eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
33 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باغبان دست بجنبان که خزانم آمد جان به لب بودم و مشتی به دهانم آمد آرزوهای دلم خُرد و کلان آه شدند آه از این آه که از دل به زبانم آمد از سر بغض گره خورده تکان دادم سر سر به زیری به سرِ سرو جوانم آمد شیون شمع شد آزار پر پروانه محرمی نیست مگر،در پی جانم آمد دل به دریا زده ام،قایق پلکم غرق است بسکه از غصه و غم اشک روانم آمد
چه حال خوبی دارد... دوست داشتنت... سرِ صبح... 💟
دو خوانش غزل ۹۳ حافظ.m4a
5.64M
غزل شمارهٔ ۹۳ چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت به نوک خامه رقم کرده‌ای سلام مرا که کارخانه دوران مباد بی رقمت نگویم از من بی‌دل به سهو کردی یاد که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت دلم مقیم در توست حرمتش می دار به شکر آنکه خدا داشتست محترمت مرا ذلیل مگردان به شکر این توفیق که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت بیا که با سر زلفت قرار خواهم کرد که گر سرم برود برندارم از قدمت ز حال ما دلت آگه شود ولی وقتی که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت تو را ز حال دل خستگان چه غم که مدام زلال خضر ببخشند چون ز جام جمت صبا ز زلف تو با هر گلی حدیثی راند رقیب کی ره غماز داد در حرمت همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت
از خواب می‌پرم! خوابی که درهم است آغوش تو کجاست؟ بدجور سردم است...
خلوت کرده‌‌ایم من و چای و عطرِ خیالت✓ صبحتون بشادی🌸🌸
🍃 "اَنا مِن شروط" یعنی که ولای توست توحید حَـرمت نشسته هـر کـس ، حَـرم خـدا نشسته 🌱
آمدی منزل نمودی در دلم صبح را مهمان قلبم ساختی آمدی روشن نمودی چشم من چون که بر چشمم نظر انداختی... سلام صبحتون به خیر و به عشق...🍃🍂
اگر به خانه‌ی من آمدی به‌جای چراغ دو شیشه ناز بیاور نیاز خواهد شد
حاضرم در عوضِ دست کشیدن ز بهشت، تو فقط قسمتِ من باشی و من قسمتِ تو..
از خواب می‌پرم! خوابی که درهم است آغوش تو کجاست؟ بدجور سردم است...
صبح است و هوای دل من مثل بهار است پلکی بزن و صبــح بخیر ِ غــــزلم باش
گفته بودی راه را با من به پایان میبری ! یا مخاطب من نبودم یا .. میانبر آمدیم ‎‌‌‎‌‌‎‌♥️
بید مجنون، زیر بال خود، پناهم داده بود! در حریم خلوتے جان‌بخش، راهم داده بود. ‌ تکیه بر بال نسیم و چنگ در گیسوے بید! مسندے والاتر از ایوانِ شاهم داده بود. ‌ شاه بودم، بر سرِ آن تخت، شاهِ وقتِ خویش یڪ چمن گل، تا افق، جاے سپاهم داده بود! ‌ چتر گردون، سجده‌ها بر سایبانم برده بود عطر پیچک، بوسه‌ها بر پیشگاهم داده بود! ‌ آسمان، دریاے آبی، ابرها، قوهاے مست! شوقِ یڪ دریا تماشا بر نگاهم داده بود!... ‌ آه! اے آرامش جاوید! کے آیی به دست؟ آسمان، یڪ لحظه، حالے دلبخواهم داده بود! ‌
ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست سر نهم در خط جانان جان دهم بر بوی دوست من نشاطی را نمی‌جویم به جز اندوه عشق من بهشتی را نمی‌خواهم به غیر از کوی دوست...
خنده های بی دلیل و اشک های ناگهان از خودم دیگر ندارم اختیاری بعد تو
چه لازم است که با غیر، مهربان باشی؟ که صد هزار خیال خطا کند عاشق
اندازه ی هفت آسمان غم دارم ابرییم و بیت های نم نم دارم در کافه ی شعرهای دلتنگی خود با طعم خیال،چای خوش دم دارم هنگامِ دِروی گندم احساسم موسیقیِ نابِ جانِ مریم دارم لبخند که میزند دلم می لرزد دل نیست!درونِ سینه ام بم دارم از برزخ خاطرات من دور شوید با هیزم لحظه ها جهنم دارم زیرِ لحدِ سکوت، در گورِ زمین افسوس که مرگِ زود و مبهم دارم نیلوفرم و به دور خود میپیچم دلتنگم و روزگارِ دَرهم دارم در خیمه عشق روضه میخواند غم هر ثانیه در خودم محرم دارم ای جنگل شعرهای انبوهِ سرم لطفا دو سه خط هوا!نفس کم دارم...
ای چادر گلدارِ پریشان‌شده در باد! خوب است به دنبال تو یک دشت دویدن... ‏
از چادر گلدار سرت یاد بگیر و کمتر به دل عاشق من خار فرو کن
دیروز گرفت باغ را آفتها امروز شده نهضت هشیاری ما فردای پر از امید را می بینیم با آمدن منتقم خون خدا
پاییز آمده ست که خود را ببارمت! پاییز: نام ِ دیگر ِ «من دوست دارمت» بر باد می دهم همه ی بود ِ خویش را یعنی تو را به دست خودت می سپارمت! پایان تو رسیده گل ِ کاغذی ِ من حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت اصرار می کنی که مرا زودتر بگو گاهی چنان سریع که جا می گذارمت! پاییز من، عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز! یک روز می رسم... و تو را می بهارمت!!!
داستان دل و ،این چادر گلدار شما شده هفتاد و دو من،مثنوی لاینحل!!
باید که نبیند عشق در خود خللی وقتی که وسط کشیده شد پای ولی در مرثیه ی حضرت زهرا س بنویس مظلوم ترین فدایی راه علی