#ورود_کاروان_به_کربلا
#قصیده
🔹کاروان جاری است در تاریخ🔹
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
همه در حالت سفر از خود
همه بیتاب چون نسیم سحر
همه دلباخته چو پروانه
همه بر پای شمع، خاکستر
پدران از تبار ابراهیم
مادران از قبیلهٔ هاجر
عارفانِ قبیلهٔ عرفات
شاعران عشیرهٔ مشعر..
سروهایی به قامت طوبی
چشمههایی به پاکی کوثر
همرکاب حماسههای عظیم
در گذر از هزار و یک معبر
در دل و جانِ كاروان اکنون
میتپد این نهیب، این باور:
نكند شوكران شود معروف!
نكند نردبان شود منكر!
مرحبا بر سلالهٔ زهرا
هان! «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر»
::
میسزد حُسن مَطلعی دیگر
وقت وصف عقیله شد آخر
در نزولش ز منبر ناقه
خطبهخوانِ حماسه، آن خواهر
شد عصا، شانهٔ علیاكبر
پای عباس، پلهٔ منبر
سرزمین، سرزمین گلها بود
پهنهٔ عشق! وه چه پهناور!
::
شد پدیدار صحنهای دیگر
کشتی نوح بود و موج خطر
ناگهان در هجوم باد خزان
كنده شد برگههایی از دفتر!
کاش دستان باد میشد خشک
کاش میشد گلوی گلها تر!
كیست مردی كه میرود میدان
كه ندارد به جز خودش لشکر؟!
ترسم این داغ شعلهور گردد
مثل آتش که زیر خاکستر...
آه! از زین، روی زمین افتاد
پارهٔ جان احمد و حیدر
و زنی روی تل برای نبی
صحنه را میشود گزارشگر
كه ببین جای بوسههای شما
شده سرشار بوسهٔ خنجر!
میبَرَند از تن عزیز تو جان
میبُرَند از تن حسین تو سر
آن طرف صحنهٔ شگفتی هست
نه! بسی صحنه هست شرمآور
رفته از پای دختران خلخال!
رفته از دست مادران زیور!
::
كاروان میرود به كوفه و شام
کاروان میرود به مرز خطر
كاروان میرود ولی خالیست
جای عباس و قاسم و اكبر
کاروان جاری است در تاریخ
کاروان باقی است تا محشر...
📝 #جواد_محمدزمانی
🌐 shereheyat.ir/node/700
✅ @ShereHeyat
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
این خاک بوی تشنگی و گریه میدهد
گفتند: غاضریه و گفتند: نینواست
دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح
آهسته زیر لب به خودش گفت: کربلاست!
طوفان وزید از وسط دشت، ناگهان
افتاد پرده، دید سرش روی نیزههاست
یحیای اهلبیت در آن روشنای خون
بر روی نیزه دید سر از پیکرش جداست
طوفان وزید، قافله را بُرد با خودش
شمشیر بود و حنجره و دید در مناست
باران تیر بود که میآمد از کمان
بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست
افتاد پرده، دید به تاراج آمدهست
مردی كه فكر غارت انگشتر و عباست
برگشت اسب، از لب گودال قتلگاه
افتاد پرده، دید که در آسمان عزاست
📝 #مریم_سقلاطونی
🌐 shereheyat.ir/node/765
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹فریاد استغاثۀ ما🔹
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین...
در وقت مرگ، چهرۀ ما دیدنیتر است
از اشکهایِ شوق ملاقات با حسین
هنگام غسل دادن ما، روضهخوان بگو:
عالم فدای بیکفن کربلا حسین
با گریه بر غریبی او خاکمان کنید
بر ریگهای داغ، تنش شد رها حسین
وقتی به سمت قبر سرازیر میشویم
مشکلگشای ماست در آن تنگنا حسین
نوکر به اسم و رسم خودش بیعلاقه است
بر سنگ قبر ما بنویسید: «یا حسین»
در گیر و دار محشر و هول و هراس آن
فریاد استغاثۀ ما یکصدا: حسین...
📝 #وحید_قاسمی
🌐 shereheyat.ir/node/4250
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹صفحههای نوکری🔹
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
چشم امید من به دو تا قطره اشک بود
این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن...
فرزند هیأتی مرا زیر پرچمت
از چشم شور مردم بیروضه دور کن
ما مُردهایم بی تو و بی کربلای تو
فکری به حال مردم اهل قبور کن
کردی سفارش آن دو مَلَک را ولی حسین
گاهی هم از کنار مزارم عبور کن
پروندهام پُر است از اعمال بد ولی
تو صفحههای نوکریام را مرور کن
📝 #محسن_ناصحی
🌐 shereheyat.ir/node/4231
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#دوبیتی
🔹آفتاب آل یاسین🔹
شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما و کجا برگشتن تو
ولی نه، مانده از چشمانتظاری
فقط یک ندبه تا برگشتن تو
زلال محض، باران نجابت!
حضور مطلق نور و اجابت!
بیا تا بندبندِ ندبۀ ما
بگیرد رنگ و بوی استجابت!
فراتر از تمام نامهایی
نسیم دلکش الهامهایی
عدالت، عشق، یکرنگی، کرامت
رسولِ بهترین پیغامهایی
تو که درد آشنای اهل دردی
تو که دست کسی را رد نکردی
بگو حالا که دلهامان شکستهست
دلت میآید آیا برنگردی؟
به ما کی میرسد پیغامی از تو
نسیمِ تازۀ الهامی از تو
چرا در ذهن سرد کوچههامان
نمیپیچد طنین گامی از تو؟
کناره پنجره، گلدان خالی
شکوه عشق با دستان خالی
بیا، چشمانتظار میهمان است
صفای سفرهای با نان خالی!
جهانِ ما و دردی سخت سنگین
ستم، نامردمی، غم، دشمنی، کین
بیا از مشرق آدینهای سبز
بتاب، ای آفتابِ آل یاسین!
دل ما و غم سرخ حسینی
دوباره ماتم سرخ حسینی
سوار پرخروش دادگستر!
بیا با پرچم سرخ حسینی
📝 #سیدحبیب_نظاری
🌐 shereheyat.ir/node/526
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#غزل
🔹جانِ عمو...🔹
این سر شبزده، ای کاش به سامان برسد
قصۀ هجر من و ماه به پایان برسد...
حال آن تشنه که با یاد تو سیراب شود
مثل این است که در دشت به باران برسد...
کاش با دیدن تو جان بدهم آقاجان
قبل از آنی که ز هجرت به لبم جان برسد
گر مقدّر شده، آید به سراغم اجلم
سببی ساز که در شام غریبان برسد
و پس از مرگ بیا جانِ عمو لطفی کن
پیکرم تا حرم ساقی عطشان برسد
📝 #محمدعلی_بیابانی
🌐 shereheyat.ir/node/919
✅ @ShereHeyat
#شعر_انتظار
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹کوچههای کنعانی🔹
بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی
اگر قدم بگذاری به چشم بارانی
بیا که بیتو نیامد شبی به چشمم خواب
برای تو چه بگویم از این پریشانی؟
چرا کنم گله از روزهای دلتنگی؟
تو حال و روز دلم را نگفته میدانی!
نه دل بدون تو طاقت میآورد دیگر
نه تو اگر که بیایی همیشه میمانی
چه کرده با دل من داغ، دور از چشمت
چه کرده با دلم این گریههای پنهانی
ببین سراغ تو را هر غروب میگیرم
قدم قدم من از این کوچههای کنعانی
نسیم مژدۀ پیراهن تو را آورد
نسیم آمده با حال و روز بارانی
نسیم آمده با عطر عود و خاکستر
نسیم آمده با نالهای نیستانی
بیا که دختر تو نیست ماندنی بیتو
بیا که کُشت مرا این شب زمستانی!
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/4212
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹داغ جانگداز🔹
به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد
سکوت نقرهای ماه را شکست غم دل
در آن زمان که از آن ماه بیکفن خبر آمد
شکست صخره از این داغ جانگداز و به یادت،
به رود رود عطش با هزار چشم تر آمد
پس از تو هر گل خونیندلی که سر زد از این غم
به سوگ لالهرخان شهید، خونجگر آمد
به طعنه گفت بیابان به سنگ: «شرم نکردی
ز درد آبلهپایی که خسته از سفر آمد؟»
به گریه گفت که: «سنگم ولی شکستهترینم
به راه آن گل زخمی که از پی پدر آمد»
پدر به قافلهسالاری آمد از سر نیزه
ز دست خار بیابان جهان به گریه درآمد
📝 #نغمه_مستشارنظامی
🌐 shereheyat.ir/node/5175
✅ @ShereHeyat
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹پیمان عشق🔹
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم...
قرار من و تو شبی در خرابه
پیِ گنج را کنج ویران بگیرم...
هلا! میروم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
📝 #محمد_رسولی
🌐 shereheyat.ir/node/1689
✅ @ShereHeyat
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹سه آیه🔹
دشمن خرابه را به تو آسان گرفته بود
از من هزار بار ولی جان گرفته بود!
سر بر اطاعت دلِ مجنون نهاده بود
پایم اگر كه راهِ بیابان گرفته بود
حتی توانِ سینه زدن هم نداشتم
این سینه حالِ شامِ غریبان گرفته بود
در پای نیزه عطرِ تلاوت شنیدهام
دستم صفای پارۀ قرآن گرفته بود
پایم شتاب را به صفِ بوتههای خار
از تازیانههای شتابان گرفته بود
اینجا به انتظارِ دلم طعنه میزند
چوبی كه بوسه از لب و دندان گرفته بود
عمرم به قدرِ سورۀ كوثر مجال داشت
آری سه آیه بود كه پایان گرفته بود...
📝 #جواد_محمدزمانی
🌐 shereheyat.ir/node/73
✅ @ShereHeyat
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹گریههای تو🔹
چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟
گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتند
تنها به این بسنده نکردند شامیان
پا را از این که بود فراتر گذاشتند...
بگذار عمۀ تو بگوید که بر دلش
یک روز داغ چند برادر گذاشتند؟
آن آتشی که سوخت درِ خانۀ علی
بر جان لالههای پیمبر گذاشتند
دستان کوچک تو به پهلوست، پیش از این
این درد را به پهلوی مادر گذاشتند
ای دختر سه ساله تو هم مثل مادری
این ارث را برای تو دختر گذاشتند
داغ تو ابرهای جهان را بهانه داد
داغی که تا سپیدۀ محشر گذاشتند
آن شب فرشتهها همه از عرش آمدند
بر زانوان کوچک تو سر گذاشتند...
سهم تو گریه بود و همین گریههای تو
چشمان شهرهای مرا تر گذاشتند
از انتقام گفتم و شعرم تمام شد
این فصل را به نوبت دیگر گذاشتند
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/72
✅ @ShereHeyat
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹دردِ دوری🔹
نیزهدارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد
پیش چشمان کودکانت کاش
کمتر آن نیزه را تکان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی
سایهات همچنان روی سرِ ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید!
گرمیات جان به کاروان میداد
دیگر آسان نمیتوان رد شد
هرگز از پیش قتلگاه... آری
به دل روضهخوان تو -که منم-
کاش قدری خدا توان میداد:
سائلی آمد و تو در سجده
«انّمایی» دوباره نازل شد
چه کسی مثل تو نگینش را
اینچنین دست ساربان میداد؟
کمکم آرام میشوی آری
سر روی پای من که بگذاری
بیشتر با تو حرف میزدم آه
درد دوری اگر امان میداد
📝 #رضا_یزدانی
🌐 shereheyat.ir/node/968
✅ @ShereHeyat
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹شب وصال🔹
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
به صبح دولت من آسمان خورَد غبطه
که نیمهشب به برم آفتاب میآید
نسیم شام نگشته اگر به دور سرت
چرا به سوی خرابه، خراب میآید؟
هنوز در غم بیآبی لب تو ببین
که چشمهچشمه ز چشمانم آب میآید
قرار بود که در خواب بینمت ورنه
«شب وصال به چشم که خواب میآید؟»
جز اینکه شویَمَت از اشک خویش، ای گل من!
دگر چه کار ز دست گلاب میآید؟
هر آنکه دید سرت را میان دستم گفت:
چقدر عکس تو امشب به قاب میآید
رسید اگر به اجابت تعجبی نکنم
دعای خستهدلان مستجاب میآید
📝 #جواد_هاشمی
🌐 shereheyat.ir/node/712
✅ @ShereHeyat
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹چند خط قرآن🔹
پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمیگیرد؟
غروب غربت ما از چه رو پایان نمیگیرد؟
پدر! حالا که تو در آسمان هستی بپرس از ابر
که من از تشنگی پرپر زدم، باران نمیگیرد؟
علیاکبر پس از این شانه بر مویم نخواهد زد
علیاصغر سرانگشت مرا دندان نمیگیرد
به بازی باز هم خود را به مردن زد عموجانم
ولی با بوسههایم چون همیشه جان نمیگیرد
نگاه عمه طعم اشک دارد، امشب تلخیست
دل دریایی او بیدلیل اینسان نمیگیرد
نمیدانم چرا این ذوالجناح مهربان امشب
تمرّد میکند، از هیچکس فرمان نمیگیرد
پدر! میترسم، این تشویش را پایان نخواهی داد؟
دلم آرام جز با چند خط قرآن نمیگیرد
📝 #آرش_شفاعی
🌐 shereheyat.ir/node/4128
✅ @ShereHeyat
در نام رقیه، فاطمه پنهان است
از این دو، یکی جان و یکی جانان است
در روی کبود آن دو، پیداست خدا
آیینه بزرگ و کوچکش یکسان است
📝 #سیدرضا_مؤید
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل_پیوسته
🔹غم عشق🔹
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
گلاب گریهام در ساغر چشم
گرفته رنگ و بوی کربلایت
جدایی بین ما افتاد و هرگز
نیفتادم چو اشک از چشمهایت
در ایام جدایی در همه حال
به دادم میرسد دستِ دعایت
بلاگردان عالم! رو مگردان
از این عاشقترین درد آشنایت
به دامن ریختم یک بوستان گل
ز اشک دیده دارم رونمایت
بیا بنشین و بنشان آتش دل
دلم چون غنچه تنگ است از برایت
«عزیزم کاسۀ چشمم سرایت
میون هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی باز
نشیند خار مژگانم به پایت»
::
من ای گل! نکهت از بوی تو دارم
شمیم از گلشن روی تو دارم...
حضور قلب بر سجادۀ عشق
ز محراب دو ابروی تو دارم
من از بین تمام دیدنیها
هوای دیدن روی تو دارم
به خوابم آمدی ای بخت بیدار
که دیدم سر به زانوی تو دارم
گل آتش کجا بودی که حیرت
من از خاکستر موی تو دارم
بیابان گردم و چون مرغ یاحق
تمام شب هیاهوی تو دارم
«به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم
به دل مهر مَهِ روی تو دارم
مه من، کعبۀ من قبلۀ من
تویی هر سو، نظر سوی تو دارم»
::
تو که از هر دو عالم دل ربودی
کجا بودی که پیش ما نبودی
تو در جمع شهیدان خدایی
یگانه شاهد بزم شهودی
به سودای وصالت زنده ماندیم
به اُمّیدِ سلامی و درودی
ببوسم روی ماهت را که امشب
ز پشت ابر غیبت رخ نمودی
تو با یک جلوه و با یک تبسّم
دَر جنّت به روی ما گشودی
مپرس از نوگل پژمردۀ خود
چرا نیلوفری رنگ و کبودی
به شکر دیدن صبح جمالت
بخوانم در دل شبها سرودی
«اگر دردم یکی بودی چه بودی
اگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم طبیبی یا حبیبی
از این دو، گر یکی بودی چه بودی»...
::
به جز روی تو رؤیایی ندارم
به جز نام تو نجوایی ندارم
به جز گلگشت بستان خیالت
سر سیر و تماشایی ندارم
بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان
که من از شعله پروایی ندارم
بیابان گردم و اندوهم این است
که پای راه پیمایی ندارم
مرا اعجاز عشقت روح بخشید
به غیر از تو مسیحایی ندارم
یک امشب تا سحر مهمان ما باش
که من امّید فردایی ندارم
«به سر غیر از تو سودایی ندارم
به دل جز تو تمنّایی ندارم
خدا داند که در بازار عشقت
به جز جان هیچ کالایی ندارم»...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/1691
✅ @ShereHeyat
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#چارپاره
🔹ویرانۀ وصال🔹
از خیمهها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهادهای
گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد
میگفت عمّهام به رخم بوسه دادهای...
تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه
دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم
تا یک نگه ز گوشۀ چشمی به من کنی
من چشم از سر تو دمی برنداشتم
با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد
اما دو پلکِ خود ز چه بر هم گذاشتی
یکباره از چه رو، دو ستاره اُفول کرد
گویا توان دیدن عمّه نداشتی...
با آنکه دستبرد خزان دیدهای ولیک
باغ ولایت است که سرسبز و خرّم است
رخسار توست باغ همیشه بهار من
افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است
ای گل، اگر چه آب ندیدی، ولی بُوَد
از غنچههای صبح، لبت نوشکفتهتر
از جُورها که با من و با عمّه شد مپرس
این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفتهتر
هر کس غمم شنید، غم خود ز یاد برد
بر زاریام ز دیده و دل، زار گریه کرد
هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت
بر حال او دل در و دیوار گریه کرد
ای مَه که شمع محفل تاریک من شدی
امشب حسد به کلبۀ من ماه میبَرد
گر میزبان نیامده امشب به پیشواز
از من مَرَنج، عمّه مرا راه میبرد
گر اشک من به چهرۀ مهتابیام نبود
ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت
معذور دار، اگر شده آشفته موی من
دستم برای شانه به گیسو رَمَق نداشت
ویرانه، غصّه، زخم زبان، داغ، بیکسی
این کوه را بگو، تن چون کاه، چون کِشَد؟
پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم
دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کِشد
سیلی نخورده نیست کسی بین ما ولی
کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونهام
دست عَدو بزرگ تر از چهرۀ من است
یک ضربه زد کبود شده هر دو گونهام...
ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من
دست از جهان و هر چه در آن هست میکشم
سیلی، گرفته قوّت بیناییام اگر
من تا شناسمت به رُخت دست میکشم
ای گل، ز عطر ناب تو آگه شدم، تویی
ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است
انگشتها که با لب تو بوده آشنا
باور نمیکنند که این لب همان لب است
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/1692
✅ @ShereHeyat
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹شب قدر من🔹
امشب که با تو انس به ویران گرفتهام
ویرانه را به جای گلستان گرفتهام
امشب شب مبارک قدر است و من تو را
بر روی دست خویش چو قرآن گرفتهام
پاداش تشنهکامی و اجر گرسنگی
گل بوسهایست کز لب عطشان گرفتهام
از بس که پا برهنه به صحرا دویدهام
یک باغ گل ز خار مغیلان گرفتهام...
بر داغدیده شاخۀ گل هدیه میبرند
من جای گل، سرِ تو به دامان گرفتهام...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/1693
✅ @ShereHeyat
روح بزرگش دمیدهست جان در تن کوچک من
سرگرم گفت و شنود است او با من کوچک من...
یک لحظه از من جدا نیست بابای خوبم، ببینید
دستان خود حلقه کردهست بر گردن کوچک من
میخواستم از یتیمی، از غربت خود بنالم
دیدم سر خود نهادهست بر دامن کوچک من...
در این خزان محبت، دارم دلی داغپرور
هفتاد و دو لاله رُستهست از گلشن کوچک من
از کربلا تا مدینه گلفرش داغ دل ماست
با ردّ پایی که ماندهست از دشمن کوچک من
دنیا چه بیاعتبار است در پیش چشمی که دیدهست
دارالامان جهان را در مأمن کوچک من
آنان که بر سینه دارند داغ سفر کردهای را
شاخه گلی میگذارند بر مدفن کوچک من
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/718
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#غزل
🔹عهد🔹
فرج یعنی دعای عهد خواندن، عهد را بستن
دعا یعنی پلی از فرش تا عرش خدا بستن
فرج یعنی دلِ سجاده را با اشکها شستن
دهان هرچه شیطان است را با ربنا بستن..
در امواج بلندِ آل یاسین غوطهور بودن
دلِ خود را در این طوفان به لطفِ ناخدا بستن
فرج یعنی به سوز ناحیه، حق را قسم دادن
دخیلِ اشک را بر تکیههای کربلا بستن
توسلهای ما در هر سهشنبه معنیاش این است
درِ دل را به روی هرچه غیر از اِنَّما بستن
خوشا مثل شهیدان مدافع زندگی کردن
به سر سربند یا مهدی و یابن المصطفی بستن
📝 #احمد_حسینپور_علوی
🌐 shereheyat.ir/node/5157
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#غزل
🔹لحظۀ ناب شهادت🔹
این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم!
بستهست چشمهای مرا غفلت گناه
تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم!
یک گام هم به سوی شما برنداشتم
ای مرحبا به این همه عرض ارادتم!
خالیست دست من، به چه رویی بخوانمت؟
دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟
من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست
خیری ندیدهای تو ولی از رفاقتم
بگذر ز رو سیاهی من، أیها العزیز!
حالا که سویت آمدهام غرق حاجتم
بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم
با گوشهچشم خود بِرَهان از اسارتم
آن روز میرسد که فدایی تو شوم؟
من بیقرار لحظۀ ناب شهادتم
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/1665
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹سفرنامهٔ فرات🔹
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
بكش ز سینهات آهی اگر حواله شود
بریز قطرهٔ اشكی اگر برات كنند
اگر خلاف رضای خدا قدم نزنی
به اشک چشم تو البته التفات كنند
تو روزها گره از كار غنچه وا كردی؟
كه رهروان وفا نیمهشب دعات كنند
كمر به تزكیه نَفْس بستهای كه تو را
مقیم خیمۀ «آتیتُم الزّكاة» كنند
اگر چو «حُر» ز رهِ اشتباه برگردی
تو را در آینهٔ عشق، محو و مات كنند
به سوی كعبهٔ دلها سفر توانی كرد
اگر به حال خود این همرهان رهات كنند
كبوتران مهاجر دم از عطش نزنند
اگر كه مشقِ سفرنامهٔ فرات كنند
سفر به محضر محبوب شرطها دارد
«حبیب» باش كه دعوت به كربلات كنند
سفینههای سعادت اگرچه بسیارند
یكی از آن همه را كشتی نجات كنند
كسی كه در ره جانان ز جان گذشت او را
مدار گردش منظومۀ حیات كنند...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/530
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹در این صحنه کیستم؟🔹
ای در دلم محبت تو! هست و نیستم!
هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم
اشک است و آه نام تو، آن را تمام عمر
هر صبح و شام زمزمه کردم، گریستم
آخر مگر تو هستی من نیستی حسین؟!
پس من در این زمانه به دنبال چیستم؟
حُرّم و یا که شمر در این کربلای نفس؟!
اصلاً خودت بگو که در این صحنه کیستم؟
اصلاً در این مبارزهها جای من کجاست؟
ای وای اگر که روبروی تو بایستم
آخر شهید میشوم آری به راه تو
در این مسیر اگر که شهیدانه زیستم!
📝 #حسن_زرنقی
🌐 shereheyat.ir/node/4579
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#شعر_تعلیمی
#غزل
🔹در جستجوی کربلا🔹
باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم
حالم بههمخورده از این «ابنسیاهی»ها
باید به فکر روشنایی در خودم باشم
بعد از هزار و سیصد و خورشید عاشورا
باید به فکر جابهجایی در خودم باشم
زینب شوَم در سعی زنجیر و صفای خون
میراثدار کربلایی در خودم باشم
باید سراپا زخم باشم، بگذرم از خویش
تا صاحبِ خون خدایی در خودم باشم
غمگینم و از غم بساط گریهام جور است
باید شب ماتمسرایی در خودم باشم
::
هر شب گرفتار بلایی در خودم هستم
چشم انتظار کربلایی در خودم هستم
حال غریبی دارم و از داغ لبریزم
محتاج تغییر هوایی در خودم هستم
گاهی ابوسفیانیام... گاهی یزیدی... گاه،
در جستجوی نینوایی در خودم هستم
روز و شبم ویرانتر از ویرانۀ شامست
هر شب عزادار عزایی در خودم هستم
حسِّ غریبی دارم از خشکیدن لبها
دنبال ردِّ چشمههایی در خودم هستم
هر شب گلویم را به زیر نیزه میگیرم
هر شب به دنبال منایی در خودم هستم...
📝 #مریم_سقلاطونی
🌐 shereheyat.ir/node/2425
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#مناجات
#غزل
🔹آه از آن ساعت...🔹
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
لحظه لحظه پشت هم شیطان فریبم میدهد
میگذارد بر سر هر راه چاه دیگری
گریه باید کرد تنها در عزای تو حسین
توبه غیر از این ندارد هیچ راه دیگری
مثل حرّ من نیز برگشتم که غیر از خیمهات
نیست ما را در همه عالم پناه دیگری
از سیاهی نیست بالاتر ولی رنگ غمت
هست بالاتر ز هر رنگ سیاه دیگری
ای زمان در طول تاریخ اینچنین داری سراغ؟
بیکفن، لبتشنه، بیسر پادشاه دیگری؟
آه از آن ساعت از آن گودال و از آن قتلگاه
آه از آن تل که خودش شد قتلگاه دیگری
میکشیدند آه، هم شمشیرها هم نیزهها
از دل هر تیر برمیخاست آه دیگری
کاش در آن لحظهها یا خواهرش آنجا نبود
یا نمیانداخت بر جسمش نگاه دیگری
نقطۀ پایان دنیا نیست هرگز کربلا
نه! جهان میایستد در ایستگاه دیگری
انتقام خون او را یک نفر خواهد گرفت
از پس این ابرها پیداست ماه دیگری...
📝 #فاطمهمعصومه_شریف
🌐 shereheyat.ir/node/1664
✅ @ShereHeyat