eitaa logo
درسهایی از قران کریم ( ترجمه و آموزش و روخوانی و تجوید و دائره المعارف ....... )
2.4هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
17 فایل
آنچه که از قران کریم می دانیم کپی مطالب آزاد و فقط یه صلوات به روح مادرم بفرست 💗💗💗
مشاهده در ایتا
دانلود
👈تولد موسى عليه السلام و امدادهاى غيبى در نگهدارى او 🌴هنگام ولادت موسى عليه السلام هرچه نزديكتر مى شد، مادر موسى عليه السلام نگران ترمى گرديد، و همواره در اين فكر بود كه چگونه پسرش را از دست جلادان فرعون حفظ كند. 🌴امداد و لطف الهى موجب شد كه آثار حمل در يوكابد مادر موسى عليه السلام چنان آشكار نباشد، از سوى ديگر يوكابد با قابله اى دوست بود، و آن قابله به خاطر دوستى، حمل مادر موسى عليه السلام را گزارش نمى داد. 🌴لحظات تولد موسى عليه السلام فرا رسيد، مادر موسى عليه السلام به دنبال دوست قابله اش فرستاد و از او استمداد نمود، قابله آمد و مادر موسى عليه السلام را يارى نمود، موسى عليه السلام در مخفيگاه دور از ديد مردم، متولد شد، در اين هنگام نور مخصوصى از چهره موسى عليه السلام درخشيد كه بدن قابله به لرزه افتاد، همان دم محبت موسى در قلب قابله جاى گرفت. 🌴قابله به مادر موسى گفت: 🌴من تصميم گرفته بودم تولد موسى عليه السلام را به مأموران خبر دهم (و جايزه ام را بگيرم) ولى محبت اين نوزاد به قدرى بر قلبم چيره شد كه حتى حاضر نيستم مويى از او كم شود. 🌴قابله از خانه مادر موسى عليه السلام بيرون آمد، بعضى از جاسوسان حكومت، او را ديدند، تصميم گرفتند به خانه مادر موسى وارد گردند، خواهر موسى ماجرا را به يوكابد گفت؛ يوكابد دستپاچه شد كه چه كند، در اين ميان از شدت وحشت، هوش از سرش رفته بود، نوزاد را به پارچه اى پيچيد و به تنور انداخت. 🌴مأمورين وارد خانه شدند و در آن جا جز تنور آتش نديدند، تحقيقات از مادر موسى عليه السلام شروع شد، به او گفتند: قابله در اين جا چه مى كند؟ 🌴يوكابد گفت: او دوست من است و به عنوان ديدار به اينجا آمده بود. مأمورين مأيوس شده و از خانه خارج شدند. 🌴مادر هنگامى كه حال عادى خود را باز يافت به دخترش گفت: نوزاد كجاست؟ دختر گفت: اطلاع ندارم. در اين لحظه صداى گريه نوزاد از درون تنور بلند شد، مادر به سوى تنور رفت و ديد خداوند آتش را براى موسى خنك و گوارا كرده است، نوزادش را با كمال سلامتى از درون تنور بيرون آورد. 🌴ولى باز مادر نگران بود، چرا كه يك بار صداى گريه نوزاد كافى بود كه جاسوسان را متوجه سازد، متوجه خدا شد و از خدا خواست راه چارهاى پيش روى او بگشايد. 🌴خداوند با الهام خود به مادر موسى، او را از نگرانى حفظ كرد،در اين مورد از زبان قرآن چنين مى خوانيم: 🍃وَ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِى الْيَمِّ وَ لَا تَخَافِى وَ لَا تَحْزَنِى إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ🍃 ✨ما به مادر موسى الهام كرديم كه: او را شير بده و هنگامى كه بر او ترسيدى، وى را در دريا(نيل) بيفكن و نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو باز مى گردانيم، و او را از رسولان قرار مى دهيم.(سوره قصص/ آيه 7)✨ 🌴و از امدادهاى غيبى ديگر اين كه يوكابد سه ماه مخفيانه به موسى عليه السلام شير داد، در اين مدت هيچگاه موسى گريه نكرد و حركتى كه موجب باخبر شدن جاسوسان شود از خود نشان نداد. ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈نهادن موسى عليه السلام در ميان صندوق و افكندن آن به دريا 🌴مادر موسى عليه السلام طبق الهام الهى، تصميم گرفت، كودكش را به دريا بيفكند، به طور محرمانه به سراغ يك نفر نجار مصرى كه از فرعونيان بود آمد و از او درخواست يك صندوقچه كرد. 🌴نجار گفت: صندوقچه را براى چه مى خواهى؟ 🌴يوكابد كه زبانش به دروغ عادت نكرده بود گفت: من از بنى اسرائيلم، نوزاد پسرى دارم، مى خواهم نوزادم را در آن مخفى نمايم. 🌴نجار مصرى تا اين سخن را شنيد، تصميم گرفت اين خبر را به جلادان برساند، به سراغ آنها رفت، ولى آن چنان وحشتى عظيم بر قلبش مسلط شد كه زبانش از سخن گفتن باز ايستاد، مى خواست با اشاره دست، مطلب را بازگو كند، مأمورين از حركات او چنين برداشت كردند كه يك آدم مسخره كننده است، او را زدند و از آن جا بيرون نمودند. 🌴او وقتى كه حالت عادى خود را بازيافت، بار ديگر براى گزارش نزد جلادان رفت، باز مانند اول زبانش گرفت، و اين موضوع سه بار تكرار شد، او وقتى كه به حال عادى بازگشت، فهميد كه در اين موضوع، يك راز الهى نهفته است، صندوق را ساخت و به مادر موسى عليه السلام تحويل داد.(بحار، ج 13،ص 54) 🌴مادر موسى عليه السلام نوزاد خود را در ميان آن صندوق نهاد، صبحگاهان هنگامى كه خلوت بود، كنار رود نيل آمد و آن صندوق را به رود نيل انداخت، امواج نيل آن صندوق را با خود برد. 🌴اين لحظه براى مادر موسى، لحظه اى بسيار حساس و پرهيجانى بود، اگر لطف الهى نبود، مادر فرياد مى كشيد و از فراق نور ديده اش، جيغ مى زد و در نتيجه جاسوسان متوجه مى شدند، ولى خطاب ✨وَ لا تَخافى وَ لا تَحزَنِى (نترس و محزون نباش، ما موسی را به تو بازميگردانيم)✨قلب مادر را آرام كرد.(سوره قصص/آیه 7) کانال 👇 @Targomeh
👈موسى عليه السلام در خانه فرعون 🌴فرعون در كاخ خود بود، و همسرى به نام آسيه داشت آنها فرزندى جز يك دختر به نام (انيسا) نداشتند، و او نيز به يك بيمارى شديد و بى درمان برص مبتلا بود، و همه طبيب هاى آن عصر از درمان او درمانده شده بودند، فرعون در مورد شفاى او به كاهنان متوسل شده بود، كاهنان گفته بودند: اى فرعون! ما پيش بينى مى كنيم كه از درون اين دريا انسانى به اين كاخ گام مى نهد كه اگر از آب دهانش را به بدن اين دختر بيمار بمالند، شفا مى يابد. 🌴فرعون و همسرش آسيه در انتظار چنين ماجرايى بودند كه ناگهان روزى در كنار رود نيل صندوقچه اى را ديدند كه امواج دريا آن را حركت مى داد، به دستور فرعون بى درنگ آن صندوقچه را گرفتند و نزد فرعون آوردند، آسيه درِ صندوق را گشود، ناگاه چشمش به نوزادى نورانى افتاد، همان لحظه محبت موسى عليه السلام در قلب آسيه جاى گرفت. 🌴وقتى كه فرعون نوزاد را ديد، خشمگين شد و گفت: چرا اين پسر كشته نشده است؟! 🌴آسيه گفت: اين پسر بچه هاى اين سال نيست، و تو فرمان داده اى كه پسرهاى نوزاد اين سال را بكشند، بگذار اين كودك بماند. در آيه 9 سوره قصص، اين مطلب چنين آمده: 🌴همسر فرعون (آسيه) گفت: او را نكشيد شايد نور چشم من و شما شود، و براى ما مفيد باشد بتوانيم او را به عنوان پسر خود برگزينيم. 🌴انيسا دختر فرعون از آب دهان آن كودك به بدنش ماليد و شفا يافت، آن كودك را به بغل گرفت و بوسيد، اطرافيان فرعون به فرعون گفتند: به گمان ما اين كودك، همان است كه موجب واژگونى تخت و تاج تو خواهد شد، فرمان بده او را به دريا بيفكنند، فرعون چنين تصميم گرفت، ولى آسيه نگذاشت و با به كار بردن انواع شيوه ها كه شايد يكى از آنها شفاى دخترش بود، از كشتن موسى جلوگيرى نمود. 🌴به هر حال مشيت نافذ پروردگار موجب شد كه اين نوزاد در درون كاخ فرعون، مهمترين كانون خطر، پرورش يافت.(اقتباس از بحار، ج 13،ص 54 و 55/مجمع البيان، ج 7،ص 241) 🌴مادر موسى به خواهر موسى گفت: به دنبال صندوقچه برو و ماجرا را پى گيرى كن. 🌴خواهر موسى عليه السلام دستور مادر را انجام داد و از فاصله دور به جستجو پرداخت، و از دور ديد كه فرعونيان آن صندوقچه را از آب گرفتند، بسيار شاد شد كه برادر كوچكش از خطر آب نجات يافت. ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈موسی علیه السلام در آغوش مادر 🌴طولى نكشيد كه احساس كردند نوزاد گرسنه است و نياز به شير دارد، به دستور آسيه و فرعون، مأمورين به دنبال يافتن دايه حركت كردند، اما عجيب اين كه چندين دايه آوردند، ولى نوزاد پستان هيچيك از آنها را نگرفت، مأمورين همچنان در جستجوى دايه بودند كه ناگهان در فاصله نه چندان دور به دخترى برخورد كردند كه گفت: من خانواده اى را مى شناسم كه مى توانند اين كودك را شير دهند و سرپرستى كنند. 🌴آن دختر، خواهر موسى بود، مأمورين كه او را نمى شناختند با راهنمايى او نزد مادر موسى عليه السلام رفتند و او را به كاخ فرعون آوردند تا به نوزاد شير دهد، نوزاد را به او دادند، نوزاد با اشتياق تمام، پستان او را گرفت و شير خورد، همه حاضران خوشحال شدند، و به مادر موسى عليه السلام آفرين گفتند. از آن پس مادر موسى، موسى عليه السلام را به خانه اش می برد و به او شير داد. (يا به كاخ فرعون رفت و آمد مى كرد و به موسى شير مى داد.) 🌴به اين ترتيب خداوند به وعده اش وفا كرد كه به مادر موسى عليه السلام فرموده بود: او را به دريا بيفكن، ما او را به تو بر مى گردانيم.(چنان كه اين مطلب در آيه 13 قصص آمده است) به گفته بعضى غيبت موسى از مادرش بيش از سه روز طول نكشيد. 🌴جالب اين كه روزى در دوران شيرخوارگى در آغوش فرعون بود، با دست خويش ريش فرعون را گرفت و كشيد مقدارى از موى ريش او كنده شد، و سيلى محكمى به صورت فرعون زد، و به گفته بعضى با چوب كوچكى بازى مى كرد با همان چوب بر سر فرعون كوبيد. 🌴فرعون خشمگين شد و گفت: اين كودك، دشمن من است، همان دم به دنبال جلادان فرستاد تا بيايند و او را بكشند. 🌴آسيه به فرعون گفت: دست بردار، اين نوزاد است و خوب و بد را نمى فهمد، براى اين كه حرف مرا تصديق كنى، يك قطعه ياقوت و يك قطعه ذغال آتشين نزدش مى گذارى، اگر ياقوت را برداشت معلوم مى شود كه مى فهمد و اگر آتش را برداشت، معلوم مى شود نمى فهمد، آن گاه آسيه همين كار را كرد، موسى دست به طرف ياقوت دراز كرد، ولى جبرئيل دست او را به طرف آتش برد، موسى ذغال آتشين را برداشت و به دهان گذاشت، زبانش سوخت، آن گاه خشم فرعون فرونشست و از كشتن او منصرف شد. (بحار، ج 13،ص 56) ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈دادرسى موسى عليه السلام از يك مظلوم، و كشته شدن ستمگرى به دست او 🌴هنگامى كه موسى عليه السلام به حد رشد و بلوغ رسيد، روزى وارد شهر (مصر) شد و در بين مردم عبور مى كرد، ديد دو نفر گلاويز شده اند و همديگر را مى زنند، يكى از آنها از بنى اسرائيل، و ديگرى قبطى يعنى از فرعونيان بود، در همين هنگام، بنى اسرائيل از موسى عليه السلام استمداد نمود. 🌴از آن جا كه موسى عليه السلام مى دانست فرعونيان از طبقه اشرافى هستند و همواره به بنى اسرائيل ستم مى كنند، به يارى مظلوم شتافت و تصميم گرفت از ظلم ظالم جلوگيرى كند. 🌴موسى عليه السلام به يارى مظلوم شتافت و مشتى محكم بر سينه مرد فرعونى زد، اما همين يك مشت كار او را ساخت، او بر زمين افتاد و مُرد. 🌴موسى عليه السلام قصد كشتن او را نداشت، نه از اين جهت كه آن مرد مقتول، سزاوار كشته شدن نبود، بلكه به خاطر پيامدهاى دشوارى كه براى موسى عليه السلام و بنى اسرائيل داشت، از اين رو موسى عليه السلام به خاطر اين ترك اولى، از درگاه خدا تقاضاى عفو كرد، و از كار خود اظهار پشيمانى نمود.(مضمون آيات 14 تا 17 سوره قصص) 🌴اين قتل يك قتل ساده نبود، بلكه جرقّه اى براى يك انقلاب، و مقدمه آن به حساب مى آمد، لذا موسى عليه السلام نگران بود و هر لحظه در انتظار حادثه اى به سر مى برد، در اين گير و دار در روز بعد، باز موسى عليه السلام مردى ديگر از فرعونيان را ديد كه با همان مظلوم، گلاويز شده است، و آن مظلوم از موسى عليه السلام استمداد نمود، موسى عليه السلام به طرف او رفت تا از او دفاع نموده و از ظلم ظالم جلوگيرى كند، ظالم به موسى عليه السلام گفت: آيا مى خواهى مرا بكشى همانگونه كه ديروز شخصى را كشتى؟ 🌴موسى عليه السلام دريافت كه حادثه قتل، شايع شده، از اين رو براى اين كه مشكلات ديگرى پيش نيايد كوتاه آمد. ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈حكم اعدام موسى عليه السلام و فرار او به سوى مَدين 🌴فرعون و اطرافيانش از ماجرا با خبر شدند، و در جلسه مشورت خود، حكم اعدام موسى عليه السلام را صادر كردند. 🌴يكى از خويشان فرعون به نام حزقيل (كه بعدها به عنوان مؤمن آل فرعون معروف گرديد) از اخبار جلسه مشورت فرعونيان، اطلاع يافت، از آن جا كه او در نهان به موسى عليه السلام ايمان داشت، خود را محرمانه به موسى عليه السلام رسانيد و گفت: اى موسى! اين جمعيت (فرعون و فرعونيان) براى اعدام تو به مشورت پرداخته اند، بى درنگ از شهر خارج شو كه من از خيرخواهان تو هستم. 🌴موسى عليه السلام تصميم گرفت به سوى سرزمين مدين كه شهرى در جنوب شام و شمال حجاز قرار داشت، و از قلمرو مصر و حكومت فرعونيان جدا بود، برود و از چنگال ستمگران بى رحم نجات يابد، گرچه سفرى طولانى بود و توشه راه سفر را به همراه نداشت، ولى چاره اى جز اين نداشت، با توكل به خدا و اميد به امدادهاى الهى حركت كرد، در حالى كه مى گفت: 🍃رَبِّ نَجِّنى مِنَ القَومِ الظّالِمينَ🍃 ✨خدايا مرا از گزند ستمگران نجات بده.(سوره قصص/آیه21)✨ ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈موسى عليه السلام در صحراى مديَن 🌴موسى بدون توشه راه و سفر، با پاى پياده به سوى مدين روانه شد و فاصله بين مصر و مدين را در هشت شبانه روز پيمود، در اين مدت غذاى او سبزى هاى بيابان بود و بر اثر پياده روى پايش آبله كرد هنگامى كه به نزديك مدين رسيد، گروهى از مردم را در كنار چاهى ديد كه از آن چاه با دلو، آب مى كشيدند و چهارپايان خود را سيراب مى كردند، در كنار آنها دو دختر را ديد كه مراقب گوسفندهاى خود هستند و به چاه نزديك نمى شوند، نزد آنها رفت و گفت: چرا كنار ايستاده ايد؟ چرا گوسفندهاى خود را آب نمى دهيد؟ 🌴 دختران گفتند: پدر ما پيرمرد سالخورده و شكسته اى است، و به جاى او ما گوسفندان را مى چرانيم، اكنون بر سر اين چاه مردها هستند، در انتظار رفتن آنها هستيم تا بعد از آنها از چاه آب بكشيم. 🌴در كنار آن چاه، چاه ديگرى بود كه سنگ بزرگى بر سر نهاده بودند كه سى يا چهل نفر لازم بود تا با هم آن سنگ را بردارند، موسى عليه السلام به تنهايى كنار آن چاه آمد، آن سنگ را تنها از سر چاه برداشت و با دلو سنگينى كه چند نفر آن را مى كشيدند، به تنهايى از آن چاه آب كشيد و گوسفندهاى آن دختران را آب داد، آن گاه موسى، از آن جا فاصله گرفت و به زير سايه اى رفت و به خدا متوجه شد و گفت: 🍃رَبِّ اءِنَّى اَنزَلتَ اِلىَّ مِن خَيرٍ فَقيرٍ🍃 ✨پروردگارا! هر خير و نيكى به من برسانى، به آن نيازمندم (سوره قصص/آیه24)✨ ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈امانتدارى و پاكدامنى موسى عليه السلام 🌴دختران نزد پدر پير خود كه حضرت شعيب عليه السلام (پيامبر) بود،بازگشتند و ماجرا را تعريف كردند، شعيب يكى از دخترانش (به نام صفورا) را نزد موسى عليه السلام فرستاد و گفت: برو او را به خانه ما دعوت كن، تا مزد كارش را بدهم. 🌴صفورا در حالى كه با نهايت حيا گام بر ميداشت نزد موسى عليه السلام آمد و دعوت پدر را به او ابلاغ نمود، موسى عليه السلام به سوى خانه شعيب عليه السلام حركت كرد، در مسير راه، دختر كه براى راهنمايى، جلوتر حركت مى كرد، در برابر باد قرار گرفت، باد لباسش را به بالا و پايين حركت مى داد، موسى عليه السلام به او گفت: تو پشت سر من بيا، هرگاه از مسير راه منحرف شدم، با انداختن سنگ، راه را به من نشان بده. زيرا ما پسران يعقوب به پشت سر زنان نگاه نمى كنيم. 🌴صفورا پشت سر موسى عليه السلام آمد و به راه خود ادامه دادند تا نزد شعيب عليه السلام رسيدند. ادامه دارد.... 📚محمدی اشتهاردی کانال 👇 @Targomeh
👈ملاقات موسى عليه السلام با شعيب عليه السلام و مهمان نوازى شعيب عليه السلام 🌴شعيب عليه السلام از موسى عليه السلام استقبال گرمى كرد موسى عليه السلام ماجراى خود را براى شعيب تعريف كرد. 🌴شعيب عليه السلام او را دلدارى داد و به او گفت: نگران نباش از گزند ستمگران رهايى يافته اى، اينجا شهرى است كه از قلمرو حكومت ستمگران فرعونى، خارج است.از غربت و تنهايى رنج مبر، همه چيز به لطف خدا حل مى شود. 🌴موسى عليه السلام دريافت كه در كنار استاد بزرگى قرار گرفته كه چشمه هاى علم و معرفت از وجودش مى جوشد، شعيب نيز احساس كرد كه با شاگرد لايق و پاكى روبرو گشته است. 🌴جالب اين كه: نقل شده هنگامى كه موسى عليه السلام بر شعيب وارد شد، شعيب در كنار سفره غذا نشسته بود و غذايى مى خورد، وقتى كه نگاهش به موسى (آن جوان غريب و ناشناس) افتاد، گفت: بنشين از اين غذا بخور. 🌴موسى گفت: اعُوذُ بِاللهِ؛ پناه مى برم به خدا. 🌴شعيب: چرا اين جمله را گفتى، مگر گرسنه نيستى؟ 🌴موسى: چرا گرسنه هستم، ولى از آن نگرانم كه اين غذا را مزد من در برابر كمكى كه به دخترانت در آب كشى از چاه كردم قرار دهى، ولى ما از خاندانى هستيم كه عمل آخرت را با هيچ چيزى از دنيا، گرچه پر از طلا باشد، عوض نمى كنيم. 🌴شعيب گفت: نه، ما نيز چنين كارى نكرديم، بلكه عادت ما، احترام به مهمان است. آنگاه موسى عليه السلام كنار سفره نشست، و غذا خورد.(بحار، ج 13،ص58) در اين ميان يكى از دختران شعيب عليه السلام گفت: 🍃يا اَبَتِ استَأجِرهُ اءنّ خَيرَ مَن استأجَرتَ القَوِىُّ الأَمينُ🍃 ✨اى پدر! او (موسى) را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى همان كسى است كه نيرومند و امين باشد.(سوره قصص/آیه 26)✨ 🌴شعيب گفت: نيرومندى او از اين جهت است كه او به تنهايى سنگ بزرگ را از سر چاه برداشت و يا دلو بزرگ آب را كشيد، ولى امين بودن او را از كجا فهميدى؟ 🌴دختر جواب داد: در مسير راه به من گفت: پشت سر من بيا تا باد لباس تو را بالا نزند، و اين دليل عفت و پاكى و امين بودن او است.(بحار، ج 13،ص 58 و 59) ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈ازدواج موسى عليه السلام با دختر شعيب عليه السلام 🌴شعيب عليه السلام به موسى عليه السلام گفت: من مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو در آوردم به اين شرط كه هشت سال براى من كار (چوپانى) كنى، و اگر تا ده سال كار خود را افزايش دهى محبتى از طرف تو است، من نمى خواهم كار سنگينى بر دوش تو نهم، ان شاء الله مرا از شايستگان خواهى يافت. 🌴موسى عليه السلام با پيشنهاد شعيب موافقت كرد.(سوره قصص/آیات27 و 28) 🌴به اين ترتيب موسى عليه السلام با كمال آسايش در مَديَن ماند و با صفورا ازدواج كرد و به چوپانى و دامدارى پرداخت و به بندگى خود ادامه داد تا روزى فرا رسد كه به مصر باز گردد و در فرصت مناسبى، بنى اسرائيل را از يوغ طاغوتيان فرعونى رهايى بخشد. کانال 👇 @Targomeh
👈موسى عليه السلام چوپانى مهربان! و پاداش او 🌴روزى حضرت موسى عليه السلام در صحرا و دامنه كوه به چراندن گوسفندها سرگرم بود، يكى از گوسفندها از گله خارج شد و تنها به سوى بيابان دويد، موسى به طرف او رفت تا او را گرفته و برگرداند، موسى عليه السلام بدنبال او، بسيار دويد و از گله، فاصله زيادى گرفت تا شب شد، سرانجام موسى عليه السلام به گوسفند رسيد، با اين كه بسيار خسته شده بود، به آن گوسفند مهربانى كرد و دست مرحمت بر پشت او كشيد و مانند مادر نسبت به فرزندش، او را نوازش داد، ذره اى نامهربانى با او نكرد، به او گفت: گيرم به من رحم نكردى، ولى چرا به خود ستم نمودى؟ 🌴وقتى كه خداوند اين صبر، تحمل و مهر را از موسى عليه السلام ديد به فرشتگان فرمود: موسى عليه السلام شايسته مقام پيامبرى است. 🌴پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند همه پيامبران را مدتى چوپان كرد و تا آنها را در مورد چوپانى نيازمود، رهبر مردم نكرد، هدف اين بود كه آنها صبرو تحمل و وقار را در عمل بيازمايند، تا در رهبرى انسانها، با پاى آزموده قدم به ميدان نهند. ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈بازگشت موسى به مصر با عصاى مخصوص و گوسفندان بسيار 🌴موسى پس از ده سال سكونت در مدين، در آخرين سال سكونتش، به شعيب عليه السلام چنين گفت: من ناگزير بايد به وطنم بازگردم و از مادر و خويشانم ديدار كنم. در اين مدت كه در خدمت تو بودم، در نزد تو چه دارم؟ 🌴شعيب گفت: امسال هر گوسفندى كه زائيد و اَبلَق (دو رنگ و سياه و سفيد) بود، مال تو باشد. 🌴موسى عليه السلام (با اجازه شعيب عليه السلام) هنگام جفت گيرى گوسفندان، چوبى را در زمين نصب كرد و پارچه دو رنگى روى آن افكند، همين پارچه دو رنگ در روبروى چشم گوسفندان بود، هنگام انعقاد نطفه، در نوزاد آنها اثر كرد و آن سال همه نوزادهاى گوسفندها، ابلق شدند، آن سال به پايان رسيد، موسى اثاث و گوسفندان و اهل و عيال خود را آماده ساخت تا به سوى مصر حركت كنند. 🌴موسى عليه السلام هنگام خروج به شعيب عليه السلام گفت: يك عدد عصا به من بده تا همراه من باشد. 🌴با توجه به اين كه چندين عصا از پيامبران گذشته مانده بود، و شعيب آنها را در خانه مخصوصى نگهدارى مى كرد، شعيب به موسى گفت: به آن خانه برو، و يك عصا از ميان آن عصاها براى خود بردار. 🌴موسى عليه السلام به آن خانه رفت، ناگاه عصاى نوح و ابراهيم عليهماالسلام به طرف موسى عليه السلام جهيد(اين عصا در عصر نوح عليه السلام در دست نوح عليه السلام بود، و در عصر ابراهيم عليه السلام به دست ابراهيم افتاد، از اين رو به هر دو منسوب است)و در دستش قرار گرفت، شعيب گفت: آن را به جاى خود بگذار و عصاى ديگرى بردار. موسى عليه السلام آن را سر جاى خود نهاد تا عصاى ديگرى بردارد، باز همان عصا به طرف موسى جهيد و در دست او قرار گرفت، و اين حادثه، سه بار تكرار شد. 🌴وقتى كه شعيب آن منظره عجيب را ديد، به موسى عليه السلام گفت: همان عصا را براى خود بردار، خداوند آن را به تو اختصاص داده است. 🌴موسى عليه السلام آن عصا را به دست گرفت و با همان عصا گوسفندان خود را به سوى مصر حركت مى داد، همين عصا بود كه در مسير راه نزديك كوه طور، به اذن خدا به صورت مارى در آمد، و از نشانه هاى نبوت موسى عليه السلام گرديد(بحار، ج 13،ص 29 و 30)كه در قرآن آيه 17 تا 21 سوره طه مى خوانيم: 🌴خداوند به موسى فرمود: آن چيست كه در دست راستت است؟ موسى گفت: اين عصاى من است، بر آن تكيه مى كنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مى ريزم و نيازهاى ديگرى را نيز با آن برطرف مى سازم. خداوند فرمود: اى موسى! آن را بيفكن. موسى آن را افكند، ناگهان مار عظيمى به حركت در آمد. خدا فرمود: آن را بگير و نترس، ما آن را به همان صورت اول باز مى گردانيم ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈بعثت موسى عليه السلام در كنار كوه طور 🌴موسى عليه السلام اثاث زندگى و گوسفندان خود و عصاى اهدايى شعيب را برداشت و همراه خانواده اش، مدين را به مقصد مصر، ترك كرد و قدم در راه گذاشت، راهى كه لازم بود با پيمودن آن در طى هشت شبانه روز، به مصر برسد. موسى عليه السلام در مسير، راه را گم كرد، و شايد گم كردن راه از اين رو بود كه او براى گرفتار نشدن در چنگال متجاوزان شام، از بيراهه مى رفت. 🌴موسى در اين وقت در جانب راست غربى كوه طور بود، ابرهاى تيره سراسر آسمان را فراگرفته بود و رعد و برق شديدى از هر سو شنيده و ديده مى شد، از سوى ديگر درد زايمان به سراغ همسرش آمده بود، موسى عليه السلام در آن شرايط سخت و در هواى تاريك، حيران و سرگردان بود. ناگهان نورى در كوه طور مشاهده كرد. گمان برد در آن جا آتشى وجود دارد، به خانواده خود گفت: 🌴همين جا بمانيد تا من به جانب كوه طور بروم، شايد اندكى آتش براى گرم كردن شما بياورم. 🌴وقتى كه به نزديك آن نور رسيد، ديد آتش عظيمى از آسمان تا درخت بزرگى كه در آن جا بود، امتداد يافته است، موسى عليه السلام با ديدن آن منظره ترسيد و نگران شد، زيرا آتشِ بدون دودى را ديد كه از درون درخت سبزى شعله ور بود و لحظه به لحظه شعله ورتر مى شد.(در حقيقت آن شعله، آتش نبود، بلكه يك پارچه نور بود كه نمايى مانند آتش داشت) اندكى نزديك شد، ولى همان لحظه از ترس آن، چند قدم بازگشت. اما نياز او و خانواده اش به آتش او را از بازگشتن منصرف ساخت. نزديك شد تا اندكى از آتش را بردارد، ناگهان از ساحل راست وادى، در آن سرزمين بلند و پربركت از ميان يك درخت ندا داده شد: 🍃يا مُوسى اءِنِّى اَنَا اللهُ رَبِّ العَالَمينَ🍃 ✨اى موسى! منم خداوند، پروردگار جهانيان.✨ عصاى خود را بيفكن. 🌴وقتى كه موسى عليه السلام عصاى خود را افكند، مشاهده كرد كه عصا چون مارى با سرعت به حركت در آمد، ترسيد و به عقب بازگشت، حتى پشت سر خود را نگاه نكرد، به او گفته شد: برگرد و نترس تو در امان هستى، اكنون دستت را در گريبانت فرو بر، هنگامى كه خارج مى شود، سفيد و درخشنده است! و اين دو برهان روشن از پروردگارت به سوى فرعون، و اطرافيان او است كه آنها قوم فاسقى هستند.(مضمون آيات 29 تا 32، سوره قصص؛ بحار، ج 13،ص 61) 🌴به اين ترتيب موسى عليه السلام به مقام پيامبرى رسيد و نخستين نداى وحى را شنيد كه با دو معجزه (اژدها شدن عصا و يد بيضاء) همراه بود(دو معجزه عصا و يد بيضاء، در آيه 20 تا 22 سوره طه نيز ذكر شده است)و مأمور شد كه براى دعوت فرعون به توحيد، حركت كند. ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈مأموريت موسى و هارون براى دعوت فرعون 🌴حضرت موسى عليه السلام به مصر نزديك شد، خداوند به هارون برادر موسى كه در مصر زندگى مى كرد، الهام نمود كه برخيز و به برادرت موسى عليه السلام بپيوند. 🌴هارون به استقبال برادر شتافت و كنار دروازه مصر، با موسى ملاقات كرد، همديگر را در آغوش گرفتند و با هم وارد شهر شدند. 🌴يوكابد مادر موسى از آمدن فرزندش آگاه شد، دويد و موسى عليه السلام را در بر كشيد و بوسيد و بوييد. 🌴حضرت موسى عليه السلام برادرش هارون را از نبوت خود آگاه ساخت و سه روز در خانه مادر ماند و در آن جا با بنى اسرائيل ديدار كرد و مقام پيامبرى خود را به آنها ابلاغ نمود و به آنها گفت: من از طرف خدا به سوى شما آمده ام تا شما را به پرستش خداوند يكتا دعوت كنم. 🌴آنها دعوت موسى را پذيرفتند و بسيار شاد شدند. 🌴از جانب خداوند به موسى عليه السلام خطاب شد كه همراه هارون نزد فرعون برويد، و او را با نرمى و اخلاق نيك به سوى خدا دعوت كنيد، شايد پند گيرد و ايمان آورد. 🌴موسى و هارون عرض كردند: پروردگارا! از اين مى ترسيم كه او بر ما پيشى گيرد يا طغيان كند. 🌴خداوند فرمود: نترسيد من با شما هستم، همه چيز را مى شنوم و مى بينم.(سوره طه/ آيات 42 تا 46) 🌴موسى و هارون با زحمات بسيار توانستند با شخص فرعون روبرو شوند، آن دو، دعوت خود را در پنج جمله كوتاه اما پرمحتوا و قاطع بيان كردند: 1⃣ ما فرستادگان پروردگار توايم. 2⃣ بنى اسرائيل را همراه ما بفرست و به آنها آزار نرسان. 3⃣ ما بيهوده و بى دليل سخن نمى گوييم، بلكه از طرف پروردگارت نشانه (و معجزهاى) براى تو آورده ايم. 4⃣ سلام و درود بر آنها كه از راه هدايت پيروى مى كنند. 5⃣ به ما وحى شده است كه عذاب الهى دامان كسانى را كه آياتش را تكذيب كنند، و سركشى نمايند خواهد گرفت. 🔸فرعون: اى موسى! پروردگار شما كيست؟ 🔹موسى: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آن چه را لازمه آفرينش او بود داده، سپس راهنماييش كرده است. 🔸فرعون: پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد كه به خدا ايمان نياوردند؟ 🔹موسى: آگاهى مربوط به آنها نزد پروردگارم در كتابى ثبت است، پروردگار من هرگز گمراه نمى شود و فراموش نمى كند. 🌴همان خدايى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد، و راههايى را در آن پديد آورد، و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) بر آورديم....(سوره طه/آيات 56 تا 64) ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈عکس العمل فرعون به دعوت موسى و هارون 🌴فرعون خيره سر در برابر گفتار منطقى و نرم موسى عليه السلام و هارون نه تنها هيچ گونه تمايلى نشان نداد، بلكه به رجال و شخصيت هاى اطراف خود رو كرد و گفت: 🍃يا اَيُّها المَلَأُ ما عَمِلتُ مِن الهٍ🍃 ✨اى جمعيت (درباريان) من معبودى جز خودم براى شما سراغ ندارم.(سوره قصص/آیه 38) 🌴سپس فرعون با كمال غرور و گستاخى به وزيرش هامان گفت: قصر و برجى بسيار بلند، براى من بساز، تا بر بالاى آن روم و خبر از خداى موسى بگيرم، به گمانم موسى از دروغگويان است. 🌴هامان دستور داد در زمين بسيار وسيعى، به ساختن كاخ و برجى بلند مشغول شدند، پنجاه هزار بنّا و معمار مشغول كار گشتند و دهها هزار كارگر، شبانه روز به كار خود ادامه دادند، و در همه جا سر و صداى آن پيچيد. به گفته بعضى، معماران آن را چنان ساختند كه از پله هاى مارپيچ آن، مرد اسب سوارى مى توانست بر فراز برج قرار گيرد. 🌴پس از پايان كار ساختمان، فرعون شخصاً بر فراز برج رفت، نگاهى به آسمان كرد، منظره آسمان را همانگونه ديد كه از روى زمين صاف معمولى مى ديد، تيرى به كمان گذاشت و به آسمان پرتاب كرد، تير بر اثر اصابت به پرنده (يا طبق توطئه قبلى خودش) خون آلود بازگشت، فرعون از فراز برج پايين آمد و به مردم گفت: برويد فكرتان راحت باشد، خداى موسى را كشتم. 🌴فرعون با اين گونه تزوير و نيرنگ و نمايش قدرت، به عوام فريبى پرداخت و مدتى با اين حركات بيهوده، مردم را به امور پوچ و توخالى، سرگرم كرد و با اين سرگرمى هاى خنده آور، مى خواست مردم را از موسى و خداى موسى عليه السلام غافل و بى خبر سازد و با ايجاد مسائل انحرافى، آنها را از مسائل اصلى دور نگهدارد، ولى به قدرت الهى برج آسمان خراش او به لرزه افتاد و فرو ريخت و جمعى در ميان آن كشته شدند.(تفسير نمونه، ج 12،ص 85 تا 88) ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈عکس العمل فرعون در مقابل معجزات موسی علیه السلام 🌴موسى عليه السلام در ملاقات با فرعون، نخست با استدلال و منطق، او را به سوى خداى يكتا دعوت كرد و به همه حاضران نشان داد كه دعوت او بر اساس استدلال محكم و منطق نيرومند است.(اين استدلال، در آيه 23 تا 28 سوره شعراء آمده است) 🌴ولى فرعون، موسى عليه السلام را تهديد به زندان كرد و او را مجنون خواند.(سوره شعرا/ آیات 28 تا 29) 🌴اينجا بود كه موسى عليه السلام صحنه مبارزه با فرعون را عوض كرد و با تكيه بر قدرت الهى، از طريق معجزه وارد شد و به فرعون گفت: حتى اگر نشانه آشكارى براى رسالتم برايت بياورم، نمى پذيرى؟ 🌴فرعون گفت: اگر راست مى گويى آن را بياور. 🌴در اين هنگام، موسى عليه السلام عصاى خود را به زمين انداخت. ناگاه ديدند كه آن عصا به صورت مارى بزرگ آشكار شد. سپس موسى عليه السلام دستش را در گريبان خود فرود برد و بيرون آورد. همه حاضران ديدند كه دست او سفيد و درخشنده گرديد (به گونه اى كه نور خيره كننده آن به سوى آسمان كشيده شد. 🌴فرعون به اطرافيان گفت: اين (موسى) ساحر آگاه و ماهرى مى باشد!! مى خواهد با سحر خود شما را از سرزمينتان بيرون كند، شما چه نظر مى دهيد؟ 🌴اطرافيان گفتند: موسى و برادرش (هارون) را مهلت بده و مأمورانى را در تمام شهرها بسيج كن تا به جستجوى ساحران بپردازند و هر ساحر آگاه و زبردستى ديدند نزد تو بياورند. 🌴فرعون، همين كار را كرد و همه ساحران براى روز معينى جمع آورى شده و به مصر آمدند.(مضمون آيات 30 تا 38 سوره شعرا/ و آيات 109 تا 111 سوره اعراف) ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈رویارویی موسى عليه السلام با ساحران و پیروزی او 🌴روز موعود فرا رسيد. دهها هزارنفر براى تماشا اجتماع كردند. فرعون و اطرافيان در جايگاه مخصوص قرار گرفتند، در اين هنگام ساحران با غرور مخصوصى به موسى عليه السلام گفتند: يا تو آغاز به كار كن و عصا را بيفكن و يا ما آغاز مى كنيم و وسايل خود را مى افكنيم. 🌴موسى عليه السلام با خونسردى مخصوصى پاسخ داد: شما كار خود را آغاز كنيد. 🌴ساحران طناب ها و ريسمان ها و عصاهاى خود را به ميدان افكندند و با چشم بندى مخصوص، سحر عظيمى را نشان دادند. 🌴صحنه اى كه ساحران به وجود آوردند بسيار وسيع و هولناك بود(چنان كه در آيه 116 سوره اعراف آمده: وَ جاؤُوا بِسِحرٍ عَظيمٍ.)و به قدرى به پيروزى خود مغرور بودند كه گفتند: 🍃بَعزَّة فرعونَ اءِنَّا لَنَحنُ الغالِبُونَ🍃 ✨به عزت فرعون، قطعا ما پيروز هستيم.(سوره شعراء/ آیه 44)✨ 🌴وسايلى كه ساحران به ميدان افكندند به صورت مارهاى بسيار بزرگ و گوناگونى در آمدند و بعضى سوار بر بعضى ديگر مى شدند و خلاصه غوغا و محشرى بر پا شد.(بحار، ج 13،ص 149) 🌴ساحران كه هم تعدادشان بسيار بود هم در فن چشم بندى و شعبده بازى و استفاده از خواص مرموز فيزيكى و شيميايى آگاهى زيادى داشتند، با اعمال عجيب خود توانستند همه تماشاچيان را مجذوب و شيفته خود كرده و در آنها نفوذ كنند. 🌴غريو شادى از فرعونيان برخاست و از هر سو نعره مستانه سر دادند. در اين غوغا و هياهوى عجيب و گسترده، موسى عليه السلام كه تك و تنها همراه برادرش هارون بود، ترس خفيفى در دلش به وجود آمد.(سوره طه/آیه 67) (اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: موسى عليه السلام به خاطر خودش احساس ترس نكرد، بلكه از آن مى ترسيد كه جاهلان غلبه كنند و طاغوتهاى گمراه پيروز شوند. (نهج البلاغه، خطبه 6). 🌴در اين هنگام خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد: 🍃وَالقِ عَصاكَ يَمينِكَ تَلقَف ما صَنَعُوا🍃 ✨نترس! قطعا برترى و پيروزى با تو است.(سوره طه / آیه 69)✨ 🌴عصايى را كه در دست راست دارى بيفكن كه تمام آن چه را ساحران ساخته اند مى بلعد. 🌴موسى عليه السلام عصاى خود را افكند. آن عصا به اژدهاى عظيمى تبديل شد و به جان مارها و اژدهاهاى مصنوعى ساحران افتاد و همه را بلعيد. حتى يك عدد از آنها را به عنوان نمونه باقى نگذاشت. 🌴تماشاچيان آن چنان هولناك و وحشتزده شده بودند كه پا به فرار گذاشتند. 🌴به اين ترتيب موسى عليه السلام پيروز و ساحران در مانده و مغلوب شدند. ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈ايمان ساحران به موسى عليه السلام 🌴ساحران با خود گفتند: قطعا تبديل عصاى موسى به اژدها، از نوع سحر نيست، اگر سحر مى بود، وسايل ما را نمى بلعيد و نابود نمى كرد. رؤساى ساحران كه چهار نفر بودند به همراه 72 نفر از ريش سفيدان معروف آنها به حقانيت موسى عليه السلام پى برده و ايمان آوردند و به دنبال آنها همه ساحران به خداى موسى عليه السلام معتقد شدند. 🌴فرعون آنها را تهديد به اعدام همراه شكنجه كرد، ولى ايمان به موسى عليه السلام آن چنان در قلوب آنها جاى گرفت كه از تهديدهاى فرعون ترسى نداشتند و در راه ايمان خود استوار و محكم باقى ماندند. قرآن در اين باره چنين مى گويد: 🌴همه ساحران در برابر خداى موسى عليه السلام به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم. 🌴فرعون گفت: آيا قبل از آنكه به شما اجازه دهم ايمان آورديد؟ قطعاً او (موسى ) بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته، به يقين دست و پاى شما را به طور مخالف قطع مى كنم و بر فراز شاخه هاى نخل به دار مى آويزم و خواهيد دانست كدام يك از ما مجازاتش دردناكتر و پايدارتر است. 🌴ساحران ايمان آورنده به فرعون گفتند: به خدايى كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه به ما رسيده، مقدّم نخواهيم داشت، هر حكمى مى خواهى صادر كن كه تنها ميتوانى در زندگى دنيا داورى كنى. 🌴ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشد و خدا بهتر و باقى تر است... هر مجرمى كه در محضر پروردگارش حاضر شود، آتش دوزخ براى اوست كه نه در آن مى ميرد و نه زنده مى شود...(سوره طه/ آیات 70 تا 74) 🌴سرانجام فرعون آن ساحران مؤمن را در همان روز به دار آويخت و همه را به شهادت رسانيد. (بحار، ج 13،ص 150؛ تفسير مجمع البيان، ج 4،ص 464) ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈شهادت همسر حزقيل و آسيه دو بانوى قهرمان و مقاوم 🌴قابل توجه اين كه: دستگاه طاغوتى فرعون به قدرى جبار و بى رحم بود، كه براى پايدار ماندن خود به صغير و كبير و زن و مرد رحم نمى كردند در اين راستا نظر شما را به دو ماجراى زير جلب مى كنيم: 1⃣ فرعون در كاخش براى دخترانش آرايشگر مخصوصى داشت كه همسر حزقيل ( مؤمن آل فرعون) بودكه ايمان خود را مخفى مى داشت. روزى او در قصر فرعون مشغول آرايش كردن سر و صورت دختر فرعون بود ناگهان شانه از دستش افتاد و طبق عادت خود گفت: بسم الله (به نام خدا)، 🔹دختر فرعون گفت: آيا منظورت از خدا، در اين كلمه پدرم فرعون بود؟ 🔸آرايشگر: نه، بلكه منظورم پروردگار خودم، پرودگار تو و پروردگار پدرت بود. 🔹دختر فرعون: اين مطلب را به پدر خبر خواهم داد. 🔸آرايشگر: برو خبر بده، باكى نيست. او نزد پدر رفت و ماجرا را گزارش داد. 🌴فرعون آرايشگر و فرزندش را طلبيد و به او گفت: پروردگار تو كيست؟ 🌴آرايشگر: پروردگار من و تو خداست! 🌴فرعون دستور داد تنورى را كه از مس ساخته بودند پر از آتش كردند تا او و فرزندانش را در آن تنور بسوزانند. آرايشگر به فرعون گفت: من يك تقاضا دارم و آن اين كه استخوانهاى من و فرزندانم را در يك جا جمع كرده و دفن كنيد. 🌴فرعون گفت: چون بر گردن ما حق دارى، اين كار را انجام مى دهم! 🌴فرعون براى اين كه زن اعتراف به خدا بودنش كند، فرمان داد نخست فرزندان آرايشگر را يكى يكى در درون تنور انداختند، ولى او همچنان مقاومت كرد و فرعون را خدا نخواند، سپس نوبت به كودك شيرخوارش، كه آخرين فرزندش بود رسيد، جلادان او را از آغوش مادر كشيدند تا به درون تنور بيفكنند (مادر بسيار مضطرب شد) كودك به زبان آمد و گفت: اِصبِرى يا اُمَّاه! اءِنَّكِ عَلَى الحَقِّ؛ ✨مادرم صبر كن كه تو بر حق هستى✨ 🌴آنگاه او و كودكش را در ميان تنور انداخته، سوزاندند. 🌴رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از نقل اين حادثه جگرسوز فرمود: در شب معراج در آسمان بوى بسيار خوشى به مشامم رسيد، از جبرئيل پرسيدم: اين بوى خوش از چيست؟ 🌴جبرئيل گفت: اين بوى خوش (از خاكستر) آرايشگر دختران فرعون است كه به شهادت رسيد.(بحار، ج 13،ص 163) 2⃣ آسيه همسر فرعون از بانوان محترم بنى اسرائيل بود و به طور مخفى خداى حقيقى را مى پرستيد. فرعون نزد او آمد و ماجراى شهادت آرايشگر و فرزندانش را به او خبر داد. 🔸آسيه: واى بر تو اى فرعون! چه چيز باعث شده كه اين گونه بر خداوند متعال جرأت يابى و گستاخى كنى؟ 🔹 فرعون: گويا تو نيز مانند آن آرايشگر ديوانه شده اى؟! 🔸آسيه: ديوانه نشده ام، بلكه ايمان دارم به خداوند متعال، پروردگار خودم و پروردگار تو و پروردگار جهانيان. 🔹فرعون مادر آسيه را طلبيد و به او گفت: دخترت ديوانه شده، سوگند ياد كرده ام اگر به خداى موسى كافر نگردد او را با آتش بسوزانم. 🌴مادر آسيه در خلوت با آسيه صحبت كرد: كه خود را به كشتن نده و با شوهرت توافق كن... ولى آسيه، سخن بيهوده مادر را گوش نكرد و گفت: هرگز به خداوند متعال، كافر نخواهم شد. 🌴فرعون فرمان داد دستها و پاهاى آسيه را به چهارميخى كه در زمين نصب كرده بودند بستند.(از اين رو در قرآن، فرعون به عنوان ذوالاوتاد (صاحب ميخها) ياد شده است. (فجر/ 89)و او را در برابر تابش سوزان خورشيد نهادند، و سنگ بسيار بزرگى را روى سينه اش گذاشتند. او نيمه نيمه نفس مى كشيد و در زير شكنجه بسيار سختى قرار داشت. 🌴موسى عليه السلام از كنار او عبور كرد، او با حركات انگشتانش از موسى عليه السلام استمداد نمود، موسى عليه السلام براى او دعا كرد و به بركت دعاى موسى عليه السلام او ديگر احساس درد نكرد و به خدا متوجه شد و عرض كرد: خدايا! خانه اى در بهشت براى من فراهم ساز. 🌴خداوند همان دم روح او را به بهشت برد، او از غذاها و نوشيدنى هاى بهشت مى خورد و مى نوشيد، خداوند به او وحى كرد: سرت را بلند كن، او سرش را بلند كرد و خانه خود را در بهشت كه از مرواريد ساخته شده بود، مشاهده كرد و از خوشحالى خنديد. فرعون به حاضران گفت: ديوانگى اين زن را ببينيد در زير فشار چنين شكنجه سختى مى خندد!! 🌴به اين ترتيب اين بانوى مقاوم و مهربان، كه حق بسيارى بر موسى عليه السلام داشت و او را در موارد گوناگونى از گزند دشمن نجات داده بود، به شهادت رسيد. (بحار، ج 13،ص 164؛ مجمع البيان، ج 10،ص 319) ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈گرفتارى فرعونيان به نُه بلا و غرور آنها 🌴پس از ماجراى پيروزى موسى عليه السلام بر ساحران، گروه هاى بسيارى از بنى اسرائيل و... به موسى عليه السلام ايمان آوردند. موسى عليه السلام طرفداران بسيارى پيدا كرد و از آن پس بين بنى اسرائيل (پيروان موسى) و قبطيان (فرعونيان) همواره درگيرى و كشمكش بود، فرعونيان همواره به ظلم و آزار بنى اسرائيل مى پرداختند، و موسى عليه السلام همواره پيروان خود را به صبر و مقاومت دعوت مى كرد، و امدادهاى غيبى الهى را به ياد آنها مى آورد، و به آنها مژده مى داد كه به زودى وارث زمين مى شوند و دشمنان دستخوش بلاهاى گوناگون و سخت خواهند گرديد.(مضمون آيات 127 تا 129سوره اعراف) 🌴بلاهاى گوناگونى كه پياپى (در فاصله سال به سال، يا ماه به ماه) بر فرعونيان وارد شد عبارت از بلاهاى نُه گانه زير بود. 1⃣ عصاى موسى 2⃣ يد بيضاء 3⃣ قحطى و خشكسالى 4⃣ كمبود ميوه 5⃣ طوفان 6⃣ هجوم ملخ 7⃣ آفت هاى گياهى (مانند كنه، شپش و مورچه هاى ريز) 8⃣ افزايش قورباغه 9⃣ خون شدن آب رود نيل، يا ابتلاى عموم مردم به خون دماغ. (اين معجزات نُه گانه، در آيات106و107 و 130 و 133 سوره اعراف ذكر شده است) 🌴ولى فرعون و طرفداران مغرور و خيره سر او، با اين كه بر اثر اين بلاها، تلفات و خسارات زياد ديدند، در عين حال عبرت نگرفتند و به لجاجت و عناد خود افزودند، و آن نشانه ها را سحر خواندند و با صراحت به موسى عليه السلام گفتند: هر زمان نشانه ومعجزه اى براى ما بياورى، كه سحرمان كنى، ما به تو ايمان نمى آوريم. (سوره اعراف/آیه132) ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈غرق شدن فرعونيان و نجات موسويان 🌴هر بار كه بلا مى آمد، فرعونيان دست به دامن موسى عليه السلام مى شدند، تا از خدا بخواهد بلا بر طرف گردد و قول مى دادند كه در صورت رفع بلا، ايمان بياورند، چندين بار بر اثر دعاى موسى عليه السلام، بلا بر طرف شد، ولى آنها پيمان شكنى كردند و به كفر خود ادامه دادند، سرانجام بلاى عمومى غرق شدن فرعونيان در دريا و نجات بنى اسرائيل پيش آمد.(مضمون آيات 134 تا 136 سوره اعراف) 🌴موسى عليه السلام و پيروانش از ظلم و فرعونيان به ستوه آمده بودند، و همچنان در فشار و سختى به سر مى بردند، سرانجام موسى عليه السلام تصميم گرفت كه با پيروانش، به سوى فلسطين (بيت المقدس) هجرت نمايند. 🌴خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد: پيروان خود را شبانه از مصر خارج كن. 🌴موسى عليه السلام و پيروانش، شبانه از مصر به سوى فلسطين حركت كردند، در مسير راه به درياى سرخ رسيدند، و از آن جا نتوانستند عبور كنند. سپاه مسلح و بى كران فرعون همچنان به پيش مى آمد، شيون و غوغاى بنى اسرائيل به آسمان رفت و نزديك بود از شدت ترس، جانشان از كالبدشان پرواز كند. 🌴در آن ميان يوشع بن نون (وصى موسى) فرياد مى زد: اى موسى! تدبيرت چه شد؟ مگر طوفان حوادث را نمى نگرى، اينك پيش روى ما و پشت سرمان سپاه دشمن است، و چاره و راه فرارى نداريم. 🌴در اين بحران شديد، خداوند با لطف خاص خود به موسى عليه السلام وحى كرد:🍃فَاَوحَينا اِلى مُوسى اَنِ اضْرِب بِعَصاكَ البَحرَ...🍃 ✨عصاى خود را به دريا بزن(سوره شعراء/آیه 63)✨ 🌴و نيز فرمود: 🍃فَاضرِب لَهُم طَريقاً فِى البَحرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً و لا تَخفى🍃 ✨براى بنى اسرائيل راهى خشك در دريا بگشا كه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد و نه از غرق شدن در دريا.(سوره طه / آیه 77)✨ 🌴موسى عليه السلام به فرمان خدا عصاى خود را به دريا زد. آب دريا شكافته شد و زمين درون دريا آشكار گشت، موسى و بنى اسرائيل از همان راه حركت نموده و از طرف ديگر به سلامت خارج شدند. 🌴فرعون و سپاهيانش فرا رسيدند و از همان راهى كه در ميان دريا پيدا شده بود، بنى اسرائيل را تعقيب كردند، غرور آن چنان بر فرعون چيره شده بود كه به سپاه خود رو كرد و گفت: تماشا كنيد چگونه به فرمان من دريا شكافته شد و راه داد تا بردگان فرارى خود (بنى اسرائيل) را تعقيب كنم. 🌴وقتى كه تا آخرين نفر از لشگر فرعون وارد راه باز شده دريا شدند، ناگهان به فرمان خدا آبها از هر سو به هم پيوستند و همه فرعونيان را به كام مرگ فرو بردند. 🌴در همان لحظه طوفانى كه فرعون خود را در خطر شديد مرگ مى ديد، غرورهايش فرو ريخت و درك كرد كه همه عمرش پوچ بوده و اشتباه كرده است با چشمى گريان به خداى جهان متوجه شد و گفت: 🍃آمَنتُ اَنَّهُ لا اءِلهَ اءِلَّا الَّذى آمَنَت بِهِ بَنُوا اسرائيلَ وَ اَنَا مِنَ المُسلِمينَ🍃 ✨ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز معبودى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند وجود ندارد، و من از تسليم شدگان هستم.(سوره يونس/آیه 90) 🌴ولى ديگر وقت و فرصت گذشته بود، و لحظه اى براى توبه نمانده بود، امواج سهمگين دريا، فرعون را غرق كرد و سپس كالبد بى جان او را به بيرون دريا پرتاب نمود تا مايه عبرت براى آيندگان گردد.(مضمون آيه 90 تا 92 سوره يونس) 🌴از آن سوى دريا، بنى اسرائيل همراه موسى عليه السلام و هارون عليه السلام به حركت خود به سوى بيت المقدس ادامه دادند، و براى هميشه از دست فرعون و فرعونيان نجات يافتند و فصل جديدى در زندگى آنها پديدار شد. ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈تمايل بنى اسرائيل به بت پرستى و سرزنش موسى از آنها 🌴با واژگونى رژيم طاغوتى فرعون، گرفتارى هاى داخلى سنگينى براى موسى عليه السلام پديدار شد، از جمله اين كه: 🌴بنى اسرائيل كه تازه از دريا به ساحل رسيده بودند و به سوى فلسطين حركت مى كردند، در مسير راه، قومى را ديدند كه با خضوع خاصى اطراف بت هاى خود را گرفته و آنها را مى پرستند. 🌴افراد جاهل و بى خرد از بنى اسرائيل، تحت تأثير آن منظره بت پرستى قرار گرفته و به موسى گفتند: براى ما نيز معبودى قرار بده، همان گونه كه آنها (بت پرستان) معبودانى دارند. 🌴موسى به سرزنش آنها پرداخت و فرمود: 🌴شما جمعيّتى جاهل و نادان هستيد (اين بت پرستان را بنگريد ، سرانجام كارشان هلاكت است، و آنچه انجام مى دهند، باطل و بيهوده مى باشد) آيا جز خداى يكتا معبودى براى شما بطلبم، خدايى كه شما را از مردم عصرتان برترى داد و از ظلم و ستم فرعون و فرعونيان رهايى بخشيد. 🌴اينك مراقب گفتار و كردارتان باشيد كه در آزمايشى بزرگ قرار گرفته ايد(مضمون آيات 138 تا 141 سوره اعراف) ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈رفتن موسى به كوه طور براى گرفتن الواح تورات 🌴موسى عليه السلام تا آن عصر، پيرو آيين ابراهيم عليه السلام بود، و همان را براى بنى اسرائيل تبليغ مى كرد. 🌴قوم موسى عليه السلام در انتظار برنامه هاى جديد و كتاب آسمانى جديد موسى عليه السلام بودند، تا به آن عمل كنند. 🌴موسى عليه السلام به آنها فرمود:: برادرم هارون را در ميان شما مى گذارم و براى سى روز از ميان شما غيبت مى كنم، و به كوه طور مى روم تا احكام شريعت و (الواح تورات) را براى شما بياورم. 🌴از سوى ديگر جمعى از بنى اسرائيل با اصرار و تأكيد از موسى عليه السلام خواستند كه خدا را مشاهده كنند، و اگر او را مشاهده نكنند هرگز ايمان نخواهند آورد، موسى عليه السلام هرچه آنها را نصيحت كرد، فايده نداشت، سرانجام موسى عليه السلام از ميان آنها هفتاد نفر را برگزيد و همراه خود به ميعادگاه پروردگار (كوه طور) برد، موسى عليه السلام در كوه طور تقاضاى بنى اسرائيل را چنين به خدا عرض كرد: 🍃رَبّ اَرِنى انظُر اِلَيكَ🍃 ✨پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا تو را ببينم.✨ 🌴خداوند فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به كوه بنگر اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد. 🌴ناگاه موسى عليهالسلام ديد تجلى خداوند باعث شد كه كوه نابود شود، و همسان زمين گردد، موسى عليه السلام از مشاهده اين صحنه هول انگيز، چنان وحشت زده شد كه مدهوش بر روى زمين افتاد. وقتى كه به هوش آمد، عرض كرد: پروردگارا! تو منزه هستى، من به سوى تو باز مى گردم، و توبه مىركنم، و من از نخستين مؤمنان هستم. (سوره اعراف،/آیه 143) 🌴و در آيه 155 سوره اعراف چنين آمده: ✨موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد وقتى كه آنها را به كوه طور برد و زمين لرزه آنها را فرا گرفت و همه آنها هلاك شدند.✨ اين همان تجلى قدرت خدا بر كوه بود، چرا كه قوم موسى عليه السلام از موسى عليه السلام خواسته بودند از خدا بخواهد كه خود را نشان دهد، با اين كه خداوند ديدنى نيست، تجلى خدا بر كوه طور و هلاكت هفتاد نفر از قوم موسى عليه السلام و مدهوش شدن خود موسى عليه السلام، هم از معجزات آنها بود كه چرا چنين تقاضايى كرده اند و هم نشان دادن قدرت الهى بود، تا آنها با ديدن جلوه هاى قدرت الهى، با چشم باطن خدا را بنگرند. 🌴موسى عليه السلام وقتى كه به هوش آمد و هلاكت نمايندگان بنى اسرائيل را ديد، عرض كرد: پروردگارا ! اگر تو مى خواستى مى توانستى آنها و مرا پيش از اين هلاك كنى (يعنى من چگونه پاسخ قوم را بگويم كه بر نمايندگان آنها چنين گذشت) آيا ما را به خاطر كار سفيهان از ما هلاك مى كنى(سوره اعراف/آیات 155) 🌴سپس با تضرع و زارى گفت: پروردگارا! مى دانيم كه اين آزمايش تو بود كه هر كه را بخواهى (و سزاوار بدانى) با آن گمراه مى كنى و هر كس را بخواهى (و شايسته بينى) هدايت مى نمايى. ✨بار الها! تو ولىّ و سرپرست ما هستى، ما را ببخش و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترين آمرزندگان هستى.(سوره اعراف/آیات 155 و 156) 🌴سرانجام هلاك شدگان زنده شدند و به همراه موسى عليه السلام به سوى بنى اسرائيل بازگشتند و آن چه را ديده بودند براى آنها بازگو كردند. 🌴موسى عليه السلام در همين سفر الواح تورات را از خداوند گرفت. 🌴خداوند در كوه طور به موسى عليه السلام فرمود: اى موسى! من تو را با رسالت هاى خويش و سخن گفتنم (با تو) بر مردم بر گزيدم، پس آن چه را به تو داده ام محكم بگير و از شكرگزاران باش. و براى مردم در الواح (تورات) از هر موضوعى اندرى نوشتيم، و از هر چيز بيانى كرديم، پس آن را با جديت بگير، و به قوم خود بگو به نيكوترين آنها عمل كنند و آنها كه به مخالفت بر مى خيزند كيفرشان دوزخ است و به زودى خانه فاسقان را به شما نشان خواهيم داد.(سوره اعراف/آیات144و 145) 🌴به اين ترتيب موسى عليه السلام در ميعادگاه طور، شرايع و قوانين آيين خود را به صورت صفحه هايى از تورات، از درگاه الهى گرفت و به سوى قوم بازگشت تا آنها را در پرتو اين كتاب آسمانى و قانون اساسى، هدايت كند و به سوى تكامل برساند. ✍ادامه دارد.... کانال 👇 @Targomeh
👈آشوب سامرى منافق، در غياب موسى عليه السلام 🌴گفتيم حضرت موسى عليه السلام اكنون كه از دست فرعونيان نجات يافته، مى خواهد براى ملت بنى اسرائيل، حكومت تشكيل دهد و هر حكومتى نياز به قانون دارد. او با گروهى از برجستگان بنى اسرائيل به كوه طور رفت، تا الواح تورات را از درگاه خدا بگيرد، تا همان كتاب آسمانى، قانون اساسى مردم گردد. 🌴نخست طبق وعده خدا، به بنى اسرائيل فرمود: من سى روز از ميان شما غايب هستم، جانشين من برادرم هارون است. در پرتو راهنمايى او به زندگى ادامه دهيد تا من باز گردم. 🌴موسى عليه السلام به كوه طور رفت و به مناجات و عبادت پرداخت سى شبانه روز به پايان رسيد، خداوند ده روز ديگر را به آن افزود و مجموع آن چهل روز گرديد. 🌴از آن جا كه در آغاز هر انقلابى، حوادثى انحرافى رخ مى دهد، و خود انقلاب كرده ها، گاهى حزب و گروه خاصى را به دور خود جمع مى كنند، قوم موسى عليه السلام نيز از اين انحراف مصون نماندند. موسى بن ظفر كه بعداً به نام سامرى معروف شد، از بنى اسرائيل بود (او همان كسى است كه در ماجراى درگيرى او با قبطى، موسى به كمك او شتافت و قبطى را كشت) سامر با اين كه سابقه انقلابى داشت، و از ياران موسى عليه السلام بود، پس از پيروزى موسى عليه السلام جزء منافقين گرديد، و در غياب موسى عليه السلام، از زمين هاى كه در ميان بنى اسرائيل وجود داشت سوءاستفاده كرده و از طلاهاى فرعونيان، كه جمع شده بود، با زيركى خاصى مجسمه گوساله اى درست كرد، و مردم را به پرستش آن دعوت نمود. 🌴بر اثر وزش باد از سوراخ هاى بدن اين مجسمه صدايى همچون صداى گوساله بيرون آمد و به اين ترتيب اكثريت قاطع جاهلان بنى اسرائيل، از راه توحيد خارج شده و گوساله پرست شدند. 🌴هارون هر چه قوم را نصيحت كرد، و آنها را در گوساله پرستى برحذر داشت، به سخنش اعتنا نكردند، حتى با جوسازى ها و هياهوى خود نزديك بود او را بكشند. ✍ادامه دارد... کانال 👇 @Targomeh
👈راضى شدن به مقدرات الهى بهتر است 🌴امام صادق عليه السلام فرمود: گروهى از بنى اسرائيل نزد موسى عليه السلام آمدند و گفتند: از خدا بخواه هر وقت كه خواستيم براى ما باران بفرستد. موسى عليه السلام از درگاه خدا چنين خواست، خدا جواب مثبت داد. 🌴آنها هر وقت باران مى خواستند، باران مى باريد، زراعت آنها بسيار رونق گرفت و رشد فوق العاده نمود، ولى هنگام درو و چيدن محصول، ديدند محصولها همه پوچ و فاسد شده است، آنها ماجرا را به موسى عليه السلام گفتند، موسى عليه السلام شكايت آنها را به خدا عرض كرد، خداوند فرمود: 🍃يا موسى! اَنا كُنتُ المُقدِّرُ لِبَنِى اسرائِيلَ فَلَم يَرضَوا بِتَقديرِى فَاَجَبتُهُم اِلى اِرادَتِهِم🍃 ✨اى موسى! من تقديركننده مدبر براى بنى اسرائيل هستم، آنها به تقديرات من راضى نشدند، از اين رو طبق خواست آنها پاسخ دادم.(بحار، ج 14،ص 489)✨ کانال 👇 @Targomeh