✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_چهاردهم
👈موسى عليه السلام چوپانى مهربان! و پاداش او
🌴روزى حضرت موسى عليه السلام در صحرا و دامنه كوه به چراندن گوسفندها سرگرم بود، يكى از گوسفندها از گله خارج شد و تنها به سوى بيابان دويد، موسى به طرف او رفت تا او را گرفته و برگرداند، موسى عليه السلام بدنبال او، بسيار دويد و از گله، فاصله زيادى گرفت تا شب شد، سرانجام موسى عليه السلام به گوسفند رسيد، با اين كه بسيار خسته شده بود، به آن گوسفند مهربانى كرد و دست مرحمت بر پشت او كشيد و مانند مادر نسبت به فرزندش، او را نوازش داد، ذره اى نامهربانى با او نكرد، به او گفت: گيرم به من رحم نكردى، ولى چرا به خود ستم نمودى؟
🌴وقتى كه خداوند اين صبر، تحمل و مهر را از موسى عليه السلام ديد به فرشتگان فرمود: موسى عليه السلام شايسته مقام پيامبرى است.
🌴پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند همه پيامبران را مدتى چوپان كرد و تا آنها را در مورد چوپانى نيازمود، رهبر مردم نكرد، هدف اين بود كه آنها صبرو تحمل و وقار را در عمل بيازمايند، تا در رهبرى انسانها، با پاى آزموده قدم به ميدان نهند.
ادامه دارد....
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
📚🕥📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ابراهیم (ع)
#قسمت_چهاردهم
بتشكنى ابراهيم و استدلال او
ابراهيم از راههاى گوناگون با بت پرستى مبارزه كرد، ولى بيانات و مبارزات ابراهيم عليهالسلام در آن تيره بختان لجوج اثر نكرد، از طرفى دستگاه نمرود براى سرگرم كردن مردم و ادامه سلطه خود هرگز نمىخواست كه مردم از بت پرستى دست بردارند.
ابراهيم در مبارزه خود مرحله جديدى را برگزيد و با كمال قاطعيت به بتپرستان و نمروديان اخطار كرد و چنين گفت:
وَ تَاللهِ لَاَكيدَنَّ أَصنامَكُم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرينَ؛
به خدا سوگند در غياب شما نقشهاى براى نابودى بتهايتان مىكشم.
ابراهيم همچنان در كمين بتها بود تا روز عيد نوروز فرا رسيد، در ميان مردم بابل رسم بود كه هر سال روز عيد نوروز شهر را خلوت مىكردند و براى خوشگذرانى به صحرا و كوه و دشت و فضاهاى آزاد ديگر مىرفتند، آن روز مردم شهر را خلوت كردند، نمرود و اطرافيانش نيز از شهر بيرون رفتند، حتى ابراهيم عليهالسلام را نيز دعوت كردند كه با آنها به خارج از شهر برود و در جشن آنها شركت كند، ولى ابراهيم عليهالسلام در پاسخ دعوت آنها گفت: من بيمار هستم.
ابراهيم عليهالسلام از نظر بدنى بيمار نبود، ولى وقتى كه مىديد مردم، غرق در فساد و هوسبازى و بتپرستى هستند، از نظر روحى كسل و ناراحت بود، و منظور او از اين كه گفت: من بيمارم يعنى روحم كَسِل است.
وقتى كه شهر كاملاً خلوت شد، ابراهيم اندكى غذا و يك تبر با خود برداشت و وارد بتكده شد، ديد مجسمههاى گوناگون زيادى در كنار هم چيده شده و با قيافههاى مختلف، اما بدون هر گونه حركت و توان، در جايگاهها قرار دارند، ابراهيم غذا را به دست گرفت و كنار هر يك از بتها رفت و گفت: از اين غذا بخور و سخن بگو.
وقتى كه آن بت پاسخ نمىداد، ابراهيم با تبرى كه در دست داشت، بر دست و پاى بت مىزد و دست و پاى آن بت را مىشكست. ابراهيم با همه بتهايى كه در آن بتكده بودند، همين كار را مىكرد، و فضاى وسط بتخانه از قطعههاى بتهاى شكسته پر شد.
ولى ابراهيم به بت بزرگ حمله نكرد، و او را سالم گذاشت، و تبر را بر دوش او نهاد، ابراهيم از اين كار، منظورى داشت، منظورش اين بود كه در آينده از همين راه، استدلال دشمن شكن بسازد و دشمن را محكوم نمايد.
مراسم عيد كم كم پايان يافت و بت پرستان گروه گروه به شهر بازگشتند، رسم بود پس از بازگشت، نخست به بتكده بروند و مراسم شكرگزارى را به جاى آورند و سپس به خانههايشان باز گردند.
گروه اول وقتى كه وارد بتخانه شد با منظره عجيبى روبرو گرديد، گروههاى بعد نيز وارد شدند، و همه در وحشت و بهتزدگى فرو رفتند، فريادها و نعرههايشان برخاست، هركسى سخن مىگفت...
در اين جا دنباله داستان را از زبان قرآن (آيه 58 تا 67 سوره انبياء) بشنويم:
ابراهيم همه بتها جز بزرگشان را قطعه قطعه كرد، شايد سراغ او بيايند (و او حقايق را بازگو كند).
(هنگامى كه آنها منظره بتها را ديدند) گفتند: شنيدهايم نوجوانى از بتها سخن مىگفت: كه به او ابراهيم مىگويند.
جمعيت گفتند: او را در برابر ديدگان مردم بياوريد، تا گواهى دهد.
(هنگامى كه ابراهيم را حاضر كردند) گفتند: آيا تو اين كار را با خدايان ما كردهاى، اى ابراهيم؟
ابراهيم در پاسخ گفت: بلكه اين كار را بزرگشان كرده است، از او بپرسيد اگر سخن مىگويد!
بتپرستان به وجدان خود بازگشتند و (به خود) گفتند: حقا كه شما ستمگريد.
سپس بر سرهايشان واژگونه شدند (و حكم وجدان را به كلى فراموش كردند) و به ابراهيم گفتند: تو مىدانى كه بتها سخن نمىگويند.
(اينجا بود كه ابراهيم پتك استدلال را به دست گرفت و بر مغز بت پرستان كوبيد، و به آنها) گفت: آيا غير از خدا
چيزى را پرستش مىكنيد كه نه كمترين سودى براى شما دارد، و نه زيانى به شما مىرساند (نه اميدى به سودشان داريد و نه ترسى از زيانشان).
افّ بر شما و بر آن چه جز خدا مىپرستيد! آيا انديشه نمىكنيد (و عقل نداريد).
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_اسماعیل_و_اسحاق_فرزندان_ابراهیم(ع)
#قسمت_چهاردهم
پايان عمر اسماعيل عليهالسلام در مكه
حضرت اسماعيل با خانواده و فرزندانش در مكه زندگى مىكرد، و به عنوان پيامبر و راهنماى مردم مىزيست و براى شكوهمند نمودن مراسم حج در هر سال نقش مهم داشت، و در حقيقت كليد دارى و مقام توليت حج بر عهده او بود.
ساختمان كعبه تا آن هنگام پرده نداشت، و به صورت سنگهاى ساده ساخته شده بود، و اسماعيل در كنار كعبه داراى خانهاى بود و همانجا زندگى مىكرد. تا اين كه روزى همسرش پيشنهاد كرد كه پرده براى دو درگاه كعبه درست كند، اسماعيل عليهالسلام پيشنهاد او را پذيرفت، همسرش آن دو پرده را آماده كرد و در آن دو درگاه آويزان نمود، سپس همسرش پيشنهاد كرد كه شايسته است براى همه ساختمان كعبه پرده ببافم، اسماعيل اين پيشنهاد را نيز پذيرفت، از اين رو آويختن پرده بر كعبه از آن عصر تا كنون سنت است كه هر سال در روز عيد قربان تعويض مىشود.
هزينه زندگى اسماعيل، از صيد و دامدارى تأمين مىشد، و پردهاى كه نخستين بار براى كعبه بافته شد، از پشم گوسفندان آن حضرت بود.
سالها گذشت از ابراهيم عليهالسلام خبرى نشد، اسماعيل نگران پدر بود، در انتظار او به سر مىبرد، از فراق پدر اندوهگين و چشم به راه بود، تا آن كه جبرئيل نزد او آمد، رحلت پدرش را در فلسطين به او خبر داد و به او تسليت گفت و به اسماعيل عرض كرد: بايد صبر كنى، و در مورد فراق جانسوز پدر سخنى نامناسب نگويى كه موجب خشم خدا گردد.
در ضمن جبرئيل به اسماعيل گفت: تو نيز از دنيا رحلت خواهى كرد، اسماعيل 137 و به قولى 180 سال عمر كرد و سرانجام از دنيا رفت و پيكرش را در كنار قبر مادرش در حجر اسماعيل (كنار كعبه) به خاك سپردند.
اسماعيل مىخواست مقام نبوت، بعد از او در نسل او باشد، خداوند خواسته او را اجابت كرد و جبرئيل اين بشارت را به اسماعيل داد، از اين رو اسماعيل در روزهاى آخر عمر يكى از فرزندان خود را طلبيد، و دايع نبوت را به او سپرد، وصيتهاى خود را به او نمود.
با توجه به اين كه اسماعيل عليهالسلام زودتر از اسحاق عليهالسلام از دنيا رفت.
خداوند در قرآن دوازده بار از اسماعيل ياد كرده و او را به عنوان پيامبر صالح، متعهد، صادق الوعد، نيك سرشت و نيك روش، و شريك پدر در بازسازى ساختمان كعبه و پاكسازى آن از هر گونه شرك، و صابر ياد كرده است و در آيه 86 سوره انعام پس از شمارش جمعى از پيامبران از نسل ابراهيم عليهالسلام مىفرمايد:
وَ اسماعِيلَ وَاليَسَعَ و يُونُسَ وَ لوطاً وَ كلّاً فَضَّلنا عَلَى العالَمِينَ؛
و اسماعيل، يسع، يونس و لوط، و همه را بر جهانيان برترى داديم.
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_سلیمان_ابن_داوود_علیه_السلام
#قسمت_چهاردهم🦋
🦋شكايت پيرزن از باد🦋
🔰 خداوند سليمان عليهالسلام را بر همه موجودات مسخر كرده بود. روزى پيرزنى كه بر اثر وزش باد از بام به زمين افتاده بود و دستش شكسته بود نزد سليمان آمد و از باد شكايت كرد.
🌿حضرت سليمان عليهالسلام باد را طلبيد و شكايت پيرزن را به او گفت. باد گفت: خداوند مرا فرستاد تا فلان كشتى را كه در حال غرق شدن بود، به حركت در آورم و سرنشينان آن را نجات دهم. در بين راه، به اين پيرزن كه بر پشت بام بود برخوردم، پاى او لغزيد و از بام به زمين افتاد و دستش شكست. (من چنين قصدى نداشتم، او در راه من بود و چنين اتفاقى افتاد ).
🔰حضرت سليمان عليهالسلام از قضاوت در اين مورد درمانده شد و عرض كرد: خدايا چگونه در مورد باد قضاوت كنم؟.
🌿خداوند به او وحى كرد: به هر اندازه كه به آن پيرزن آسيب رسيده، به همان اندازه (مزد درمان آن را) از صاحبان آن كشتى كه به وسيله باد از غرق شدن نجات يافتهاند بگير و به آن پيرزن بده، زيرا به هيچ كس در پيشگاه من نبايد ستم شود.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
#از_آدم_تا_خاتم
#قسمت_چهاردهم
هست بسم اللّه الرحمن الرحیم * رهنما سوی صراط مستقیم
با توکل بر خدای مُستعان * قصّه ادریس را سازم بیان
💥محل ولادت او را برخی سرزمین بابل و برخی شهر «منف» که پایتخت مصر قدیم بوده ذکر کرده اند. این پیامبر الهی 830 سال پس از هبوط حضرت آدم در یونان یا (مصر) متولد گشت. پدر او «یارد» و مادرش «بره» نام داشت.
ادریس جدّ پدری نوح علیه السلام می باشد. نام ادریس در تورات «اخنوخ» نوشته شد و دلیل نامیدنش به این نام، به این علت است که بسیار دانا و بسیار به فراگیری علوم مختلف و دروس حکمت الهی علاقه داشت و کثرت اشتغال وی به درس و کتابها ذکر شده است. و اولین کسی است که با قلم نوشتن آغاز کرد، چنانچه در تاریخ گفته اند؛ ادریس نخستین کسی است که خط نوشت و جامه بدوخت و علم خیاطی را تعلیم کرد زیرا قبل از او، مردم با پوست حیوانات خود را می پوشاندند.
⚡️وی از علم نجوم و حساب، اطلاعاتی کامل و مفید داشت. بزرگی و مرتبت او به خاطر رسالت و نبوت از جانب پروردگار بود و دیگر اینکه او تا آسمان ششم عروج پیدا کرد. ادریس مردی بود بلند قامت با سینه ای سترگ، هنگام راه رفتن گام هایش را کوتاه برمی داشت و پیوسته به بزرگی و دانایی خداوند می اندیشید. همیشه با گروهی کوچک از اقوام خود در گوشه ای به عبادت خدا مشغول می شد. او مردم زمان خود را به پرستش خدا دعوت می کرد. از میان هزار نفری که دعوتش را پذیرفتند، هفت نفر را انتخاب کرد. آنان ابتدا به شیوه خود، خدا را عبادت می کردند. آنها دستها را بر روی خاک می گذاشتند و دعا می کردند، اما نتیجه ای حاصل نمی شد. تا اینکه به فرمان ادریس دستها را به سوی آسمان بلند کردند و دعا کردند.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#دائره_المعارف
#تفسیر
@Targomeh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺