eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
43 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دریغ کاش تو را خوی چون خیال بُدی که خرّمم ز خیال تو و ز خوی تو نه! دل من آرزوی وصل می‌کـنـد چه کنم که آرزوی من این است و آرزوی تو نه!
دلِ تنگِ خویشتن را، به تو می‌دهم نگارا بپذیر تحفه من، که عظیم تنگ‌دستم...
شکوفه‌های زمستان نصیب باد و تگرگند غم است عاقبت عشق اگر به وقت نیاید
‌ چه شد؟ که قدرِ وفا هیچکس نمی داند...!
به به چه انقلابی!!! به به، ببین چه جمعی به به، ببین چه قابی ساقی رسان به مجلس، وافور و جنس نابی تعبیر خواب خود راتفسیر کرده در عکس در چُرت نیم روزی، هرکس که دیده خوابی هستند اهل خدمت بی فکرِمزد و منت هستند فکر ایران، جمعی ببو گلابی جمعی تمام فاضل+ کادری تمام آبی باهمت آفریدند، یک عکس فاضلابی یک عده حرفه ای در، کار چراندن غاز یک عده آبدیده، در کار کشک سابی به به چقدر خوب است، آزاد رأی دادن با رأی مردم آمد!!! یک دولت حسابی به به که منتخب شد اکنون سلیطه خانم به به از انتخابات!!! به به چه انتخابی باهرزه های خائن، پیداست چاره گردد هر مشکلی که داریم زین پس به بی حجابی به به، به ماده گاو و این دولت خجسته به به از این خران که هستند دور گابی(گاوی) بگذر از اشتباهم در قافیه که دیگر آزادی است و وقت هر حرف ناحسابی تا انتهای کارش، پیداست از بهارش حرف از چه انقلابی ست!!! جای چه انقلابی احمدرفیعی وردنجانی
از عشق تنها در مسیر من خطر مانده آهم اثر دارد دعایم بی ثمر مانده اشکم که خشکید از فراغش شعر جاری شد آتشفشانی از غزل روی جگر مانده مثل بتی هستم که از طوفان ابراهیم آوار تهمت روی دوشش با تبر مانده مانند مریم در هجوم طعنه وتهمت از قوم خود در روز میلاد پسر مانده مانند طفل بی کس و کاری که بعد از سیل مبهوت و مات و زخمی و آسیمه سر مانده بیهوده دارید انتظار ازمن نمیفهمید ای دوستان درمانده ام درمانده درمانده دست از سرم بردار ای دنیای غارتگر چیزی ندارم جانی اما مختصر مانده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌از نگاه روے تو دل‌سیر میگردد مگر؟ آخر آدم با تو باشد پیر میگردد مگر ؟
من از یاد عزیزان یک نفس غافل نیَم امّا نمیدانم که بعد از من کسی یادم کُند یا نه رهی معیری
از من عبور کردی و حالا تمام عمر باید کنار خاطره های تو سر کنم هر جای شهر یاد تو را زنده می کند راهی نمانده؛ باید از اینجا سفر کنم... مجید ترکابادی
‏با یادت،زمستان را شروع میکنیم...
‏من بودم ودل بود و کناری وفراغی این عشق کجا بود که ناگه به میان جست ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفت: از دلتنگی بگو ‏گفتم: دلتنگی یعنی صدای محبوبت را بشنوی، روی برگردانی و کسی آنجا نباشد...
آه من دیشب به تنگ آمد، دوید از سینه‌ام داشت می‌آمد بسوزاند تو را... نگذاشتم !
وآنگه که به تیرم زنی اول خبرم ده تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را
گفت چشم تنگ دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور!
خیال می‌کنی نهنگ‌ها نمی‌دانند آمدن به ساحل یعنی مرگ؟! خیال می‌کنی به عاقبتش فکر نکردم گفتم "دوستت دارم"
عشق داغی است، که تا مرگ نیاید نرود هــرکه بر چــهره، از این داغ نشانی دارد
🌱🖇 با دیگران خوری مِی و با ما تلو تلو...؟!
دیدیم دوباره رنگ و روی سمنو پیچـید به خـانه باز بوی سمنو دل، شاد شد از آمدن دختر دِی وقتی که رسیده با سبوی سمنو بفرمایید سمنو... 🌷😊
♥️ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَنْصُورُ عَلَی مَنِ اعْتَدَی...☘️ سݪام بࢪ تۅ ۅ آن هنگام ڪہ ظݪمت هزاࢪان ساݪہ ۍ جۅࢪ ۅ ستم ࢪا تنها باࢪقہ اۍ از خۅࢪشید نگاهت، صبح مي ڪند. 🌤🌾 سݪام بࢪ تۅ ۅ بࢪ مطݪع اݪفجࢪ آمدنت ڪہ پایان تمامۍ ستمگࢪۍ هاست🌻 🍃🍃سلام، صبحتون مهدوی 🌹🌹
سخت است قلم باشی و دلتنـگ نبـاشی بـا تیــغ مــدارا کنـی و  سنـگ نبـاشـی سخت است دلـت را بتراشنـد و بخنـدی هی بـا تـو بجنگند و تـو در جنگ نبـاشی از دردِ دلِ شــاعــرِ عــاشــق بنــویـسی بـا مَـردمِ صـد رنـگ، همـاهنـگ نبـاشی مـاننـدِ قلـم تکیـه بـه یـک پـا کنـی امـا هنگامِ رسیـدن بـه خـودت لنـگ نبـاشی سخت اسـت بـدانی و لب از لب نگشایی سخت است خودت باشۍو بیرنگ نباشی...
در محفلِ خود راه مَده همچو منی را افسرده ‌دل ، افسرده کند انجمنی را ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
هر لحظه بی تو بودنِ من، سالها گذشت من از تمامِ مردمِ دنیا مُسن ترم... ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟ وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست میروی و خانه لبریز از نبودت میشود باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست ✍ بیتا امیری
ما را تمام خـلـق شناسند با حسین ما نوکریم و حضرت فرمانروا حسین ناز طبیب و منت مرهم کجا کشی؟ وقتی که هست تربت پاکش دوا حسین با هر طپش ز سینه ی ما میرسد به گوش ای پادشاه تشنه لب کـــربلا حسین منت خدای عزّوجل را که لحظه ای ما را به حال خویش نکرده رها حسین در روز حشر سینه زنان ناله می کنیم شور و نشور می کند آنجا به پا حسین نوکر کنار سفره ی ارباب دل خوش است شکـر خـدا که گشته خـریدار ما حسین آری وصیّت همه ی مـا همین بُوَد بر روی قبر ما بنویسید یا حسین (دعبل) : 💔 ‏صبح و طلوع شعر و غزل، ناشتای تو یعنی سلام، زنده شدم با دعــــای تو سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام