eitaa logo
شعر انقلاب
2.5هزار دنبال‌کننده
471 عکس
142 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو و مهتاب و مین به زیر نور ماه آن شب شمردم زخم‌هایت را تو و مهتاب و مین اما ندیدم دست و پایت را تنت را در میان خاک و خون‌ها یافتم اما نمی‌یابم در این صحرا سر از تن جدایت را مرا از آن سوی معبر به خود می‌خواندی اما من میان تیر و ترکش باز گم کردم صدایت را شهادت آرزویت بود و با شب‌گریه‌های خود به گوش آسمان‌ها می‌رساندی این دعایت را چه آسان از میان سیم‌های خاردار نفس گذر دادی رساندی تا خدا روح رهایت را شهید من، رفیق لحظه‌های تلخ و شیرینم! چه می‌شد با خودت می‌بردی آن شب مبتلایت را ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خط‌شکن امام خواست به این انقلاب جان بدهد به حافظان وطن دست پرتوان بدهد امام خواست که ما کربلانشان باشیم علی اکبر و عباس این زمان باشیم به یُمن چشم غزل‌خوان او بسیج شدیم امام گفت و به فرمان او بسیج شدیم عیار ما به عیار بسیج بالا رفت شکوه نام وطن تا به آسمان‌ها رفت شبی که لشکر شیطان به ما شبیخون زد سپاه وحشی دجال پنجه در خون زد بهار شهر گرفتار دیو سرما شد شبی که پای حرامی به خاک ما وا شد بسیج بود که چون رعد آتشین می‌شد به یک نگاه ولی آبروی دین می‌شد بسیج بود که چون کوه استوار آمد به پاسداری این شهر، بی‌قرار آمد همیشه خط‌شکن سنگر جهاد، بسیج کجا به لشکر شیطان مجال داد بسیج؟ کدام پای حرامی ز خاک دور نشد؟ کدام فتنه به دست بسیج کور نشد؟ بسیج ریشه در آیین آسمان دارد به نورِ حبّ وطن عشق بی‌کران دارد سوار صبح به ما راه را نشان داده‌ست مسیر سبز ظهور از دل همین جاده‌ست همیشه پا به رکاب حضور خورشید است کسی که چشم به راه ظهور خورشید است بسیج هیمنۀ آخرالزمانی ماست شناسنامۀ بیداری جهانی ماست ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سرو در سایۀ او وطن چه بی‌باک شده‌ست با او پشت دشمن دون خاک شده‌ست دیروز امام ما نهالش را کاشت امروز بسیج، سرو چالاک شده‌ست ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خطبه فاطمی صدای لرزش مسجد به چشم می‌آمد چه می‌گذشت که رحمت به خشم می‌آمد چه مسجدی که مصلای ناسپاسی‌ها... چه مسجدی که رکب‌خوردۀ سیاسی‌ها... و منبری که پس از مصطفی مجسمه بود و پنج وعده به جای نماز، همهمه بود زنی صدای قیام زمانه شد آن روز خِمار بست و به مسجد روانه شد آن روز رسید و آه کشید و حماسه برپا کرد رسید و لب به سخن باز کرد، غوغا کرد که آیه آیۀ اعجاز در کلامش بود و بعد حمدِ خداوند، این‌چنین فرمود: قسم به امر خدا آن ارادۀ ابدی منم که فاطمه‌ام، نیست مثل من احدی فَإنَّکُم تَجِدُنَّ محمّداً نَسَبی و لا یَکونُ أباکُم و قد یکونُ أبِی مرور می‌کنم از روزهای تیره و تار تمام واقعه را ای مهاجرین! انصار! در آن زمانه که حرفی نبود از اسلام برهنه بودنتان بود جامۀ احرام در آن زمانه که گنداب نوش می‌کردید سرِ طعام، نزاعِ وحوش می‌کردید در آن زمانه که انسان نبود جز نسیان شب سیاه بشر بود و زوزۀ عصیان طلوع کرد در آن مُردگی سِراج حیات أبِی مُحَمَّدٍ المُصطفی، لَهُ الصّلوات همان که بود شب و روز مهربانِ شما جواب راسخ دشنام دشمنانِ شما امان نداد به غارتگران قافله‌ها لجام زد به دهان چموش غائله‌ها مگر که آیۀ آرامش و سکینه نبود؟! مگر که مایۀ امنیت مدینه نبود؟! دوباره بر سر حُکمش بگو و مگو کردید به جاهلیتِ دیروز خویش رو کردید.. نشسته‌اید به حکم قیام برخیزید سیوف بدر و احد از نیام برخیزید مگر که قبضۀ شمشیرتان شکسته شده؟ مگر که مرکبتان از نبرد خسته شده؟ که با سکوت شما رحلت نبی طی شد و در سقیفه‌تان مرکب علی پِی شد به مرگ می‌گذرد ماجرا پس از پدرم دلم گرفته از این طعنه‌ها پس از پدرم پدر! مپرس چرا این‌قدر شکسته شدم؟ پدر! مرا ببر از این زمانه خسته شدم! لطافت سخنان تو را نمی‌شنوم صدایِ «فاطمه جانِ» تو را نمی‌شنوم فَقَد فَقَدتُکَ فَقدَ السّماءِ رَحمَتَها فَلیتَ قبلَکَ کانَ المَماتِ صادَفَنا چه کرد خطبۀ او با مدینۀ نیرنگ! چه فایده نرود میخ آهنین در سنگ! ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آینه‌ای روی خاک... محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن افتاده بود آینه‌ای روی خاک‌ها این بود رسم، آینه را برنداشتن سیلی زدند تا که شود رسم بعد از این اسلامِ اعتقاد به کوثر نداشتن اسلامِ تیغ شعله‌ور طلحه داشتن اما زبان سرخ ابوذر نداشتن... از بس به راه و رسم علی اعتراض شد محکوم شد زمانه به حیدر نداشتن... می‌ترسم این‌که باب شود سال‌های سال رسمِ امام بودن و لشکر نداشتن... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آیۀ نور گر زن به حجاب خویش مستور شود از دیدۀ آلوده و بد دور شود نیکوست برای زن که الگو گیرد از فاطمه، تا آیه‌ای از نور شود ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
دارالشفای درد جهان آن شب که دفن کرد علی بی‌صدا تو را خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را در گوش چاه، گوهر نجوا نمی‌شکست ای آشیانِ درد، علی داشت تا تو را ای مادرِ پدر، غمش از دست برده بود همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را زین درد سوختیم که ای زُهرۀ منیر کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک پیدا نخواست غیرتِ شیر خدا تو را دفن شبانۀ تو که با خواهش تو بود فریاد روشنی‌ست ز چندین جفا تو را تا کفرِ غاصبان خلافت عَلَم شود راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را! یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را... خم کرد ای یگانه سپیدارِ باغِ وحی این هیجده بهارِ پر از ماجرا، تو را تحریف دین، فراق پدر، غربتِ علی انداخت این سه دردِ مجسّم ز پا تو را... دادند در بهای فدک آخر ای دریغ گلخانه‌ای به گسترۀ کربلا تو را... پهلو شکسته‌ای و علی با فرشتگان با گریه می‌برند به دارالشفا تو را دارالشفای درد جهان، خانۀ علی‌‌ست زین خانه می‌برند ندانم کجا تو را؟!... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی تو که هر روز و هر جا زندگی‌هایی بنا کردی 📹 شعرخوانی آقای درباره در حضور رهبر انقلاب. 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شعر انقلاب
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی تو که هر روز و هر جا زندگی‌هایی بنا کردی 📹 شعرخوانی آقای #م
رازهای سر به مُهر شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی تو که هر روز و هر جا زندگی‌هایی بنا کردی شهادت قاب عکسی روی دیوار اتاقت بود همان که هر سحر با خنده‌هایش گریه‌ها کردی عبادت در عبادت در عبادت بندگی بودی اگر گاهی کتابت بسته شد، سجاده وا کردی دلت می‌خواست جنگیدن کنار حاج قاسم را ولی در دفترت ماندی و دِینت را ادا کردی شهادت گم نخواهد کرد سنگرهای عاشق را به این امّید عمری، عشق‌بازی در خفا کردی سرِ تنهایی‌ات را کوه بر دامن گرفت آخر کجا این قدر غربت در مسیرت دست و پا کردی؟ تمام روزهایت رازهای سر به مُهری بود تو با خون خودت آن رازها را برملا کردی زیارت آرزویت بود و دل بستی به آن یک عمر شهادت راه را وا کرد و عزم کربلا کردی ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آن مرد او رفت و به سرمنزل مقصود رسید او رفت و به آنچه لایقش بود، رسید هر کس وسط راه بماند، مانده‌ست... آن مرد که یک لحظه نیاسود، رسید ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چهرۀ گلگون خوبان سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمد بیا ای دل که وقت گریۀ بی‌اختیار آمد به جز جان دادن و دل باختن راهی نمی‌ماند سواران را بگو جز تاختن راهی نمی‌ماند جراحت‌ها به تن‌ها جامۀ دیدار می‌دوزد بکش ما را، ز خون‌ ما چراغ لاله می‌سوزد بکش ما را که با خون زنده است این باغ بارآور خوشا در خون تپیدن، اَلاَمان از مرگ در بستر خضابی خوشتر از خون نیست مردان خدایی را ببین در قتلگه سیمای عقل کربلایی را کفن خون باد مردان را و تقدیر مُعَیّن باد چراغ عقل ابراهیم‌ها در شعله روشن باد خوشا عقلی که در صفین با کرّار همراه است خوشا عقلی که می‌ماند خوشا عقلی که جانکاه است ز جان تن می‌زند تا خون دهد بستان ایمان را که تا روشن نگه دارد چراغ عقل انسان را.. خوشا با سر اشارات شهیدان بر سر نیزه کلام این است و فقه این است خون بر منبر نیزه ببین در کربلا در جوش، بحر خون خوبان را چه فخری برتر از خون، چهرۀ گلگون خوبان را.. به شور این رودها تا ساحل موعود خواهد رفت نترس از سد و صخره، عاقبت این رود خواهد رفت یکی بر ره نشسته صخره‌واری تا که ره بندد شهیدی غرقه در خون بر خیال صخره می‌خندد اگر کشتی‌ست عاشورا، در این خون غرقه باید زیست ببین چشم شهیدان را، به جز خون هیچ راهی نیست حسین ای نوح! ای کشتی! مرا هم غرقه در خون کن به خون قربانیان را از غل و زنجیر بیرون کن بخوان تا عزم، سر از گریۀ شبگیر بردارد پدر بر خاک افتاده پسر شمشیر بردارد هلا زین دم به جز خون، هیچ حرفی با منافق نیست دهان زخم ما را دیگر آن لبخند سابق نیست دگر حرفی نمانده گفتگوی آخرین خون است بمان تا حرف آخر، خون جواب داغ این خون است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
گمنامی بی هراس از فصل دل کندن، رها کردی جهان را از چه می‌ترسد پرستویی که دارد آسمان را؟ رفتنت آن‌قدر سنگین بود بر دوش دقایق ساعتم در خود فرو می‌ریخت اعداد زمان را کاش ماه آخر پاییزمان، آذر نمی‌شد تا نمی‌سوزاند داغت، برگ برگ این خزان را شرط، گمنامی‌ست، حتی کوه اوجش ناپدید است ابر در آغوش دارد، قله‌هایی بی‌نشان را تکیه کن بر شانۀ البرز و تیرت را رها کن تا بکوبی بر سر اهریمنان فریادمان را تیرهای در کمانت آن‌قدَر پرواز کرده بر زمین انداخت آرش، پیش پاهایت کمان را پیکرت از جنگ‌هایی نابرابر بازگشته پیش از این اما به پایان برده بودی هفت‌خان را چشم ما هر گوشۀ این خاک باریده‌ست اما اشک‌ها آخر به پایان می‌برند این داستان را بغضمان کوه دماوند است، بغضی ایستاده خون تو امروز جاری کرده این آتشفشان را... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شروع بهار به چشم تنگ زمستان اگر شکوه تو خار است به گوش خود بسپارد که این شروع بهار است ز خونت ای گل پرپر، هزار غنچه بروید به باغ شاهد این ادعا هزار هزار است.. به تشنه‌کامی این خاک پاسخی‌ست دمادم رگِ گلوی من و تو که همچو حرف قصار است به شهریاریِ شهر شرف رسیدی و... روشن، دو چشم عشق که مردن به جز به معرکه عار است.. شکستن گل اگرچه نشانده غم به دلِ باغ به جاده لاله نشاندن به پیشوازیِ یار است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
برای بازگشت مردم غزه به خانه آمده‌ام... خانه‌ای که دیگر نیست محله مرده و کاشانه‌ای که دیگر نیست به خانه‌ای که فرو رفته در شکاف زمین درخت سوخته... دردانه‌ای که دیگر نیست به کوچه‌ای که ندارد صدای گنجشکی کلاغ رفته و پروانه‌ای که دیگر نیست به خانه آمده‌ام بی‌پناه و سرگردان برای خستگی‌ام شانه‌ای که دیگر نیست چراغ‌های خیابان یکی یکی خاموش مناره سوخته... پایانه‌ای که دیگر نیست پرنده‌ها همه در دودها ذغال شدند درخت گم شده و... دانه‌ای که دیگر نیست کسی نمانده از این کوچه تا صداش کنم نمانده پنجره‌ای... لانه‌ای که دیگر نیست صدای نم نم باران و سوت کشتی‌ها غروب... عاشق دیوانه‌ای که دیگر نیست ولی به لطف خداوند می‌رسد آن روز که شهر مانده و... بیگانه‌ای که دیگر نیست :: به خانه آمده‌ام... سرزمین مادری‌ام بهشت امن و گلستانه‌ای که حالا هست ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مردان خدا ..این عطر دل‌انگیز که از راه رسیده بخشیده طراوات به دل و نور به دیده شب رفت و نوشتند به دامان سپیده «از خون جوانان وطن لاله دمیده» با همت و جانبازی و ایثار دلیران مجد و عظمت خیمه برافراشت در ایران ما روی سخن، با دل بی‌درد نداریم ما واهمه از مردم نامرد نداریم ما فرصت تردید و عقب‌گرد نداریم ما چشم به تیری که خطا کرد نداریم با همت ما می‌شکند پای اجانب ما دین نفروشیم به دنیای اجانب زنهار که گل دستخوش خار نگردد تاریخ دگرگون شده تکرار نگردد اغیار به گِرد حرم یار نگردد با ساده‌دلی بار کسی بار نگردد عبرت نگرفتیم مگر زآنچه به ما رفت در دورۀ مشروطه و ملّی شدن نفت؟ آن روز در این کشور، یک مرد به پا خاست افزود به قدر وطن از هستی خود کاست وقتی که به او ضربه زدند از چپ و از راست «گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست» مردانه به جان‌ها هیجان داد «مُدرّس» تسلیم شهادت شد و جان داد «مُدرّس» مردان خدا پاک‌دل و پاک‌سرشتند در مزرع دل بذر محبت همه کشتند یاران شهیدی که خریدار بهشتند رفتند و به خون بر ورق لاله نوشتند در مکتب توحید تَوَکَّلتُ عَلی الله یک ملت و یک مذهب و یک رهبر و یک راه ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن‌ها که می‌گفتند می‌مانند، برگشتند «تنها» به پایان می‌رسد این راه بی‌پایان 📹 شعرخوانی 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بزرگِ نسل ما کنار خانقاهی، سری ز تن جدا بود شبیه بید مجنون دو گیسویش رها بود میان برف و بوران دلش شکست و افتاد کسی که پشت مردم چو سنگ آسیا بود دوباره بعد صد سال مرور کردم او را هنوز روبه‌رویش در بهشت وا بود درست بعد صد سال سری زدم به تاریخ هنوز قسمت او دروغ و ناروا بود :: درون کیسه، خالو! سر بریدۀ کیست؟ مده به کم‌بهایان سری که کیمیا بود سر بریده دیدم میان برف و طوفان سری بریده، آری، از آن میرزا بود گرسنگان تالش سر تو را بریدند اگرچه خان خلخال رفیق با شما بود نه روز فتح تهران، نه بعد جنگ منجیل رکب نخورد از نفس کسی که با خدا بود نه انقلاب اکتبر، نه نارفیق بابی خود خود خودش بود، رها رها رها بود دلی به رنگ خون داشت، سری به رنگ آتش نه سحر موسوی داشت، نه در کفش عصا بود دلی به رنگ داغ از شهید کربلا داشت یکی ز شیعیان علی مرتضی بود سر بریده‌ای داشت شبیه سَرور عشق عبای غرق خونش غروب کربلا بود نگاه کردم او را، شراره داشت چشمش نگاه کردم او را، چه‌قدر آشنا بود به گوش بیدها باد شبانه نوحه می‌خواند که میرزای کوچک، بزرگ نسل ما بود ندیده چشم گیلان، بزرگ‌تر ز کوچک بزرگ هست تا هست، شهید بود تا بود ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
إنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقا همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را جنایت کرد در «المعمدانی» تا بپوشاند شکست آشکار خویش در طوفان اقصی را خروش آه محرومان و جوش اشک مظلومان به زودی می‌دهد بر باد اولاد یهودا را دعا و گریۀ تنها به کار ما نمی‌آید کنون باید «اَعِدّوا» گفت و در هم کوفت اعدا را ید بیضا به سحر سامری‌ها آتش اندازد همان دستی که یکسان می‌کند با خاک حیفا را به سیر سورۀ اسرا بیا تا مسجدالاقصی ببین تفسیر «إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقا» را ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آی انسان‌ها! تا کی سکوت و صبر باید آی انسان‌ها؟ پس کی مسلمانی به کار آید مسلمان‌ها؟ فوج کبوتر را به خاک و خون نمی‌بینید؟ آخر چرا این‌گونه در خوابید وجدان‌ها؟ در هر طرف فوارۀ خون است و خاکستر می‌آید اخباری که از جمع پریشان‌ها پرپر شدند و سوختند و سوختند آخر گلبرگ‌های تازه در این سُرب‌باران‌ها آن غیرت و همت که می‌گفتیم در ما کو؟ کو حاج قاسم‌ها؟ کجا رفتند چمران‌ها؟.. دنیا جلودارش نخواهد بود روزی که برخیزد از آه فلسطین باز طوفان‌ها ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بحر تا نهر گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر اگرچه ماجرای قدس اسفناک است و دردآور نمی‌ماند به دست دشمنان این خاک پهناور از آنِ مردم خود می‌شود، این طُرفه بوم و بَر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر چقدر این سرزمین زیباست با نام فلسطینش و قدسش، اَلخلیلش، بیت لَحمش، دِیر یاسینش و داوود و سلیمان و مسیح و دین و آیینش و معراج نبی اکرم از اوراقِ زرینش نباید ساکنش باشد، مگر قوم خدامحور فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر و قُدس این قبلۀ اول، «منا»، «مشعر» به یاد اوست و در ماه مبارک، جمعۀ آخر به یاد اوست «علی» آن شیرمردِ عرصۀ «خیبر» به یاد اوست و در شب‌های قدر، آن‌قدر پیغمبر، به یاد اوست که اینجا سرزمین اُمّتش بوده‌ست سرتاسر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر هلا شمر است اسرائیل در این برهۀ حساس بیا ای دوست، شمر روزگار خویش را بشناس کم از ابن زیادند این مگر جمع خدانشناس امان نامه‌ست عقد صلحشان! واغیرتا عباس نشد از صلح اسرائیل و اعراب این فرا گستر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر نه خیری کنفرانس صلح‌ها دارد، نه تأییدش نه جز بیراهه آنچه نقشۀ راه است تمهیدش نه «شرم الشیخ» شرم آور، نه صلح «کَمپ دِیویدش» چه بیچاره‌ست آن‌کس که به این‌ها بوده امیدش نمی‌داند که باید پس گرفت از خصم خیره‌سر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر به جرأت، قتل‌عام کودکان، آیین موسی نیست ستم کردن به هر پیر و جوان، آیین موسی نیست زنان، مردان، چنین بی‌خانمان، آیین موسی نیست جنایت در جنایت بی‌امان، آیین موسی نیست چه باشد پاسخ ما در پی این ظلم شرم‌آور؟ فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر اگر با خنجر، این سنگی که در دست است، همسنگ است اگر هفتادسال این مرز و بوم، آماج صد جنگ است اگر خاک فلسطینم، شقایق فام و خون رنگ است اگر «فتحی شقاقی» جلوۀ ایثار و فرهنگ است همه سرچشمه دارد از طلوع سرخ این باور: فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر چنان شمع‌اند این مردم برای سوختن، آری همه هموار کرده رنج دنیا را به تن، آری همه آواره ده‌ها سال در دشت و دمن، آری نمی‌خواهند جز خاک وطن، خاک وطن، آری وطن روزی شود، از روز اول نیز خرم‌تر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر نه اسرائیل در میدان به فتح تازه، نائل شد نه شهرک‌سازی‌اش منجر به حل این مسائل شد فقط دیوار شد دور خودش، دیوار حائل شد بگو فردا که اسرائیل زائد بود، زائل شد و روی نقشه‌‌ها باشد فلسطین نام این کشور فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر فلسطین زنده شد امروز و پولادین شده گامش به گردان‌های «اَلقدسش»، به موشک‌های «قَسّامش» به شور «انتفاضه» با شعور و عزم و اقدامش به شوقِ نوجوان «غزه» در هنگام اعزامش به این اندیشۀ پویا که جاری ماند تا محشر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر خمینی گفت: اکنون قدس در دستِ شیاطین است هلا اسلامِ ما را پارۀ تن، این فلسطین است کنون قدس شریف، آزادی‌اش با جانِ شیرین است سلیمانی -شهید قدس- بر این عهدِ دیرین است که باید قدس را آزاد کرد از دست این کافَر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر بگو حتمی‌ست پیروزی برای ما، مسلّم هم بگو با محتشم شد شورشی در خلق عالم، هم که می‌آید ز قدس آوای پرشور محرم، هم نوشته روی سنگ قبرِ «تهرانی مقدم»، هم کسی که آرزویش مرگ اسرائیل بود، آخر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر بنایِ «قبة الصخره» کنار «مسجد الاقصی»ست بساطِ «جاء نصرالله و الفتح» خدا اینجاست که «سُبحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِه» آیتی گویاست فلسطین هم به پیروزیش نزدیک است، این پیداست جهان یک روز حتی می‌شود، این جمله را از بر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر به فطرت، یار هر مظلوم، یار هر مسلمانیم همه یارِ «حماس» و یارِ «حزب‌الله» لبنانیم اگر عالم شود دشمن، به عهد خویش می‌مانیم نماز جمعه را یک روز ما در «قدس» می‌خوانیم محقق می‌شود آخر به حق این گفتۀ رهبر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
پرچم انقلاب سرباز نه، این برادران سردارند پس این شهدا هنوز لشکر دارند مردم! رفتند زیر تابوت سه‌رنگ تا پرچم انقلاب را بردارند ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
کاروان‌ها به سیل اشک می‌شوییم راه کارون‌ها را هنوز از جبهه می‌آرند تابوت جوان‌ها را امان از این‌چنین سوزی که در داغ عزیزان است امان از این‌چنین داغی که می‌بُرّد امان‌ها را.. به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودیم غریبانه ولی بردیم با خود استخوان‌ها را اگر دریا نمی‌گنجد به کوزه، با چه اعجازی میان چفیه پیچیدند جسم پهلوان‌ها را؟ خبر دادند یوسف‌ها به کنعان باز می‌گردند ندانستیم با تابوت می‌آرند آن‌ها را به روی شانۀ لرزان مردم یک به یک رفتند خدا از شانۀ مردم نگیرد این تکان‌ها را ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مادر شهیدان بهار عاطفه ره سوی گلشنش دارد چهار دستۀ گل روی دامنش دارد چنان به دامن محراب بندگی تابد که جبرئیل به دل شوق دیدنش دارد.. شدم هوایی شهری که مهبط وحی است شمیم فاطمه را کوی و برزنش دارد ز هُرم نالۀ او سوخت هستی دشمن که راه تا به خدا بانگ شیونش دارد نوشته‌اند که او مادر شهیدان است پلاک سرخ شهادت به گردنش دارد کسی که چهره بپوشد ز مرد نابینا حجاب نور خداوند، مدفنش دارد جهان به حرمت صبح ظهور فرزندش هماره چشم به راه رسیدنش دارد.. ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
زمستان می‌رود زمستان می‌رود، دیگر گلی پرپر نخواهد گشت درختی زیر تیغ باد، خاکستر نخواهد گشت جهانِ بعد از این طوفان، جهانِ امن و ایمان است جهانی که در آن مظلوم، بی‌یاور نخواهد گشت اگر چه مست و مغرورند؛ اما بعد از این... دنیا، به کام ظالمان و صاحبان زر نخواهد گشت به لطف حضرت حق، لشکر سفاک اسرائیل حریف قدرت طوفان ویرانگر نخواهد گشت اگرچه مرگ می‌بارد، ولی پیچیده در عالم زمین جز با نوای «یا علی حیدر» نخواهد گشت چه اقیانوس موّاجی به راه افتاده در دنیا! که کوهی مانع این خشم پهناور نخواهد گشت جهان از خواب طولانی شده بیدار و بعد از این به قبل از هفتم اکتبر دیگر بر نخواهد گشت :: کجایی ای گل نرگس؟ بهاری بی حضور تو معطر از شمیم یاس و نیلوفر نخواهد گشت نسیمی می‌وزد، بوی تو می‌آید... زمستان نیست تو که باشی جهان صبح است، شب، دیگر نخواهد گشت ✍🏻 🏷 | ‌| 🇮🇷 @Shere_Enghelab
تا پای جان ایستادن جهاد است و تا پای جان ایستادن به حق بودن و قهرمان ایستادن جهاد است، باید خروشید و برخاست چنان کوه، آتشفشان ایستادن زمین، کربلا می‌شود هر زمان ظلم بکوشد به نامهربان ایستادن به یاران کم غم مخور، دل قوی دار به رو در روی کوفیان ایستادن خدا، کشته می‌خواهدت غزّه! برخیز بکوشا در این امتحان ایستادن.. خدا می‌پسندد تو و کودکت را در آغوش تیر و کمان ایستادن.. به‌ ویرانی‌ات غزّه! فهمیدم امروز که با سوختن می‌توان ایستادن تو را ای تن زیر آوار! دنیا، نوشته‌ست ویران، بخوان ایستادن تو قد می‌کشی، سبز خواهی شد از نو تو سروی، خوشا جاودان ایستادن ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab