eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
صبا به تهنیت ِ پیر ِ می فروش آمد که موسم ِ طرب و عیش و ناز و نوش آمد هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد تنور ِ لاله چنان برفروخت باد ِ بهار که غنچه غرق ِ عرق گشت و گُل به جوش آمد به گوش ِ هوش نیوش از من و به عشرت کوش که این سخن سَحر از هاتفم به گوش آمد ز فکر ِ تفرقه بازآی تا شَوی مجموع به حُکم ِ آن که چو شد اهرمن سروش آمد ز مرغ ِ صبح ندانم که سوسن ِ آزاد چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد چه جای صحبت ِ نامَحرم است مجلس ِ انس سَر ِ پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد ز خانقاه به میخانه می‌رود مگر ز مستی ِ زهد ِ ریا به هوش آمد
هوالعزیز💐 بيا كه بار دگر گل به بار می‌آيد بيار باده كه بوی بهار می‌آيد هزار غم ز تو دارم به دل، بيا ای گل كه گل شكفته و بانگ هَزار می‌آيد طَرَب ميانه‌ی خوش نيست با مَنَش، چه كنم؟ خوشا غم تو كه با ما كنار می‌آيد نه من ز داغ تو ای گل به خون نشستم و بس كه لاله هم به چمن داغدار می‌آيد دلِ چو غنچه‌ی من نشكفد به بوی بهار بهار من بُود آنگه كه يار می‌آيد نسيمِ زلف تو تا نگذرد به گلشنِ دل كجا نهالِ اميدم به بار می‌آيد؟ بدين اميد شد اشكم روان ز چشمه‌ی چشم كه سروِ من به لب جويبار می‌آيد مگر ز پيکِ پرستو پيام او پرسم وگرنه كيست كه از آن ديار می‌آيد دلم به باده و گل وا نمی‌شود، چه كنم؟ كه بی‌تو باده و گل ناگوار می‌آيد بهارِ «سايه» تويی ای بنفشه‌مو، باز آی كه گل به ديده‌ی من بی‌تو خار می‌آيد... ابتهاج
💫 جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه بی یاد تو هر جا که نشستم توبه در حضرت تو توبه شکستم صدبار زین توبه که صد بار شکستم توبه
چیزی به‌ من و چیزی به‌ سانِ بهار به‌ من بگو. مثلا این‌که: شکوفه بیاور! و یا ببار و در وجودِ من مهربانی کن و یا رنگین‌کمان باش و روح‌ و روانِ مرا احاطه کن چیزی بگو که فراتر از حرف باشد که درونِ مرا لمس کند چیزی بگو مثلا این‌که: در کنارِ توام...
حسین منصور را _قَدَّسَ اللّهُ رُوحَهُ _ پرسیدند : "لذت عشق" در کدام وقت کمال گیرد؟! فرمود: در آن ساعت که معشوق بساطِ سیاست گسترده باشد و عاشق را برای قتل حاضر کرده و این در جمال او حیران شود و گوید: او بر سر قتل و من در او حیرانم کان راندن تیغش چه نکو می‌راند! ... عین القضات همدانی لوایح عشقت صنما چه دلبریها کردی...
🤍 كسى كه ادعای دوستی مرا دارد، چون شب فرا مى رسد مى خوابد و با من مناجات نمى كند؟! مگر نه اين كه هر عاشقى خلوت با محبوب خويش را دوست دارد؟! برگرفته از مناجات های
🔅"داستان آفرینش" در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد اینجا داستان آفرینش است که چگونه عشق از حُسن، زاده می شود و خود هزاران هزار عالم می آفریند. طرح کلی و مثال ثابت این داستان چنین است: صاحب جمالی بود که حسنش چون خورشید به هر سو نور می افشاند و چون آن صاحب جمال لطف و زیباییِ بی انتهای خویش را بی حجاب مشاهده کرد، بر خویشتن عاشق آمد و بدین سان از معاشقۀ زیبایی با خویشتن طفل جاودانه ای به نام عشق زاده شد و این آغاز آفرینش بود. خانم کتلین رین، شاعر معاصر انگلیسی، که از دلبستگان مکتب افلاطون بوده است، در شعر بسیار کوتاهی داستان آفرینش را، هم آهنگِ با مذاقِ عارفان و حکیمان اسلامی، خلاصه کرده است: از خالیِ بی پایانِ فضا صدایی شنیدم که فریاد می کرد: عشقِ من، عشقِ من و من ندانستم که آن صدا را شنیدم یا بر زبان آوردم آن صدا همه ذرّاتِ آفرینش را در آغوش گرفت. به زبان اهل حکمت، داستان چنین است که وجود مطلق که حقیقت محض و زیبایی صرف و عين خیر و خوبی بود، چون بی هیچ حجاب تمامی هستی خویش را ادراک می کرد، بر خویشتن عاشق آمد و به گفته حکیم ابونصر فارابی، حضور زیبایی محض را در پیش ادراک نامتناهی غیر از عشق چه توان نامید؟ این عشق مطلق همان خواست نامتناهی است و آن خواست بود که فریاد زد عشق من، عشق من، و از اهتزاز این دو کلمه بود که عوالم بی نهایت شکل گرفت و این صدا بود که همه ذرات آفرینشْ هم گفتند و هم شنیدند... برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم دکتر حسین الهی قمشه ای
لفظی فصیح شیرین قدی بلند چابک رویی لطیف زیبا چشمی خوش کشیده یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده آن لعل دلکشش بین وان خنده دل آشوب وان رفتن خوشش بین وان گام آرمیده آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد یاران چه چاره سازم با این دل رمیده زنهار تا توانی اهل نظر میازار دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده 🌟 میلادحضرت صاحب الزّمان فرخنده باد https://eitaa.com/TAMASHAGAH 🌼🍃
هوالعزیز💐 بیا که تجربه کردیم و غیرِ دیدنِ تو جراحتِ دل ما را نبود مرهم هیچ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هوالعزیز💐 بلبل عشقم و از آن گل خندان گویم سخن از آن گل خندان به سخندان گویم غزل آموز غزالانم و با نای شبان غزل خود به غزالان غزلخوان گویم شعر من شرح پریشانی زلفی است شگفت که پریشان کندم گر نه پریشان گویم ✨آنچه فرزانه به آزادی و زنهار نگفت ✨من دیوانه به زنجیر و به زندان گویم گر چه خاکسترم و مصلحتم خاموشی است آتش افروزم و شرح شب هجران گویم گله زلف تو با کوکبه شبنم اشک کو بهاری که به گوش گل و ریحان گویم شهریارا تو عجب خضر رهی چون حافظ که من تشنه هم از چشمه حیوان گویم سلام ودرود خداااا.... https://eitaa.com/TAMASHAGAH 🌼🍃
🍃بسم الله الرحمن الرحیم
معشوق به همگي خود جمال است و كمال است و جلال است همه دیده باش تا او جمال بنماید همه گوش باش تا او همه نطق بُوَد همه سوال باش که او همه اجابت است... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
در کوی خرابات کسی را که نیاز است هشیاری و مستیش همه عین نماز است اسرار خرابات به جز مست نداند هشیار چه داند که درین کوی چه راز است؟! سلاااام یاران جان،همدلان مهربان روزگارتان سبز و بهارین💐✋ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
به زیر سایه‌ زلف تو آمده‌ست دلم به غم بگوی که این خسته در پناه من است ابتهاج https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود هر که شدت حلقهٔ در زود برد حقه زر خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود آب چه دانست که او گوهر گوینده شود خاک چه دانست که او غمزه غمازه شود روی کسی سرخ نشد بی‌مدد لعل لبت بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود ناقه صالح چو ز که زاد یقین گشت مرا کوه پی مژده تو اشتر جمازه شود راز نهان دار و خمش ور خمشی تلخ بود آنچ جگرسوزه بود باز جگرسازه شود غزل ۵۴۶ شمس /مولانای جان https://eitaa.com/TAMASHAGAH
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس! https://eitaa.com/TAMASHAGAH
4_202349412691738996.mp3
5.31M
"هین سخن تازه بگو" غزل شماره ۵۴۶ دیوان شمس ناظری https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ای روز برآ ، که ذره‌ها رقص کنند آنکس که از او چرخ و هوا رقص کنند جانها ز خوشی بی‌سر و پا رقص کنند در گوش تو گویم که کجا رقص کنند هر ذره که درهوا و در هامون است نیکو نگرش که همچو ما مفتون است هرذره اگرخوشست،اگرمحزون است سرگشته خورشید خوش بیچون است https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ترسایی شنید که در میان مسلمانان اصحاب فراست می باشند. به خانقاه شیخ ابوالعبّاس قصّاب درآمد. شیخ گفت: «بیگانه در کوی آشنایان چه کار دارد؟» ترسا بازگشت و گفت: «یکی معلوم شد.» از آنجا عزم خانقاه شیخ ابوالعبّاس نهاوندی کرد. چون به آنجا درآمد، شیخ هیچ نگفت. چهار ماه با ایشان وضو می ساخت و نماز می کرد. بعد از چهار ماه پای افزار در پای کرد که برود، شیخ فرمود که: «جوانمردی نبود که چون حقّ نان و نمک افتاد، بیگانه بیایی و بیگانه بروی!» ترسا مسلمان شد و آنجا مقام کرد و بعد از شیخ به جای شیخ بنشست. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تو بخند ... بهار خودش می‌شکُفد . https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هر که را جامه، زِ عشقی چاک شد او زِ حرص و جُمله عیبی پاک شد شاد باش ای عشق خوش سودایِ ما! ای طبیبِ جمله علّت های ما! جان عشق درمان همه بیماری های اخلاقی و پاک کننده نفس از همه عیوب است. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
4_5967330911413341405.mp3
8.1M
من همینطور آرام دوستت خواهم داشت. از دور دوستت خواهم داشت. بی صدا دوستت خواهم داشت. و تو می توانی هیچ وقت نباشی اما من‌ دوست داشتنت را دوست دارم تا ابد ... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
من در طلبت خانه ی دل را گشتم دیدم که تویی صاحب و من مهمانم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی دل که آیینه شاهیست غباری دارد از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
بگو ای سخن کیمیای تو چیست عیار ترا کیمیا ساز کیست که چندین نگار از تو برساختند هنوز از تو حرفی نپرداختند اگر خانه خیزی قرارت کجاست ور از در درآئی دیارت کجاست ز ما سر برآری و با ما نئی نمائی به ما نقش و پیدا نئی عمل خانه دل به فرمان تست زبان خود علمدار دیوان تست ندانم چه باشی بدین نیکویی ز ما یادگاری که ماند تویی سخن بین که عالیست بالای او کسادی مبیناد کالای او نظامی گنجوی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼🍃 نشاط این بهارم بی‌گلِ رویت چه‌کار آید؟! تو گر آیی طرب آید بهشت آید بهار آید! بیدل دهلوی 🌼🍃🌼🍃🌼🍃 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
♥️ حریفِ عشق تو بودم چو ماهِ نو بودی کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار ! https://eitaa.com/TAMASHAGAH