eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
بگذار که سر بر سر دوش تو گذارم تا چشم کُند کار، برای تو ببارم چون ابر ِسفرکرده به دریا و در و دشت می آیم و جز اشک، رهاورد ندارم خون می خورم ازدرد ونپرسی به چه حالم جان می کنم از هجر و نگویی به چه کارم بــا نامه و پیغام که بی سود و ثمر بود گفتم که تو را برسر ِانصاف بیارم امّید وصالم نشود کاسته از هجر من نخل ِخزان دیده مشتاق ِبهارم خورشید و مه از دور تو را سجده کُنانند من سوخته بی سروپا در چه شمارم؟ غم نیست که غارت کُندَم مور، ولیکن فرصت ندهد برق که من دانه بکارم گفتم که به پابوس تو جان را برسانم ترسم نرسی از ره و من جان بسپارم 🆔@abadiyesher
وسعت روح هنرمند به از توسعه است آنچه در روح بشر نیست کمی حوصله است 🆔@abadiyesher
چندین صدا شنیده‌ام اما دهان یکی‌ است گویا صدای نعره و بانگ اذان یکی‌ است یک‌سوی بر یزید و دگرسوی بر حسین خلقی گریستند ولی روضه‌خوان یکی‌ است افسرده از مطالعه‌ی زهر و پادزهر دیدم دو شیشه‌اند ولیکن دکان یکی‌ است در عصر ظلم، ظلم و به دوران عدل، ظلم در کفر و دین مسافرم و ارمغان یکی‌ است در گوش من مقایسه‌ی خیر و شر مخوان چندین مجلّد است ولی داستان یکی‌ است دزد طلا گریخت ولی دزد گیوه نه... دردا که در گلوی گذر پاسبان یکی‌ است در جنگ شیخ و شاه، فقط زخم سهم ماست تیر از دو سوی می‌رود اما نشان یکی‌ است اینک نگاه کن که نگویی: ندیده‌ام در کار ظلم، بستن چشم و زبان یکی‌ است آنجا که پشت گردن مظلوم می‌خورد حدّ گناه تیغ و تماشاگران یکی‌ است. 🆔@abadiyesher
هرچند جانِ غیر شده‌ای، من هنوز هم... جانم‌ نگفته‌ام‌ به کسی‌ جز تو سالهاست! 🆔@abadiyesher
دل را چنان تکاند که هر کس که دید گفت دیدی چه خوب خانه تکانی نموده است ؟ 🆔@abadiyesher
هیچ چیزی جز غمت موهای من را کم نکرد قامتم را جز "خداحافظ عزیزم" خم نکرد رفتن تو بی وفا کاری که با من کرد را زلزله با آن همه بی رحمی‌اش با بم نکرد در دل تاریخ خواهد ماند چون کار تو را قوم چنگیز مغول با خاک ایران هم نکرد آنچه کرده اشک‌هایم با نماز مادرم مرگ سهراب جوان با قامت رستم نکرد آمدم شاعر شدم کم‌کم فراموشت کنم شعر هم از روی دوشم هیچ باری کم نکرد... ‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌🆔@abadiyesher
هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم پرم از حس دلگیری که نامش را نمی‌دانم تو اقیانوس سرشار از تلاطم‌های آرامی و من دریاچه‌ی اشکی که دایم رو به طغیانم بزن نی باز غوغا کن،بزن دف شور برپا کن به هر سوزی بگریانم،به هرسازی برقصانم ببین آیینه‌وار از حس تصویر تو لبریزم تو آرامی من آرامم،پریشانی پریشانم اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود که این دیوانگی ها را من از چشم تو می‌خوانم 🆔@abadiyesher
خسته از خویشتنم، تاب ندارم دیگر... کاش می‌شد که خودم را بگذارم بروم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔@abadiyesher
اگر جویای احوال منی، من سخت غمگینم اگر هم از سر تکلیف می‌پرسی ، خدا را شکر 🆔@abadiyesher
🚩 یادم نمی‌رود (نامه‌ای به آقای پزشکیان) زنهار! وعده‌ی سرِ خرمن با مردم صبور و فروتن زنهار! چشم‌های شهیدان بیننده‌اند از پسِ روزن یادم نمی‌رود که چه گفتی درباره‌ی دروغ نگفتن! یادم نمی‌رود که چه گفتی از جایگاه و منزلت زن گفتی کسی گرسنه نخوابد دیگر کنار کوچه و برزن گفتی رفاهِ حدّ اقلّی: ماشین و کار و همسر و مسکن گفتند طرح و نقشه چه داری؟ گفتی که واضح است و مبرهن: احقاق حق به طور مساوی ظلم و ستم نه یک سرِ سوزن، اجرای بی‌تعارف قانون اهل جناح و دسته نبودن، توزیع عادلانه‌ی ثروت از نفت و گاز و صنعت و معدن، یکرنگی و وفاق و تفاهم بی ناکسانِ تفرقه‌افکن، شایستگان و کارشناسان در صدرِ صنعت و هنر و فن، آرامش و رضایت مردم رسوایی و شکستن دشمن. گفتند راه کشته‌ی جمهور؟ گفتی ادامه دادنش از من -آن مردِ بی‌توقعِ خاموش آن راهِ نیمه‌کاره‌ی روشن- سوگند خورده‌ای که بمانی تا پای جان مدافع میهن با صاحبان ثروت و قدرت برخیز و دست و پنجه بیفکن نهج‌البلاغه‌ی علی است این زنهار از آن عزیزِ مُهَیمن زنهار! آن خدای عدالت نزدیک توست از رگ گردن... من یادم است هرچه که گفتی یادت بماند اینهمه شیون 🆔@abadiyesher
🌹🌹هشتم شهریور سالروز شهادت دو یار صدیق حضرت امام(ره) خدمتگزاران واقعی به مردم، دشمنان سرسخت استکبار شهیدان رجایی وباهنر، وروز مبارزه با تروریسم گرامیباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به آب خورده گره، زندگی ماهی‌ها من از خیال فراق تو نیز میمیرم... 🆔@abadiyesher
فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است چه عاشقانه نفس می کشم! هوا گرم است دوباره "دید‌ امت"، زُل بزن به چشمانی که از حرارت "من دیده‌ام تو را" گرم است بگو دو مرتبه این را که: "دوستت دارم" دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است بیا گناه کنیم عشق را ... نترس خدا هزار مشغله دارد، سر خدا گرم است من و تو اهل بهشتیم اگرچه می گویند جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است به من نگاه کنی، شعر تازه می گویم که در نگاه تو بازار شعرها گرم است 🆔@abadiyesher
می‌ترسم از روزی که آدم‌های زندگی‌ام تبدیل شوند به آدم‌های خاطراتم
از اوج درد در غزلی تازه حاکی‌ام از پنج شنبه های بدون تو شاکی‌ام 🆔@abadiyesher
شب‌های هجر را گذراندیم و زنده‌ایم ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود 🆔@abadiyesher
لبهای تو هنگام سخن جام شراب است جذابیت چشم تو تک‌بیتی ناب است وقتی نزنی شانه به مویت وسط باد حال همه‌ی شهر ازین غصه خراب است ترکیب عسل ترشی و تلخی است رخ تو معنای لبت خنده و ابروت عتاب است شد میوه‌ی باغ تن تو سوژه و مضمون هر قسمت از اعضای تو هفتاد کتاب است هر چند که آرامش چشم تو زیاد است لبهای پذیرنده‌ی تو عضو شتاب است غوغای النگو قدمت پیچش مویت موسیقی رقص آور بی حد و حساب است اینکه تو نشستی و غزل خوان شده‌ام من بیداری محض است و یا شورش خواب است ؟ سرمستی و رقص و غزل و جام لبالب افسوس که این صحنه فقط خواب و سراب است 🆔@abadiyesher
مرا بازگردان به جایی که بودم قبل از دیدارت سپس سفر کن... 🆔@abadiyesher
در شهرِ جنون دیار دارم بی تو با پنجره‌ها چه کار دارم بی تو؟!! باید برسم به وضعِ خود می‌دانی با خاطره‌ات قرار دارم بی تو... 📓شهر_جنون 🆔@abadiyesher
از پیچ و تابِ جاده‌ی غمبارِ روزگار ... خوشبخت آن کسی‌ است که با همسفر گذشت 🆔@abadiyesher
دو خط زرد و موازى، دو انتظار، دو پایان‏ خزان و باد مهاجر ، دو کاروان و زمستان‏ پرنده شعر غمش را سرود و رفت ـ از آن پس نماند سایه‌ی سروى به رهگذار، غزلخوان‏ از این کرانه‌ی آبى نفیر مرگ شنیدم‏ که رود با سفر ابرها گذشت شتابان‏ چو برگرفت سحر زاد و برگ کوچ ، ندیدى‏ که مرزبان شفق خون گریست در غم هجران‏ درآن زمان که به تن داشت جامه‌ی سیهش را ستاره با شب و شهرش وداع کرد چه آسان‏ تمام خاطره‏ها را به خاک بُرد نسیمى‏ که در دقایق تدفینِ عشق بود پریشان‏ فریب را سر اغفال نیست قصه مگویش‏ که ماه سوخته باور کند حقیقت نقصان‏ (سپیده) شعر تو از سرخ و سبز بود، چه آمد؟ مرا سیاه بخواهید و بس در این شب ویران‏ ‏ 🆔@abadiyesher
"باشد برو اما دلم در دستهای توست تنها رفیقم چشمهای آشنای توست باشد برو...فرش قدمهایت غزلهایم هر جا که باشی هستیِ من زیر پای توست هر جا که می خواهی تمامش کن اگر دیر است... اما بدان بانوی من! این ماجرای توست خاموش خواهم ماند اما تا ابد بانو روح غریب من به دنبال صدای توست مرد بزرگی نیستم...یک کودکم اصلاً دنیای من یک هدیۀ کوچک برای توست پایان ندارد عشق بی پایان من با تو این ابتدای قصۀ بی انتهای توست آه ای تو غیر قابل باورترین رؤیا هر برگ از تقویم عمرم ابتدای توست بر شیشه باران می‌زند...شاید دلت تنگ است شاید...ولی حس می‌کنم این اشکهای توست... 🆔@abadiyesher