عملی که در این راستا حرکت نکند، داخل این دایره قرار نمی‌گیرد؛ هرچند به خودی خود ثواب بسیاری داشته باشد. می‌توان ادعا کرد حتی اعمالی مانند نماز و روزه، به نوعی مقدمات و اسباب ایجاد روحیه نصرت هستند و درجۀ ایمان افراد را بر اساس میزان حرکت در مسیر نصرت می‌سنجند. امام مجتبی(علیه‌السلام) مراتب بهشت را بر همین اساس به سه جایگاه تقسیم ‌کرده‌اند: «مَن أَحَبَّنَا بِقلبِهِ وَ نَصَرَنَا بِيَدِهِ وَ لِسانِهِ فَهُوَ مَعَنَا فِي الْغُرفَةِ الَّتي نَحنُ فِيهَا وَ مَن أَحَبَّنَا بِقَلبِهِ وَ نَصَرَنَا بِلِسانِهِ فَهُوَ دُونَ ذَلِكَ بِدَرَجَةٍ وَ مَن أَحَبَّنَا بِقَلبِهِ وَ كَفَّ بِيَدِهِ وَ لِسانِهِ‌ فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ؛ هر کس ما را با قلبش دوست بدارد و در عمل و با زبان یاری کند، او در غرفه‌های بهشتی که ما در آن ساکنیم با ما خواهد بود و هر کس ما را با قلبش دوست بدارد و فقط با زبان یاری کند پس او در بهشت یک درجه پایین‌تر از مقام ما جای دارد و هر کس ما را با قلب دوست بدارد اما با زبان و در عمل کاری نکند، پس او در بهشت خواهد بود.» (امالی مفید؛ ص۳۳، ح۸) 🔹در باب اَبزار اِبراز نصرت، می‌بینیم که یاری کردن به واسطۀ شعر به حدّی اهمیت دارد که امام رضا(علیه‌السلام) والاترین مرتبۀ حمایت از ولی خدا را برای دعبل خُزاعی قائل شده‌اند و به او فرموده‌اند: «مَرحَباً بِکَ یَا دِعبِلُ مَرحَباً بِناصِرِنا بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ؛ آفرین بر تو ای دعبل! آفرین به کسی که -نه تنها ما را قلبا دوست دارد بلکه- با زبان و در عمل به نصرت و یاری ما آمده است.» (بحار الانوار؛ ج۴۵، ح۱۵، ص۲۵۷) ...
شعر هیأت
💠 مرحبا بناصرِنا «نصرت اولیای الهی با شعر» 🔹پیامبران برای برپایی جامعه‌ای دین‌محور، تلاش‌های بسیار
🔸تعجب اینجاست که دعبل و شاعران سرشناسی مانند کمیت و سیّدحِمیَری، نسبت به اصحاب خاص معصومین(علیهم‌السلام) در جایگاه به مراتب پایین‌تری قرار می‌گرفتند؛ نه در شناخت مبانی اعتقادی مانند آن‌ها بودند،‌ نه در آشنایی با معارف و علوم مختلف دینی تسلط آن‌ها را داشتند و نه در اعمال فردی به پای آن‌ها می‌رسیدند؛ پس چگونه می‌شود که ائمه(علیهم‌السلام) تا این حد جایگاه شاعران را رفیع جلوه می‌دهند و در مورد آن‌ها از تعابیری استفاده می‌کنند که حتی بعضا نسبت به اصحاب خاصشان استفاده نکرده‌اند؟ علت این امر در میزان تأثیرگذاری کار فرهنگی آن‌ها است. شعرا با برانگیختن عاطفۀ عامۀ مردم می‌توانند جوّ عمومی جامعه را هدایت کنند، کاری که حتی از عهده اصحاب خاص حضرات معصومین(علیهم‌السلام) نیز بر نمی‌آمد. 🔹در مورد شعر کمیت گفته‌اند که اگر کسی قصیدۀ بائیه او در مدح بنی‌هاشم را حفظ نمی‌کرد، اصلا شیعه نبود.(الدرجات الرفیعة، ص۵۶۷) او بخاطر اشعار بسیاری که در حمایت از خاندان پیامبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) سروده بود، عمر خود را در حال فرار از حکّام جور گذراند و در نهایت در این راه به شهادت رسید.(خزانة الأدب و لب لباب لسان العرب؛ ج۱، ص۱۴۷) سیّدحِمیَری با زبان سهل و ممتنع و همه‌فهمش، بالغ بر دو هزار و سیصد قصیده در مدح بنی‌هاشم سرود و بین مردم منتشر کرد. (اغانی؛ ج۷، ص۲۳۶) در مورد او گفته‌اند هیچ روایتی در فضیلت علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) نقل نشده مگر این‌که سیّد آن را به شعر درآورده است. (الغدیر؛ ج۲، ص۳۴۷) و دعبل که شعرش در مدح علی بن موسی الرضا(علیهماالسلام) آنچنان بر سر زبان‌ها افتاد که حتی دزد قافله نیز آن را از حفظ می‌خواند.(عيون أخبار الرضا عليه‌السلام؛ ج۲، ص۲۶۳، ح۳۴) او می‌گفت: «چهل سال است كه چوبۀ دارم را بر شانه حمل می‌کنم اما كسى را نمى‌‏يابم كه مرا بر آن چوبه، به دار كشد.» (اغانی؛ ج۲۰، ص۱۳۱) که در نهایت آرزویش محقق شد و در این راه به شهادت رسید. برای همین ظرفیت جریان‌سازی است که امام رضا(علیه‌السلام) در ادامۀ روایت به دعبل می‌فرمایند، تا جایی که می‌تواند این مسیر را ادامه دهد و در آن کوتاهی نکند: «فَلَا تُقَصِّرْ عَن نَصرِنَا مَا اسْتَطَعْتَ...» 🔹امروز هم که ولی فقیه هدایت جامعه اسلامی را بر عهده دارد، نبرد همان نبرد است و نصرت همان نصرت. همان کسانی که فریب «هنر برای هنر» را به ما القاء کرده‌اند، از هنر برای نشر اباطیل خود بهرۀ فراوان برده‌اند. دادن جواب منطقی و تبیین عقلانی به جای خود، اما هنر را باید با هنر پاسخ داد. در برابر سونامی رسانه‌ای غرب، وظیفه‌ای که بر دوش صاحبان اندیشه و هنر گذاشته شده بسیار سنگین‌تر از دیگران است. شاعران این توانایی را دارند تا فضای عمومی را در جهت رسیدن به یک خِرَد جمعی هدایت کنند و مرد میدان فرهنگ باشند. آن‌ها موظف‌اند بر پایه تحلیل صحیح از حوادث، به تبیین حقایق بپردازند و دریافت‌های خود را در قالب هنری عرضه کنند. 🔸«این یک معیار است؛ حقیقتی را که درک می‌کنید، آن را تبیین کنید. کسی انتظار ندارد بر خلاف آنچه که می‌فهمید حرف بزنید. نه، آنچه را که می‌فهمید، بگویید. البته برای این‌که آنچه می‌فهمید درست و صواب باشد، باید تلاش و مجاهدت کنید؛ چون در حوادثِ فتنه‌‌‌‌‌‌‌گون، شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم و مدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است. اگر بنا باشد یک شاعر هم مثل دیگران گول بخورد، فریب بخورد و بی‌بصیرتی به سراغش بیاید، این خیلی دون شأن یک انسان هنری و یک انسان فرهنگی است. پس باید حقیقت را فهمید؛ بعد هم باید همان حقیقت را تبلیغ کرد.» (بخشی از بیانات رهبری در دیدار با جمعی از شعرا ۱۳۸۸/۶/۱۴) 🔹سکوت کردن، دیر اقدام کردن، به دوش یکدیگر انداختن، نه با این طرف و نه با آن طرف بودن، هم با این طرف و هم با آن‌طرف بودن و مسامحه‌هایی از این دست، باعث می‌شود جامعه از حرکت در نقطۀ مقابل هجمه‌های فرهنگی غرب عقب بماند که این رکود و ایستایی، جریان فرهنگی کشور را به مرداب خطرناکی تبدیل می‌کند. همواره باید در مسیری سیر کرد که در آن نام نامی «الله» می‌درخشد نه مسیری که شیطان بر آن سایه انداخته است. در این راه نور، نباید از هیچ نصرتی دریغ کرد که اگر این‌گونه باشد، خداوند نیز به یاری مؤمنین خواهد آمد «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقدَامَكُمْ». (سورۀ محمد، آیۀ۷) ✍🏻 @ShereHeyat
💠 (علیه‌السلام) «إِذَا رَقَّ أَحَدُكُمْ فَلْيَدْعُ فَإِنَّ الْقَلْبَ لَا يَرِقُّ حَتَّى يَخْلُصَ» هنگامی که دلتان شکست دعا کنید، زیرا دل تا صاف و خالص نشود، نمی‌شکند. 📗 الكافی، ج۲، ص۴۷۷ 🔹هرگاه دلت شکست...🔹 سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا تحصیل امید و آبرو کن به دعا دل‌های شکسته چشمۀ رحمت اوست هرگاه دلت شکست رو کن به دعا 📝 @ShereHeyat
🔹الهی العفو🔹 بر عفو بی‌حسابت این نکته‌ام گواه است گفتی که یأس از من بالاترین گناه است من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم تنها تویی پناهم «لا تَقنَطُوا» گواه است هرگز نمی‌پسندی در بر رویم ببندی آخر کجا گریزد عبدی که بی‌پناه است در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم مویم شده سفید و پرونده‌ام سیاه است بازآمدم به سویت برگشته‌ام به کویت این بندۀ فراری محتاج یک نگاه است من عهد خود شکستم من راه خویش بستم ور نه به جانب تو هر سو هزار راه است یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است یک لحظه بی‌تو بودن یک‌عمر اشتباه است یک یا اِلهی اَلْعَفو جبرانِ جُرمِ یک عمر یک شام قدر با تو بِهْ از هزار ماه است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1438@ShereHeyat
🔹یا مفتّح الابواب🔹 روزه‌هایم اگرچه معیوب است رمضان است و حال من خوب است رمضان است و من زلالم باز صاحب روزی حلالم باز می‌زند موج بی‌کران در من پهنه در پهنه آسمان در من چشم‌هایم ندیدنی را دید رمضان است و من پر از خورشید الفتی پاک با سحر دارم تشنهٔ لحظه‌های افطارم رمضان است و گفتنم هوس است «راز از تو شنفتنم هوس است» از تو ای با من آشنا! از تو از تو ای مهربان خدا! از تو ای خدایی که جود آوردی از عدم در وجود آوردی ای خدایی که هستی‌ام دادی حرمت حق‌پرستی‌ام دادی ای سؤالِ مرا همیشه جواب ای سبب! ای مسبِّب! ای اسباب! پیش پایم همیشه روشن باش با توام من، تو نیز با من باش در نگاهم، گناه می‌جوشد تو نپوشی کسی نمی‌پوشد با من ای مهربان، مدارا کن گره از کار بسته‌ام وا کن... رمضان است و ماه نیمهٔ بدر شب تقسیم زندگی، شب قدر شب قدر است و من همان تنها دورم از هی‌هی و هیاهوها نیست قرآن برابرم امشب دست مولاست بر سرم امشب ای خدای بزرگ بنده‌نواز خالق لحظه‌های راز و نیاز می‌چکد شور تو در آوایم می‌زنی موج در دعاهایم شب قدر است و می‌کنی تقسیم برسان سهم دوستان یتیم سهم من چیست؟ بندگی کردن پاک و پاکیزه زندگی کردن بار من ای یگانه سنگین است سبُکم کن که سهمِ من این است شب اِحیا تو با منی، آری من بخوابم اگر، تو بیداری لطف داری به دست کوتاهم می‌دهی آنچه را که می‌خواهم ای خدا ای خدای پنهان، فاش هم در اینجا تو را ببینم کاش تا بمیرم زلال و دل‌بیدار مرگ من را به ‌دست من بسپار بسپارش به من به آگاهی تا بمیرم چنان که می‌خواهی بعد یک عمر خون دل خوردن مطّلع کن مرا شب مردن ای خدا، ای خدای نومیدان زندهٔ تا همیشه جاویدان ای سزاوار گریه و خنده مهربانِ هماره بخشنده پاکبازم اگرچه گم‌راهم از تو غیر از تو را نمی‌خواهم بار تشویش از دلم بردار وَ قِنا ربّنا عذاب النّار شب قدر است و من چنین بی‌تاب اِفتَتِح یا مفتّح الابواب... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/405@ShereHeyat
🔹خانه‌تکانی🔹 تشنه‌ام این رمضان تشنه‌تر از هر رمضانی شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی لیلةالقدر عزیزی‌ست بیا دل بتکانیم راستی روزه مگر چیست؟ همین خانه‌تکانی ماه کنعان! ندهد سلطنت مصر فریبت تو چرا مثل پدر نیستی ای یوسف ثانی؟ نیست تقصیر عصا، معجزۀ موسوی‌ات نیست کاش می‌شد که شعیبت بپذیرد به شبانی بی‌نشانان زمین، زنده‌به‌گوران زمانیم همه همسایۀ مرگیم، همین است نشانی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2683@ShereHeyat
🔹دستان خالی🔹 چشیدم در حریمت طعم عشق لایزالی را کشیدم در غل و زنجیر نفس لاابالی را خداوندا به شوق بارش باران الطافت تحمل کرده‌ام این سال‌های خشک‌سالی را زمانه از تو دورم کرده و شیطان فراوان است نمی‌جویم تو را، گم کرده‌ام سیر جلالی را چه شب‌های درازی را که بی یاد تو سر کردم ببخش این سرکشی، این سرخوشی، این بی‌خیالی را برای درد دل کردن در این دنیای وانفسا به غیر تو ندیدم هرچه گشتم این حوالی را چهل سال است بی‌تابانه دنبال تو می‌گردم چگونه شرح باید داد این آشفته‌حالی را.. مرا تنها دو رکعت عشق روزی کن که دلتنگم تداعی کن برایم باز گلبانگ بلالی را رهیده تیر عمرم از کمان و راهی گورم نیاوردم به دست ارزان من این قد هلالی را به سمتت آمدم با کوله‌باری از نبودن‌ها فقط روی سیاه آوردم و دستان خالی را من از دیدار عزرائیل و از محشر نمی‌ترسم که دارم بر سر خود سایۀ مولی‌الموالی را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5294@ShereHeyat
🔹آدمی دگر🔹 نمانده هیچ به‌جز آهِ سرد و چشمِ تر از من کجاست در همه عالم کسی غریب‌تر از من؟ کسی غریب‌تر از من کجاست در همه عالم؟ نگاهِ لطفِ تو برگردد ای خدا اگر از من منی که هیچ ندیدم به غیرِ مرحمت از تو تویی که هیچ ندیدی به غیرِ دردسر از من تو بیشتر نگرانِ منی و حسّ من این است نیاز نیست بگویم که آبرو نبر از من... مرا مخواه در اندوه و آه بی تو بمانم توانِ صبر ندارم، مخواه بیشتر از من مرا بخواه که روزی شهیدِ چشمِ تو باشم مرا به نام صدا کن اشاره از تو سر از من مرا بگیر در آغوش، گاهِ هولِ قیامت فرار می‌کند آن روز مادر و پدر از من در این معامله چیزی به غیر اشک ندارم همین چکیدهٔ جانِ مرا بیا بخر از من ببند ساکِ مرا و مسافرِ نجفم کن بساز با نظرِ حیدر آدمی دگر از من 📝 @ShereHeyat
ماه رمضان دیده به ما دوخته است ماهی که چراغ رحمت افروخته است یک شب «شب قدر» است در این ماه، ولی جبرانِ هزار فرصت سوخته است 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شوق سفر🔹 امشب از محراب خون، شوق سفر دارد علی خلوتی خوش با خدا، شب تا سحر دارد علی با خدا نجوای او «فُزْتُ و رَبِّ الکعبه» است در شب قدری که فرصت تا سحر دارد علی... نخل‌های کوفه را یک عمر در ماتم نشاند داغ‌هایی کز مدینه بر جگر دارد علی بازتاب خاطرات آشیانی سوخته‌ست گوشۀ چشمی که بر دیوار و در دارد علی... لاله‌زار سینۀ او چون نسوزد از فراق وقتی از داغ دل زهرا خبر دارد علی... بی‌نوایان عرب، صد کاسه شیر آورده‌اند تا به دست مرحمت یک جرعه بردارد علی با نگاهی می‌نوازد عاشقان خسته را با کدامین اهل دل امشب نظر دارد علی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3897@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹چشم به راه🔹 آن شب که کوفه شاهد ننگی سیاه بود در گریه آسمان و زمین تا پگاه بود... از ناله‌ای شکسته شد آن شب سکوت شهر طفلی گرسنه بود که چشمش به راه بود ای آسمان بگو که در آن صبح فتنه‌خیز دور فلک، اسیر کدام اشتباه بود بخشنده‌ای که داد نگین در رکوع خویش چون شد که سجده‌گاه بر او قتلگاه بود آن عصمت مجسّم حق در تمام عمر جز حرف حق نگفت و همینش گناه بود در کهکشان درد، علی بود و آسمان تنها گواه حیدر کرّار، ماه بود هر چند خسته بود دلش از جفا ولی بیچارگان و خسته‌دلان را پناه بود... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2510@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تمنّا🔹 پس از قرن‌ها فاصله تا علی نشسته‌ست در خانه تنها، علی هنوز از پسِ سالیان سکوت کند در دل چاه نجوا، علی علی کوه درد است... از عمق جان، اگر اهل دردی بگو یاعلی اگر حق‌شناسی علی را شناس علی اَست با حق و حق با علی علی جان زهراست، زین رو نبود جدا یک دم از یاد زهرا، علی حسین و حسن، میوۀ باغشان چه والاست زهرا! چه والا علی تو را چشم و گوش خدا خوانده‌اند چه رازی‌ست در این معمّا؟ علی! خدا با شگفتی تو را آفرید شگفتا از اوجت! شگفتا! علی!.. دل من اسیر تولّای توست نما با اسیرت مدارا علی چه سرّی تو را تا حقیقت رساند؟ به ما هم بیاموز آن را، علی مکن منع ما را ز جود و کرم که ما قطره‌ایم و تو دریا، علی به چشمت از آغاز رنگی نداشت حنای فریبای دنیا، علی... چه تلخ است این گریۀ ما، تو را تو باید کنی گریه بر ما، علی! مگر از دواخانۀ حکمتت کنی درد ما را مداوا، علی که این نسل با هرچه دلواپسی تو را دارد از تو تمنّا، علی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2357@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹لحظه‌های مقدر🔹 در جان به‌جز جوانۀ باور نداشتی ای آن‌که در شکوه، برابر نداشتی رنگی نمی‌گرفت به خود باغ‌ها اگر این‌قدر جلوه‌های معطر نداشتی آری! تو در مقام فنا نیز از خودت جز انتظار فتح مکرر نداشتی مشتاق یاری‌اند تو را آسمانیان باور نمی‌کنیم که یاور نداشتی با من بگو کدام پیمبر کتاب داشت یا خواند حکمتی و تو از بر نداشتی؟! ای آن‌که سر نهاده جهانی به پای تو یک بار هم به بالش پَر سر نداشتی طوری گرفت هُرم تو دست عقیل را انگار غیر عدل، برادر نداشتی آن شب کنار سفرۀ افطارِ دخترت جز شوق لحظه‌های مقدر نداشتی ای زخمیِ تبار نمک‌ناشناس‌ها غیر از نمک ز سفره چرا برنداشتی؟ :: ای دل! خجل مباش که ابیات درخوری در مدح آن حقیقت برتر نداشتی تو پی به راز سورۀ کوثر نبرده‌ای تو غیر چند واژۀ ابتر نداشتی 📝 @ShereHeyat