#السلامعلیکیااباعبدالله
روز محشر " بابی انت و اُمی گویان"
من به دنبال حسین ابن علی می گردم
#مرتضی_اسدی
سلام ظهرتون بخیر..عزاداریتون قبول
#شهادت_امام_سجاد🏴
يك لحظه هـم ز خـاطر آقا نمى رود
زلفى كه روى نيزه در آغوش باد بود
#محمدحسینمهدیپناه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون چاره نیست میروم و میگذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت🥀
🌾🌸🌾
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
کربلا اما برای زینب از این پیشتر
از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن
کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد
خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت
کربلا از شعلههای پشت در آغاز شد
کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست!
وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد
اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت
پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد...
#شب_دوازدهم_محرم
#امام_سجاد_علیه_السلام
#محمد_حسین_ملکیان
▪️عقیق شعر
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
آتش گرفت خیمه میسوخت پا به پایش
خورشید شعله ور شد در آسمان برایش
زنجیر می زدند و بزم عزا گرفتند
زنجیرهای بسته بر رویِ دست و پایش
دستان عمه زینب(س) را بسته دید و بی شک
هر آن از این مصیبت شد بیشتر عزایش
در ازدحام شام و در تنگنایِ بازار
در زیر دست و پا رفت در هر قدم عبایش
یک روز داغ دید و یک عمر روضه خوان شد
با لرزشی که افتاد از بغض، در صدایش
میرفت سمت مسجد افتاد یادِ بابا
از دست پیرمردی افتاد تا عصایش
یادِ غروبِ گودال سر میگذاشت بر خاک
آرام گریه میکرد با ذکرِ سجده هایش
یادِ محاسنی که خون می چکید از آن
یادِ تنی که پُر بود از زخم، جای-جایش
لعنت به تیر و شمشیر، لعنت به ذات نیزه
لعنت به خنجری که شد واردِ قفایش
تصویرِ نعل تازه از خاطرش نمیرفت
یک داغِ بیکران بود سوغاتِ کربلایش!
#مرضیه_عاطفی
#محرم 🏴
#امام_سجاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت امام کاروان اسرای کربلا
🕯نگین آرامش قلب اهل حرم
یعقوب کربلا، ابن الارباب
🕯بزرگ مرد مناجات
حضرت سجاد(ع)
🕯را به امام زمان(عج) وهمه
عاشقانش تسلیت عرض میکنیم
شراب می چکد از چشمش استکان بدهید
برای مزه لبش را فقط ؛؛ نشان بدهید
عجیب تشنه ام و از طراوتِ لبهاش_
مجالِ بوسه ی شیرین و بی امان بدهید
میان دشتِ نگاهش غزال می رقصد
کمان به دست منِ پیرِ ناتوان بدهید
هنوز فاصله ای مانده قدرِ پیراهن
برای فتحِ تنش لحظه ای زمان بدهید
نمانده روح به جسمم میان آغوشش
مرا به شیوه ی تلقین کمی تکان بدهید
قیامتی ست رطبهای نخلِ طنازش
برای شادیِ روحم فقط از آن بدهید
#داوود_نادعلی
مانند غنچه ای که بگیرند از او گلاب
ما را گرهگشایِ دلِ تنگ، گریه بود
#وحید_قزوینی
تا آب ،خرابه، سایه ای دید ،گریست
غم خورد ،چهل سال نخندید ،گریست
یک عمر ندای العطش در گوشش
از کرب و بلا هرآنکه پرسید، گریست
#محمدجواد_منوچهری
#یا_علی_ابن_الحسین_زین_العابدین_علیه_السلام
#امام_حسین_ع_شهادت
قرار بود که آقا فقط شهید شود
بنا نبود شناسایی اش بعید شود
#عماد_بهرامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃
ای شاهد روز غم فدایت ، سجاد
در سوگ تو هستم و عزایت، سجاد
یک عمر چکید خون دل از چشمت
اشک تو شده آب و غذایت، سجاد
تو کشتهء کربلا و داغش شدهای؟
یا داده عدو زهر جفایت، سجاد
تو اسوهء سجده و عبادت هستی
عالم به فدای ربنایت، سجاد
از لطف صحیفهء تو دین یافت حیات
اعجاز نمودی به دعایت، سجاد
دوراز تو و آن قبر غریبت هستم
دل زائر آن صحن و سرایت،سجاد
صد شکر که هستم از گدایان درت
مسکینم و محتاج عطایت، سجاد
#مهجور
#صلی_الله_علیک_یا_علیبنالحسین
🌴🏴🌴
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس بر میخواست
علی باشی و در میدان نجنگی ، داغ از این بدتر؟
خدا او را به بزم عشق بازی شعله ور میخواست
علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزانتر علی بودن هنر میخواست
نباید شعلهء این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر میخواست
به پای این کبوتر نامهای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان پیغامبر میخواست
مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر میخواست
خرابه خیزران خنیاگریها خارجی خواندن
نمک از زخمهایش زخمهای تازهتر میخواست
امامت را زنی با خود به هر جانکندنی میبرد
که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر میخواست
پدر لب تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای گریهء باران چه از جان پسر میخواست
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر میخواست
#سیدحمیدرضابرقعی
🏴 مرثیۀ شهادت حضرت علیبنالحسین علیهماالسلام
▪️روز عزای اشک
ای ماه سربهمهر مدینه، خدای اشک
ای اشک همدم تو و تو آشنای اشک
ای داغدار خاطرۀ کربلای خون
ای شهریار شبشکن نینوای اشک
سی سال از دو چشم ترت ریخت خون دل
سی سال بود قوت تو آب و غذای اشک
سی سال گریه کردی و با گریه ساختی
صدها حسینیه به جهان بر بنای اشک
ای التیام زخم دلت روضه بر حسین
بر درد تو نبود دوا جز دوای اشک
ای شاهد خزان گلستان مصطفی
ای روضهخوان کرببلا با نوای اشک
کردی قیام در غل و زنجیر یا علی
با سجدههای حیدریات پابهپای اشک
پروردگار گریه شدی همچو فاطمه
راه تو روضه بود و صدایت صدای اشک
در روز دفن عشق که یاری نداشتی
تنها گرفت دست تو را بوریای اشک
فریاد العطش دمی از خاطرت نرفت
آبی ندید چشم تو جز در نمای اشک
فرعون شام را چه دلیرانه غرق کرد
دریای خطبههای غمت با عصای اشک
صد غنچه از ستایش شیوای کردگار
گل کرده در قنوت تو با ربنای اشک
حمد و سپاس را تو به ما یاد دادهای
در سینۀ صحیفۀ خود با دعای اشک
در غصۀ شهادت تو اشک هم گریست
روز عزای تو شده روز عزای اشک
#محمدتقی_عارفیان، ۱۳۹۹/۰۶/۲۴
🏴🏴🏴🏴
به لب آه و به دل خون و به رخ اشک بصر دارم
شدم چون شمع سوزان آب و آتش بر جگر دارم
دلم خون شد، نخندید ای زنان شام بر اشکم
که هم داغ برادر دیده، هم داغ پدر دارم
کند اخترفشانی آسمان دیدهام دائم
که بر بالای نیزه هیجده قرص قمر دارم
عدو دست مرا بست و اسیرم برد در کوفه
نشد تا نعش بابم را ز روی خاک بردارم
تمام عمر هر جا آب بینم اشک میریزم
من از لبهای خشک یوسف زهرا خبر دارم
از آن روزی که ثار الله را کشتند لب تشنه
به یاد کام خشکش لحظه لحظه چشم تر دارم
مسافر کس چو من نَبوَد که همراهِ سرِ بابا
چهل منزل به روی ناقهء عریان سفر دارم
از آن روزی که بالا رفت دود از آشیان ما
دلی از خیمههای سوخته سوزندهتر دارم
همه از آب رفع تشنگی کردند غیر از من
که هرجا آب نوشم بیشتر در دل شرر دارم
اگر چشمت به آب افتاد "میثم" گریه کن بر من
که آتش در دل و جان بر لب و خون در بصر دارم
#استاد_سازگار
هرچه آمد بر سر ما از بلای شام بود
قتلگاه اصلی ما کوچههای شام بود...
#سیدپوریا_هاشمی
#شهادت_امام_سجاد
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لب های علی اصغر و دریا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد
وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضه ی دست بریده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود
#محسن_عرب_خالقی
استخوان های مرا در پنجه، آخر خرد کرد
آنکه می پنداشتم چون موم در چنگ من است
#فاضل_نظری
#روضه_اسارت🏴
جـان مـن بــر نـیـزه و جسمم میـان کـاروان
من به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
#سیدهاسماءاسماعیلی
#حضرت_زینب
ای کاش شهیدان خدا زنده نبودند
عباس نمیدید که زینب تک و تنهاست
#زهرا_آراسته_نیا
در باور من شبیه پاییز نباش
دلگیرتر از بارش یکریز نباش
سخت است که بی قرار باشم یک عمر
اینگونه برای من غم انگیز نباش
#مهدی_ملکی_الف
#امان_از_دل_زینب_علیها_السلام
در کوفه ای که لب به لب از بغض حیدر است
قرآن شنیدن از سر بر نیزه خوشتر است
#محمد_قاسمی