eitaa logo
درسهایی از قران کریم ( ترجمه و آموزش و روخوانی و تجوید و دائره المعارف ....... )
3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
6هزار ویدیو
18 فایل
آنچه که از قران کریم می دانیم کپی مطالب آزاد و فقط یه صلوات به روح پدر و مادرم بفرست 💗💗💗
مشاهده در ایتا
دانلود
👈ملاقات موسى عليه السلام با شعيب عليه السلام و مهمان نوازى شعيب عليه السلام 🌴شعيب عليه السلام از موسى عليه السلام استقبال گرمى كرد موسى عليه السلام ماجراى خود را براى شعيب تعريف كرد. 🌴شعيب عليه السلام او را دلدارى داد و به او گفت: نگران نباش از گزند ستمگران رهايى يافته اى، اينجا شهرى است كه از قلمرو حكومت ستمگران فرعونى، خارج است.از غربت و تنهايى رنج مبر، همه چيز به لطف خدا حل مى شود. 🌴موسى عليه السلام دريافت كه در كنار استاد بزرگى قرار گرفته كه چشمه هاى علم و معرفت از وجودش مى جوشد، شعيب نيز احساس كرد كه با شاگرد لايق و پاكى روبرو گشته است. 🌴جالب اين كه: نقل شده هنگامى كه موسى عليه السلام بر شعيب وارد شد، شعيب در كنار سفره غذا نشسته بود و غذايى مى خورد، وقتى كه نگاهش به موسى (آن جوان غريب و ناشناس) افتاد، گفت: بنشين از اين غذا بخور. 🌴موسى گفت: اعُوذُ بِاللهِ؛ پناه مى برم به خدا. 🌴شعيب: چرا اين جمله را گفتى، مگر گرسنه نيستى؟ 🌴موسى: چرا گرسنه هستم، ولى از آن نگرانم كه اين غذا را مزد من در برابر كمكى كه به دخترانت در آب كشى از چاه كردم قرار دهى، ولى ما از خاندانى هستيم كه عمل آخرت را با هيچ چيزى از دنيا، گرچه پر از طلا باشد، عوض نمى كنيم. 🌴شعيب گفت: نه، ما نيز چنين كارى نكرديم، بلكه عادت ما، احترام به مهمان است. آنگاه موسى عليه السلام كنار سفره نشست، و غذا خورد.(بحار، ج 13،ص58) در اين ميان يكى از دختران شعيب عليه السلام گفت: 🍃يا اَبَتِ استَأجِرهُ اءنّ خَيرَ مَن استأجَرتَ القَوِىُّ الأَمينُ🍃 ✨اى پدر! او (موسى) را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى همان كسى است كه نيرومند و امين باشد.(سوره قصص/آیه 26)✨ 🌴شعيب گفت: نيرومندى او از اين جهت است كه او به تنهايى سنگ بزرگ را از سر چاه برداشت و يا دلو بزرگ آب را كشيد، ولى امين بودن او را از كجا فهميدى؟ 🌴دختر جواب داد: در مسير راه به من گفت: پشت سر من بيا تا باد لباس تو را بالا نزند، و اين دليل عفت و پاكى و امين بودن او است.(بحار، ج 13،ص 58 و 59) ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
📚🕥📚 (ع) مبارزات عملى ابراهيم عليه‏السلام با بت‏پرستى‏ آزر با اين كه ابراهيم را از يكتاپرستى منع مى‏كرد، ولى وقتى كه چشمش به چهره ملكوتى ابراهيم عليه‏السلام مى‏افتاد، محبتش نسبت به او بيشتر مى‏شد، از آن جا كه آزر رييس كارخانه بت‏سازى بود، روزى چند بت به ابراهيم داد تا او آن‏ها را به بازار ببرد و مانند ساير برادرانش آن‏ها را به مردم بفروشد، ابراهيم خواسته آزر را پذيرفت، آن بت‏ها را همراه خود به طرف ميدان و بازار آورد، ولى براى اين كه فكر خفته مردم را بيدار كند، و آن‏ها را از پرستش بت بيزار نمايد، طنابى بر گردن بتها بست و آن‏ها را در زمين مى‏كشانيد و فرياد مى‏زد: مَن يَشتَرىَ مَن لا يَضرُّهُ وَ لا يَنفَعُهُ؛ چه كسى اين بت‏ها را كه سود و زيان ندارند از من مى‏خرد. سپس بت‏ها را كنار لجنزار و آب‏هاى جمع شده در گودال‏ها آورد و در برابر چشم مردم، آن‏ها را در ميان لجن و آب آلوده مى‏انداخت و بلند مى‏گفت: آب بنوشيد و سخن بگوييد!! به اين ترتيب عملا به مردم مى‏فهمانيد كه: بتها شايسته پرستش نيستند، به هوش باشيد، و از خواب غفلت بيدار شويد و به خداى يكتا و بى همتا متوجه شويد، و در برابر اين بت‏هاى ساختگى و بى اراده كه سود و زيانى ندارند سجده نكنيد مگر عقل نداريد، مگر انسان نيستيد، چرا آن همه ذلت، چرا و چرا؟! آن‏ها را نزد آزر آورد و به او گفت: اين بت‏ها را كسى نمى‏خرد، در نزد من مانده‏اند و باد كرده‏اند. فرزندان آزر توهين ابراهيم به بتها را به آزر خبر دادند، آزر ابراهيم را طلبيد و او را سرزنش و تهديد كرد و از خطر سلطنت نمرود ترسانيد. ولى ابراهيم به تهديدهاى آزر، اعتنا نكرد. آزر تصميم گرفت ابراهيم را زندانى كند، تا هم ابراهيم در صحنه نباشد و هم زندان او را تنبيه كند، از اين رو ابراهيم را دستگير كرده و در خانه‏اش زندانى كرد و افرادى را بر او گماشت تا فرار نكند. ولى طولى نكشيد كه او از زندان گريخت و به دعوت خود ادامه داد و مردم را از بت و بت‏پرستى بر حذر داشت و به سوى توحيد فرا مى‏خواند. کانال 👇 @Targomeh
﷽📚🕥 (ع) ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام در قربانگاه‏ ابراهيم فرزند عزيزش، ميوه دلش و ثمره يك قرن رنج و سختيهايش، اسماعيل عزيزتر ازجانش را به قربانگاه منى آورد، به او گفت: فرزندم، در خواب ديدم كه تو را قربان مى‏كنم. اسماعيل اين فرزند رشيد و با كمال كه به راستى شرايط فرزندى ابراهيم را دارا بود، بى درنگ در پاسخ گفت: اى پدر! فرمان خدا را انجام بده، به خواست خدا مرا از مردان صبور و با استقامت خواهى يافت. اى پدر وصيت من به تو اين است كه: 1 - دست و پاى مرا محكم ببند تا مبادا تيزى كارد بر من رسيد، حركتى كنم و لباس تو خون آلود گردد. 2 - وقتى به خانه رفتى به مادرم تسلى خاطر بده و آرام‏بخش او باش. 3 - مرا در حالى كه پيشانيم روى زمين است و در حال سجده هستم قربان كن كه بهترين حال براى قربانى است، وانگهى چشمت به صورت من نمى‏افتد و در نتيجه محبت پدرى بر تو غالب نمى‏شود و تو را از اجراى فرمان خدا باز نمى‏دارد. ابراهيم دست و پاى اسماعيل را با طناب بست و آماده قربان كردن اسماعيل عزيزش شد، روحيه عالى اسماعيل، پدر را در اجراى فرمان كمك مى‏كرد، ابراهيم كارد را بر حلقوم اسماعيل مى‏گذارد، و براى اين كه فرمان خدا سريع اجرا گردد، كارد را فشار مى‏دهد، فشارى محكم، اما كارد نمى‏برد، ابراهيم ناراحت مى‏شود از اين رو كه فرمان خدا به تأخير مى‏افتد، با ناراحتى كارد را بر زمين مى‏اندازد، كارد به اذن خدا به زبان مى‏آيد و مى‏گويد: خليل به من مى‏گويد ببر، ولى جليل (خداى بزرگ) مرا از بريدن نهى مى‏كند. ابراهيم از اسماعيل كمك مى‏خواهد، به او مى‏گويد فرزند! چه كنم؟ اسماعيل مى‏گويد: سر كارد را (مانند نحر كردن شتر) در گودى حلقم فرو كن، ابراهيم مى‏خواست پيشنهاد اسماعيل را عمل كند در همان لحظه نداى حق به گوش ابراهيم مى‏رسد: هان اى ابراهيم! قَد صَدَّقتَ الرُّؤيا؛ فرمان خدا را با عمل تصديق كردى همراه اين ندا گوسفندى كه مدتها در صحراى علفزار بهشت چريده بود، نزد ابراهيم آورده شد، ابراهيم ندايى شنيد كه از اسماعيل دست بردار و به جاى او اين گوسفند را قربانى كن. خداوند تشنه خون نيست، نمى‏خواهد آدم بكشد، بلكه مى‏خواهد آدم بسازد، ابراهيم و اسماعيل با اين همه ايثار و بندگى و ايستادگى در سخت‏ترين امتحانات الهى، قهرمانانه فاتح شدند. قصه ابراهيم و اسماعيل، قصه كشتن و خونريزى نيست بلكه قصه ايثار و استقامت و فداكارى و تسليم حق بودن است، تا ابراهيميان تاريخ بدانند كه بايد اين چنين به سوى خدا رفت، از همه چيز بريد و سر به آستان الله نهاد. چرا كه تا انسان اين چنين نفس‏كش و ابليس بر انداز و ايثارگر و مرد ميدان نباشد نمى‏تواند ابراهيم شود و به امامت برسد، و بر فرق فرقدان كمال تكيه زند و بر ملكوتيان فايق گردد، و خداوند بر او سلام كند، و در قرآن مى‏فرمايد: سلام بر ابراهيم، ما اين چنين به نيكوكاران توجه داريم، ابراهيم از بندگان با ايمان ما بود. اين است معنى ايثار، قربانى، انتخاب بزرگ، فداكارى و استقامت و بالاخره همه چيز را براى خدا خواستن و در راه او فدا كردن. خداوند در قرآن سوره صافات آيه 107 مى‏فرمايد: وَ فَدَينَاهُ بِذِبحٍ عَظيمٍ؛ ما قربانى بزرگى فداى اسماعيل كرديم. واژه عظيم شايد اشاره به اين است كه فداكارى ابراهيم آن قدر بزرگ است كه فداشده آن نيز بزرگ است، نه تنها همان گوسفند كه در آن لحظه نزد ابراهيم آورده شد قربانى شد، بلكه همه سال در مراسم حج، و در تمام دنيا، مسلمانان روز عيد قربان، ميليونها گوسفند يا حيوانات ديگر ذبح مى‏كنند و به ياد ابراهيم قهرمان ايثار مى‏افتند، و خاطره ابراهيم را تجديد مى‏نمايند، به راستى عظيم است، و خداوند اين چنين به بندگان مخلص و فداكارش پاداش مى‏دهد و نام بزرگ آنان را جاودانه در سينه زرين ابديت مى‏نگارد و انسان‏هاى با ايمان تاريخ را بر آن مى‏دارد كه در برابر ابراهيم اين چنين تواضع كنند و ياد و حماسه او را فراموش ننمايند و سعى كنند كه در خط ابراهيم گام بردارند و ايثار و گذشت و ترور شيطان را از او و همسر و فرزندش بياموزند. و در مناسك حج، كه بر حاجيان واجب شده با زدن هفت سنگ به جمره اخرى، سپس با بيست و يك سنگ، سه ستون سنگى (جمره اولى و وسطى و اخرى) را سنگ باران كنند، براى آن است كه در كلاس بزرگ حج، همچون ابراهيم و همسر و فرزندش به ميدان شيطان بروند و مردان و زنان و جوانان، اين چنين شيطان را ترور كنند نه اين كه خود مورد ترور شيطان شوند. ادامه۰۰۰۰👇👇 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ کانال 👇 @Targomeh
📖 (ع) 🦋 🦋سلام خضر علیه السلام به علی علیه السلام به عنوان چهارمین خلیفه🦋 👥اميرمؤمنان حضرت على عليه‏السلام كه همواره همراه و همراز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و از هر گونه فداكارى در راه پيشبُرد اهداف عاليه اسلام و بزرگداشت صداى وحى كه از زبان محمد صلى الله عليه و آله و سلم بر مى‏خاست، دريغ نداشت، مى‏گويد: با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در يكى از راه‏هاى مدينه در حركت بوديم، ناگاه با پيرمرد بلندقامت چهارشانه‏اى كه محاسن و ريش پرى داشت، ملاقات نموديم. او با كمال احترام به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سلام كرد و احوالپرسى نمود، سپس به من رو كرد، و گفت: السَّلامُ عَلَيكَ يا رابعَ الخَليفَةِ وَ رحمَةُ اللهَ وَ بَرَكاتُهُ؛ سلام و درود و مهر خداوند بر تو اى چهارمين خليفه! 💠در اين هنگام متوجه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شد و گفت: آيا چنين نيست؟ 🔹️ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را تصديق كرد. آن گاه پيرمرد، از نزد ما به سويى رفت (عجبا! اين چه منظره‏اى بود، او كه از چهره تابناكش، شكوه و شخصيتش آشكار بود، به راستى چرا مرا چهارمين خليفه خواند؟ و چرا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را تصديق كرد؟ چه خوب است معماى اين رازها برايم آشكار گردد.) 💠- اى رسول خدا! اين گفتارى كه آن پيرمرد گفت، چه بود؟ به راستى تو همان هستى كه او بازگو نمود. (اينك گوش كن تا برايت توضيح دهم.) 🔸️پيامبر: او حرف درستى زد و سخن حكيمانه‏اى گفت: به راستى تو همان هستى كه او بازگو نمود. (اينك گوش كن تا برايت توضيح دهم.) 📗خداوند در قرآن (به فرشتگان) مى‏فرمايد: من در زمين پديد آورنده خليفه هستم.اولين خليفه و جانشينى كه خداوند در زمين براى خود قرار داد، حضرت آدم عليه‏السلام است. 💠در مورد ديگر مى‏فرمايد: اى داوود! ما تو را در زمين خليفه نموديم، طبق ميزان حق و عدالت بر مردم حكومت كن. از اين رو داوود خليفه دوم است. 🔹️در جاى ديگر مى‏فرمايد: موسى عليه‏السلام به برادرش هارون عليه‏السلام گفت: در ميان قوم من جانشين من باش! و امور آنان را اصلاح كن! بنابراين هارون خليفه سوم است. 💠بالاخره در اين آيه مى‏فرمايد: اعلانى است از طرف خداوند، و رسول او به مردم، در مجمع عظيم اسلامى (حج) كه خدا و رسول او از مشركان بيزارند. 🔸️اعلان كننده و مبلغ از ناحيه خداوند و رسول او، تو هستى! تو وصى و وزير و اداكننده وام من هستى! تو همانگونه مى‏باشى كه هارون براى موسى عليه‏السلام بود - گرچه بعد از من پيامبرى نخواهد آمد - روى اين اساس همان گونه كه آن پيرمرد بلندقامت تو را خليفه چهارم خواند، چهارمين خليفه هستى! ❓آيا مى‏خواهى بدانى او چه كسى بود؟ على عليه‏السلام: آرى، مى‏خواهم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم: او برادر تو خضر عليه‏السلام بود. ¤پايان داستان‏هاى زندگى حضر عليه‏السلام ¤ کانال 👇 @Targomeh
﷽📚🕥 📖 🦋 🦋چگونگى ملاقات بلقيس با سليمان عليه‏السلام، و ايمان آوردن او🦋 🌻 قبل از ورود بلقيس به قصر سليمان، سليمان عليه‏السلام دستور داده بود صحن يكى از قصرها را از بلور بسازند، و از زير بلورها آب جارى عبور دهند. [و اين دستور به خاطر جذب دل بلقيس، و يك نوع اعجاز بود] 🌿هنگامى كه ملكه سبأ با همراهان وارد قصر شد، يكى از مأموران قصر به او گفت: داخل صحن قصر شو!. 🌻ملكه هنگام ورود به صحن قصر گمان كرد كه سراسر صحن را نهر آب فرا گرفته است، از اين رو تا ساق، پاهايش را برهنه كرد تا از آن آب بگذرد، در حالى كه حيران و شگفت زده شده بود كه آب در اين جا چه مى‏كند؟! اما به زودى سليمان عليه‏السلام او را از حيرت بيرون آورد و به او فرمود: اين حياط قصر است كه از بلور صاف ساخته شده است، اين آب نيست كه موجب برهنگى پاى تو شود.(631) 🌿پس از آن كه ملكه سبأ نشانه‏هاى متعددى از حقانيت دعوت سليمان عليه‏السلام را مشاهده كرد و از طرفى ديد كه با آن همه قدرت، او داراى اخلاق نيك مخصوصى است كه هيچ شباهتى به اخلاق شاهان ندارد، از اين رو با صدق دل به نبوت سليمان عليه‏السلام ايمان آورد و به خيل صالحان پيوست. چنان كه قرآن از زبان او مى‏فرمايد: قالَت رَبّ اءِنِّى ظَلَمتُ نَفسِى وَ اَسلَمتُ مَعَ سليمانَ للهِ رَبّ العالَمِينَ؛ 🌻ملكه سبأ گفت: پروردگارا!! من به خود ستم كردم و با سليمان عليه‏السلام براى خداوندى كه پروردگار جهانيان است اسلام آوردم. 🌿آرى زبانحال بلقيس اين بود كه: من در گذشته در برابر آفتاب سجده مى‏كردم، بت مى‏پرستيدم، غرق تجمل و زينت بودم و خود را برترين انسان در دنيا مى‏پنداشتم، اما اكنون مى‏فهمم كه قدرتم تا چه اندازه ناچيز بود، و اصلا اين زرق و برق‏ها، روح انسان را سيراب نمى‏كند. 🌻خدايا! من همراه رهبرم سليمان به درگاه تو آمدم، از گذشته پشيمانم، و سر تسليم به آستانت مى‏سايم. 🌿به سوى تو در كنار رهبر حق و با پذيرش رهبر الهى مى‏آيم، چرا كه راه يافتن به درگاه تو بدون پذيرش رهبر حق، بى نتيجه و كوركورانه است. کانال 👇 @Targomeh
﷽📚🕥 📖 _(ص) 🦋شايعه قتل پيامبر، و پيام خدا🦋 🌻 در درگيرى شديد نبرد احد يكى از جنگجويان كافر به نام عمرو بن قميه سنگى به سوى پيامبر افكند كه موجب مجروح شدن پيشانى و شكستن بينى و دندان، و شكافته شدن لب پايين آن حضرت شد، به طورى كه خون چهره نازنين حضرت را پوشانيد، 🌿او خواست آن حضرت را بكشد، يكى از سرداران جوان و رشيد اسلام به نام مصعب بن عُمير كه شباهت زيادى به پيامبر داشت، خود را سپر آن حضرت قرار داد و با حمله‏هاى كوبنده‏اش از پيشروى دشمن جلوگيرى كرد و در اين ميان به شهادت رسيد. 🌻دشمن خيال كرد كه پيامبر را كشته است، از اين رو با صداى بلند همين خبر را اعلام كرد و موجب شايعه شد. 🌿اين شايعه باعث تضعيف روحيه مسلمانان گرديد، و در مدينه پيچيد و زن و مرد را نگران و گريان نمود، حتى عده‏اى از مسلمانان آن چنان خود را، باختند كه از ميدان گريختند، 🌻 در اين هنگام آيه 144 آل عمران نازل شد كه: اگر فرضاً محمد صلى الله عليه و آله و سلم كشته شد، خداى محمد صلى الله عليه و آله و سلم هست، شما شخص و پيوند جسمانى را محور قرار ندهيد، بلكه شخصيت و پيوند مكتبى را محور خود سازيد. 🌿در اين آيه چنين مى‏خوانيم: 📗وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَ سَيَجْزِى اللّهُ الشَّاكِرِينَ؛ 🌻محمد صلى الله عليه و آله و سلم فقط فرستاده خدا است، و پيش از او، فرستادگان ديگرى نيز بودند، اگر او بميرد يا كشته شود، شما به عقب برمى‏گرديد؟ (اسلام را رها كرده به دوران جاهليّت و كفر بازگشت مى‏كنيد؟) و هر كس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند، خداوند به زودى شاكران مقاوم را پاداش خواهد داد. کانال 👇 @Targomeh