eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چه غصه‌ها که نخوردم ز آشنایی تـو خدا تو را به کسی یا رب آشنا نکند...
جوهر نه! جواز ردشدن از نیل است انگشت نه! خار چشم اسرائیل است از قدرت انتخاب ما می‌ترسند هر برگهٔ رأی، موشک سجیل است
آخرین مرحله‌ی عشق همین یک سخن است: بگذارید خدا کار خودش را بکند...
شَوَم محو سخن‌چینی آن چشمان زیبایت همیـشه قهوه‌ام را در کنارت ســرد می‌نوشم
در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
احسنت به خانم مشهدی‌زاده👌👏👏
سلام به همه‌ی دوستان🌼 حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها دعاگوی دوستان هستم
بیهوده نظر به دام صیادنکن با غفلت خود درد سر ایجاد نکن وقتی که به دام دانه‌ها افتادی دیگر هوس فضای آزاد نکن
مثل زهرا... از غم هجران جانسوزش پریشان‌خاطریم طائر کوی بقیع و تربت بی‌زائریم مثل زهرا در غمش رخت عزا پوشیده‌ایم مثل صادق ما عزادار امامِ باقریم...
من پُر از نورم و شن و پر از دار و درخت پُرم از راه از پل از رود از موج پرم از سایه‌ی برگی در آب چه درونم تنهاست..
کسي که روي تو ديدست حال من داند که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند
فخر است برایش که بخوانند فقیرش شاهی که به درگاه تو افتاد مسیرش پیش تو که بر خاک و بر افلاک امیری خاکش به سر آن‌کس که بخوانند امیرش هرکس که به انکار تو و قدر تو پرداخت سلطان هم اگر بود کشیدند به زیرش بی‌مهر تو این گمشده سیارە‌ی تاریک آبستن رنج است چه دریا چه کویرش دل سوی تو آورده پناه از غم دنیا این طفل، یتیم است در آغوش بگیرش پیش تو مرا پیشکشی نیست جز این شعر منت به سر من بگذار و بپذیرش
رو به قبله، باز هم بی‌ادعا می‌ایستاد قامتی خم‌داشت اما، مثل" آ "می‌ایستاد... هم‌قدم با اشک،حتی غنچه‌های چادرش در نمازِ عشق، با عطرِ دعا می‌ایستاد... در قنوتِ سبزِ دستانش، دعا قد می‌کشید در کنارِ شاخه‌های ربنا، می‌ایستاد... بایِ "بسم الله" تا دالِ "صمد" را می‌کشید می‌رسید از خود به ذاتِ کبریا، می‌ایستاد... مادرم،در چشم‌هایش آسمانِ عشق داشت هر نمازی، در صفِ اهلِ سما می‌ایستاد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کریم بن کریمانی، رضا شاه خراسانی نسیم لطف رحمانی، ببین دستان خالی را سخاوت از تو می‌روید، صفا راه تو می‌پوید دل تفتیده می‌گوید، ببر این خشکسالی را
ایرانسلی ها با وارد کردن کد *5*1# (ستاره۵ ستاره۱ مربع) 20گیگ اینترنت داخلی رایگان بگیرید
پر می‌کشد قلبم دوباره با صدایش پر می‌شود روحم ز عطر آشنایش هم‌درد تنهایی و غم‌هایم کسی هست؟ بر شیشه می‌کوبد و می‌آید صدایش بی‌چتر بی‌چکمه خیابان در خیابان... حل می‌شود اشکم میان اشک‌هایش دردِ دلم را هیچ‌کس جز او نفهمید بی‌واژه می‌گویم غم خود را برایش وا می‌شود غنچه‌به‌غنچه بغض‌هایم گل می‌کند ابیات تازه در هوایش... سهم من از باران همین ابیات خیس است سهم من از باران، غمِ بی‌انتهایش حال مرا هرگز نمی‌فهمد دلی که در ساعت باران اجابت شد دعایش
گفته بودی تا ابد پیشَت، کنارت با توام کی ابد آمد که تو رفتی و من تنها شدم؟!
«شب هلاکم می‌کند اندیشه‌ی غم‌های روز...»
هم آبی و هم جویی ،هم آب همی جویی هم شیر و هم آهویی،هم بهتر از ایشانی چند است ز تو تا جان؟ تو طـُرفه‌تری یا جان ؟ آمیخته‌ای با جان؟ یا پرتو جانانی؟
تا مهر توام در دل شوریده نشست وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست این غم ز دلم نمی‌نهد پای برون وین اشگ ز دامنم نمیدارد دست
چه بی مقدمه یک لحظه داد زد :بدرود! کجا؟...نگفت...فقط گفت میرود بدرود غریبه بود و به بیراهه رفت گفتم...گفت- اگرچه نیستم این راه را بلد،بدرود حلال کن که پس از این مرا نخواهی دید نمی شوم دگر از این دیار رد بدرود چه بچگانه ز من خواست چشم بگذارم ده... او نبود اگر...بیست...آه ...صد بدرود از آنِ آمدنش حدس می زدم برود همان که زاده شد از نسل هفت جد بدرود دلم به همهمه ی باد ها نمی رقصد بدون او برو ای عشق تا ابد بدرود
چقدَر حرف برای نزدن دارد دل چقدَر شعر برای نسرود‌ن‌ دارد ()
🔹چند روز بود که درگیری ذهنی داشتم درباره غدیر و به فکر این بودم که سلسله ابیاتی را از شاعران مختلف در مدح مولا منتشر کنم. 🔻امروز ناخودآگاه یاد کتاب (برگزیده ابیات علوی از رودکی تا شهریار) افتادم؛ کتابی که حاصل تلاش و سلیقه دوست خوبم است. 🔸۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ بود که مجتبی خرسندی را به جلسه خانه مولانا دعوت کردیم تا درباره شعر آیینی صحبت کنیم. آنجا بود که چند جلد از جمع مفرد را با خودش آورد و هدیه داد. از ابیات این کتاب این روزها بیشتر به اشتراک خواهم گذاشت. برای دانلود کتاب کلیک کنید... |سیاه مشق