eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
:👇 به نام شاعر فقید، زنده‌یاد: ❌ متأسفانه استفاده نادرست از فضای مجازی در این سال‌ها موجب شده است که پای این اشتباهات، و سهل انگاری‌ها حتی به گوگل هم کشیده شود و از اعتبار آن به عنوان رسانه‌ای مرجع و منبعی آگاهی_بخش بکاهد زیرا اشعار جعلی بسیاری، عامدانه یا ناآگاهانه به نام‌های گوناگونی در این فضا موجود است که کاربران را دچار گمراهی نموده و می‌نماید. وای به حال آینده‌ی ادبیات و... اگر چاره‌ای اندیشیده نشود. در این میان، آثاری به اشتباه به زنده‌یاد بانو سیمین بهبهانی نسبت داده شده ‌است‌. از جمله‌ی آن‌ها شعری است با عنوان «به تو چه» با مطلع : من اگر کافر و بی‌دین و خرابم؛ به تو چه؟ من اگر مست می و شرب و شرابم؛ به توچه؟ شاعر این شعر: نام دارد در حالی که به‌طور گسترده در فضای مجازی به سیمین بهبهانی نسبت داده شده‌است. و اسفناک_تر جوابیه‌ی شعر فوق با عنوان: «به ما مربوط است» «کفر و بی دینی‌ات ای یار ، به ما مربوط است بشنو این پند گهربار ، به ما مربوط است» که شاعر آن: است اما به اشتباه به نام رهبر معظم انقلاب عنوان شده است. ❌ شعر معروف دیگری با عنوان : «هرگز نخواب کورش» نیز به نام سیمین بهبهانی منتشر شده بود که با تکذیب رو به رو شد و بعدها مشخص گردید که شاعر واقعی آن : نام دارد. این شعر در مستند جشن‌های دوهزار و پانصد ساله‌ی شبکه من و تو به بهبهانی نسبت داده شده بود که صفحه‌ر فیس‌بوک این شاعر، آن را «دروغ شاخدار» و «باعث تاسف» دانست. همچنین برخی از اشعار مانند شعر معروف «قلم چرخید و فرمان را گرفتند» به اشتباه به نام سیمین بهبهانی دست به دست می‌شد که اعتراض این شاعر را برانگیخت. زنده‌یاد سیمین بهبهانی در زمان حیات، با انتشار دست‌خطی ضمن ابراز نگرانی از انتشار اشعار نادرست به نام خود، خواهش کرد که با نشر چنین اشتباهاتی «بر گناه وی نیفزایند.» وی همچنین گفت که اغلب اشعارش بدون امضا قابل تشخیص‌اند. صفحه‌ی فیس‌بوک سیمین بهبهانی نیز در سال 2013 از انتشار اشعار اشتباه و نادرست به نام وی انتقاد کرد و خبر داد که ایشان از انتشار این اشعار به نام خود «عمیقاً ناراحت بودند.» از جمله دیگر اشعاری که «به اشتباه» به نام سیمین بهبهانی منتشر شده‌اند می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: ۱. زنی را می‌شناسم من... از است. ۲. «قصه اینجاست که شب بود و هوا ریخت به هم». این شعر از سیمین بهبهانی «نیست».❌ ۳. «خنده باید زد به ریش روزگار…» که شاعر واقعی آن: نام دارد. ۴. «من از عقرب نمی‌ترسم ولی از نیش می‌ترسم» شاعر این شعر: است که به اشتباه به سیمین بهبهانی نسبت داده می‌شود. ۵. همچنین می‌توان به شعر مشابهی اشاره کرد با سرآغاز «من از شب‌های تاریک بدون ماه می‌ترسم» که از است و در مراسم ترحیم سیمین بهبهانی به اشتباه توسط خطیب مسجد جامع شهرک غرب به نام او خوانده شد. ۶. بعضی کاربران مجازی در تلاشند تا اشعاری که به نقد دین می‌پردازند را به نام سیمین بهبهانی گسترش دهند. از آن جمله می‌توان به شعری با آغاز «ما امت بیچاره و در بند نمازیم» اشاره کرد. این شعر از بهبهانی نیست! ❌ ۷. بعضی اشعار و نوشته‌های شادی صندوقی و نسرین بهجتی در فضای مجازی به اشتباه به سیمین بهبهانی نسبت داده می‌شوند. از آن جمله شعرهایی با مطلع: «دل من حوصله کن داد زدن ممنوع است» یا : «ضربه خوردیم و شکستیم و نگفتیم چرا» که این دو شعر از است. ۸. «شدم گمراه و سرگردان، میان این همه ادیان» این شعر از دکتر است که به اشتباه به سیمین بهبهانی منسوب شده‌است. ۹. شعری با مطلع: «شرابی خوردم از دست عزیز رفته از دستی نمی‌دانم چه نوشیدم که سیرم کرده از هستی» این شعر از (لادون پرند) است که به نام سیمین بهبهانی جعل شده‌است. ۱۰. «چه رفتن‌ها که می‌ارزد به بودن‌های پوشالی» شاعر این شعر: است و به اشتباه به سیمین بهبهانی نسبت داده می‌شود. به امید روزی که فرهنگ استفاده‌ی صحیح از فضای مجازی که کم کم حقیقی و فراگیر شده است را بیاموزیم تا آیندگان ما را دشنام ندهند. کانال آموزش عروض و قافیه و... سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
مصراعِ سرسبزِ جهان اردیبهشت است شیواترین شعرِ زمان اردیبهشت است خواندی که معشوقِ غزل دامن کشیده‌است آن دلبرِ دامن‌کِشان اردیبهشت است با خنده‌اش از جیبِ خودکارم غزل ریخت تفسیرِ شعرِ ناگهان اردیبهشت است گرما و سبزی مایهٔ شور و جوانی است محبوبِ پُرشور و جوان اردیبهشت است در یک گلستان وعده کن، سعدی بخوانیم چون ماهِ لبخندِ زبان اردیبهشت است ایران، تمامِ فصل‌هایش غرقِ رنگ است رؤیایِ سبزِ اصفهان اردیبهشت است دنبالِ دمنوشی برایِ حالِ بهتر؟ آن چایِ سبزِ پُرتوان اردیبهشت است عاشق شود در فصلِ گُل حتّی دلِ سنگ معیارِ تنظیمِ روان اردیبهشت است بشنو صدایِ بلبل و کبک و قناری اوجِ نوایِ مرغکان اردیبهشت است بر صفحهٔ زبرِ زمین آیینه رویید طرّاحِ خوبِ چیدمان اردیبهشت است یک «سال» اگر یک سازمانِ ویژه باشد مسئولِ عشقِ سازمان اردیبهشت است آن چیست در دنیا که طرحی از بهشت است؟ پاسخ برای چیستان اردیبهشت است شخصی تقاضایِ مرورِ زندگی داشت! تکرارِ عمری رایگان اردیبهشت است یک سفره از زیباییِ جانانه پهن است در پایِ سفره، میزبان اردیبهشت است می‌خواهی از بالا کرامت را ببینی؟ بر بامِ هستی نردبان اردیبهشت است اللهُ اکبر از چنین آوایِ سرسبز یک غنچه از باغِ اذان اردیبهشت است پاییز اگرچه در هنرمندی تواناست استادِ ماهر همچنان اردیبهشت است فصلِ زمستان بود، او را دیدم امّا آغازِ نازِ داستان اردیبهشت است سکّویِ «زیبایی»، اگر در قاب می‌رفت در هیبتِ یک قهرمان اردیبهشت است یک «سال» اگر مانندِ ابیاتِ غزل بود آن بیتِ ناب و جاودان اردیبهشت است از شهرِ زیبایِ جهان یک بقچه آورد چیزی که باشد ارمغان اردیبهشت است هر «برج» اگر اخلاقِ مخصوصی به خود داشت آن برجِ خوب و مهربان اردیبهشت است از خنده‌هایِ آسمان عکسی بگیرید آن عکسِ نازِ آسمان اردیبهشت است دیگر توافق شد میانِ علم و عمران معمارِ فرز و کاردان اردیبهشت است عقلم به دنبالِ نشان از بی‌نشان بود یک جلوه از آن بی‌نشان اردیبهشت است باران و سرسبزی و یک دنیایِ احساس ای نازنین شعری بخوان اردیبهشت است حالا که جمعِ هر چه خوبی هست، جمع است زیبایِ من پیشم بمان اردیبهشت است.
نازِ نَفَسی نمی‌خَرم الّا تو بارِ اَحَدی نمی‌بَرم الّا تو دنیا اگر از پرنده‌ها پُر بشود با هیچ کسی نمی‌پَرم الّا تو.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو زود میروی این ایستگاه جای تو نیست به یاد زنده یاد دکتر قصیر امین‌پور
گفت بعد از من به دنبال کسی دیگر بگرد کاش بعد از رفتن او پای گشتن داشتم
تمام مردان این شهر شاعرند! باور کن !! حالا یکی شعر می‌نویسد، یکی نشانی تمام گل فروشی‌ها را می‌داند، یکی از سر کار زنگ می‌زند، و یکی هم لابه‌لای خرید‌های روزانه یک کرم مرطوب کننده دست می‌خرد ! تمام مردان این شهر شاعرند، و می‌دانند زیباترین شعری که تاکنون یک مرد سروده است، خنده یک زن است ...!
من نگاه از مردم این شهر می‌دزدم ولی آن‌که را سیری ندارم از تماشایش تویی
دستهایت را بیاور.. اضطرابم را بگیر تب مرا پیچانده در خود.. پیچ و تابم را بگیر! با گناه بوسه‌ای عمری به لبهایم ببخش در عوض عمری ریاضات و ثوابم را بگیر با تو من شهریور انگورهای عالمم در خودت قل قل بجوشان و شرابم را بگیر تا هنوز از عشق داغم زود رأیم را بزن قوۀ تدبیر عقل و انتخابم را بگیر گرچه لبهایت نپرسیدند اما گوش کن دوستت دارم.. شنیدی؟ پس جوابم را بده..!
براي از تو سرودن هوا مناسب نيست در آن هوا كه نباشي تو، شعر جالب نيست قسم به هرچه غزل چون به كفر مي كشدم و كفر تازه ي من معتقد به قالب نيست تمام شاعريم را بگو كه حد نزنند كه حد شرع به ديوانه هيچ واجب نيست! مرا به دست تو تبعيد مي كنند اما اگر تو همسفرم باشي از عجايب نيست فرار فرصت خوب قدم زدن با توست قبول كن به خدا هيچ كس مراقب نيست جزيره منتظر يك عروس و داماد است و غير ما دو نفر را جزيره طالب نيست ببين مرا به كجاها كشانده اي آقا! كه هيچ راه فراري به هيچ جانب نيست
تکه یخی که عاشق ابر عذاب می‌شود سر قرار عاشقی همیشه آب می‌شود به چشم فرش زیر پا سقف که مبتلا شود روز وصالشان کسی خانه خراب می‌شود کنار قله های غم نخوان برای سنگ ها کوه که بغض می‌کند، سنگ مذاب می‌شود باغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند صبح به دیگ می رود غنچه؛ گلاب می‌شود چه کرده ای تو با دلم که از تو پیش دیگران گلایه هم که می کنم شعر حساب می‌شود
می‌خواهمت چنان‌که شب خسته خواب را می‌جويمت چنان‌که لب تشنه آب را محو توام چنان‌که ستاره به چشم صبح يا شبنم سپيده‌ دمان آفتاب را بی‌تابم آن‌چنان که درختان برای باد يا کودکان خفته به گهواره، خواب را بايسته‌ای چنان‌که تپيدن برای دل يا آن‌چنان که بال پريدن عقاب را حتی اگر نباشی می‌آفرينمت چونان که التهاب بيابان سراب را ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی با چون تو پرسشی چه نيازی جواب را                                                    
نیمه شب آن وعده صادق که فرمانش رسید آیه "انّا فتحنا" نور تابانش رسید اشک چشم کودکان، سیل خروشانی شد و بغض های خورده، کم کم وقت طوفانش رسید برد موشک های طهرانی مقدم را ببین تا بلندی های جولان تیغ برّرانش رسید چشم های بچه های غزه روشن شد به نور تا به روی قدس، پهپاد فروزانش رسید فتح خیبر باز نزدیک است ای قوم یهود ذوالفقار آمد برون و وقت جولانش رسید فصل پیروزی مظلومان عالم آمده عمر اسرائیل دیگر فصل پایانش رسید کشور ایران اگر پیروز این میدان شده این مدد از سوی سلطان خراسانش رسید
اجل رسید و لبش را برابرم آورد چقدر‌بوسه‌اش‌از‌خستگی‌درم‌آورد
🌼
هدایت شده از محفل شعر قند پارسی
تو با دو دست کوچکت فرشته‌ی نجات من! تبر زدی به ریشه‌ی درخت مشکلات من... تو حل شدی میان من... میان استکان من که تلخی جهان من، شکر شود، نبات من! طلوع شعر من تویی، غروب فکر من تویی اذان و ذکر من تویی، حضور تو صلات من! علائم حیاتی‌ام! ملاک عمر من تویی وصال تو تولدم، فراق تو وفات من! نمی‌تپد تپش‌تپش، نمی‌کشم نفس‌نفس نمی‌شود بدون تو، ادامه‌ی حیات من ازین همه زنانه‌ات، حیای دخترانه‌ات غزل به غنچه می‌دهم که شعر من زکات من! اگر میان بازیِ زمانه، یار باشی‌ام حریف کوت می‌شود، زمانه کیش و مات من! شکوهِ مطلع غزل! تغزل قصیده‌ام! ظرافتِ رباعی‌ام! که عشق تو دوات من، مسم اگر طلا شود، چکامه کیمیا شود خوشا که سعدی‌ات شوم، تو نیز «طیبات» من! ۲۳ آذر ۱۴۰۱ ‌
اي خوشا آن دل كه آزاري نمي‌آيد از او غير كار عاشقي كاري نمي‌آيد از او ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
👌🌼
هر چند که امروز دلت با دگران است چشمم به رهت باز عزیزا نگران است گفتم که سر و جان بدهم در ره وصلت گفتی که متاع تو کم و عشق گران است! "عاصی"
بیا ای عشق، ننگ عافیت از سرم وا کن دلم را طاقت غم ده، سرم را گرم سودا کن شب تنهایی‌ام مشرق ز یادش رفته، ای گردون رهی دیگر برای مطلع خورشید پیدا کن گل خودروی من، آهنگ سیر بوستان دارد برو ای دیده و در چشم نرگس خویش را جا کن مرا خوانی به بزم خود، دهی پهلوی غیرم جا خسک در دیده‌ام ریزی و گویی گل تماشا کن اگر خواهی که ره بیرون بری از شام تنهایی برو چون آسمان هر صبح خورشیدی مهیا کن
دیگر برای ما همین یک دم غنیمت است دیدار های ما اگر چه کم ، غنیمت است تنــها فرشته‌ای که خداوند من شدی! یک خنــده‌ات به روی این آدم غنیمت است ای از هـــــزار قصه‌ی شب گفته ماه تر قدر تو را چگـــــونه ندانم؟ غنیمت است ــ اینجا، کنار چشم تو تــــــــــا صبح تر شوم اینجا کنــار عشق کمی غم غنیمت است بـــاران که باز بغض گلـــــوگیر ابر شد  باریدنش به چشم تو نم نم غنیمت است دارد دلــــم دوبــــاره مــــرا دار می زند بــــالای دار رفتن سر هم غنیمت است ــ وقتی که عشق اسم تو را مشق می شود وقتی که مشق‌های تو کم‌کم غنیمت است بــــی تو دوبــــاره عمر ِ مرا پوچ می کند ــ دردی که با تو، با کمی مرهم غنیمت است
هدایت شده از بارش‌های قلم من
‏تنها پرنده‌ای که جرات می‌کند عقاب را نوک بزند، دورنگوی سیاه است. به پشت عقاب می‌نشیند و گردنش را گاز می‌گیرد. با این حال ، عقاب هیچ واکنشی نشان نمیدهد و با دورنگو نمی‌جنگد. او وقت و انرژی خود را تلف نمی‌کند. فقط بالهای خود را باز می‌کند و شروع به پرواز بالاتر در آسمان ‏میکند. هرچه پرواز بالاتر باشد نفس کشیدن برای دورنگو سخت‌تر است و سرانجام به دلیل کمبود اکسیژن دورنگو سقوط می‌کند. نیازی نیست که به همه نبردها واکنش نشان دهید.لازم نیست که به همه استدلال‌ها یا منتقدان پاسخ داده شود. شما فقط استاندارد را بالا می برید و همه مخالفان از بین می‌روند.
اینقدر اوج بگیر و پیشرفت کن تا مخالفانت خودشون سرنگون بشن👌👌👌
مپرس از منِ تنها چرا پریشانی؟ خودت که حال مرا خوبِ خوب می‌دانی منم که هرچه بگویی "برو" نخواهم رفت تویی که هرچه بگویم "بمان" نمی‌مانی...
ای کاش که عمر بی‌هوا سر نشود این شور حیات، عاقبت شر نشود آن طور بمانیم در این عالم که از بودن ما کسی مکدر نشود @Nahidkhalafian
از چشم تو به منظره‌ی روشنی، دری‌ است صبحی که با تو صبح شود، صبح دیگری‌ است