eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
48 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
اصفهان با آن همه وسعت شده نصف جهان یک وجب قد داری و کل جهانم گشته ای
قصیده‌ی زیر در مدح شاه ولایت، امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌باشد که به ترتیب حروف الفبا سروده شده: از الف اول امام از بعد پیغمبر علی است آمر امر الهی شاه دین‌پرور علی است ب برادر با نبی بیرق‌فراز دین حق بحر احسان باب لطف بی‌حد و بی‌مر علی است ت تبارک‌ تاج و طاها تخت و نصرالله سپاه تیغ‌آور خسرو مستغنی از لشگر علی است ث ثری‌مقدم ثریا‌متکا ثابت‌قدم ثانی احمد به ذات کبریا مظهر علی است ج جاه و قدرش ار خواهی به نزد ذوالجلال جل شانه جز نبی از جمله بالاتر علی است ح حدوثش با قدم مقرون حدیثش حرف حق حاکم حکم الهی حیه در حیدر علی است خ خداوند ظفر خیبرگشا مرحب‌شکار  خسرو ملک ولایت خلق را رهبر علی است د داماد نبی دست خدا دارای دین داعی ایجاد موجودات از داور علی است ذ ذاتش ذوالجلال و ذالمنن وز ذو الفقار ذلت‌افزا بر عدوی ملحد ابتر علی است ر رفیع‌القدر و والارتبه روح‌افزا سخن رهنمای خلق عالم ساقی کوثر علی است ز زبردست و زکی و زاهد و زهد‌آفرین زیب‌بخش مسجد و زینت‌ده منبر علی است س سعید و سید و سرور سلونی‌انتساب سر لا‌ رطب و لا یابس سر و سرور علی است ش شفیع المذنبین شیر خدا شاه نجف شمع ایوان هدایت شافع محشر علی است ص صدّیق و صبور و صالح و صاحب کرم صبح صادق از درون شب پدیدآور علی است ض ضرغام شجاعت‌پیشه‌ی روشن‌ضمیر ضاربی کز ضربش المضروب لا یخبر علی است ط طبیب طبع‌دان مطلوب ارباب طلب طاق نه کاخ مطبق طرح را لنگر علی است ظ ظهیر ملک و ملت ظاهر و باطن امام ظل ممدود خدای خالق اکبر علی است ع عین‌الله و علیاجاه و علام‌الغیوب عالم علم علی الاشیا ز خشک و تر علی است غ غرّان شیر یزدان غیرت الله المبین غالب اندر غزوه‌ها بر خصم بدگوهر علی است ف فصیح و فاضل و فخر عرب میر عجم  فارس میدان مردی فاتح خیبر علی است ق قلب عالم امکان قسیم خلد و نار قاضی روز قیامت خواجه قنبر علی است ک کنز علم ماکان و علوم ما یکون کاشف سر و علن از اکبر و اصغر علی است ل لطفش شامل احوال کل ما خلق لازم‌التعظیم، شاه معدلت‌گستر علی است م ممدوح صحف موصوف تورات و زبور مصحف و انجیل را مصداق و المصدر علی است ن نظام نه فلک از نام نیکش وز جمال نوربخش مهر و ماه و انجم و اختر علی است و واجب‌منزلت ممکن‌نما والاگهر واقف از ماوقع و از ما وقع یک سر علی است ه هو الهادی المضلین فی الصراط المستقیم هر چه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علی است ی یدالله فوق ایدیهم یکی از مدح او یک سر از یا تا الف هر حرف را مضمر علی است آدم و نوح سلیمان و خلیل بی‌خلل موسی با اقتدار و عیسی با فر علی است جان علی جانان علی ظاهر علی باطن علی می علی مینا علی ساقی علی ساغر علی است گویی ار مدح علی دیگر چه غم داری صغیر یاور خلق جهانی گر ترا یاور علی است 🌷
‌ در بزم وصالش همه کس طالب دیدار تا یار که را خواهد و میلش به که باشد
یوسف گمگشته باز آید به کنعان؟ ای دریغ یوسف گمگشته بی‌کنعان‌تر از این‌حرفهاست😔 مهدی جهاندار
هر ڪس بــه آرزوے جــمــالــســت در جــهان مــائیــم و آرزوے خــیــال جــمــال دوســت
دلم به عطر دعاى فرج خوش است خدا كدام جمعه سر انجام ، عيد خواهد شد
زیارت‌نامه می‌خواندم دلم پر زد برای تو برای مرقد و صحن و سرای با صفای تو خیالش سخت می‌چسبد! چه تصویری! چه رویایی! قدم‌ها می‌زنم در جای‌جای سامرای تو برای جنت‌الاعلی چه دست و پا زدم بی‌خود! مگر کم دارد از جنت، سرای دلگشای تو؟! برای سوی چشمانم طبیبی گفت باید که به چشمم سرمه ریزم از غبار خاک پای تو مفاتیح الجنان‌ هم با زیارت جامعه زیباست! مگر بهتر از این هم هست آقاجان! عطای تو؟ کرامت، خلق و خوی خاندان احمد است آری نشستم بر سر این سفره‌ی بی‌انتهای تو جهان سرتاسر از نیرنگِ رنگارنگ غفلت‌هاست خدا را شکر! در بالای سر دارم ولای تو! دعایم کن که خالی هست دستانم! دعایم کن!! گره وا می‌کند حتما خدا هم با دعای تو
از جدایی پُر است پیوندت گریه دارد نظر به لبخندت کُلُ مَن فیِ الوجود حیران‌اند آفریده است تا خداوندت این که راه گریز او بسته است هفت بند من است در بندت روز ما را سیاه خواهد کرد گیسوان قصیده مانندت آخر از داغ شهد لب‌هایت رودکی مُرد در سمر،،،قندت این شکوه از کجاست با تو، اگر نسبتی نیست با دماوندت تو بهار منی و فرقی نیست بین اردیبهشت و اسفندت شاعری گوشه‌گیر جا خوش کرد گوشه‌ی خال بی همانندت روز اول که شاعرم کردی غزلم بوده آرزومندت بیت‌ها پابرهنه آمده‌اند تا بخوانی و تا بخوانندت  بر سر ما تو پادشاهی کن! ما فقط بنده‌ایم و دربندت حرف‌های مرا ندیده بگیر نیست این شعر اگر خوشایندت
با کلید عشق قفلی بر دلم بست و برفت گفت در سودای ما دیوانه را زنجیر باد
پابند توام در شب من زلف میفشان دیوانه‌ی آرام که زنجیر ندارد هُرمی که لبت دارد و داغی که دل من خورشید پدرسوخته‌ی تیر ندارد
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ چه‌روزها که یک‌به‌یک غروب شد نیامدی چه‌بغض‌ها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین‌سخن، تبر به دوش بت‌شکن خدای ما دوباره سنگ‌و‌چوب شد نیامدی برای ما که خسته‌ایم و دل‌شکسته‌ایم نه ولـی برای عـده‌ای چه خـوب شد نیامدی تمــام طـول هـفته را به انتظـار جـمعه‌ام دوباره صبح،ظهر، نه! غروب شد نیامدی ━━━━💠🌸💠━━━━
. ‌‌‌‌‌ تبسم ڪردے و چہ زیبا شد دل افروزم خوشا چشمی ڪہ او بہ لبخندِ تو وا گردد.....!! ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ♡⇨♥️⇦♡ 💞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ نامش چـکید از لـب ما و شراب شد مِهرش نشست بر دل ما و ثواب شد مقصود بود، خـاک قدم‌های او شدن از این جهت وجود بشر از تراب شد کـعبه برای خـویش پی قبله‌گاه بود ایوان طلای شهر نجف انتخاب شد گفتیم ما چگونه بهای جنان دهیم؟ گفتند با محـبت حـیدر حـساب شد ━━━━💠🌸💠━━━━ 2⃣ روز تا
کمی بیشتر بخند امروز و کمی بیشتر مهربان باش بگذار لبخندت، چراغِ دلی شود و مهربانی ات، صبحِ کوچکی به قدرِ مرز شانه های یک نفر...
خانه ی قلبم خراب از یکّه تازی های توست عشق بازی کن که وقت عشق بازی های توست چشم خون، حال پریشان، قلب غمگین، جان مست کودکم! دستم پر از اسباب بازی های توست تا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن است دلبری کردن یکی از بی نیازی های توست قصّه ی شیرین نیفتاده است هرگز اتفاق هر چه هست ای عشق از افسانه سازی های توست میهمان خسته ای داری در آغوشش بگیر امشب ای آتش، شب مهمان نوازی های توست
ای شمع فروخفته چه دانی ز تلاطم من سوختم و سوختم از سوختن او
از ما قبول کن نمِ چشمانِ خسته را چنگی به دل نمی‌زند این خنده های ما...
گفتے ‎ڪه تڪرارے شده،تمام شعر دفترت! شرمنده ام جز عشق تو فڪرے نمے آیدبه سر..
هُرم داغ بوسه را تب‌های من فهمیده‌اند روزهای بی تو را شب‌های من فهمیده‌اند ظـهر تابـستان بـوشهر است گـرمای لبت این حرارت را فقط لب‌های من فهمیده‌اند
. 💠 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوِلایَةِ أَمیرِالْمُؤْمِنین 🌺 آیت‌الکبرای حق نمی‌دانم چه بنویسم علی جان در ثنای تو که گفته مدح و وصفت بهتر از هرکس خدای تو به‌جز احمد که می‌داند که هستی؟ تو یداللهی به‌جز زهرا که باشد غم‌گسار و آشنای تو؟ به‌جز کعبه که باشد سینه‌چاکت، حجت مطلق؟ همه جان‌ها فدای تو، همه عالم گدای تو تویی شاهی که بر سر تاج فخر "إنّما" داری تویی که آسمان‌ها مانده مات "هَل‌ْأتا"ی تو تو با حق هستی و حق با تو، حق در تو تجلی کرد تو هستی آیت‌ُالکبرای حق، عالم عطای تو تویی اول تویی آخِر تویی ظاهر تویی باطن تو اسم اعظمی، قرآن همه وصف و ثنای تو ندارم جز تو در ویرانۀ دل یا علی، گنجی همه داروندار من بوَد مهر و ولای تو نسیم صبح چون آورد بویی از سر زلفت دلم برد و نشد دیگر برون از سر هوای تو تو داری صدهزاران بهتر از من عاشقت اما ندارم از تو من بهتر که بنشانم به جای تو چه شغلی بهتر از اینکه گدای درگهت هستم چه پاداشی از این بهتر که هستم مبتلای تو نمی‌دانم چه می‌خواهد دگر، آن‌که تو را دارد! نمی‌دانم چه دارد آن‌که سر ننْهد به پای تو! چه در دنیا چه در عقبی تویی داروندار من پدر، مادر، خودم، اهلم، سرم، مالم فدای تو ✍️ 💐
گشته چون آینه روشن، دل بی‌کینه‌ی ما تا فتد عکس جمال تو در آیینه‌ی ما غمزه‌ات ناوکِ بیداد نیاورده به زِه؛ دل به خون گشته ز مژگان تو در سینه‌ی ما گرمی سلسه‌ی عشق ز داغ دل ماست گوهرِ درد بَرَد عشق ز گنجینه‌ی ما عشق، پیوسته به تعلیم جنون مشغول است رسم آزادشدن نیست در آدینه‌ی ما دوش بودیم ز وصل تو چو «قدسی» محروم هست تا روز جزا حسرت دوشینه‌ی ما...
خوش آمد میگم به اعضا جدید🌸🌸🌸🌸💐💐💐💐🌺🌺🌺
در ستایش حضرت امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام» 🌷🌸   نه هر دل کاشف اسرار «اسرا» ست نه هر کس محرم راز « فاوحا» ست نه هر عقلی کند این راه را طی نه هر دانش به این مقصد برد پی نه هرکس در مقام «لی مع الله» به خلوتخانهٔ وحدت برد راه نه هر کو بر فراز منبر آید «سلونی» گفتن از وی در خور آید «سلونی » گفتن از ذاتی است در خور که شهر علم احمد را بود در چو گردد شه نهانی خلوت آرای نه هرکس را در آن خلوت بود جای چو صحبت با حبیب افتد نهانی نه هرکس راست راز همزبانی چو راه گنج خاصان را نمایند نه بر هرکس که آید در گشایند چو احمد را تجلی رهنمون شد نه هر کس را بود روشن که چون شد کس از یک نور باید با محمد که روشن گرددش اسرار سرمد بود نقش نبی نقش نگینش سراید «لوکشف» نطق یقینش جهان را طی کند چندی و چونی کلاهش را طراز آید «سلونی» به تاج «انما» گردد سرافراز بدین افسر شود از جمله ممتاز بر اورنگ خلافت جا دهندش کنند از «انما» رایت بلندش ملک بر خوان او باشد مگس‌ران بود چرخش بجای سبزی خوان جهان مهمانسرا، او میهمانش طفیل آفرینش گرد خوانش علی عالی‌الشان مقصد کل به ذیلش جمله را دست توسل جبین آرای شاهان خاک راهش حریم قدس روز بارگاهش ولایش «عروةالوثقی» جهان را بدو نازش زمین و آسمان را ز پیشانیش نور وادی طور جبین و روی او «نور علی نور» دو انگشتش در خیبر چنان کند که پشت دست حیرت آسمان کند سرانگشت ار سوی بالا فشاندی حصار آسمان را در نشاندی یقین او ز گرد ظن و شک پاک گمانش برتر از اوهام و ادراک رکاب دلدل او طوقی از نور که گردن را بدان زیور دهد حور دو نوکّ تیغ او پرکار داری ز خطش دور ایمان را حصاری دو لمعه نوک تیغ او ز یک نور دوبینان را ازو چشم دوبین کور شد آن تیغ دو سر کو داشت در مشت برای چشم شرک و شک دو انگشت سر تیغش به حفظ گنج اسلام دهانی اژدهایی لشکر آشام چو لای نفی نوکّ ذوالفقارش به گیتی نفی کفر و شرک کارش سر شمشیر او در صفدری داد زلای «لافتی الاعلی » یاد کلامش نایب وحی الاهی گواه این سخن مه تا به ماهی لغت فهم زبان هر سخن سنج طلسم آرای راز نقد هر گنج وجودش ز اولین دم تا به آخر مبرّا از کبایر و ز صغایر تعالی اله زهی ذات مطهر که آمد نفس او نفس پیمبر دو نهر فیض از یک قلزم جود دو شاخ رحمت از یک اصل موجود به عینه همچو یک نور و دو دیده که آن را چشم کوته بین دو دیده دویی در اسم اما یک مسما دوبین عاری ز فکر آن معما پس این شاهد که بودند از دویی دور که احمد خواند با خویشش ز یک نور گر این یک نور بر رخ پرده بستی جهان جاوید در ظلمت نشستی نخستین نخل باغ ذوالجلالی بدو خرم ریاض لایزالی ز اصل و فرع او عالم پدیدار یکی گل شد یکی برگ و یکی بار ورای آفرینش مایهٔ او نموده هر چه جزوی سایهٔ او کمال عقل تا اینجا برد پی سخن کاینجا رسانیدم کنم طی
هرانکس دید مولا را فراوان یاعلی میگفت عدو از هیبت ایشان چو یاران یاعلی می‌گفت در خیبر که از جا کَند، در حتی برای او خودش دائم به بازویش علی جان یاعلی میگفت به وقت جنگ و جنگیدن سراپا ترس میگشتند که عمر عبدود هم نامسلمان یاعلی میگفت جوانمردی به نامردی که چون با هم برابر نیست اگر میدید نامردی،به ایشان یاعلی میگفت گهی سیر از جهان میشد ولی هنگام خوردن بود نمک یا نان جو قوتش،نمکدان یاعلی میگفت برای بخشش آدم ،برای ترک اولاشان شبیه یونس و یوسف،سلیمان یا علی می‌گفت و شعرم لا فتی الا علی لا سیف الا گفت غزل با ذوالفقار آمد نیستان یاعلی میگفت خوشت بادا که مولایت امیرالمومنین گشته و جنت شیعه میخواهد که سبحان یاعلی میگفت