▪️▪️▪️
🔻ادامه ماجرای غمبار بعد از عاشورا
(قسمت دوم)🔻
🔻نقل شده كه اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ را سه روز پشت دروازههاي دمشق نگه داشتند تا شهر را آذينبندي كنند و آماده براي جشن و شادي نمايند.
🔻در بيشتر منابع نقل شده كه روز اول صفر سر امام حسين ـ عليهالسلام ـ را همراه كاروان اسرا وارد دمشق كردند.
🔻واقعه دلخراشي كه براي اسرا اتفاق افتاد اين بود كه عليرغم خواست آن بزرگواران مبني بر ورود به شهر از جاي خلوت و بطور جداگانه از سرهاي مبارك ولي شهر ملعون دستور داد سرها جلوي كاروان اسرا و از دروازه ساعاتی كه جمعيت انبوهي تجمع كرده بودند وارد كنند.
🔻 و مردم غافل شام كه از حقيقت ماجرا بيخبر بودند با مشاهده كاروان شادي و هلهله ميكردند و بر سرها اهانت مينمودند
🔻. سفر شام براي اهلبيت امام حسين ـ عليهالسلام ـ بسيار تلخ و مصيبتهاي دوران اسارت در اين ديار، برايشان از سختترين مصيبتها بوده است.
🔻 وقتي از امام سجاد ـ عليهالسلام ـ پرسيدند در سفر كربلا، سختترين مصيبتهاي شما كجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام،الشام"
🌴♠️🌴
🔻در شام نيز اسراي آل محمّد ـ صلي الله عليه و آله ـ را در حالي كه به ريسمان بسته شده بودند، به مجلس يزيد وارد كردند.
♦️ وقتي بدان حال در پيش روي يزيد ايستادند، سر امام را در برابر يزيد ميگذارند و اين صحنه از سوزناكترين صحنههايي است كه براي امام سجاد و خانم زينب اتفاق ميافتد.
#چرا كه يزيد ملعون بر سر امام توهين كرده و شماتت ميكند و با قرائت اشعاري خود را پيروز ميدان ميداند و به مردم اجازه حضور ميدهد و در آن مجلس به لبهاي مقدس امام جلوي چشم اسرا خيزران ميزند.[
#گويا در اين مجلس است كه يك مرد شامي به خود اجازه ميدهد و اين جسارت بزرگ را ميكند.
#دختر امام حسين به نام فاطمه را از يزيد به كنيزي ميخواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زينب روبرو ميشود.
#بعد از گفتگوئي ميان حضرت زينب و يزيد خانم زينب خطبهاي در مجلس يزيد ايراد ميكنند و شجاعانه به اعمال پليد يزيد اشاره ميكند و يزيد را در مجلس خود رسوا و خوار ميكند.
ادامه دارد...
منبع نشر کانال همسفران دیارطغرالجرد⏬
.https://eitaa.com/Yareanehamra
▪️▪️▪️
🔻ادامه ماجرای غمبار بعد از عاشورا
(قسمت آخر )🔻
#بعد از اينكه مردم شام بوسيله خطابههاي حضرت زينب و امام سجاد ـ عليهماالسلام ـ شناخت كامل از اسراي اهلبيت ـ عليهمالسلام ـ يافتند.
#یزيد تحت فشار افكار عمومي و جهت جلوگيري از رسوائي بيشتر سه پيشنهاد از امام سجاد ـ عليهالسلام ـ را قبول کرد :
۱- اينكه سر امام حسين را پس دهد،
۲- چيزهائي كه غارت شده برگردانند،
۳- اسرا را در صورت كشتن امام سجاد با يك فرد امين به مدينه روانه كند.
#ولي يزيد سر امام را پس نداد و از كشتن امام منصرف شد و پيراهن كهنه امام حسين ـ عليهالسلام ـ را با مقداري پول پس داد. و اجازه داد كه اسراي اهلبيت در شام براي شهداي كربلا عزاداري كنند.
#بعد از اينكه مدتي اسرا در شام مقيم بودند يزيد از قتنه مردم بيمناك شده و از نعمان بن بشير، كه قبلاً امير كوفه بود، خواست فردي پارسا و امين همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدينه نمايد.
#راوي ميگويد: هنگامي كه اهل و عيال امام حسين ـ عليهالسلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسيدند از راهنماي كاروان خواستند كه آنها را از راه كربلا عبور دهد و ايشان قبر امام حسين ـ عليهالسلام ـ را زيارت كنند و چند روزي بعد از رسيدن به كربلا مشغول عزاداري و سوگواري براي امام و شهداي كربلا بودند.
#گويا خروج اسرا از شام به طرف مدينه در بيستم صفر 61 بوده يعني مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول كشيده، بعد از زيارت قبور شهداي كربلا راهي مدينه شدند.
🔻و بالاخره زينبي كه با برادران و اقوام خويش از مدينه خارج شده بود بدون برادر و خويشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصيبتهايي كه در طول اين مدت ديده بود وارد مدينه شد..
#صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام و رحمت الله و برکاته ▪️
منبع نشر، کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷🌷 #دویست و پنجاه و پنجمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگینامه شهید شهابالدی
🌷🌷🌷
#دویست و پنجاه و ششمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه شهید شهاب الدین کامرانی
(قسمت دوم )
#راوی: خواهرگرامی شهید
#شهاب درس »هَیهات مِنّا اَلذِّلة« را از سرور و آقایش امام حسین )علیه السالم( آموخته بود و به ندای »هَل من ناصرٍ یَنصُرنی « حسین، لبیک گفت و از جان و ناموس و خاک کشورش دفاع کرد. به حسین خود اقتدا کرد و سر را در قدم دوست افکند و همچون عباس بن علی )علیه السالم( دست را نثار یار کرد.
#بوی گل های چیده می آید.
#گویا نزدیکی های ظهر بوده و مادر در حیاط خانه مشغول شستن فرش، همسایه ها آمده بودند تا خبر شهادت شهاب را به مادر بدهند. ایشان که تازه داغدار مرگ همسر شده بود،
ازسرکشی بی هنگام همسایه ها تعجب کرده و آشوبی در دلش افتاده بود. کم کم خبر شهادت را به ایشان گفته بودند.
#چه روزی برای مادر رقم خورده بود!
"امان از دل زینب "
☆من تهران بودم. گفتند: » سریع خودت را برسان. خواهرت، محبوبه، مریض است«. وقتی به قم رسیدم، سوار تاکسی شدم. شهر غیر عادی به نظر می رسیداز راننده پرسیدم: "قم چه خبر است؟ گفت:
#فردا مراسم تشییع شصت شهیدبرگزار می گردد.
#من هنوز خبر نداشتم، ناخود آگاه گفتم: "یکی از شهدا برادر من است"
و زیر لب ادامه دادم:
"ره صد ساله را یک
شبه رفت."
☆وقتی سر کوچه رسیدم دیدم حجله شهاب را زدند. مادر بیهوش شده بود. همسایه ها دورش را گرفته بودند. در کوچه غوغایی برپا بود.
#آری، مادرم عزیزترین فرزندش را قربانی امام حسین )علیه السالم( کرده بود. #اکنون شهاب او عروج کرده و شهابی آسمانی بود.
☆لحظه ی دیدار فرا رسید. با شاخه های گل به دیدارش رفتیم و با سر از تن جدا شده ی او که گرد میدان نبرد بر آن نشسته بود، روبه رو شدیم
فریاد "یا مظلوم، یا حسین" بلند شد.
☆گل ها را به سویش بردیم اما نه جانی در بدن داشت و نه دستی در پیکر...
ادامه دارد.
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra