همسفران دیار طغرالجرد
🦾🦵🦿 #موضوع پزشکی این هفته ی کانال همسفران دیارطغرالجرد: #آنچه که باید در مورد گرفتگی عضلات یا اسپا
🦾🦵🦿
#موضوع پزشکی این هفته ی کانال همسفران دیارطغرالجرد:
#آنچه که باید در مورد گرفتگی عضلات یا اسپاسم ، علائم، علل و راه های درمان آن بدانیم :
{ قسمت پنجم }
#گرفتگی و اسپاسمها امکان دارد از بروز بیماریهای مختلفی مانند موارد زیر خبر دهد:
*بیماریهای کبدی
*بیماریهای مربوط به غده تیروئید
*تنگی کانال نخاع
*سختی شریانها
*بیماریهای نخاعی
*دیابت
*بیماریهای عفونی
*کمخونی
*تحریک اعصاب کمر توسط عوامل مختلف
#راهکارهایی برای پیشگیری از اسپاسم عضله :
#شاید فکر کنید باید برای همیشه با اسپاسم عضلات کنار بیایید.
#اما اینطور نیست و یک سری راهکارها وجود دارد که پیروی از آنها درصد بروز اسپاسم عضله یا گرفتگی عضلانی را تا حد زیادی کاهش میدهد.
#در ادامه ی مبحث، به بعضی از این راهکارها اشاره می کنیم. و توضیحات مختصری راجع به هر کدام ارائه می دهیم.
۱ - مواد مغذی مورد نیاز بدن را تامین کنید.
#زمانی که مواد مغذی مورد نیاز بدن تامین نشود، عضلات دچار اسپاسم خواهند شد. اصلیترین مواد مغذی که کمبود آنها رابطه مستقیمی با افزایش گرفتگی عضلات دارد، پتاسیم و ویتامین B هستند.
#بنابراین برای این که به خاطر کمبود مواد مغذی مورد نیاز بدن دچار گرفتگی عضلات نشوید، باید از خوراکیهایی در برنامه غذایی خود استفاده کنید که منبع غنی پتاسیم و ویتامین B محسوب میشوند.
#با مصرف موز، گوجه فرنگی، پره زردآلو، جگر، عدس، مغزجات و مواد غذایی مشابه میتوانید پتاسیم و ویتامین B مورد نیاز بدن را تامین کنید.
ادامه دارد....
♦️همواره وجودتان سلامت باشد. ♦️
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌹🌹 #قسمت هشتاد و هشتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه سردار شهید، جانباز حاج
🌹🌹
#قسمت هشتاد و نهم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگی نامه سردار شهید، جانباز حاج حسن رشیدی
[ قسمت بیست و ششم ]
#راوی: خود نوشتههای شهید🌷
#آشنایی باخط :
#به خط مقدم که رسیدیم، پشت خاکریزی که بهصورت مارپیچ بود و طول زیادی هم داشت، از ماشین پیاده شدیم. چند نفری با برادر سلیمانی به طرف انتهای خاکریز رفتیم. مسئول خط آنجا بود و شبِ عملیات، نیروهای کرمان باید از آن نقطه پیشروی میکردند.
#خاک این سمت خاکریز که مسیر ما بود به خاطر تردد ماشین های تدارکات، مثل آرد نرم شده بود و با هر قدم خاک داخل پوتینهایمان می رفت. من نزدیک خاکریز حرکت میکردم و برادر سلیمانی و چند نفر دیگر از مسئولین دستهها و گروهان ها، سمت چپ من بودند. ناگهان یک گلوله ی خمپاره 120 سوت کشان از بالای خاکریز عبور کرد. نگاهش میکردم که ببینم کجا به زمین میخورد. از سوت گلوله فهمیدم که دور از خاکریز به زمین فرود می آید.
#برادر سلیمانی که در اهواز لباس زرد پلنگی را بیرون آورده بود و یک دست لباس فرم نو پوشیده بود، به محض شنیدن سوت خمپاره، درازکش خوابید و صورتش را برگرداند به طرف من، دید من ایستاده ام و دارم به نقطهی فرود گلوله نگاه میکنم، با حالت چشم غره به من گفت: « بخواب». من گفتم: « برادر سلیمانی، بلند شو و ببین گلوله در چه فاصله ی دوری از ما افتاده!».
#وقتی دید من توجهی به حرفش نکردم و خودم را توی خاک ها نیانداختم با ناراحتی از جایش بلند شد و به نقطهی انفجار گلوله که حدود 800 متر دورتر از ما بود، نگاه کرد. کمی خشمش نسبت به من کمتر شد.
#بی اختیار نگاهم به ایشان جلب شد. دیدم از یقه ی پیراهن تا نوک پوتین هایش پر از خاک شده. خاک ها چنان نرم بود که به تار و پود لباس هایش هم نفوذ کرده بود.
من در طول جنگ هر وقت برادر سلیمانی را میدیدم به یاد آن چشم غره و خاکی شدن لباس هایش میافتادم.
#بالاخره برادر سلیمانی ما را به مسئول خط که فرد قد بلند و رئوفی بود و اگر اشتباه نکنم نامش محمّد حسینی بود، تحویل داد و کارِ آشنایی ما با خط، در شب انجام شد و روز بعد برادر سلیمانی آمد و ما را به پایگاه اهواز برگرداند.
#چند روز که گذشت، ما را از اهواز به سوسنگرد انتقال دادند و در مدرسهای مستقر شدیم. در مدت کمیکه آنجا بودیم، هواپیماهای عراقی هر روز میآمدند و گوشه ای از شهر را بمب باران میکردند.
#سرانجام جلسه ی قبل از عملیات، در پایگاه گلف اهواز تشکیل شد. من و حجتالاسلام غیاثی و چند نفر از مسئولین گروهان ها و معاونین و گردان ها را به پادگان گلف آوردند تا در جلسه حضور پیدا کنیم. زمانی که جلسه شروع شد، از حضور من و حاج آقا غیاثی درجلسه ممانعت به عمل آوردند و گفتند: «فرمانده تان اسم شما را برای حضور در جلسه به ما نداده است».
#حاج آقا غیاثی به من گفت: « ما را از جلسه منع کردند از عملیات که نمی توانند منع کنند، بیا تا فرصت داریم، برویم و غسل شهادت بکنیم». به حمام رفتیم و غسل شهادت کردیم تا جلسه تمام شد و به سوسنگرد برگشتیم.
#پیشنهاد حاج قاسم برای قبول فرماندهی گردان :
#روزی به من خبر دادند که برادر سلیمانی کارم دارد. وقتی که در یکی از اتاق های همان مدرسه، خدمت ایشان رسیدم، به من گفت: «گردان ابوالفضل (ع) را تحویل شهید اکبر محمّد حسینی دادم. شما هم بیایید گردان، دو شهید را تحویل بگیرید». من قبول نکردم.
#دو روز بعد شنیدم شهید سید جواد حسینی، دو گردان از کرمان به دزفول آورده و در یکی از پادگان های ارتش که به دستور شهید صیاد شیرازی در اختیار سپاه قرارگرفته بود، مستقر کرده است.
ادامه دارد...
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌹
https://eitaa.com/Yareanehamra
May 11
🍃🌩🍃🌩
#یک حکایت آموزنده 👌
#صیاد ضعیف و ماهی قوی !!
#صیادی ضعیف را ماهی قوی به دام اندر افتاد.
#طاقت حفظ آن نداشت ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت.
#دیگر صیادان دریغ خوردند و ملامتش کردند که چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی نگاه داشتن.
گفت ای برادران چه توان کردن؟
#مرا روزی نبود و ماهی را همچنان روزی مانده بود..
#صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد...
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
فایل صوتی زیر:
تصنیف بارون
در نیم روز دوشنبه یازدهم دیماه ، از خداوند بخواهیم که بارون ببارد💦💦
#هم آلودگی های زیستی مان را کم کند و هم دشت و بیابان خشکیده مان را آبیاری و هم دلهای بیمارمان را شفا…!!!
#عاقبت همگی ختم بخیر، روزتان پراز اتفاقات ناب...🙏
کانال همسفران دیارطغرالجرد 🙏
https://eitaa.com/Yareanehamra
4_5830339145641232731.mp3
4.55M
« تصنیف بارون »
🔸• آواز: محمد رضا شجریان
🔹• کمانچه: کیهان کلهر
🔸• دف: بیژن کامکار
10.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌩🍃🌩
مدرسه شهید مهدوی ،در زعفرانیه تهران👆👆
بدون هیچ توضیحی، مشاهده و خود قضاوت کنید..👌👌
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra