eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
31 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
چه بگویم که سکوتِ "آشنایِ" این بُغضِ لال چه بی‌صدا غمِ مرا به "تماشا" نشسته است!
ای زخمِ کهنه ای که دهان باز کرده ای چون دیگران بخند به غم های ما توهم...
گفتی که آرزوی تو در روزگار چیست گفتم فقط همین که بمانی برای من..
‹برگشت› گاهی مشکلی را حل نخواهد کرد! وقتی بدانی در دلش احساس سابق نیست..
يک دشمن سرسخت شدى يار قديمى! چون شاخه درختى كه به تدريج تبر شد..
من گدای عشق او بودم ولی آن سنگدل لقمه‌ای عشق و محبت هیچ اطعامم نکرد
ڪبوتر با ڪبوتر مانده اما از سر اجبار دراین دنیاے تودرتو،تودیگرازچه مینالی؟
حسود نیستم اما کسی به غیر خودم غلط کند که بخواهد رقیب من باشد🤨 🖇💌
سبک تک بیتی نباشد شیوه اشعار من قافیه کم دارم اندر وصف خوبی های تو
وقتی که چای چشـمِ پُررنگ تو دم باشـد مردی که پیشت می نشیند، خسته تر بهتر
فال من در قهوه می جوید، نداند فالگیر از ازل تقدیر من افتاده در جام شراب
تیر زلفش کار یک سرباز کرد روسری وقتی که از سر، باز کرد...!
نفهمید و نمی فهمد که خیلی دوستش دارم درون کاخ قلبش من غریب الملک دربارم...
در جواب "دوستت دارم" سکوتی تلخ کرد.. بی تفاوت بودنش "خانه خرابم" می‌کند...
سَرويم و از اين تيغِ هَرس شكوِه نداريم! سهراب اگر كم شده، تهمينه زياد است...
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما میگذری غیرتی هستم و بر فرض نمیدانستی! گردنت را بزنم بار دگر گر بروی
♡•• ما را ڪبوترانھ وفادار ڪردھ است آزاد ڪردھ است وگرفتارڪردھ است.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رنج گرانم را به صحرا می دهم،صحرا نمی گیرد اشک روانم را به دریا می دهم،دریا نمی گیرد
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست اگر قبول تو افتد، فدای چشم سیاهت در انتظار تو می‌میرم و در این دم آخر دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت اگر به باغ تو گل بر دمید من به دل خاک اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت...
تا تشنه شدم وعده ی آبم دادند دیدند که شاعرم شرابم دادند فریاد زدم که زنده هستم با عشق با غسل وکفن ولی جوابم دادند
حرمت برای حرفِ شما قائلم، ولی من شاعرم، به حرفِ دلم گوش می كنم..
! قرارِ دلِ پر مشغلہ‌ے ِ استـــ
نامه ای امشب نوشتم بر خدای مهربان مهر و امضایش نمودم من به اشک دیدگان خلوت شب بود ،دلم غم داشت ،مثل هر شبم قاصدک مامور کردم تا رساند آسمان خوب میدانم خدای من بخواند نامه ام غیر او من کس ندارم چاره بر احوالمان گوشه سجاده تر شد ماه آمد بر زمین شبنمی همچون ستاره جا گرفت رخسارمان شورحال دیگری آن شب به دل دست داده بود گویی از شیطان گرفته پس دگر افسارمان چون خدا هم صحبتم شد نامه ام از یاد رفت شکر ای معبود من نامم شد از دیوانگان نه دگر سنگ صبور فاش کن این نکته را هرکه غافل از خدا باشد شد از بیچارگان
طعم بی پدر شدن رو رفتی و بازم چشیدم تو تمومِ نقاشی هام تورو با دو بال کشیدم بعد رفتنِ تو دیگه آسمونم بی ستاره س گریه روی قبرِ سردت دیگه تنها راه چاره س از رو دلتنگیه آره اینکه عکستو می‌بوسم منم اون پرنده ای که بی تو،تو قفس می‌پوسم دیگه مَحرمی ندارم از چشام بخونه دَردُ کی بجز تو لایقه که بش بگم واژه ی مَردُ می‌ری از تو آسمونا حواست به این زمینه آره ما مسافریمو آخر قصه همینه فرزانه پورنظری