eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
33 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ شدیم سرو و به ما بی‌ثمر لقب دادند سرت بلند! بیا این‌هم از سرافرازی ━━━━💠🌸💠━━━━
دوای عاشق دلخسته را معشوق میداند کسی تا درد نشناسد نمیداند دوای من ‌    ‌
نمیگویم همین شب های ابرآلوده برگردی تو فرصت داری اصلا تا ابد..تا زود برگردی تو فرصت داری از هرجای این تقویم بی تاریخ بدون هیچ مرز،ای عشق نامحدود برگردی تو فرصت داری ای زیباترین فردایِ فرداها سحرگاهی که خواهی ماند..خواهی بود برگردی جهان آتش گرفته است از همین سمتی که ماهستیم تو باید از دل این نقشه ی پردود برگردی دراین کوه احتمال ریزش است انگار میگوید مبادا بی من از این جاده ی مسدود برگردی بیا موهات سمت باد را تغییر خواهد داد تو دریایی تو باید برخلاف رود برگردی همین یک غنچه باقی مانده از این شاخه ی مریم همین کافیست تا یک صبح خیلی زود برگردی
رخ نازنین مپوشان همه زیر زلف مشکین بگذار روز و شب را ز هم امتیاز باشد
آری، بهار هست، ولی چشمْ بسته است مردی میان سبزۀ چشمی نشسته است 🌷
فهم عاقل را به عاشق راه نیست ... هر چه گویم باز میگویی که چیست ؟ باید اول ؛ ترک هوشیاری کنی ... عشق را در خویشتن جاری کنی !!! هر زمان گشتی تو مست جام عشق ... خویش را انداختی در دام عشق !!! آن زمان شاید بدانی عشق چیست … چون کنی درک یکی را از دویست ... !!!                 "🌸 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃 سلااام روزتون بخیر💜🍃🌸🍃🌸
خواهم که به عشق تو ز جان برخیزم وز بهر تو از هر دو جهان برخیزم خورشید تو خواهم که بیاران برسد چون ابر ز پیش تو از آن برخیزم سلام صبح بارونیتون بخیر🌸🌸
درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی ز بس که بال زد دلم به سینه در هوای تو اگر دهان گشودمی کبوتری در آمدی سماع سرد بی غمان خمار ما نمی برد به سان شعله کاشکی قلندری در آمدی خوشا هوای آن حریف و آه آتشین او که هر نفس ز سینه اش سمندری در آمدی یکی نبود ازین میان که تیر بر هدف زند دریغ اگر کمان کشی دلاوری در آمدی اگر به قصد خون من نبود دست غم چرا از آستین عشق او چون خنجری در آمدی فروخلید در دلم غمی که نیست مرهمش اگر نه خار او بدی به نشتری در آمدی شب سیاه اینه ز عکس آرزو تهی ست چه بودی ار پری رخی ز چادری در آمدی سرشک سایه یاوه شد درین کویر سوخته اگر زمانه خواستی چه گوهری در آمدی هوشنگ ابتهاج
دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند دیوانـه ها از حال هــم امّا خبر دارند آیینه بانـــو! تجربه این را نشان داده: وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است اصلاً تمــام قرص ها جز تــــو ضـــــرر دارند آرامش آغوش تو از چشم من انداخت امنیتی کــــه بیمه های معتبـــر دارند «مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست مردان ِ قدرتمند ، تنهــــا «یک نفـــــر» دارند! ترجیــــح دادم لحـــن پُرسوزم بفهمـــاند کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند! بهتــر! فرشته نیستم ، انسانِ بـــی بالــــــم چــون ساده ترکت می کنند آنان کـه پَر دارند می خواهمت دیوانه جان! می خواهمت، ای کاش نادوستانم از سر ِ تـــو دست بردارند… امید صباغ نو
خَــم به اَبرو میبــری جانــم به قربانَـت رَود ناز مَـکن جانِ دلــم دل را به یَغمـا میبـری...
این را بنویس یادگاری: گنجشک به قیمت قناری! جادوی رسانه مسخمان کرد با شعبده و شلوغ‌کاری چادر ز سر زنان کشیدند گفتند حجاب اختیاری! سرباز مدافع وطن را کشتند به جرم پاسداری! جلّاد و شهید جابجا شد در مغلطه‌ی خبرگزاری! افسوس که چشم ْ‌انتظاران ماندند به چشم‌انتظاری! کو غیرت قیصر امین‌پور؟ کو شور حمید سبزواری؟ از پا منشین، دوباره برخیز ای شعر بلند پایداری
سراسر غمزه هایت لاجوردی بود و من عمری به معشوقی پرستیدم بلای آسمانی را
دلم دلتنگ باران است و باران هم نمے بارد گمانم هیچ کس اینجا نمے کارد شکایت دارم از بادے که مے آید ولے هرگز برایم عطر مویت را نمے آرد اگر من ناجوانمردانه محرومم از آغوشت در این پاییز "بے مهری" دلت مهمان نمے خواهد؟ "همایونِ"درونم،دم به دم مے خواند،اما او نمے داند که جز آواز دلتنگے نمے خواند هزاران بار دیگر هم بگویم "رفته او دیگر" نمے دانم چرا با روح اشعارم نمے سازد شنیدم از سفیدے هاے مویم با "زبانے سرخ" "چنین غمگین نبودست و از این پس هم نمے ماند" ♥️
... تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست ♥️°☘🌱°♥️
گر بیایی دهمت جان و نیایی کُشدم غم...‌‌‌‌‌‌..‌ من که بایست بمیرم! چه بیایی ، چه نیایی... ♥️°🌹°♥️
پیام دادم و گفتم بیا، خوشم می دار! جواب دادی و گفتی که من، خوشم بی تو :)) ♥️🍂🍁♥️
تو تـــــنها می‌توانی آخرین درمــــان من باشی و بی ‌شک ‌‌دیگران ‌بیهوده ‌می‌جویند تسکینم [محمد علی بهمنی
. گفتی که برای عشق خیلی دیر است از عشـق نگو چرا که بی تاثیر است کـم کـن ز بـهـانه، قصـه را فهـمیـدم! لعنت به دلت که جای دیگر گیر است
امشب ز فراق دوست خوابم نبرد هم دل به سوی شمع و کتابم نبرد از بس که دو دیده آب حسرت بارد بیدار نشسته‌ام که آبم نبرد...
تا پلک را زدیم به هم، کاروان گذشت! پژواکِ آتشِ عطش از آسمان گذشت! تا رو کنیم سوی حرم، دود بود و دود کز فرطِ روسیاهیِ‌مان از جهان گذشت! «دِل دِل» کنیم تا و دلایل بیاوریم، چون ابر، فرصت آمد و دامن‌کشان گذشت! هر گرزِ آهنین سپر انداخت پیشِ تو هر تیر با تو بود طرف، نیمه‌جان گذشت! هر خنجری که حنجرِ سبزت نشان گرفت دستی به‌سر گذاشت و با "اَلامان "گذشت! تو ماهِ عیدِ فطری و اثباتِ دیدنت آه ای یقینِ محض! به شک و گمان گذشت! می‌شد به پیشِ تیرِ تو باشم سپر، حسین! فرصت ولی به تیزیِ تیر از کمان گذشت...
«سالک» ندیده امروز معشوقِ خویشتن را با او سخن مگویید بسیار بی‌دماغ است..!🤨🚶‍♂
💚 بعید نیست شب اولم که می آیی بدل به عدن شود از قدوم تو لحدم...
﷽ وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ و در رفتارت میانه روی اختیار کن و سخن آرام گو ...
‌‌ عاشقی را چه نیازیست به توجیه و دلیل صحبت از چشم تو باشد همگی محکومند ‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎