eitaa logo
تأملات طلبگی
1.4هزار دنبال‌کننده
674 عکس
712 ویدیو
20 فایل
⚜️ فَبشِّرْ عِبادِ، الَّذينَ یَسْتمِعونَ الْقَولَ فَیَتَّبعونَ أَحْسنَهُ. (۱۷،۱۸ زمر) 🔊 مطالب دینی، مباحث حوزوی، کلام بزرگان، نقد و تحلیل، علوم انسانی، مسائل سیاسی. ⚖️ نَحْنُ أبْناءُ الدَّلیل نَمیلُ حَیْثُ یَمیلُ. ارتباط با ادمین: @Amirhossein_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ آیا خداوند می تواند جسم باشد شاید در بدو امر جواب این سوال روشن باشد.خدا نمی تواند جسم باشد چرا که لازمه جسمانیت مرکب و حادث بودن و در نتیجه نیازمند بودن ذات الهی است و این با واجب الوجود بودن سازگاری ندارد. 🔹 جمعی از اهل حدیث اهل سنت قائل به جسمانیت خدا هستند اما برای فرار از تبعات و لوازم این قول، نظریه الله جسم لا کالاجسام (خدا جسم است ولی جسم او با بقیه اجسام فرق دارد) را ارائه کرده اند. 🔸جالب اینکه مرحوم ملاصدرا در شرح خود بر اصول کافی اذعان می کند که خداوند می تواند جسم باشد ولی جسمی الهی که لایق ذات خود است و در بقیه اشیاء شبیه او وجود ندارد . 💠متن کلام ملاصدرا چنین است : شرح أصول الكافي (صدرا) ؛ ج‏3 ؛ ص207 فاذا تصورت هذه المعاني و انتقشت في صفحة خاطرك علمت ان المعنى المسمّى بالجسم له انحاء من الوجود متفاوتة في الشرف و الخسّة و العلو و الدنو من لدن كونه طبيعيا الى كونه عقليا، فليجز ان يكون في الوجود جسم‏ إلهي‏ ليس كمثله شي‏ء و هو السميع البصير المسمّى بالاسماء الالهية المنعوت بالنعوت الربانية، على ان الواجب تعالى لا يجوز ان يكون له في ذاته فقد شي‏ء من الاشياء الوجودية و ليس في ذاته الاحدية جهة ينافي جهة وجوب الوجود و ليس فيه سلب الا سلب الاعدام و النقائص. 🔻گویا بخاطر این سخنان و امثالش است که برخی گفته اند اولین کسی که اصول کافی را به کفر شرح داده ملاصدرا بوده است : و من تصانيفه شرح أصول الكافي، شرحه على مذاقه و عقائده و أصوله و مطالبه، فاستحسنه من استصوبها، و استحقره من استضعفها، بل في الروضات: فمنهم من ذكر في وصف شرحه على الأصول: شروح الكافي كثيرة جليلة قدرا و أوّل من‏ شرحه‏ بالكفر صدرا مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ الخاتمةج‏2 ؛ ص241 👇👇 @Taammolate_talabegi
🔰مناظره استاد میلانی و استاد رمضانی در نقد فلسفه و عرفان: 🔷تنهاهی و عدم تناهی الهی و نقد فهم فلاسفه: ♦️استاد میلانی: اشکال مبنایی به فلاسفه و اهل عرفان به خصوص علامه حسن زاده و تعبیرات ایشان من جمله لاتاخذونی! سنه و لا نوم که بر مبنای خود ایشان این جمله صحیح است. یا گوساله پرستی عین خداپرستی است!!! ♦️چرا ما امثال تقریب و بیان های علامه حلی و شیخ طوسی و .. را رواج ندهیم و به دنبال امثال صدرا و محی الدین هایی باشیم که دچار تناقض می شوند و درجایی جزء و کل می گویند در جایی حرف از بساطت. چندین مورد سراغ داریم علماء مسیحی مسلمان شده اند وقتی وحدت و کثرت رو از فلاسفه دیدند گفتند کاش مسیحی می ماندیم ما وحدت در عین تثلیث رو قبول نداشتیم آمدیم سراغ وحدت در کثرت. 🔸استاد رمضانی: خدا در مقام احدیت بساطت دارد در مقام واحدیت تجزیه دارد. ♦️استاد میلانی: همین غلط است در نظر عقل و شرع در مورد خدا واحد و أحد یک چیز است دوئیتی نیست. 🔷وحدت حقیقی است یا کثرت؟ کدام اعتباری است؟ تناقضی در عبارات ملا صدرا وجود دارد؟ ♦️استاد میلانی: ابن سینا می گوید اگر امر خلافت دائر شود بین اعلم و اعقل باید اعقل خلیفه شود و اعلم وزیر مثل ما فعل عمر و علی!! ابن سینا از اول دنبال اهل بیت نبوده!! میرزا جود آقا ملکی می گویند اگر کسی بگوید ممکن هم موجود است خدا هم موجود است مشرک هست!!! اگر همه فلاسفه یک صفحه از باب حادی عشر تجرید الاعتقاد رو می خوندند هیچ کدام وحدت وجودی نمی شدند این ها همشون راه رو از اول غلط رفتند!! شمس تبریزی می گوید: کلام تمام انبیاء این بوده است تو جزئی از من هستی از کل غافل مشو و به سوی کل بیا !! ♦️نهایت و بی نهایت از خواص کمیات است خدا کم ندارد خود فلاسفه گفته اند علامه طباطبایی تصریح دارند!! 🔸استاد رمضانی: اکثر حرف های شما خطابه بود!! اگر مراد فلاسفه فرمایشات شما باشد بنده اول الکافرین به فلسفه و عرفان خواهم بود!! بیشتر فرمایشات شما ناظر به وحدت موجود است نه وحدت وجود! 🔸من عرف نفسه عرف ربه رابطه نفس با بدن چیست نه حلول نه انضمام نه اتحاد و نه انعزال. ♦️استاد میلانی: یعنی چه این نیست اون نیست پس چیه چیزی است که خودمان هم نمی دانیم؟ همه ی این موارد باشد که چه؟! توضیح:... اصلا این روایت ثابت نیست و در ضمن همه هر طور می خواهند معنا می کنند!! مضافا سندش هم درست باشه خبر واحده در عقائد حجت نیست!! یک متکلم نداریم به خبر واحد استناد کند برخلاف فلاسفه. هر جا فلاسفه گیر می کنند کلام متکلمین رو وسط می کشند. ♦️روح تجرد دارد اصلا این حرف ها غلط است!! هر چه مخلوق خداست زمان دارد و هرچه زمان دارد نمی تواند مجرد باشد. همه ی این آقایان قائل به وحدت موجودی هستند. عقیده این است. اسمش را هرچه می خواهی بگذار وحدت شخصیه، وحدت وجود، وحدت موجود، وحدت در کثرت. دریافت فایل صوتی و تصویری 👇 دانلود کنید: http://milani-hasan.blogfa.com/post/72 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ تأملی بر منابر متافیزیکی 🔹در میان فرمایشات معصومین(ع) توصیه ها و ارشادات مختلفی در راستای تحدید و تبیین سبک زندگی اسلامی وجود دارد که مشکل عمده در جامعه ایران در نوع سبک زندگی آنان است و اگر آن را تغییر دهیم شاهد اثرات و ثمرات زیادی در بطن جامعه خواهیم بود. 🔸یکی از اصول مهم در تبلیغ مخاطب شناسی است که فرهنگ و باورهای مخاطبین فعلی در حال حاضر با توجه به تاثیرات فرهنگ غربی و تاثیرات علمی خود با انکار متافیزیک و تاثیر شگرف رویکرد پوزیتویسمی حتی در دانشگاه ها؛ شاهد انکار وقایع غیر حسی هستیم که نقلیات و مکاشفات مذکور عمدتا مورد قبول جامعه قرار نگرفته و جزء چرندیات و بافته های دین و روحانیون محسوب می شود. 🔻در بین برخی مبلغین عزیز اصرار های فراوانی بر منابر متافیزیکی و ماوراء الطبیعی وجود دارد که شامل روایات و داستان هایی از پیامبران، امامان و اولیاء است. 🔻برخی از این موارد از حیث سندی و وجود واقعی در رنج هستند و چه بسا وجود واقعی نداشته باشند و از آن جهت که برخی مبلغین سواد لازم را در جهت تشخیص قضایای صحیح از سقیم ندارند و حتی بی اطلاع از بدیهیات علم رجال و درایه هستند لذا اصلا انتظار ارزیابی احادیث از ایشان بی جاست! 💠 در نتیجه بهتر است مبلغین در سبک منابر خود یک بازنگری کنند و با مطالعه بیشتر منبری پر مغز و مفید برای عموم ارائه دهند. 😎در آخر جهت ادخال سرور فی قلوبکم، عرایضم را با یکی از این دست نقلیات که شنیدم ختم می کنم: ...در جنگ خیبر حضرت علی علیه السلام آن قدرت فوق‌العاده خودشان را نشان دادند و با یک زوری در خیبر را از جا کندند و آنچنان آن را به طرف آسمان پرتاب کردند که از آسمان اول رد شد از آسمان دوم هم عبور کرد و بعد آسمان سوم تا رسید به نزدیک خداوند که خداوند متعال به حضرت جبرئیل دستور دادند جلوی آن را بگیر که ممکن است به ما اصابت بکند.🤪 👇👇 @Taammolate_talabegi
💠 پاردوکسی بر یک قضیه بدیهی! 🔹یکی از قضایا و تصدیقات بدیهی و ضروری این قضیه است که «هر کلی بزرگتر از اجزاء خودش است» گالیله برای این اصل، پارادوکسی ارائه کرد تا نشان دهد اجزائی داریم که به اندازه ی کل خود هستند و نه کوچک تر که بعدها به مجموعه های بی نهایت معروف شدند (توضیح در عکس) 🔸البته به نظر این مثال نمی تواند این اصل را نقض کند چرا که مجموعه ی دوم درون مجموعه ی اول هست و این یعنی همه ی افراد مجموعه ی دوم، از افراد مجموعه ی اول هستند. در عین حال مجموعه ی اول علاوه بر افراد مجموعه ی دوم، افراد دیگری هم دارد و این نتیجه می دهد بزرگتر بودن مجموعه ی اول نسبت به مجموعه ی دوم را به عبارتی : مجموعه ی اول = مجموعه ی دوم + x پس مجموعه ی اول > مجموعه ی دوم 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ ساخت اجتماعی و تکوّن معرفت و فلسفه 💠 تفکر فلسفی و در پی آن نظریه شناخت تا اندازه زیادی به ساختار اجتماعی وابسته‌ است به‌ طوری‌ که ساختار اجتماعی تعیین‌ کننده تحول تفکر فلسفی است. معرفت بر اساس فرضیه اصلی جامعه‌شناسی معرفت، کارکرد اجتماعی دارد؛ به‌ عبارت‌ دیگر جامعه نه‌ تنها موضوع معرفت است بلکه بخش سازنده آن نیز هست. 🔹فرض جامعه شناسی معرفت این است که فلسفه در پیوند با جامعه است. جامعه شناسان فلسفه را در پیوند با فرهنگ های ملی و ویژگی های تفکری در دورانی معین می دیدند. مثلا می توان به گرایش فیلسوفان آلمانی به متافیزیک اشاره کرد که با ویژگی های خاص آنها پیوند دارد. دلیل اجتماعی ای که برای این گرایش ارائه می شود وضعیت متمایز آنان و قرار گرفتن فیلسوفان در ردیف کارمندان و کارمندزدگی آنهاست. کارمندان در آلمان عصر فئودالی قشری ممتاز و صاحب امتیاز بودند. دلیل دیگری که برای گرایش فیلسوفان آلمانی به متافیزیک آورده می شود این است که آنها نمی توانستند به طبقه بورژوازی اتکا کنند. طبقه متوسط و بورژوازی آلمان از نظر سیاسی مستقل نبود و در جریان ملت سازی، متحد اشراف بود. آن بخش از فیلسوفان آلمانی هم که با طبقه متوسط ارتباط داشتند تحت تأثیر طبقه متوسط پروتستان و تا حدودی کلیسای این مذهب بودند. 🔸بر خلاف آلمان، فیلسوفان در انگلستان با بورژوازی یا طبقه شهروند تاجر و مولد پیوند نزدیک داشتند و همین دلیل گرایش آنان به تجربه گرایی و واقع گرایی به حساب می آید. عده ای دیگر از جامعه شناسان معرفت تا آنجا پیش می روند که ادعا می کنند جهت گیری عملگرایان در فلسفه امریکایی ناشی از نظارت تجّار امریکایی در قرن نوزدهم بر دانشگاه های این سرزمین است. گرایش این گروه اجتماعی به معرفت عملی و کاربردی در فلسفه بازتاب یافت، به طوری که رهیافت انسان فعال هسته مرکزی فلسفه عمل گرایانه امریکایی شد و بازتاب آن را می توان در این شعار دید: واقعیت آن چیزی است که در عمل مفید باشد. ⁉️آیا تکوّن معرفت و فلسفه اسلامی در دوران بعثت و عصر خلافت و اینک در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ساخت اجتماعی مصداقی دیگر از این نظریه و در راستای آن است؟ 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️آیا فلسفه و عرفان کشک است ؟ ( تاملی بر جمله معروف آیت الله وحید خراسانی) - بخش اول ♦️آیت الله وحید خراسانی از مراجع مخالف فلسفه و عرفان در جملاتی فرموده اند : «عرفان پیش من است، همه را می‌ خواهی پیش من است، هر جا را می ‌خواهی برایت بگویم، فلسفه را بخواهی از اول اسفار تا آخر، از هر جا بگویی از اول مفهوم وجود تا آخر مباحث طبیعیات برایت بگویم، اما همه کشک است، هر چه هست در قرآن و روایات است 💠نقد ♦️1. اگر کسی با پیروی از ادبیات بالا بگوید: «اصول فقه و فقه ، همه اش در سینه من است از اول جواهر تا آخر آن. از اول کفایه تا آخر آن، اما همه اش کشک است. هر چه هست در قرآن و روایات است!» آیا این حرف درستی است؟ توضیح این که همچنانکه رأی فقیه و متکلم متشرع در برابر رأی قرآن و امامان معصوم نیست بلکه فهم آن ‌ها از قرآن و روایات محسوب می ‌شود، همچنین است فهم عارف متشرع از آیات و روایات معارفی؛ از این رو فهم او در مقابل و در عرض قرآن و روایات نیست تا کسی بگوید رأی قرآن یا اهل ‌بیت علیهم السلام این است و رای فلان عارف شیعه آن! بلکه عارف متشرع می‌ ‌‌گوید فهم من از آیات و روایات طبق ضوابطی که دارم چنین است ♦️2-درست است که قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام بهترین منبع برای رسیدن به حقیقت است ولی آیات قرآن کریم و روایات اهل ‌بیت؛ محکم و متشابه، مطلق و مقیّد، مجمل و مبیّن، عامّ و خاصّ، ظاهر و باطن دارد. همه فرق به ظاهر اسلامی مدعی فهم قرآن کریم هستند ولى آیا همه آن ‌ها، راه حقّ را پیموده ‌‌‌اند و همه، آیات قرآن کریم را درست فهمیده ‏‌‌‌اند؟! همه شیعیان با گرایش ‌‌‌های مختلف تفسیری، فقهی، اصولی، اخباری، کلامی، فلسفی و عرفانی، به قرآن و روایات اهل ‌بیت تمسک می‌ کنند. آیا همه، در هر مساله ‌ای واقع را ادراک کرده‌ اند؟ هیچ کس در فهم و برداشت از قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم ص و ائمه اطهار، معصوم نیست و امکان خطا دارد و خطا هم می ‌‌کند. از این ‌رو کسی حق ندارد از ابتدا و بدون حجت معتبر عقلی یا نقلی، عقاید، روش و اعمال خود را مطابق کتاب و سنت بداند و دیگران را بدون دلیل معتبر و کافی، رد کند. ادامه دارد... 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍️آیا فلسفه و عرفان کشک است ؟ ( تاملی بر جمله معروف آیت الله وحید خراسانی ) - بخش دوم ♦️3- انسانی که قرآن و اهل بیت (ع) را دارد نباید دنبال حواشی کم فایده اصولی و فقهی این و آن بگردد و سالها وقت خود و جماعتی را تلف کند. آن هم در این زمان با این همه مشکلات علمی و فرهنگی و سیاسی برای دنیای اسلام و مسلمین. هنر این است که گرهی از گره های فقهی روز جامعه را باز کنند. مشکلات اعتقادی، اخلاقی و فقهی جدید را حل کنند، هزاران مسائل مستحدثه برای جوانان و مردم وجود دارد ولی حواشی این و آن بر عبارات فلان و فلان را ماهها و سالها بحث می کنند. اینها کشک است ♦️4. این جمله ادعایی است که باید تحلیل شود: همه عرفان پیش ایشان است؟ علمش یا عملش؟ معرفتش یا کشف و شهوداتش؟ اگر همه علمش مراد است، باید بگوییم متخصصان فلسفه و عرفان در حوزه و دانشگاه، ایشان را چنین نمی دانند اگر همه عمل، شهود و مکاشفات عرفان، مراد است، باید بگوییم ادعای بزرگی است که جای تعجب و شگفتی دارد. ♦️5. بسیاری از بزرگان، علوم عقلی و عرفانی را تایید می کنند. سعی کنید در مسائلی که متخصص نیستید (در فلسفه و عرفان) از متخصص مربوطه (فیلسوف و عارف) حرف بشنوید نه از غیر متخصص در فلسفه و عرفان اسلامی، گرچه در اصول فقه و مسائل و حواشی کم فایده امثال میرزای نائینی متبحر باشد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ مقوله عدالت، سرمایه ای برای اقتدار روحانیت 🔹در فقه، راوی حدیث صحیح، شاهد، امام جماعت، امام جمعه، مجتهد شایسته ی تقلید، حاکم شرع و قاضی باید عادل باشند. این عدالت به معنای انجام ندادن گناه کبیره و کم بودن ارتکاب گناه صغیره است. عدالت، بدین معنا، از قبیل صفات دیگری است که مایه ی برتری شخصی مانند قاضی- را بر شخص دیگر فراهم می کند، مانند: زهد، ورع، امانت، انجام دادن عمل صالح، دوری از هوای نفس، تقوی، حلم، قوت در بصیرت. این صفات، هیچ یک، معیاری عینی برای سنجش ندارند و با دست لمس نمی شوند. این اوصاف به غایت مبهم، ارزش های نمادینی هستند که جامعه ای آنها را ابداع می کند و به رسمیت می شناسد. 🔻اینکه چگونه شخصی دارای این سرمایه میشود و به زهد و عدالت و تقوی شهره می یابد، فرایندی بسیار پیچیده است و جز با پژوهش انسان شناختی و روان شناسی تاریخی نمی توان آن را دریافت. 🔸معیارها برای تقوای یک شخص از عصری به عصر دیگر تفاوت می کند. روزگاری در حوزه های علمیه، داشتن رادیو و خواندن روزنامه سبب تفسیق شخص می شده است. در نتیجه، حتی طلبه هایی که به فسق بودن چنین کاری باور نداشتند، ناگزیر در خفا به رادیو گوش میدادند یا روزنامه می خواندند. اما اکنون روحانیون از کاربرد پیشرفته ترین تکنولوژی پروایی ندارند؛ سهل است بدان مباهات و تفاخر می کنند. حتی در دورانی نه چندان دور، تحصیل و تدریس فلسفه در اغلب محافل حوزوی قم، مشهد و نجف قریب به کفر قلمداد می شد. امام خمینی در یکی از پیام های خود نوشت به خاطر تدریس فلسفه ی اسلامی، متهم به کفر شده است. از این رو، روحانیانی کاسه ی لب خورده ی فرزندش مصطفی را در مدرسه ی فیضیه نجس انگاشتند و شستند. همچنین، در گذشته، زهد و عدالت با به رخ کشیدن ثروت سازگار نبود، ولی اکنون روحانی صاحب منصب و امام جمعه ای را نمی توان یافت که از مکنت و نعمت این جهانی بی بهره باشد. اگر تاریخ تحول انگاره ی پارسایی در ایران نوشته شود، ما را در درک تاریخ و سرشت روحانیت بسی یاری خواهد کرد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✔️نکاتی در باب محمد رضا حکیمی از منظر مصطفی ملکیان ☑️ آنچه در ایشان شایسته تقدیر و ذکر است: 1️⃣زندگی سوسیالیستی خود ایشان در جامعه مصرف زده افسارگسیخته به لحاظ مصرف زدگی خیلی جالب است که آدم این قدر با قناعت و این قدر با سادگی زندگی کند. 2️⃣یک نوع شجاعتی که در بیان عقایدشان است و این با روحیه محافظه کاری و نفاق و تزویر و دورویی رایج در کشور ما خیلی در تقابل است،من را خیلی به احترام ایشان بر می انگیزاند.من خیلی شجاعت ایشان را تقدیر می کنم. ☑️ انتقادات به دیدگاه های محمدرضا حکیمی: 1️⃣ من دیدگاه مکتب تفکیک که آقای حکیمی مروجشان هستند را اصلا قبول ندارم. 2️⃣نکته دوم دقیقا عکس نکته اول است.من می گویم اصلا چرا ایشان تفکیکی نیستند؟چرا تفکیکی نیستند؟زیرا به نظر من تفسیرشان از اسلام یک تفسیر سوسیالیستی-مارکسیستی است.اصلا تفسیرشان تفسیر تفکیکی نیست. آخر تفکیک می گوید اسلام را با هیچ آموزه دیگری نیامیزید.من نمی گویم مارکسیست ها خوب یا بدند ولی به جرئت می گویم تفسیری که ایشان از فقر،غنا،عدالت اجتماعی،ارتباط لایه های اجتماعی با یکدیگر و تفسیری که ایشان از حکومت علی ابن ابی طالب و آرزوی حکومتی که برای بقیه عرضه می کند دارند من فکر می کنم یک تفسیر سوسیالیستی و حتی مارکسیستی است. 🔹 من اصلا این را یک تفسیر ناب اسلامی از متون نمی بینم. از این نظر هم اگر شما کتاب ایشان –الحیاه-را ببینید،آنچه در این کتاب آمده است باید از دو لحاظ محل توجه قرار بگیرد. یکی اینکه آنچه در این کتاب آمده است،چگونه سامان یافته است؟سامان کاملا سوسیالیستی دارد.یکی این.دیگر اینکه بپرسیم چرا آن چیزهایی که نیامده است،نیامده؟یک چیزهایی در الحیاه نیامده است که با این تفسیر سوسیالیستی مارکسیستی کاملا ناسازگار است.به آن نیامده های کتاب باید دقت کرد.این هم جهت دوم. 🔹اصلا ببینید زندگی اشرافی امام محمدباقر و زندگی اشرافی امام جعفر صادق و زندگی اشرافی امام رضا به این ها اصلا اشاره ای در این کتاب نیست. اما زندگی علی ابن ابی طالب چون خیلی به آن آرمان نزدیک است در آن مبالغه هم شده است به نظر من.یا دراین کتاب درباره "عدالت" چیزی فروگذار نشده است اما راجع به "آزادی" هیچ چیز گفته نشده است.راجع به یک نوع تکثر گروی که درون دینی هم هست چیزی گفته نشده است. اصلا سخنی درباره اینها اصلا و ابدا وجود ندارد. 3️⃣تصویری که ایشان از مخالفان مکتب تفکیک به دست می دهد بسیار غیر منصفانه و غیرعادلانه است و بعضی جاها دروغ است اصلا.نسبت هایی که ایشان به بعضی از فیلسوفان اسلامی می دهد برای اینکه آن فیلسوفان اسلامی را یا قائل به مکتب تفکیک نشان دهد یا نشان دهد اگر قائل به مکتب تفکیک نیستند چه قدر آرائشان سخیف و بی ارزش است واقعا غیر منصفانه است.یعنی با روحیه علمی و حقیقت طلبی منافات دارد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍مقوله عقل و علم در بسط تاریخ 🔹ارسطو، سن توماس، ابن سینا، ملاصدرا، دکارت، كانت و اکثر قریب به اتفاق فیلسوفان و متفکران ماقبل هگلی وقتی از مقولاتی چون عقل، معرفت، حقیقت، انسان، علم و تفکر سخن می گفتند برای آنها معنا و مفهوم واحدی قائل بودند و معتقد بودند که با تغییر این معانی این مفاهیم نیز به امور دیگری تبدیل خواهند شد. 🔸دکارت وقتی از «روش درست به کار بردن عقل» سخن میگفت یا کانت وقتی «نقد عقل محض» را می نوشت برای «عقل» معنایی ثابت ، کلی، جهان شمول، فرازمانی، فرامکانی، فراجغرافیایی، فرافرهنگی و در یک کلمه فراتاریخی قائل بودند. لذا آنها اساسا درنیافتند که همه مفاهیم و مقولات اموری فرهنگی و تاریخی اند و در یک افق تاریخی و فرهنگی معنا می شوند. برای مثال، معنایی که ارسطو، دکارت و کانت از مفهوم «عقل» می فهمند به هیچ وجه با معنای عقل در نزد ابراهیم و مسیح و محمد یکی نیست؛ نه اینکه آنها «معقولاتشان» متفاوت است اما «عقل» شان یکی است، بلکه معنا و مفهوم خود عقل برایشان متفاوت است. 🔻یا «علم» در معنا و مفهومی که امروز ما از آن می فهمیم و فرضا در دانشکده های علوم و در رشته هایی چون فیزیک، مکانیک و ترمودینامیک تدریس می شود به هیچ وجه با آن چیزی که محمد مصطفی به منزله «علم»، در معنای «نوری که خداوند به قلب هرکس بخواهد بتاباند» می فهمید، یکی نیست. ▪️لذا، تا زمانی که ما به دلیل عدم پذیرش نگرش تاریخی اسیر اسانسیالیسم و نگرش غیرتاریخی هستیم و درکی متافیزیکی از وجود عالمیت های گوناگون، افق های متفاوت معنایی و عقلانیت های گوناگون تاریخی نداشته باشیم و به تبع تفکر ارسطویی، دکارتی و کانتی صرفا با یک نظام اپیستمه ، یعنی نظام اپیستمه متافیزیکی آشنا باشیم، ناچار به مونیسم معرفت شناختی تن خواهیم داد و همه دیگر نظام های اپیستمیک را به زبان نظام اپیستمیک متافیزیکی ترجمه خواهیم کرد و این دقیقا همان اتفاقی است که در تفسیر دکتر سروش از مقوله وحی به منزله رؤیا روی داده است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
نظر آیه الله سید سعید حکیم درباره طریقت عرفا و ورد های آنان همانا براین ادعاها پذیرش نیست مگر میان مردمی که از معارف اصلی حوزه های علمیه به جهت ضعف حوزه و کمتر بودن مبلغین درست و حسابی محروم اند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
آیت الله سید سعید حکیم فرمودند: فلسفه ربطی به علوم اهل بیت علیهم السلام ندارد بلکه از جای دیگر آمده و یک سر سوزن هم در فهم معارف اهل بیت موثر نیست. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ مطابقت یا عدم مطابقت با واقع در نظریه جواز تعبد به جمیع ادیان 🔹طبق مبانی معرفت شناختی نظریه جواز تعبد به جمیع ادیان ، واقع یکی است، از میان نظرات متعدد و متخالف دانشمندان هم (مقام اثبات و ذهن) - در امور غیر تشکیکی - تنها یکی از آنها می تواند در خارج و نفس الأمر (مقام ثبوت) صحیح باشد و نه همه آنها. همچنین به واقع هم می توان دست یافت؛ به این معنا که برخی از آراء و اعتقادات انسان به واقع اصابت می کند، و البته برخی از آن ها نیز اصابت نمی کند. 🔸تأکید می شود که وصول به واقع برای دستگاه ادراکی و معرفتی بشر ممکن است (رئالیسم و واقع گرایی، در مقابل شکاکیت و نسبی گرایی)، اما «احراز صدق» قضايا در گزاره های عقلی و حصولی غیر بدیهی؛ به معنای علم يقينی و صددرصدی انسان به اینکه فلان اعتقاد خاصش (که غیر بدیهی بوده و نیازمند فکر، استدلال و مقدمه چینی خطاپذیر است)، به واقع اصابت نموده یا نه، خارج از توان او به عنوان بشر غير معصوم و لغزش پذیر است؛ زیرا لوح محفوظ و عالم واقع به دست کسی نیست تا با نظر به آن، اصابت یا عدم اصابت دیدگاه خود (مقام اثبات)، با واقع (مقام ثبوت) را مشاهده کند. 🔻اینکه برخی از دیدگاه های انسان ممکن است صادق و مطابق با واقع باشند، قابل قبول است (امکان وصول به واقع)، اما تشخیص اینکه کدام یک از اعتقادات او دقیقا و مشخصا صادق و مطابق با واقع است، غیر ممکن بوده و به اصطلاح اصولی، شبهه مصداقيه است (عدم امکان احراز وصول به واقع). آری به احتمال یا ظن (اعم از غیر اطمینانی و اطمینانی) و یا قطع اصولی، می توان ادعا کرد فلان دیدگاه مطابق با واقع است، اما با يقين منطقی بالمعنى الاخص (اعتقاد جازم صادق ثابت) که بیانگر جزم صددرصدی بوده و خلاف آن محال عقلی باشد، نمی توان به صدق و مطابقت قضیه ای با واقع و نفس الأمر حکم کرد. همیشه احتمال کشف خطای دیدگاه انسان وجود دارد؛ اگرچه این احتمال، اندک و ناچیز باشد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
⁉️ ناآشکارگی حقیقت 🔹ما باید قبول داشته باشیم که حقیقت آشکار نیست. یک ناآشکارگی حقیقت وجود دارد. اگر شما حقیقت را در هر حوزه و زمینه‌ و ساحت و معرفت بشری آشکار بدانی، به نظرتان می‌آید کسانی که با ما مخالفند عناد و دشمنی دارند. به عنوان مثال دو حقیقت را در نظر می‌گیریم. یک حقیقت این است که دو به اضافه دو چهار می‌شود و حقیقت دیگر این که تعداد کهکشان‌ها از صدهزارتا بیشتر است. اگر کسی حقیقت اول را انکار کرد شما می‌گویید حتماً با حق و حقیقت عناد دارد چون امر به این واضحی را انکار می‌کند اما اگر کسی حقیقت دوم را انکار کرد شما به این صراحت نمی‌گویید که عناد با حق و حقیقت دارد، فقط ممکن است بگویید خطا می‌کند چون حقیقت دوم به آشکارگی حقیقت اول نیست. 🔸این که ما هرکس را که غیرخودمان است معاند می‌دانیم دلیلش این است که نظریه‌ای پس پشت ذهنمان است که حقیقت آشکارِ آشکار است و این حقیقت نزد ماست و کسی که آن را انکار می‌کند، معاند است. 🔻شما هر‌چه‌قدر به نظریة آشکارگی حقیقت بیشتر معتقد باشید، بیشتر با بقیة انسان‌ها و دگراندیشان خصومت پیدا می‌کنید. فکر می‌کنید یک حقیقت مثل آفتابی را بعضی انکار می‌کنند و خبر ندارید که در اغلب حوزه‌های بشری حقیقت خیلی ناآشکار است و باید ذره‌ذره و با مساعی مشترک کل نژاد بشر به آن نزدیک شد. وقتی من دیگران را مخالف یک حقیقت واضح ندانم می‌توانم با او دوستی هم بکنم. یکی از دلایلی که ما با دگراندیشان و پیروان ادیان و مذاهب دیگر و حتی با لادینان و ماتریالیست‌ها نمی‌توانیم دوستی کنیم به خاطر این است که فکر می‌کنیم حقیقت‌های واضحی را دارند انکار می‌کنند ولی فی‌الواقع حقیقت واضحی در کار نیست. ▪️شما می‌دانید که از قدیم‌الایام می‌گفتند که ریاضیات آن شاخه‌ای از علم است که حقایقش از همه واضح‌تر است اما امروزه خیلی از فیلسوفان ریاضی معتقدند حتی حقایق ریاضی هم به وضوحی که ما فکر می‌کنیم نیست. معنای این، سفسطه‌اندیشی و نسبی‌گرایی نیست. معنایش این است که ما باید ذره‌ذره به حقیقت نزدیک شویم. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ بداهت اصل توحید و نظری بودن تفسیر آن 🔹مفهوم توحید و اصل آن به مثابه مهمترین آموزه دین اسلام یک امر واحد و ثابت است که از فرط وضوح و بداهت - برای هر کسی که به اسلام اعتقاد داشته باشد - قابل نفي و قرائت پذیری نیست؛ یعنی هیچ عالم و هیچ مذهب و فرقه ای را نمی توان در طول تاریخ اسلام یافت که بگوید از نظر قرآن، خدا واحد نیست و مثلا از دیدگاه اسلام چند خدا وجود دارد! اصل این گزاره که «خدا واحد است» را هم متکلمین قبول دارند، هم فقها، هم مفسرین، هم محدثین، هم فلاسفه و هم عرفا؛ یعنی حتی یک متکلم یا فیلسوف یا عارف را نمی توان یافت که بگوید من معتقدم از دیدگاه اسلام خدا وجود ندارد یا خدا واحد نیست و شرک، حق است! 🔸اما با این وجود که همه علمای اسلام در اصل توحید و مفهوم کلی آن اشتراک و اتفاق نظر دارند، ولی در تفسير همین مفهوم واحد، با یکدیگر اختلاف نظرهای فراوان و حتى حل نشدنی دارند. 🔻متکلم و فیلسوف مشائی به «وحدت تباینی» بین حق و خلق قائل است، فیلسوف صدرایی به «وحدت تشکیکی» باور دارد و عارف هم به «وحدت شخصی» وجود حق معتقد است؛ و همین طور در تفسير معنای واحد و أحد بودن خداوند، نه تنها بين عالمان رشته های مختلف بلکه حتی بین علمای یک رشته خاص هم اختلافات متعدد وجود دارد، مثلا متکلمین اهل حدیث، معتزلی، اشعری، وهابی، ماتریدیه، شیعه امامیه، شیعه زیدیه، شيعه اسماعیلیه و غیره، هر کدام برای خود تفسیر و توضیح متفاوت و بلکه متقابل دارند. ▪️بنابراین آنچه که واضح و بدیهی است و کسی - بعنوان یک مسلمان - نمی تواند در آن اجتهاد کند، اصل توحید و مفهوم کلی آن است؛ و گرنه تفسير همان مفهوم بدیهی و روشن، کاملا نظری، غیر بدیهی و اجتهاد پذیر است؛ مگر اینکه کسی بگوید برداشت و تفسیر من از توحيد عين حق است و فهم دیگران باطل و لذا همه باید نگرش خود را با میزان فهم من تطبيق دهند! البته در این تردیدی نیست که هر کسی برای ارائه برداشت نظری خود از نصوص دینی اولا باید دلیل داشته باشد، و ثانيا باید دلیلش محکم و قطع آور باشد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍نیچه، اومانیسم، سکولاریسم، سوبژکتیویسم 🔻 هم متافیزیک، تحت تاثیر 《عالَم مُثُل افلاطونی》، و هم تئولوژی، تحت تاثیر 《آموزه‌ی عالَمی دیگر》، همواره ما را به اندیشیدن به 《عالَمِ فرامحسوس، جهانی دیگر، یا ابدیت》 دعوت کرده‌اند. در طول تاریخ، 《عالَم فرامحسوس یا ابدیت》 همواره 《معنابخشِ زندگی انسان》 بوده است. 🔸نیچه اما، ما را به 《همین‌جایی‌بودن و همین‌جایی‌اندیشیدن‌》 دعوت می‌کند و 《آنجایی‌بودن و آنجایی‌اندیشیدن》 را ناشی از 《نفیِ زندگی》 و آغاز نیهیلیسم برمی‌شمارد و می‌گوید 《جهان متافیزیکی》 چیزی جز افسانه‌ای محض نیست، و باورمندی به 《جهانی دیگر》 زاید و لاجرم عبث است، و در افلاطون‌گرایی و نیز در مسیحیت، با ارزش‌نهادن به 《عالَمی دیگر》، وجودِ زمینی و طبیعی فاقدِ ارزشِ ذاتی انگاشته شده است. 🔹با انکارِ 《ابدیت و عالَمِ فرامحسوس》، دیگر ارزشی که ما زندگی را به‌خاطر آن تاب آوریم، وجود ندارد. تاکنون بشر نتوانسته است خود، 《غایت‌بخشِ جهان》 باشد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍جریان شناسی فکری جهان تشیع ⁉️پرسش جدی این است که جهان اسلام چگونه و چه تعاملی باید با جهان مدرن داشته باشد. این جریان ها و رویکرد ها در تلاش پاسخ به این سوال هستند. 1⃣ رویکرد کلامی: در سنت اسلامی ما از گذشته بود و هم اکنون هم حیات دارد که خود سه گرایش دارد: 🔹اخباری مسلکی 🔹کلامی اجتهادی، که مشرب خواجه نصیر الدین طوسی را قبول دارند و عمدتا متاثر از کشف المراد هستند. اصول فقه رو قبول دارند ولکن در مسائل اعتقادی فلسفه رو مبنای فکری قرار نمی دهند بلکه نصوص دینی معیار و مبنا در اجتهاد است. 🔹تفکر تفکیکی که خود شاهد سه نسل است: 🔸نسل اول ضد فلسفه و منطق مثل میرزا مهدی اصفهانی 🔸نسل دوم منطق را قبول دارد اما مباحث فلسفی را نمی پذیرد مثل میرزا جواد آقا تهرانی و آقا مجتبی قزوینی. 🔸نسل سوم از آیت الله سیدان شروع شده که منطق را قبول دارد و اگر نظریه فلسفی تعارض با نصوص داشت اجازه تأویل نصوص وجود دارد اما تاویلات فلاسفه را قبول ندارند. این رویکرد تفکیکی دغدغه پلورالیزم و تعارض علم و دین و دغدغه چالش های معاصر را ندارند. 2⃣ رویکرد فلسفی که خود سه گرایش است: 🔹تفکر مشائی که الان هم موجود است مثل آیت الله مصطفوی که ادعا دارند حکمت اشراق و متعالیه از گوهر تفلسف جدا شده اند. 🔹تفکر اشراقی 🔹تفکر حکمت متعالیه یا همان نوصدرایی که عمدتا این گرایش حاکم است و امروزه شبهات الهیات مدرن را پاسخ می دهند و با مبانی حکمت متعالیه می خواهند تولید علوم انسانی اسلامی کنند. 3⃣ رویکرد عرفانی با مبنای وحدت وجود و تکثر و تشکیک در تجلیات مطرح است. امثال شاگردان خاص آیت الله حسن زاده آملی که با این مباحث می خواهند مسائل امروز انسان معاصر را پاسخ دهند. 4⃣ رویکرد نواندیشی و روشنفکری غرب گرای مدرن: این افراد بین روشنفکری دینی و نواندیشی دینی فرق می گذارند. روشنفکری دینی آن است که نظریات فلسفی و مدرن و پسا مدرن را می گیرند و بر نصوص دینی تحمیل می کنند و دین را هم محدود می کنند. در نواندیشی دینی شواهد را از نصوص دینی پیدا می کنند و دیگر دین را محدود نمی کنند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
🔹نقدی از دکتر بیژن عبدالکریمی بر دکتر عبدالکریم سروش 👣رد پای ثنویت نومن و فنومن کانتی و سکولاریزه شدن تفکر دینی و معنوی در قبض و بسط تئوریک شریعت، محمد(ص) راوی رویاهای رسولانه. 👇👇👇👇👇👇👇👇
🔹در اندیشه صاحب نظريه رؤیاهای رسولانه نوعی شکاف متافیزیکی و معرفت شناختی کاملا آشکار دیده می شود: ایشان از یک سو بر عرفان و تفکر دینی و معنوی تأکید می ورزند و از سوی دیگر، برای مثال با توجه به چارچوب کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت و تمایز میان دین و معرفت دینی در این اثر، به ثنویت و دوگانگی نومن و فنومن کانتی تن می دهند. ایشان در دفاع از خویش احتمالا پاسخ خواهند داد که دین و عرفان و فلسفه هریک حوزه های مستقلی هستند که نباید آنها را با یکدیگر بیامیزیم. اما پرسش اینجاست که فرد به منزله «هویتی واحد» بر اساس کدامین حوزه باید تفکر خویش را درباره جهان، خویشتن و نسبت خویش با جهان سامان دهد؟ آیا این دوگانگی و شکاف فرد را در میانه یک مغاک رها نمی کند و این مغاک نهایتا به سیطره یک حوزه بر حوزه دیگر، و عمدتا با توجه به هژمونی تفکر متافیزیکی، در جهت سیطره سکولاریسم، نمی انجامد؟ 🔸به اعتقاد بنده، همین شکاف و دوگانگی متافیزیکی در جریان موسوم به روشنفکری دینی نهایتا به سکولاریسم و سيطره عقلانیت متافیزیکی انجامیده است. دکتر سروش در روزگار جوانی شان، هم ذات دین و هم معارف دینی را اموری مقدس برمی شمردند. اما در میان سالی ایشان و با نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت تحول بزرگی در تفکرشان صورت گرفت، تحولی که برای جامعه ما ایرانیان دستاوردی بسیار چشمگیر لیکن در قیاس با دستاوردهای هرمنوتیک در غرب بسیار متأخربود. ایشان، براساس ثنویت نومن و فنومن کانتی، در نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت برای نومن و ذات دین قائل به حقیقتی قدسی بودند که در بستر فهم مؤمنان به امری انسانی، تاریخی ولذا عرفی و سکولار تبدیل می شود، فهم و معرفتی که در بستر زمان و مکان و در سياق كل معرفت بشری قبض و بسطی تاریخی می یابد. 🔻اما دکتر سروش در گام بعدی تحول اندیشه شان به تدریج از نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت نیز فاصله گرفته، در کتاب بسط تجربه نبوی ، «تجربه دینی ناسوتی بشری» را جانشین «دین مقدس» و « تجربه تاریخی نبوی» را جایگزین «وحی» ساختند. در مرحله بعدی، در مقاله «محمد (ص): رؤیاهای رسولانه» نیز وحی و متن مقدس به رؤیاهای بشری تبدیل می شود. همه اینها مراحل گوناگونی از روند هر چه سکولاریزه تر شدن تفکر دینی و معنوی در اندیشه ایشان است. برای رسیدن به اندیشه ای یکسره سکولارو نیهیلیستیک تنها یک گام مانده است و آن تلقی وحی نبوی به منزله «توهمات نبوی» است. اگر این روان شناسی و سوبژکتیویته تاریخی شخصیت نبی است که خالق صور رؤیایی وحی است،۔ در این صورت، حتی «تصور خدا» نیز چیزی جز حديث نفس و مخلوق ذهن بشری نخواهد بود! 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍نسبیت گرایی 🔹نسبیت شناخت، همان شک و سفسطه پنهان است که بر اساس مبانی فلسفی معاصر از جمله مادی خواندن ذهن و معرفت، تأثیر انگیزه و عوامل روانی و اجتماعی، تفکیک نومن از فنومن، تأثیر معارف بر یک دیگر توجیه می گردد. 🔻البته طرفداران نسبیت فهم بشر، از انتساب شکاکیت گریزان اند و خود را تابع واقع گرایی و رئالیسم پیچیده می دانند. 🔸لازمه نسبی گرایی، عدم اعتماد نسبت به واقع نمایی قضایای علمی است؛ بنابراین نه هیچ واقعیتی از اسرار طبیعت کشف می گردد و نه هیچ حکمی و قصدی از احکام شریعت و مقاصد شارع فهمیده می شود و در مباحث زبان شناختی، نشانه شناسی و هرمنوتیک نیز هیچ مراد متکلمی برای مخاطب روشن نمی گردد؛ علاوه بر این که اصل واقعیت نیز مورد تردید قرار می گیرد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ تأملی در باب چیستی نیهیلیسم؟! 🔹نیچه در کتاب اراده معطوف به قدرت پیش بینی کرده بود که ظهور نیهیلیسم تاریخ دویست ساله ی آینده ی غرب را شکل می دهد. این پیش بینی متحقق شد با این تفاوت که نیهیلیسم نه فقط عالم غرب، بلکه تمام جهان را در بر گرفت. 🔸نیهیلیسم شرایطی را فراهم ساخته است که در بستر آن کلیه ی ارزش های والای تفکر، یعنی معرفت، حقیقت و فضیلت فاقد اعتبار گشته اند. مرادم از نیهیلیسم انکار وجود حقیقتی استعلایی است که به منزله ی بنیاد جهان، وحدت بخش کثرات و کانون معنابخش جهان، انسان و زندگی و تعیین کننده ی محتوا و مضمون معرفت و درستی یا نادرستی شناخت و کنش آدمی است. مرگ خدا و مرگ حقیقت معنایی جز سیطره ی نیهیلیسم ندارد. 🔻زندگی در جهان نیچه ای با انکار امر فرامحسوس، با فقدان مفهوم غایت روبرو می شود و همین امر وی را به نیهیلیسم کامل سوق می دهد. در یک چنین عالمی، جهان، معرفت، حقیقت، اخلاق، ارزش ها و نیز خود انسان هیچ یک از وصفی قدسی و متعالی برخوردار نیستند. نیهیلیسم در روزگار ما، مهم ترین عنصر قوام بخش دوران کنونی و تعیین کننده ی عالم و نحوه ی زیست ما در همه ی عرصه ها است. نیهیلیسم در وجود ما نیز خانه کرده است. کسی که در دوران ما نیهیلیسم را در وجود خویش تجربه نکرده است، هنوز به ساحت تفکری جدی و عمیق راه نیافته است. نیهیلیسم به ظهور انسانی منتهی شده است که نیچه از آن به "آخرین انسان" تعبیر می کند. 📚ما و جهان نیچه ای_صفحه183 👇👇 @Taammolate_talabegi
‍ 📝 ‏سکولاریسم دوره روشنگری چگونه متولد شد؟ ✍ حجه الاسلام مجتبی نامخواه 🔸 مثلاً این طوری بود که نظریه‌پردازانِ بی‌دین نشستند به تفلسف و بنیان‌گذاری نظریه‌های سکولار؟ این طور نیست. 🔹‏سکولاریسم بیش از آن که یک محصول نظری باشد، محصول یک تجربه‌ای شکست‌ خورده از حضور اجتماعی دین بود. 🔸ناکارآمدی حاکمیت کلیسا و تأکید الهیات قرون وسطایی بر تقابل دین با علم و عقل دو رکن این تجربه را شکل می‌دهند. 🔹‏بازتولید حرف‌های قرون وسطایی درباره طب و بیماری، منبر رفتن علیه علم و سوءتفاهم خواندن واقعیت، که هرگز قابل تقلیل به گفتار یک منبری یا مداح نیست و نمونه‌های بسیاری دارد؛ از آن دسته حرف‌هایی است که ظاهری مقدس‌مآبانه دارد اما بیش از هر چیز صدای پای سکولاریسم است. 🔸‏نه این‌که فلان خطابه‌ی یک واعظ یا بهمان گفتار یک مداح، زمینه‌ساز سکولاریسم باشد نه. شمشیر کشیدن به نام دین علیه سلامت و علم و عقلانیت و عدالت و واقعیت، زمینه سکولاریسم نیست، نشانه رواج آن است. 👇👇 @Taammolate_talabegi