eitaa logo
یاوران‌جبههٔ‌انقلاب(آبادی شعر) 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هرچه را داشته‌ام ریخته‌ام دور و برم مثلا کار زیاد است و شلوغ است سرم مثلا تنگِ کسی نیست دلم اصلا هم خستهٔ مشغله‌ها هستم اگر هم پکرم چقدر این دو سه هفته نرسیدم به خودم وضعم آن‌قدر شلخته است که گویی پسرم یوسفم رفته و درها همگی بسته شده من در این قصرِ دراندشت پی‌اش در به درم نه که دلتنگی و این مسأله‌ها! می‌خواهم تکهٔ پیرهنش مانده برایش ببرم لاأقل کاش که زخمی زده بودم کاری تا اگر تازگی‌ام رفت بماند اثرم چقدر کار کشید از دل شیرازی من «پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم» باز هم بوی غذایی که دلش سوخت برام می‌روم باز سر کوچه فلافل بخرم باز هم بین غزل مسخره‌بازی کردم تا غرورم مثلا حفظ شود خیر سرم من که بانویم و پا پیش گذارم زشت است تو هم آن‌قدر نیا تا که بیاید خبرم
ما چشم‌های مست تو را سر کشیده‌ایم، مارا به خمره‌های شراب احتیاج نیست...
اینجا تمام حنجره‌ها لاف می‌زنند هرگز کسی هر آنچه که می‌گفت، آن نبود ‌‌
خواستم  تا یک جهان آرام جان باشد نبود گفته بود آرام جان یک جهان باشد نبود پیش چشم پرهیاهوی تلاطم پرورش خواستم طبع غزل گویم روان باشد نبود  قصد بدمستی نبود اما امان از چشم او در کنار خمره باید استکان باشد نبود من خجول و پشت هر نه جام دیگر می‌رسید ساقی مجلس که باید همزبان باشد نبود برف بود و مستی و گرمای آغوش نگار آن چه باید از خجالت در میان باشد نبود در زمین بازی شطرنجی پیراهنش  راضی ام هرچند می باید زمان باشد نبود
فدای آن گل پژمرده در موی پریشانت بر این آشفتگی دستی بکش دستم به دامانت اگر از مو طناب محکمی می بافتی، حافظ نمی افتاد بی تردید در چاه زندانت اگر قدقامتت را با صف مستان نمی بستی یکی خیام را می دید با تکبیر گویانت پی ات افتاده اند از مولوی ها تا غزالی ها ملاک عارفان و فیلسوفان است چشمانت! به آتش می کشد پیش تو، سعدی بوستانش را که توفیقی نه چندان است از وصف دو چندانت کسی سر در نیاورد از پریشانی شاعرها تو هرگز در نیاوردی سرت را از گریبانت زبان حال هر شعری همین جمله ست، می دانم همین یک سطر کوتاه: «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» حالا که بازی می کند پیری شبیه کودکان هر روز در عرض خیابانت...
فروارد کنید کانال‌هاتون خب دیگه معطل چی هستید؟! 😐🙄
‌ گاهی تهِ یک شعر ،با لبخند می‌میرند گاهی به جرم یک غزل در بند  می‌میرند خوبم ولی باور نکن زیرا که شاعرها در شعرهایی که نمی‌گویند می‌میرند
دلت تلفیقی از نارنج و نور است کلاس چشم‌هایت بی حضور است میان دست های عاشق تو نسیم عشق در حال عبور است
چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم آنـقــدَر سَـرد شـدم از دهـنت افـتـادم
دل باید به یک جا قرص باشد! صاحاب داشته باشد، دل بی‌صاحاب زود نخ‌کش می‌شود، چروک می‌شود، بوی نا می‌گیرد، بید میزند...
دیگر خبر از خودم ندارم ای دوست! حتی رمقی نیست ببارم ای دوست! معتاد دو چشمت شده‌ام می‌فهمی؟ تو پلک زدی و من خمارم ای دوست!
ای عشق بیا که دست و رو تازه کنی با خون زلال من وضو تازه کنی پر کرده ام استکانی از خون دلم بنشین و بنوش تا گلو تازه کنی
گیرم که به هر حال مرا برده‌ای از یاد گیرم که زمان خاطره‌ها را به فنا داد گیرم نه تو گفتی ... نه شنیدی ... نه تو بودی ... آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد با آن همه دلبستگی و عشق چه کردی یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی یک ذره دلت تنگ نشد خانه‌ات اباد این بود جواب من دل خسته‌ی عاشق شیرین رقیبان شده‌ای از لج فرهاد باشد گله‌ای نیست خدا پشت و پناهت احوال خودت خوب دمت گرم دلت شاد
قسم به نم نم باران که دوستت دارم به اشک‌های خیابان که دوستت دارم قسم به سعدی و حافظ، به منزوی... قیصر به شاعران پریشان که دوستت دارم قسم به مجلس مادر، به کاسه‌ی شله‌زرد به نذرهای فراوان که دوستت دارم ورای فقه، ورای کلام، باور کن ورای فلسفه... عرفان... که دوستت دارم بجای این که بخواهم ... و یا ... ولش کن! نه! عجیب نیست کماکان که دوستت دارم قسم نمی‌خورم اما اگر قسم بخورم به آیه آیه‌ی قرآن که دوستت دارم!
‌دلتنگی دیگری رقم زد باران دیدار من و تو را به‌هم زد باران تا صبح به روی سر من چتر گرفت جای تو، کنار من قدم زد باران...
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم؟ به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟
صبح به یک نفس جهان، روشن از آن همی کند کز سرِ صدق هر نفس، با تو برآورد دمی ...
غبار از سر و روی خانه تکاندم شنیدم قرار است مهمان بیاید نشد آب و جارو کنم کوچه‌ها را دعا می‌کنم باد و باران بیاید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوا هوای زیارت در این سرا و عمارت به قلب پر ز مرارت رسیده‌ام به حرم اسیر تلخی زهرم بریده از غم دهرم اگر چه شهره‌ی شهرم بدون بال و پرم تباه گشتم و خسته ز هر چه خلق گسسته نشد دلی که شکسته به جز حرم ، ببرم صلاح چیست ندانم تو آگهی به نهانم کم است تاب و توانم ستاره‌ی سحرم امام هشتم مایی تو مکه‌ی فقرایی امید قلب گدایی سلام شاه کرم
🌸 به نام خداوند جان‌آفرین حکیم سخن در زبان آفرین ⭕️ گروه تبادلات شعر چکاوک تبادل فهرستی بین کانال‌های شعر و ادبیات سلام و عرض ادب خدمت دوستان بزرگوار زمان تبادل فهرستی: روز‌های جمعهٔ هر هفته از ساعت ۲۲ شب تا ۸ صبح روز شنبه که فهرست رو باید دوستان فروارد کنند کانال‌هاشون به عنوان پست آخر کانال. گروه در طول هفته بسته است صبح جمعه‌ها باز می‌شه که دوستان فرصت دارند تا ساعت ۲۰ شب لینک بفرستند گروه تبادلات شعر چکاوک: https://eitaa.com/joinchat/430375690C000ac4df89 برای شرکت در تبادل عضو گروه بشید 👆
نگاه تو گر نگاهم کرده بودی ماه شالی می‌شدم مثل قویی پرهیاهو خوب و عالی می‌شدم راه می‌افتادم و کم‌کم کنار سبزه‌زار با حضورت راهی مرز شمالی می‌شدم رفته‌ای از پیش من اما بدون یک دلیل گر ‌نبود این قامت سروم هلالی می‌شدم بندر گرم دلم شد سرد همچون زمهریر کاش من گرمای بم در این حوالی می‌شدم عکس تو افتاده و تصویر تو گردیده قاب هرچه می‌دیدم تو را انگار عالی می‌شدم من درون قلب خود ‌بودم میان واژه‌ها کاش من هم شاعر شهر خیالی می‌شدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عابد نمــــــــاز و روزه و ذکر و دعا را از هـول آتش پیش خود ره‌توشه دارد مـا ترس و شوق نار و جنت را نداریم تا کعبه‌ی ایمانمــــان شش گوشه دارد ✒️@sherkadeh