همسفران دیار طغرالجرد
👃👃👃🦵🦿 #موضوع پزشکی این هفته ی کانال همسفران دیارطغرالجرد: #پوکی استخوان، علائم، پیشگیری و راههای د
👃👃👃🦵🦿
#موضوع پزشکی این هفته ی کانال همسفران دیارطغرالجرد:
#پوکی استخوان، علائم، پیشگیری و راههای درمان :
《قسمت چهارم 》
#چه چیزی باعث پوکی استخوان می شود؟
#تا حدود 30 سالگی، به طور معمول بیشتر از آنچه که از دست می دهید، استخوان ساخته می شود. پس از 35 سالگی، تجزیه سریعتر از تشکیل استخوان اتفاق می افتد، که باعث از بین رفتن تدریجی توده استخوانی می شود.
#بنابراین اگر پوکی استخوان دارید، توده استخوانی را با سرعت بیشتری از دست می دهید. به عنوان مثال پس از یائسگی، سرعت تجزیه استخوان با سرعت بیشتری اتفاق می افتد.
#علائم پوکی استخوان چیست؟
#به طور معمول، پوکی استخوان هیچ علامتی خاصی ندارد. به همین دلیل است که گاهی به آن #بیماری خاموش نیز می گویند.
#با این حال برخی از علائمی که احتمالا نشانه پوکی استخوان هستند، عبارتند از:
*کوتاه شدن قد به مرور زمان (معمولا حدود 3 سانتی متر از قد فرد کم می شود.)
*تغییر در وضعیت بدن (خم شدن بدن به سمت جلو)
*تنگی نفس (ظرفیت کمتر ریه به دلیل فشرده شدن دیسک)
*شکستگی استخوان
*احساس درد در قسمت پایین کمر
#چه کسانی در معرض خطر ابتلا به پوکی استخوان هستند؟
#برای رسیدن به این سؤال ، روزهای آینده با ما همراه باشید.
♦️همواره وجودتان سرشار از آرامش و سلامتی باشد. هفته ی پر خیر و برکتی در پیش رو داشته باشید.♦️
https://eitaa.com/Yareanehamra
🔷🔷🔷
مناسبت های پنجم صفر
🌹 شهادت حضرت رقيه در شام (61 هجری قمری )
❌درگذشت عمر بن عبدالعزیز اموی (سال 101 هجرى قمرى)
▪️درگذشت محمد علی معصومی (۳ آبان ۱۳۳۱ش) (سال 1372 هجرى قمرى)
🌸🌴https://eitaa.com/Yareanehamra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷🌷 #قسمت صد و هشتاد و دوم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگینامه شهید حاج اکبر شفیع
🌷🌷🌷
#قسمت صد و هشتاد و سوم (کتاب
زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه شهید حاج اکبر شفیعی، فرزند حسن ( قسمت پانزدهم )
#شرح احساسات جانسوز حسن شفیعی فرزند شهید شفیعی که زمان شهادت پدر در منطقه جنگی بود.
#از اهواز تا طغرالجرد بر ما چه گذشت؟
#من در شهر اهواز تیپ ۳۸ ذوالفقار به خدمت سربازی مشغول بودم. هفتم اسفند بود. ساعت از ۱۰ شب گذشته.
از بلندگوی مخابرات تیپ، مرا صدازدند. بعد از چند دقیقه به آنجا رسیدم. گفتند: « تلفن با شما کار دارد».
«الو سلام...»
از پشت خط، پدر جواب سلامم را داد. بعد از احوالپرسی با حالتی خاص گفت: «می دانی که دوماه بیشتراست که ندیدمت؟» گفتم: « چشم پدر، چند روز دیگر برای ایام عید می آیم.»
#نمی دانستم که امسال عید ندارم و فردا اتفاقی ناگوار مرا به شهر و دیارم میکشد.
#پدر چند دقیقه ای نصیحت های پدرانه کرد: «به مادرتان رسیدگی کنید، شمابرادران باید پشت هم باشید، هوای تک خواهر خود را داشته باشید...».
#در آخرگفت: «اگر همدیگر را ندیدیم، حلال». گفتم: « پدر جان، این حرف را نزنید به زودی می آیم». خداحافظی کردیم.
#به آسایشگاه برگشتم. چند دقیقه ای به فکر فرو رفتم و بغض کردم تا اینکه خواب رفتم.
#خورشید روز هشتم اسفند طلوع کرد. به محل کارم رفتم. نزدیک ظهر بود که دوباره از بلند گوی تیپ مرا به ستاد، احضار کردند.
سلام آقای افضلی در خدمتم.
_سلام حسن، باید بروی کرمان جهت پیگیری چند کار اداری و مالی.
_ چرا من؟
#خلاصه گفتم: «چشم». عصر شد، مرا به ترمینال رساندند. اتوبوس اهواز را به سمت سیرجان ترک کرد.
ادامه دارد...
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد🌹
https://eitaa.com/Yareanehamra
May 11