eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
43 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
سعدیا حال پراکندۀ گوی آن داند که همه عمر به چوگان کسی افتاده است
اتفاقم به سر کوی کسی افتاده است که در آن کوی چو من کشته بسی افتاده است
باز پا خورده دلم، تک زده پاتک دیده بین رویای خوشش پا شده بختک دیده هر کلک بسته که دیوانه به عشقش برسد نگرفته است و ته معرکه شکلک دیده آشنایی شده سبز و وسط صحبت عشق هرم لبهاش به روی لب من حک دیده مانده مستاصل و وحشت زده چون سربازی که سر پست ،شبح گوشه ی برجک دیده... پدر عشق بسوزد که به دستِ پدرش باز هم صورت معشوقه ی من چَک دیده... مجلس ختمم و آشفته و منع از دیدار و رقیبی که بساط می و تنبک دیده درب و داغانم و ماسیده به لب ،لبخندم چون عروسی که لبش تاول سالک دیده بی خبر از تو گذشت است دو سالی اما منم و نام قشنگی که به دل حک دیده دیشب از پایه فرو ریخت دلم جا خوردم یک نفر گفت در آغوش تو کودک دیده... 📚گیدا
نقطه ی ضعف من شدی ای شعر قلمم را فقط قوی کردی با توام گوش میکنی یا نه؟ منزوی را تو منزوی کردی...
گاه در چشمِ تر و گه بر مژه، گاهی به خاک همچو اشک از ناامیدی خانه‌ بردوشیم ما...
حریصی، ظالمی، بی منطقی، دنبال آزاری تو هم فهمیده ای من عاشقم، فهمیده ای آری به غیر از سال ها دلتنگی و تشویش و بی خوابی مگر چیزی میان ماست؟ حاشا کن که حق داری تو مشهوری و معروفی به زیبایی و یکتایی شبیه من ولی هستند انسان های بسیاری من از عشقت نوشتم سال ها، شد دفتر شعری تو تنها دفتر شعر من و در دست اغیاری خوشا آن‌ غم که یکروز است و یکماه است و یکسال است چه باید با غمت کردن که هر روزی و هر باری
دلم را چشم هایش تیرباران کرد، تسلیمم بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد !
. این خاک گوهرخیز خاک پاک ایران است جمهوری اسلامی ما مهد ایمان است جز با ولایت کار ما سامان نمی‌گیرد این حکم عقل و حکم دین و حکم قرآن است بیست‌ودو بهمن شکوه و افتخار ماست روز حضور و وحدت و تجدید پیمان است سردار دل‌ها یاد تو از دل نخواهد رفت شب‌های جمعه سینه از یادت گلستان است گل کرده نامت در بهار وحدت ملی ما هرچه داریم از امام و از شهیدان است ✍️، ۱۴۰۱/۱۱/۲۱ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی صلوات 🌷
اگر چه نامه ی مثل مرا نمی خوانی بیا به یاد بیاور زنی... مسلمانی... مرا به نام مسلمانی ات امیدی نیست بگو چگونه بگویم هنوز انسانی هنوز دامنِ خود را چنین نیالوده نه گرگ سرخ دهانی نه هیچ حیوانی به ذهن گرگ ـ عزیز دلم ـ نمی آید چنان کند که تو انسان کنی به آسانی به روزگار خوشی زنده ایم ـای باران ـ ببار و پاک کن از ناممان پریشانی هزار بار در این بیست و چند ساعت روز...؟ به روی پاک جنین تیغ تیز می رانی؟ تویی همانکه خدا را به اسم می خوانی؟ همانکه نام خودش را نهاد ایرانی؟ هزار آه مگو مانده در دلم که یکی ش مجال یافت بگویم .... کلام پایانی کمی به آینه خود را نگاه کن شاید کمی به یاد بیاری زنی... مسلمانی...
گفته بودم بی‌تو می‌میرم... ولی این‌بار نه گفته بودی عاشقم هستی... ولی انگار نه هرچه گویی دوستت دارم، به جز تکرار نیست خو نمی‌گیرم به این تکرار طوطی‌وار، نه تا که پابندت شوم، از خویش می‌رانی مرا دوست دارم همدمت باشم، ولی سربار نه دل‌فروشی می‌کنی، گویا گمان کردی که باز با غرورم می‌خرم آن را در این بازار، نه قصد رفتن کرده‌ای تا باز هم گویم بمان بار دیگر می‌کنم خواهش، ولی اصرار نه گَه مرا پس می‌زنی، گَه باز پیشم می‌کشی آنچه دستت داده‌ام نامش دل است، افسار نه! می‌روی امّا خودت هم خوب می‌دانی عزیز می‌کنی گاهی فراموشم، ولی انکار نه سخت می‌گیری به من، با این‌همه از دست تو می‌شوم دلگیر شاید نازنین، بیزار نه...
شنبه همه با لطف می‌آییم همراه جمیع می‌آییم ای فتنه‌گر بی شرف کودک کش در کل وطن از همه جا می‌آییم یکدست به همراه می‌آییم به می‌آییم حتما همه نارضایتی هم داریم با عشق به اسلام ولی می‌آییم فردا همه با شور و شعف می‌آییم چون تیر به آهنگ هدف می‌آییم عالم اگر از یزید لبریز شود ما یکسره از سمت می‌آییم ✌️✌️ یادتون نره....👊👊👊👊
یک جنگل و وصفش که به شیرینی خوابی ا‌ست یک کلبه‌ی چوبی که لب رود شرابی‌ است با  نم‌نم  باران و کمی صبح و من و تو... به‌به که چه آدینه‌ی رویایی و نابی‌ است
منظومه ی پیروزی بیست و دو بهمن پنجاه و هفت عشق ز ره آمد و ابلیس رفت صبح ظفر گشت برون با شکوه چشمه ی خورشید بر آمد ز کوه ماه به دامان فلک آمده دیو برون گشته ، ملک آمده روح خدا ، روح امید آفرید بر شب ما صبح سپید آفرید مشت گره کرده ی ما وا شده غنچه ی ایثار شکوفا شده عطر گل عشق به جان‌ها نشست کاخ شیاطین همه درهَم شکست جلوه گر آمد به فراز و نشیب نَصرُ منَ الله وَ فَتح قَریب چهره ی خورشید پُر از ژاله شد دشت و دَمَن غرق گل و لاله شد هر دل بشکسته به سامان رسید صبح بهاران به زمستان رسید شاخه ی سرمای زمستان شکست گرمی جانبخش به دلها نشست خاک وطن بوی شقایق گرفت مشعل ایمان دل عاشق گرفت بر دل ما عطر شقایق شکفت عطر خدا بر دل عاشق شکفت کاخ ستمگر همه چون کوخ شد هرچه بجز آینه منسوخ شد دولت طاغوت که درهم شکست جلوه ی صد آینه آمد بدست فاتح دل گشت قیامی سترگ بیشه ی شیران نبود جای گرگ بیشه ی شیران شده ایران زمین خاک دلیران شده ایران زمین بر قُلَل این وطن سرفراز پرچم عزت شده در اهتزاز عشق به دل جلوه ی جانبخش بست نهضت اسلامی ما نقش بست همنفس گلشن صبح مبین خون شهیدان شده فجر آفرین بر افق روشن این انقلاب آیه ی « والفجر » بود آفتاب دل ز افق شمع هدایت گرفت تابشی از نور ولایت گرفت دفتر «یاسر» همه چون گوهر است شعر ظفر خیز درین دفتر است ** محمود تاری «یاسر»
از عشق دم زدیم و زمان در هوس گذشت پیری رسید و عمر گران در هوس گذشت افسوس! شد تباه ، همه ـ روزگارمان از نوبهار تا به خزان در هوس گذشت روحی نمانده است به پیکر چو مردگان درد و دریغ و آه! که جان در هوس گذشت هر روز ، در هوس سپری گشت تا غروب هر شام تا به وقت اذان در هوس گذشت آیا چه‌سان توان که از این عمر ، دم زنیم وقتی که در نهان و عیان در هوس گذشت جانی نمانده است در این جسم دردمند زیرا روان و تاب و توان در هوس گذشت سرو چمان کمان شد و حاصل نداد؛ چون تیری که بگذرد ز کمان ، در هوس گذشت پیرانه سر ، رسید و به ظلمت نشسته‌ایم چون زندگی و بخت جوان در هوس گذشت (ساقی) چه سود شِکوه از این رنج بی‌حساب وقتی که زندگی ، به زیان در هوس گذشت سید محمدرضا شمس (ساقی)
دیگر کسی ز درد شکایت نمی‌کند از باد هرزه‌گرد شکایت نمی‌کند بعد از فروغ حنجره‌ای وا نمی‌شود زآغاز فصل سرد شکایت نمی‌کند حتی درخت سبز همه سالیان دور از برگ‌های زرد شکایت نمی‌کند مردی که اعتراض رسای زمانه بود حالا که مانده فرد شکایت نمی‌کند بگذار تا به درد خودش سوزد ای رفیق دور و برش نگرد شکایت نمی‌کند من هم دگر شکایتی از تو نمی‌کنم از دست درد، مرد شکایت نمی‌کند
. صبح آمده و ترانه‌خوان شد بلبل "با غنچه‌ی تازه همزبان شد بلبل" تا غنچهٔ گل شکُفت در اول صبح انگار که صد سال جوان شد بلبل
4_5992509147868827645.mp3
4.61M
صبح 21 بهمن❄️ 🎤 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
‌مرا چشمم به باران می شناسد به اندوهی فراوان می شناسد علاج درد من گفتند: تنها طبیبی از خراسان می شناسد
در خواب دیدم با ردایی از توسل در کسوتی از نور، بر ما لطف داری گل کرده باغ خنده‌های سرخ رنگت مثل شکوفه، موعد رقص بهاری در خواب دیدم قامتت را قاب کردند در چشم‌های تا همیشه مضطر من از مشرق محراب تو خورشید سر زد مثل طلوع صبح‌های بیقراری در دست‌هایت هودجی چون روز روشن می‌خواند ما را تا حضوری عاشقانه آنجا که می‌شد تا همیشه زندگی کرد با نورها، در موسم آیینه کاری تعبیر خوابم را کدامین ابن سیرین در جزوه‌های عاشقی تفسیر کرده قول و قرار روزهای با تو بودن در دولت صلح و صفا و رستگاری اللهم ارنی الطلعه الرشیده ان شاالله