eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
💚 یا علی گفتیم و عشق آغاز شد 📣 توجه❗️ : با موضوع: ولایت و امامت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در قالب غزل و رباعی🍃 سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی 🌸 دوستان شاعر می‌توانند تا شنبه دوم تیرماه (۱۴۰۳/۴/۲) اشعار خودشون رو در قالب غزل و رباعی (دست‌کم ۲ رباعی) برای شرکت در مسابقهٔ شعر غدیر بفرستند. 👌📝 هدایای نفرات برگزیدهٔ غزل: 🎁 نفر اول: مبلغ ۳۰۰ هزار تومان ✅ نفر دوم: مبلغ ۲۵۰ هزار تومان ✅ نفر سوم: مبلغ ۲۰۰ هزار تومان ✅ هدایای نفرات برگزیدهٔ رباعی: 🎁 نفر اول: ۱۸۰ هزار تومان ✅ نفر دوم: ۱۵۰ هزار تومان ✅ نفر سوم: ۱۲۰ هزار تومان ✅ 🔸اشعار باید جدید و نوسروده باشد و قبلا جایی نشر داده نشده باشد👌 🔹داوری مسابقه توسط یکی از مدرسان شعر در ایتا خواهد بود👌🌸 🔸نفرات برگزیده در روز عید غدیر اعلام می‌شود. 🔹اشعار خودتون رو برای شرکت در مسابقه به یکی از شناسه‌های زیر بفرستید👇 @Hazrate_baran_786 @javadmd14 🌸🌼🌸🌼🌸 آبادی شعر @abadiyesher
زمان مهلت ارسال فقط تا دوم تیر ماه👌👌👌🌼🌼🌼
حرم زیباترین جای زمین است خیابانهای مشهد، بهترین است امام مهربانی‌ها، رضاجان زیارتگاه تو، خلد برین است
بریم به پیشواز تیرماه 😊 پابند توام در شب من زلف میفشان دیوانهٔ آرام که زنجیر ندارد هُرمی که لبت دارد و داغی که دل من خورشید پدرسوختهٔ تیر ندارد
مبر پای قمار عشق ای دل، باز هستت را ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان که ویران میکند این نقش ایوان پایبستت را همیشه گریه راه التیام زخمهایت نیست کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟! تو خار چشم بودی قلعه ی یک عمر پا برجا که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را تو دل بستی به معشوقی که خود معشوق ها دارد رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را
مولای ما نمونه‌ی دیگر نداشته‌ است اعجاز خلقت است و برابر نداشته‌ است وقت طواف دور حرم فکر می‌کنم این خانه بی دلیل ترک برنداشته‌ است دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی آیینه‌ای برای پیمبر نداشته‌ است سوگند می‌خورم که نبی شهر علم بود شهری که جز علی درِ دیگر نداشته‌ است طوری ز چارچوب درِ قلعه کنده است انگار قلعه هیچ زمان در نداشته‌ است یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود، یا جبرئیل واژه‌ی بهتر نداشته‌ است چون روز روشن است که در جهل گمشده‌ است هرکس که ختم نادعلی بر نداشته‌ است این شعر استعاره ندارد برای او تقصیر من که نیست، برابر نداشته‌ است
آیینه شو وصال پری طلعتان طلب اول بروب خانه دگر میهمان طلب
از اوج درد در غزلی تازه حاکی‌ام از پنج شنبه‌های بدون تو شاکی‌ام
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این دیگر هوایِ دلبرِ دیگر نمی‌کنم..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
گفتی که «به وصلم برسی زود، مخور غم» آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عجب «روحانی»ه این پورمحمدی!
قطعا از روحانی، روحانی‌تره!
تنها راهی که واسه شهادت روحانی به ذهنم میرسه اینه که رفته زیر تانک زاکانی
روحانی: من خودم صبح جمعه وقتی از خواب بیدار شدم ، فهمیدم شهید شدم.
جلیلی باریک الله توجه به سوال مردم در بین کارشناسان
چقدر جلیلی نسبت به قبل خوب شده مثال و روایت خیلی خوبه
برگردیم به چند تا شعر و بعد هم تبادل👌🌼
در گوشه‌ای ز صحن تو قلبم نشسته است دل، طوقِ الفتی به ضریح تو بسته است چون دشت‌های تشنه در این آستان قدس در انتظار ابر عنایت نشسته است چون ذره بر ضریح خود ای روح آفتاب! ما را قبول کن که دل ما شکسته است فوج کبوتران تو آموخت عشق را پرواز نور در حرمت دسته دسته است دریاب روح خستۀ ما را که مثل اشک دیگر امید ما ز دو عالم گسسته است می‌آید از تراکم عالم به این دیار قلبی که از تزاحم اندوه خسته است
گر قسمت ما باده و گر خونِ جگر بود ما نوبت خود راگذراندیم و گذشتیم...
از رشته‌ی مهر تو بود رشته‌ی جانم از گوشه‌ی چشم تو، همه تاب و توانم باری که به دوشم بنهادی ز غم عشق یک گوشه‌ی چشم دگری، تا بتوانم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
در من زنی نشسته غزل گریه می‌کند از بامداد روز ازل گریه می‌کند می‌لرزد اشک، تا مژه را می‌زند به هم دریاچه‌ای کنار گسل گریه می‌کند از آسمان غمزده فانوس می‌چکد انگار هاله دور زحل گریه می‌کند در من زنی نشسته که در چشم‌های او «آیینه‌های رو به اجل» گریه می‌کند این زن همان زن است که در خواب دیده‌ام دیدم در ازدحام محل گریه می کند جان مرا گرفته ولی عاشقم شده پشت در اتاق عمل گریه می‌کند زانوی غم گرفته و کز کرده گوشه‌ای عکس مرا گرفته بغل، گریه می‌کند
تو هم شبیه خودم، در دلت تَرَک داری وچون شبیه منی، ارزشِ محک داری! شنیده‌ام که درختان کوچه می‌گویند که با بهار و خزان، حس مشترک داری نیاز نیست که چیزی به صورتت بزنی! به لطف حضرتِ حق، تا ابد بزک داری به عشق چشم تو آرام و رام می‌خوابم دو چشم قهوه‌ای تلخ و با نمک داری همیشه گلّه به دنبال توست، شک دارم! درون حنجره‌ی خویش نی‌لبک داری؟ تمام مسئله حل است، پس چرا دیگر به من، به سبزیِ چشمم، به عشق شک داری؟
تو مستِ مستِ سرخوشی من مست بی‌سر سرخوشم تو عاشق خندان‌لبی من بی‌دهان خندیده‌ام
آیینه و صبح و دولت نور رسید الطاف سحر دوباره با عشق دمید شب رفت به استراحت و خواب شود روز آمد و شد نوبت کار خورشید