eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
حوصله، ايمان، علاقه، عشق، آرامش، اميد ساختم يك عمر، آرى... با ندارى هاىِ او
اگر تو برده ای از یادم من از خیال تو لبریزم اگر تو شعر نخوانی من، شبیه شعر غم انگیزم چگونه از تو بگویم نه! چگونه از تو نگویم من چگونه این همه مضمون را به بند شعر نیاویزم؟ دروغ بود فراموشی، تو پیش چشم منی دایم تو پیش چشم منی آخر چگونه از تو بپرهیزم نه اینکه جز تو نمی‌خواهم که من به جز تو نمی بینم چه چیز هست به غیر از تو؟ که بنده بنده ی آن چیزم چه ای تو؟ برگ غم انگیزی میان ماندن و افتادن و‌ من به حرمت دستانت هنوز عاشق پاییزم
‌گاه دلسوز است و گاهی سخت می‌سوزانَدَم عشق ، گاهی مادر است و گاه هم نامادری
در ما چه آشوبی به پا کردی چرا رفتی کشتی مرا و بی خبر رفتی،کجا رفتی؟ با جام چشمت ،مستی ما را فزون کردی جز من مگر یاری گرفتی ؟ بی صدا رفتی... 🚶‍♀
به  سوز  زخمه ی‌  تار  است  اینجا زمستانی    دل آزار    است   اینجا بگو   از   عشق   تا   دل   پر  بگیرد که ماندن بی تو دشوار است اینجا
آنقدر حرف زیاد است ،خودم خسته شدم خوب شد حوصله‌ی پنجره از فولاد است '
ما را مگو حکایت شادی، که تا به حشر مائیم و سینه‌ای که در آن ماجرای توست
اندوه      بنفشه های      ایوان      دارد با     فاخته ها     قرار     پنهان     دارد از بس که دلم تنگ تو و خاطره هاست این   خانه   هنوز   بوی   باران     دارد
مرا از چشم‌ ها انداخت خوبی‌ های بی‌حدم که دل را می‌زند چیزی که بی‌اندازه شیرین است
شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده است آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده است زندگی چون ساعت شماطه‌دار کهنه‌ای از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده است چای می‌نوشم که با غفلت فراموشت کنم چای می نوشم ولی از اشک، فنجان پرشده است بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده است دوک نخ ریسی بیاور؛ یوسف مصری ببر شهر از بازار یوسف‌های ارزان پر شده است شهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! آری شهر! شهر از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده است
برکه ام،مانند رود اهل تلاطم نیستم خوبم اما فکر اثباتش به مردم نیستم
تنها دلم خوش است به خوابی که آخرش این قصه می‌رسید به پایانِ دیگری...
از بس که زیبایی برای دیدن تو شد برف شادی اشک شوق آسمان ها
هوا آلوده تا شد اخم کردی آسمان پر شد زدی لبخند و اشکش برف شادی بر زمین آورد
عقل کسی به منطق ما قد نمی دهد! باشد، قبول. کل جهان، خوب! ما بَدیم!
پیراهن سفید💎 ای خوب ترین مادر و ای والا ، زن میلاد تو شد دوباره یا ام حسن برف آمده روی گنبد فرزندت انگار حرم سفید پوشیده به تن به مناسبت ولادت حضرت فاطمه (س) و برف مشهد
آمد که فقط همسر مولا باشد!؟ یا نور بصر،ام ابیها باشد! اینها همه بود و باز می خواست خدا او جلوه ی انسیه ی حورا باشد
با فاصله ای امن که آسیب نبینی بنشین و فقط شاهد ویرانی من باش!
هم شربتِ بیشمار دستم میداد هم تلخ تر از هــــزار دستم میداد از ســـــختی روزگار فهمیدم کــه عشق تو همیشه کار دستم میداد!
﷽ ابر پیری از کویری رد شد و یک مرتبه ریزش موهای او قم را غریقِ برف کرد
تـا یـاد گـل سـرخ شـقـایـق کردم 🌺 از دوری او چقـدر هق هق کردم 😢 سرمـازده شد نماند تا فصل بهار ❄️ من نیز پس از رفتن او دق کردم 😔
خنجر از بیگانه خوردن سخت و درمان سخت‌تر نیشخندِ دوستان اما دو چندان سخت‌تر خنده‌هایم خنده‌ی غم، اشکهایم اشکِ شوق خنده‌های آشکار از اشکِ پنهان سخت‌تر چید بالم را و درهای قفس را باز کرد روزِ آزادی‌ست از شبهای زندان سخت‌تر صبح، گل آرام در گوش چنار پیر گفت: هر که را تن بیشتر پرورد، شد جان سخت‌تر مرگ آزادی‌ست وقتی بال و پر داری، کنون زندگی سخت است اما مرگ از آن سخت‌تر
رقیب گفت که دور تو ماهرو کم نیست به طعنه گفتمش آری... خدا زیاد کند!
مگذار از ابریشم من حلّه ببافند در پیله‌ی من حسرت پروانه شدن بود