eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
و از عشق صادر شدیم و بر عشق سِرشته شدیم .از براي عشق آمده ایم و مقصود و هدفمان عشق است و از براي عشق پذیرفته و مقبول حضرتِ حَقّ گشتیم . عربي
ای خداوند هستی! ای تقارن نامتناهی! ای که در من شوق و شهوتی جان‌گزای نهادی که همه‌ی غصه‌های من از آن‌جا سرچشمه می‌گیرد دعا و طلب من از تو این است: به جای همه‌ی آن روزهای عمرم که به اطوار ناموزون و بی‌تناسب گذراندم و به نازیبایی هدر داده‌ام مرا یک چیز کامل و یک هدیه‌ی بی‌نقصان عطا کن! | Anna Wickham | انگلستان-استرالیا، ۱۹۴۷-۱۸۸۳ | برگردان:
گفتى: بسنده کن به خيالى ز وصل ما ما را به غير ازاين سخنى در خيال نيست.
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا ... جان
خاک و آب و باد و نارِ با شرر بی‌خبر با ما و با حق با خبر ما به عکسِ آن زِ غیرِ حق خبیر بی‌خبر از حق و از چندین نذیر دفتردوم 🌼🍃🌼🍃🌼 آدمی به خلاف همه موجودات دیگر که آگاه و هوشمند در مسیر مشیت و اراده حق در سیر و حرکت اند، غافلانه و بی خبر از حق و اولیای الهی سرگرم و سرگردان در دنیای خویش است.
🍃🍃🍃 من بندهٔ تو بندهٔ تو بندهٔ تو من بندهٔ آن رحمت خندیدهٔ تو ای آب حیات کی ز مرگ اندیشد آنکس که چو خضر گشت خود زندهٔ تو
🌼🍃 همچو عشقیم درون دل هر سودایی لیک چون عشق ز وهم همه بیرون باشیم
ای  ما و  صد چو ما ز پی تو خراب و مست ما بی تو  خسته ایم، تو بی ما چگونه ای.!؟ ✨✨✨✨✨
کفر وایمان هر دو خود در بان اوست کوست مغز و، کفر ودین اورا دو پوست 🌼🍃🌼🍃🌼 💥کفر وایمان هردو دربان درگاه حقیقت اند؛یعنی کفروایمان تقلیدی سبب می شوند که نا اهلان به درگاه حقیقت واصل نشوند. زیرا عده ای در مرتبه کفر متوقف می شوند وعده ای دیگر در مرتبه ایمان تقلیدی. پس این دو گروه از رسیدن به حقیقت فرو می مانند 💢زیرا حقیقت به منزله مغز است وکفر وایمان به منزله دو پوست.
من ، تو را دوست می‌دارم ، و دیگران را ، از بهرِ تو دوست می‌دارم . حضرت شمس
گر درویشی ، مکن تصرف در هیچ نه شادی کن به هیچ ، و نه غم خور هیچ خرسند بدان باش که در مُلکِ خدای در دنیی و آخرت نباشی بر هیچ شیخ ابوسعید ابوالخیر
الستُ بربّکم را ، بعضی شنيدند که ، نه من خدام ؟ و بعضی شنيدند که ، نه من دوست شما ام ؟ و بعضی چنان شنيدند که ، نه همه منم ؟ ابوالحسن خرقانی
آن‌جا که تویی ، من آمدن نتوانم وآن‌جا که منم ، تو خود نیایی دانم نامه ها ، عین القضات همدانی🍃
4_6014599560536526267.mp3
4.07M
چه دوستی باشد که می تواند ، به یک سخن دوستِ خویش را از رنج خلاص کند ؟ حضرت شمس🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅🕊 ای دوست... عاشقان را دین و مذهب، عشق باشد که دین ایشان جمال معشوق باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍🕊 اگر تو فارغی از حال دوستان یارا! فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را 📝 📻
🪞آینه آورده‌ام! پیشِ حق تعالی دلِ روشنی می‌باید بُردن
امشب ای باد چو آن زلف چه خوشبو شده‌ای! شاید از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما آمده‌ای 🌷
چون زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری چون شدم بی اثر از ناله اثرها دیدم بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری چون شدم بی خبر از خویش خبرها دارم بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری 🍃
هوالعزیز💐 🔆دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش 🔆وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِی فروش 🔆گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع 🔆سخت می‌گردد جهان بر مردمانِ سخت‌کوش 🔆وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک 🔆زهره در رقص آمد و بَرْبَط زنان می‌گفت نوش 🔆با دلِ خونین لبِ خندان بیاور همچو جام 🔆نی گَرَت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش 🔆تا نگردی آشْنا زین پرده رَمزی نشنوی 🔆گوشِ نامحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش 🔆گوش کن پند ای پسر وز بهرِ دنیا غم مَخور 🔆گفتمت چون دُر حدیثی، گر توانی داشت هوش 🔆در حریمِ عشق نَتْوان زد دَم از گفت و شنید 🔆زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش 🔆بر بساطِ نکته دانان خودفروشی شرط نیست 🔆یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش 🔆ساقیا مِی ده که رندی‌هایِ حافظ فهم کرد 🔆آصِفِ صاحب قرانِ جرم بخشِ عیب پوش 👌👌👌 @TAMASHAGAH  
وصال می طلبد از ره دعا یارب ! دعای خسته دلان مستحاب کن
تردید ! به شب و زلالی یاد دوست سلاااام✋
هوالمحبوب💐
الهـی ! خود را از همه بتو وابستم ، اگر بداری ترا پرسـتم و اگر نداری خود پرستم نوميد مساز بگير دستم.  الهـی! ای دور نظر وای نيکو حضر و ای نيکو کار نيک منظر ، ای دليل هر برگشته ، و ای راهنمای هر سر گشته ،  ای چاره ساز هر بيچاره و ای آرندهٔ هر آواره ، ای جامع هـر پراکـنده و ای رافع هر افتاده دسـت ما گير ای بخشنده بخشـاينده🙏 عبدالله انصاری
"یا خیرَ مَن خلابهِ وحید" ای بهترین کسی که شخص تنها، با او خلوت می‌کند.
هوالعزیز💐 گرچه به زیرِ دلقی، شاهیّ و کیقبادی ورچه ز چشم دوری، در جان و سینه یادی گرچه به نقش پَستی، بر آسمان شدَستی قِندیلِ آسمانی، نُه چرخ را عمادی بستی تو هستِ ما را، بر نیستیِّ مطلق بستی مرادِ ما را بر شرطِ بی‌مرادی تا هیچ سست‌پایی، در کویِ تو نیاید پیشِ تو شیر آید، شیریّ و شیرزادی سَر را نهد به بیرون، بی‌سَر برِ تو آید تا بشنَود ز گردون بی‌گوش، یا عِبادی یک‌ماهه راه را تو، بگذر برو به‌ روزی زیرا که چون سلیمان بر بارگیرِ بادی دینار و زر چه باشد؟ انبارِ جان بیاور جان دِه، دِرَم رها کن، گر عاشقِ جوادی حاجت نیاید ای جان، در راهِ تو قلاوُز چون نور و ماهتاب است این مُهتَدیّ و هادی مَه نور و تابِ خود را از جا به جا کشاند چون اشترِ عرب را از جا به جای، حادی از صد هزار تُربه بشناخت جانِ مجنون چون بویِ گور لیلی، برداشت در مُنادی چون مَه پیِ فَزایِش، غمگین مشو ز کاهِش زیرا ز بَعدِ کاهش، چون مَه در اِزدیادی هر لحظه دسته‌دسته، ریحان به پیشَت آید رُسته ز دست‌رنجت، وَز خوب‌اعتقادی تَشنیع بر سلیمان، آری که گم شدم من گم شو چو هدهد اَر تو دربندِ اِفتقادی یٰا صٰاحِبَیَّ هٰذا دیبٰاجَةُ الرَّشٰادِ الصُّبْحُ قَدْ تَجَلّیٰ حُولُوا عَنِ الرُّقاٰدِ الشَّمْسُ قَدْ تَلٰالٰا مِنْ غَیْرِ اِحْتَجٰابٍ وَالنَّصْرُ قَدْ تَوٰالیٰ مِنْ غَیْرِ اِجْتِهٰادِ اَلرُّوحُ فی الْمَطٰارِ وَ الکَأسُ فی الدَّوٰارِ وَالهَمُّ فی الفِرٰارِ و السُّکْرُ فی امْتِدٰادِ شمس / غزل شمارۀ ۲۹۳۵ 🌼🍃🌼🍃🌼 سلااام یاران جان، همدلان مهربان درسایه مهر و رحمت بیکران حضرت دوست روزگارتان بهترین💐✋
گر عاقلی در عشق او، دیوانه شو دیوانه شو ور هوش داری زودتر مستانه شو مستانه شو مستی چشم یار بین مستی گزین مستی گزین زنجیر زلف او بگیر دیوانه شو دیوانه شو جان✨
ما را در زبانِ عشق زبانی دیگر است: خداوند در دلِ عاشقان تجلی کند از هر ذره ای از عرش تا به ثری، خاص از صورتِ نیکو اهلِ محبت و عشق را تا روح ایشان به جمال برباید و عقول ایشان از جلال قوی‌حال گرداند.
پريشان كن سر زلف سياهت ، شانه اش با من سيه زنجير گيسو باز كن ، ديوانه اش با من مگو شمع رخ مه پیکران ، پروانه ها دارد تو شمع روی خود بنما بُتا ، پروانه اش با من كه ميگويد كه مي نتوان زدن بي جام و پيمانه ؟! شراب از لعل گلگونت بده ، پيمانه اش با من مگر نشنيده اي گنجينه در ، ويرانه جا دارد ؟! عيان كن گنج حُسنت اي پري! ، ويرانه اش با من ز شور عشق ليلي در جهان ، مجنون شد افسانه تو مجنونم بکن از عشق خود ، افسانه اش با من بگفتم : صيد كردي مرغ دل ، نيكو نگهدارش سر زلفش نشانم داد و گفتا : لانه اش با من شبی میگفت دل : جانانه ای باید مرا ، گفتم : به زنجیر جنون گردن بنِه ، جانانه اش با من ز ترك مي اگر رنجيد از من ، پير ميخانه ! نمودم توبه ، زين پس رونق ميخانه اش با من پي صيد دل آن بلبل دستانسرا ! به گلزار از غزل دامي بگستر ، دانه اش با من نقوی(حامد)