eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی تو راضی می‌شوی، آن لحظه عید است لبخندِ شورانگیزِ تو اوج امید است می‌خواهم از گرمایِ لبخندت بنوشم در فصلِ سرما، خوردنِ گرمی مفید است شادم نما تا نورِ حق شادت نماید این جمله در تفسیرِ قرآنِ مجید است وقتی تو هستی، قفل‌ها معنا ندارند احساسِ نابِ بودنت اصلِ کلید است گفتی که می‌مانی و من قانع شدم چون بدقولی از اهلِ ادب خیلی بعید است حس می‌کنم تازه به دنیا آمدم من چون با تو بودن، جانِ من، عمری جدید است با بودنت شب‌هایِ تنهایی سر آمد پایانِ هر تاریکی‌ای حتماً سپید است می‌مانم و می‌مانی ای والاترین عشق آن کس که تا آخر بماند، روسفید است هر شب دعا و شُکر را با هم بگویم زیرا که عشقِ بینِ ما خیلی شدید است عیبی ندارد، من فدایِ خنده‌هایت هر کس فدایِ عشق شد، عینِ شهید است...
. صــفـای آیـنـه دارنـد نـور چـشـمانت به حیرت است دلم در حضور چشمانت ز تاب عشق تو صحرای سینه‌ام سیناست بخوان کلیم دلم را به طور چشمانت یکی دو جرعه بنوشان مرا که می‌جوشد شراب عشق ز جام بلور چشمانت قسم به صبح نگاهت که دیده‌ام هرصبح طلوع عاطفه را در ظهور چشمانت همیشه عاشق آن لحظه‌ام که می‌افتد به کـوچـه‌سـار خـیالم عبـور چـشمانت جمال خویش نهان کن از آن که می‌شکند غـرور آیـنـه پـیش غـرور چـشـمـانت از آن زمان دل بی طاقتم شـکیبا شد که گـشت محـو نگـاه صـبور چشمانت نظیر خـط عبـور غـزال زیبـایی است به جــاری غـزل من مـرور چـشمانت مـن آن سـخـای خـراباتـیم کـه با نگهی شـدم خـراب شـراب طـهور چـشمانت (سخا)
خدایا! خسته‌جانم، همدمی نیست! بــرای حــال زارم مـرهـمی نیست! نمی‌خـواهــد مــرا آن بی وفـا یـار! نمی‌نالـم دگـر، باشـد، غـمی نیست!
. بـا آن‌کـه تـو را گـرم کنــد سرد مباش بـر آن‌کـه تـو را شـفا دهـد درد مباش چیزی به‌جهان بِه ز جوانمردی نیست رســوای زمــانه باش و نامـرد مبـاش شاعر اصفهانی تازه‌گذشته مرحوم (سخا)
در انجماد واژه ها اسیر روز و شب منم طلوع کن چکاوکم بخوان حدیث صبح را...
به عاشق می دهی تعلیم جان دادن، چه بی دردی! چراغ صبح می داند طریق جان فشانی را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• . هیچ‌زمان! آدم‌هایۍڪہ‌تورابہ‌خدا نزدیڪ‌مۍ‌ڪنند،رهانڪن! بودن‌آنهایعنۍخداهنوز حواسش‌بهت‌هست(:💚"
❍بَرگرد‌اِنتِـظـٰار‌ِاَهـٰالۍِآسِمـٰان•••♥🍃 ✦طُلۅع‌نَزدیڪ‌اَست‌اَگر‌بِخ‌ـۅاهیم ظُہۅر‌ِتۅزیبـٰاتَراَز‌ظُہۅر‌ِهَمِہ‌ۍ‌ِزیبـٰایۍهـٰاـست چ‌ِـشم‌بِہ‌راه‌زیبـٰاتَرین‌بُہـٰاریم👀☀ ❏‌اَلسَـلامُ‌عَلیڪَ یـٰاصاح‌ِـب‌َالزَّمـٰان•✨🦋 شاءالله فرج نزدیک است ✅أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🍀
باغبان دست بجنبان که خزانم آمد جان به لب بودم و مشتی به دهانم آمد آرزوهای دلم خُرد و کلان آه شدند آه از این آه که از دل به زبانم آمد از سر بغض گره خورده تکان دادم سر سر به زیری به سرِ سرو جوانم آمد شیون شمع شد آزار پر پروانه محرمی نیست مگر،در پی جانم آمد دل به دریا زده ام،قایق پلکم غرق است بسکه از غصه و غم اشک روانم آمد
چه حال خوبی دارد... دوست داشتنت... سرِ صبح... 💟
دو خوانش غزل ۹۳ حافظ.m4a
5.64M
غزل شمارهٔ ۹۳ چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت به نوک خامه رقم کرده‌ای سلام مرا که کارخانه دوران مباد بی رقمت نگویم از من بی‌دل به سهو کردی یاد که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت دلم مقیم در توست حرمتش می دار به شکر آنکه خدا داشتست محترمت مرا ذلیل مگردان به شکر این توفیق که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت بیا که با سر زلفت قرار خواهم کرد که گر سرم برود برندارم از قدمت ز حال ما دلت آگه شود ولی وقتی که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت تو را ز حال دل خستگان چه غم که مدام زلال خضر ببخشند چون ز جام جمت صبا ز زلف تو با هر گلی حدیثی راند رقیب کی ره غماز داد در حرمت همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت
از خواب می‌پرم! خوابی که درهم است آغوش تو کجاست؟ بدجور سردم است...
خلوت کرده‌‌ایم من و چای و عطرِ خیالت✓ صبحتون بشادی🌸🌸
🍃 "اَنا مِن شروط" یعنی که ولای توست توحید حَـرمت نشسته هـر کـس ، حَـرم خـدا نشسته 🌱
آمدی منزل نمودی در دلم صبح را مهمان قلبم ساختی آمدی روشن نمودی چشم من چون که بر چشمم نظر انداختی... سلام صبحتون به خیر و به عشق...🍃🍂
اگر به خانه‌ی من آمدی به‌جای چراغ دو شیشه ناز بیاور نیاز خواهد شد
😌😌😌
حاضرم در عوضِ دست کشیدن ز بهشت، تو فقط قسمتِ من باشی و من قسمتِ تو..
از خواب می‌پرم! خوابی که درهم است آغوش تو کجاست؟ بدجور سردم است...
صبح است و هوای دل من مثل بهار است پلکی بزن و صبــح بخیر ِ غــــزلم باش
گفته بودی راه را با من به پایان میبری ! یا مخاطب من نبودم یا .. میانبر آمدیم ‎‌‌‎‌‌‎‌♥️
بید مجنون، زیر بال خود، پناهم داده بود! در حریم خلوتے جان‌بخش، راهم داده بود. ‌ تکیه بر بال نسیم و چنگ در گیسوے بید! مسندے والاتر از ایوانِ شاهم داده بود. ‌ شاه بودم، بر سرِ آن تخت، شاهِ وقتِ خویش یڪ چمن گل، تا افق، جاے سپاهم داده بود! ‌ چتر گردون، سجده‌ها بر سایبانم برده بود عطر پیچک، بوسه‌ها بر پیشگاهم داده بود! ‌ آسمان، دریاے آبی، ابرها، قوهاے مست! شوقِ یڪ دریا تماشا بر نگاهم داده بود!... ‌ آه! اے آرامش جاوید! کے آیی به دست؟ آسمان، یڪ لحظه، حالے دلبخواهم داده بود! ‌