eitaa logo
291 دنبال‌کننده
73 عکس
49 ویدیو
1 فایل
کانالی برای بیان تأملات عباس حیدری‌پور در موضوعات فرهنگی و اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه گزارش جلسه با دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و عرایض بنده👇 2️⃣از 3️⃣ 5️⃣قدری جزیی‌تر و با اشاره به مصادیق خاص اگر بخواهم تأکید کنم بحث هویت‌یابی موفق نوجوانان وجوانان به نظرم چالش ما است. حضرت آقا هم ایده‌ها و نکاتی دارند اما به نظرم پرونده هویت و هویت‌یابی موفق حتماً روی میز شورا باید فعال باشد. 6️⃣نیروی انسانی و فرهنگیان را مطرح کردید. ما اساسا تعدادی نیروی انقلابی داریم که اوایل انقلاب حجم زیادی از آن‌ها وارد جهاد سازندگی و آموزش و پرورش و دفاع مقدس شده‌اند. اما بعداً سپاه پاسداران و برخی نهادهای دیگر باعث جذب زیاد این‌ها شد و درعمل و ناخواسته سایر عرصه‌ها مثل آموزش و پرورش از این نیروی انسانی فعال انقلابی خالی شد. 6️⃣ بعضی از عرصه های فرهنگ بالمعنی الخاص را باید بگویم که به‌شدت مسئله‌مند شدیم با آن‌ها. مثلاً حیطه موسیقی؛ با حجم مخاطبانی که پیدا کرده و محتوای آهنگ‌هایی که خوانده می شود مسئله مهمی است. 7️⃣نکته‌ای راجع به بحث فرهنگ عمومی؛ چون شورا با واسطه شورای فرهنگ عمومی مرتبط با استان ها می‌شود و این شورا در استان ها وضع مطلوبی از حیث توان تحقق مطلوب ندارد، باید چاره‌ای اندیشید. یعنی اگر شورای عالی فرهنگی به صورت ستاد می‌خواهد حاضر باشد یا باید شورای فرهنگ عمومی استان‌ها را اصلاح بکند و بهبود ببخشد یا اقدام دیگری انجام دهد. 8️⃣این شبکه عقلانیت متصل به شورای عالی انقلاب فرهنگی خیلی مهم است که گردش اطلاعات در آن فعال باشد. مثلاً بعضی موارد عنوان محرمانه می‌خورد و وقتی گردش اطلاعات در این موارد راحت اتفاق نمی‌افتد و لذا عناصر انقلابی و نبخگان نمی‌توانند حضور فعال داشته باشند. 🔚پایان عرایض بنده. ⏬جمع‌بندی درباره مواجهه ایشان بعد از شنیدن بیانات پایانی ایشان و گفت‌وگوهای دیگر حضار با ایشان در بخش زیر👇 @abbas_heidaripour
3️⃣از 3️⃣ 🌿باسمه‌تعالی برخی نکات و جمع‌بندی‌ها مرتبط با جلسه استاد خسروپناه در روز نیمه شعبان: 1️⃣ رویکرد استاد در اخذ بخش «ایجابی» و وانهادن هرگونه استفهام و تذکر و یادآوری و بیان ضرورت و مانند آن به لحاظ «منطق موقف عمل» کاملاً قابل درک است؛ اینکه ایشان به دنبال مجموعه‌ها یا افرادی است که آشنایی خوبی با برخی مسائل صحنه کشور داشته باشند و تاحدی به راه حل‌ها فکر کرده باشند و سخنی در چنته داشته باشند اصلاً در ذاتش چیز بدی نیست بلکه حتی مستحسن هم هست. اما: 2️⃣ با لحاظ اینکه: اولاً) حوزه مادر انقلاب اسلامی است و ریشه و زادگاه حوزه و ارائه پاسخ‌های قویم باید از این دامن برخیزد زیرا حوزه‌ها هستند که به میراث ما وصل‌اند و بالاخره باید میان میراث و پاسخ تناسبی وجود داشته باشد والا پاسخ‌ها از پارادایم‌ها و نظامات اندیشه‌ای دیگری تغذیه کرده‌اند و چندان به ما تعلق ندارند؛ یعنی حتی اگر پاسخ کارآمد باشد ضرورتاً درست نیست و بسیاری از تجارب قبلی اداره کشور به خوبی همین را نشان می‌دهد؛ وقتی که تعارضات ناشی از تدابیر بدون توجه و لحاظ بنیادهای بومی با فرهنگ بومی برجسته شده است. ثانیاً) حوزه به هیچ وجه به شکل تمام عیار و فعال در میدان اداره کشور و حتی فهم نیازهای آن نیست و اصلاً مسئله‌شناسی دقیقی ندارد و حس و برداشتی از حجم، تنوع، ماهیت و ارتباطات انواع نیازهای اداره کشور به شکل انضمامی و عینی و اجرایی ندارد. البته: - رویش‌های خوبی در میان حوزویان شکل گرفته است؛ بالاخص نسل جدید به‌واسطه رفت‌وآمد با بخشی از محیط اداره کشور فهمی پیدا کرده‌اند و حتی درصدد ارائه پاسخ‌هایی هم هستند ولی ایشان نه همه حوزه و نه حتی همه جوانان فاضل حوزوی‌اند. 🔰بنابراین: - اگر بخواهیم کار را با حوزه هم جلو ببریم(که این یک ضرورت است) باید راهی برای درگیر کردن دست‌کم جوانان فاضل حوزوی در مسائل دست‌کم مورد ابتلای شورای عالی انقلاب پیدا کنیم. ازقضا حیطه فرهنگ مرتبط‌ترین مسئله به حوزه است. به عبارت دیگر اگر حوزه بخواهد در میان سه‌گانه سیاست، فرهنگ و اقتصاد جایی را برای انتخاب و تمرکز انتخاب کند، آنچه به هویت ذاتی او نزدیک است همان عرصه فرهنگ است. اما اینکه - رهبر انقلاب از ورود شورای عالی به حیطه حوزه منع کرده‌اند، باید گفت: 📍آنچه به نظر منع شده است، دخالت شورای عالی در تصمیم‌گیری‌ها و مدیریت‌ها و طراحی‌های خود حوزه است، اما اینکه شورای عالی از حوزویان برای حل مسائلش استمداد بخواهد و برای این استمداد تمهید و زمینه‌چینی و فکر داشته باشد غیرمجاز نیست، همچنان‌که بسیاری جاهای دیگر از حوزه که البته از هویت حوزه هم آن جاها و امور بسی دورترند، استمداد دارند و اگر بلد باشند کمک‌هایی می‌گیرند و بعید است کسی پشتیبانی حوزه از نظام را حتی در آن عرصه‌های دور منع کرده باشد، چه رسد به حیطه فرهنگ که از قضا به نظر می‌رسد مأموریت حوزه در این ناحیه بسیار برجسته و محوری است. 3️⃣یک مشکل جدی این است که نگاه مذکور در بندِ 1 بالا، باعث می‌شود برخی عرصه‌ها که حوزویان و حتی دیگران (مثلاً دانشگاهیان) در آن حیطه کاری نکرده‌اند، از مدار توجه خارج شود یا تمرکزی کمی بر آن صورت بگیرد. به عبارتی عرصه‌های نیازی در فضای کاری و مأموریتی شورای عالی انقلاب فرهنگی وجود دارد که کسی به آن‌ها توجه نکرده است. پرسش این است که آیا اولاً) قبول داریم چنین عرصه‌هایی وجود دارد؟ ثانیاً) اگر قبول داریم چنین عرصه‌هایی ممکن است وجود داشته باشد، فکری برای دست‌کم احصاء و توصیف اولیه و وجه مسئله‌‌بودگی‌شان کرده‌ایم؟ ثالثاً) اگر به یک فهرست حتی دو سه موردی از این مسائل و عرصه‌ها برسیم، چگونه می‌خواهیم ضمن تحفظ بر موضع ستادی شورای عالی، سعی کنیم دیگرانی را در حوزه و یا دانشگاه به حل این مسائل یا توجه به این عرصه‌ها فرا بخوانیم؟ 4️⃣در پاسخ به اینکه آنچه در بند نتیجه‌گیری 2 بالا ذکر گردید(یعنی درگیر کردن حوزویان فاضل جوان با نیازهای شورای عالی) چگونه می‌توان این را عملیاتی کرد، قدر متیقن و دست‌کم یک گام اولیه آن است که مسئله‌های فرهنگی کشور در محیط‌های رفت‌وآمد و استقرار حوزویان فاضل جوان واگویه شده و شرح و بسط داده شود؛ یعنی مسیر اعلام نیاز با تشریح نیاز شروع می‌تواند شود. البته درباره بیش از این را هم باید تأمل کرد و پی‌جویی نمود، ازجمله نسبت اندیشکده‌های بالفعل و بالقوه حوزوی با شورای عالی و نیازهای عرصه فرهنگ است که باید روی آن تأمل جدی شکل گیرد. والسلام @abbas_heidaripour
درباره کتاب «عملیات احیا؛ روایت صعود یک مجموعۀ دانش‌بنیان به قلۀ دانش و فناوری الکتروموتور» 1️⃣از 2️⃣ 📗روزهای ۲۵ و ۲۶ اسفند ۱۴۰۱ کتاب فوق به قلم آقای محمد حکم‌آبادی را از مجموعه تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهۀ فرهنگی انقلاب که کار نگارشش در ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ تمام شده است و توسط انتشارات راه‌یار به تازگی از زیر چاپ خارج شده، تماماً خواندم. از خواندن این کتاب لذت فراوان بردم و به تعجب افتادم که چگونه امید، مدیریت درست، پشتیبانی حداقلی، استعداد و همت ایرانی و از همه مهم‌تر لطف و تدبیر الهی می‌تواند یک اکسیر فوق‌العاده بسازد. اکسیری که از یک مجموعه ورشکسته با زیان خالصی حدود ۱۰ میلیارد تومان و کارکنان و کارگرانی که حقوق چندین و چندماه‌شان را نگرفته‌اند، با پایمردی و صبر و خسته‌نشدن یک کارخانه نامدار و صاحب ویژند آتیه‌دار با سود خالص ۱۰۰ میلیارد تومان طی ۵ سال بسازد. 🏭حکایت، حکایت شرکت صنایع ماشین‌های الکتریکی ایران یا همان جِمکو است و قصه یک قصه واقعی است ولی بیشتر به خواب و خیال شبیه است! 🥊کار با قصه دست به یقه بودن با مأمور آب و برق و بدهی ۶۰ میلیارد تومانی و دستور پلمپ کارخانه شرع می‌شود...🥇اما با خلق افتخار رسیدن به تکنولوژی موتورهای سنکرون، موتورهای ضد انفجار، عبور از بالاترین استاندارد کیفیت تعریف‌شده اتحادیه اروپا، برخط کردن نظارت بر موتورهای فعال در خطوط کاری و کارخانه‌ها و ساخت جعبه سیاه به اوج می‌رسد. پیشنهاد حتی قدیمی‌های جمکو در وضعیت بحرانی و بعد از تحمل سالیانی بدحسابی شرکتشان و مشکلات عدیده، استفاده از موشک نقطه‌زن برای تخریب کل کارخانه است، اما بدون اینکه کارخانه شخم زده شود، با شخم‌زدن انگیزه‌ها و روش‌ها و با اهمیت دادن به نیروی انسانی و انگیزه‌های او، نه تنها کارخانه به روال عادی برمی‌گردد بلکه پیشتاز نام و عنوان در جهان می‌گردد و ایران را در برخی موارد به شمار کشورهای معدود دارنده فناوری خاص برمی‌کشد. قصه، قصه یک دهه قبل نیست بلکه قصه چندسال قبل متصل به سال ۱۴۰۱ است. قصه کارخانه‌ای است که در تأمین موتورهای لازم برای پمپاژ آب در شریان‌های حیات خوزستان و همدان و نیز پمپاژ سوخت در نازل‌های CNG در همین امسال مشارکت فعال داشته است. قصه، قصه زندگی ما و فناوری است. 🤔با خواندن این کتاب می‌توانیم به این پرسش‌ها بهتر فکر کنیم: ۱) آیا آنچه که به طعن خصولتی نامیده می‌شود، مشکلش از همین عنوان برمی‌خیزد؟ اینجا هم ظاهراً با یک خصولتی طرف هستیم اما کار و نگاه جهادی آن را زیروزبر کرده است و از بسیاری خصوصی‌ها زنده‌تر و پویاتر شده است. ۲) اینکه دانش‌بنیان شدن به‌راستی نیازمند نیروهای آن‌چنانی و نخبه است یا نه! پروبال دادن به همین نیروهای فنی و علاقه‌مند دوروبرمان را می‌خواهد؟ نکند دانش‌بنیان را به معنای آوردن نیرو از زمین و زمان دیگری فهم کنیم. استعداد ایرانی در هر نقطه‌ای از ایران در دسترس است حتی آن‌قدر نزدیک که باورمان نمی‌شود؛ چرا در بسیاری جاهای دیگر این نیروی آماده هنوز میدان‌دار نشده است؟ ۳) اینکه چگونه نگاه‌های اخروی و الهیاتی می‌تواند مدیریت را متحول کند؟؛ از مدیریت ژاپنی و امریکایی شنیده بودیم اما ظاهراً می‌توان چیزی به نام مدیریت ایرانی را هم به رسمیت شناخت. خصوصیات و خاستگاه‌های فکری و روحی مدیریت ایرانی کدام است و کدام دانشکده مدیریت در ایران سعی کرده است این تجارب موفق را به رشته دانش بکشاند؟ ۴) آیا دانشگاه‌ها نمی‌خواهند از توان نیروهای فنی و طراح این مجموعه و مجموعه‌های مشابه در آموزش دانشجویان رشته‌های مرتبط بهره بگیرند؟ دانش ضمنی فنی( و نه مدیریتی) که اینجا شکل گرفته است چگونه در دانشگاه ما به‌سرعت قرار است جاری شود؟ کرسی تدریس تکنیسین‌های کاردان کارخانه‌های ما در دانشگاه خالی نیست؟! دانشگاه و نظام آموزش عالی ما آیا بلوغ و تحرک کافی برای جذب این دانش‌های ضمنی در خود را دارد یا می‌خواهد فقط به متن کتاب‌ها و حتی جزوات رنگ‌ورو رفته قبلی همچنان اکتفاء کند؟ ۵) با توانی که در امثال این ویژند در حوزه الکتروموتورها وجود دارد و نیز سویه‌هایی که در دنیا به‌سمت بهره‌مندی از موتورهای برقی به‌جد دیده می‌شود، نقشه آینده‌نگارانه ما و طراحی آینده‌نگر ما برای سمت‌وسو دادن فعال جهت پیشتازی هرچه بیشتر این ویژندها در گشایش چنین افق‌هایی چیست؟ چقدر براین اساس توان امثال این کارخانه در توان سایر اجزاء و عناصر دیگر صنعت به‌شکل طراحی‌شده قرار است ضرب شود؟ مراکز تحقیق و توسعه صنعتی کشور تا چه میزان در کار این ضرب‌کردن‌ها و هم‌افزایی‌های هوشمند آینده‌نگرند؟ ۶) چرا ظرفیت و توان زنان فعال در حوزه‌های فناورانه کشور که در بستر همین کشور و همین شرایط بالیده‌اند، به چشم رسانه‌های دنیا و گاه خودمان نمی‌آید و به جایش در فضای جنسیت‌زده به طرح مسائل کج و معوج می‌پردازند؟ ادامه در بعدی...👇 @abbas_heidaripour
2️⃣از 2️⃣ ادامه از قبل.... 1️⃣خواندن و لذت بردن از این کتاب را دوستانه به همه جوانان دانشگاهی به‌ویژه جوانان رشته‌های فنی-مهندسی توصیه می‌کنم. البته مدیران صنعت کشور هم اگر لطف کنند و نگاهی بیاندازند شاید بد نباشدو البته مدیران شاخه‌های تولیدی در خصولتی‌ها! 2️⃣ساخت سریال و بلکه فیلم با موضوع سوژه این کتاب قطعاً یک ضرورت است. ____________________________ اول)دیدن دو نام «ایلام» و نیز «دانشگاه صنعتی اصفهان» در متن همذات‌پنداری بیشتری برای من ایجاد کرد. (معلوم است هنوز در بند عصبیت! ☺️هستم) دوم) به جز یک یا دو اشکال املایی در متن، باید از کار خوب ناشر و مجموعه پشتیبان و نیز مؤلف تجلیل کرد. و البته سرعت عمل فراوان در نگارش متن و فاصله اندک چاپ و ورود به بازار از پایان نگارش که شاید در نوع خود یک رکورد محسوب شود. @abbas_heidaripour
هدایت شده از بر پا
درباره کشف حجاب ۳ 🔹در مواجهه با این وضع زننده کشف حجابها، دوستانم میپرسند تذکر بدهیم؟ نهی از منکر بکنیم؟ آنها شجاعت تذکر دادن را دارند و غیرتش را هم. اما ابهامشان ناشی از نکته دیگری است که خواهم گفت. به هر حال سوال ساده است. «تذکر بدهیم یا نه؟». جواب من هم روشن است، بله تذکر بدهیم. غیرت دینی ما اگر باقی مانده، باید به چشم بیاید. (من در این یادداشت درباره بلاتکلیفی مسوولین و رسانه ای ها و همینطور دیگر وظایف و مسوولیتهای خود ما بحث نمیکنم.) 🔹اما یک نکته امروز جدی تر از قبل شده، عمل به امر به معروف و نهی از منکر، مثل هر واجب دیگری در فضایی از تزاحمات و تعدد عنوانها انجام میشود و مکلف باید عقلانیت لازم برای انجام آن را کسب کند. اهمیت توجه به این نکته، امروز بیشتر از گذشته است. فرض کنید به اشتباه با کسی از فامیلتان در یک جلسه و جمع خانوادگی، میانه تان بهم خورده باشد. در این فضا کوچکترین رفتار ناشی از تقابل شما باعث برداشت بد طرف مقابل و دیگران و بدتر شدن اوضاع میشود. از یک سو باید برای پوششش مثلا، به او تذکر دهید، در حالیکه موظفید رابطه خود را با او ترمیم کنید. کدام را مقدم میکنید؟ به من باشد میگویم اگر میتوانید تذکر بدهید اما تذکری که همزمان رابطه شما را نیز با او ترمیم کند. بلدید؟ اگر نه، کار را خراب تر نکنید. 🔹ما معتقدیم با این رفتار آدمها مخالفیم نه با خودشان. عمق ارتباطمان با کسانی که خطاکارشان میدانیم به اندازه عمق ایمانمان است. این ارتباط عمیق ایمانی مستحکم تر از رابطه فامیلی است. آیا بلدیم به گونه ای تذکر دهیم که این رابطه فامیلی و ایمانی ما مخدوش نشود؟ آیا بلدیم کاری کنیم که جمع زیادی از ضعیف الحجابها خود را بیرون از جبهه دینی ما به حساب نیاورند؟ بله دشمن روی این کشف حجابها حساب کرده، اما آیا روی اختلافات و دو گانگی ها حساب نکرده؟ خطر این شکن اجتماعی و دشمنی که بین ما ایجاد کرده اند، را احساس میکنیم؟ متوجه هستیم که بخواهیم یا نه ما نماینده نظام دینی هم به حساب میآییم و این جدایی به جدایی خیلی ها از نظام هم کشیده میشود. 🔹من تذکر دادن با این بلوغ و کیفیت را میپسندم. اگر ببینم نمیتوانم انجامش دهم. انجام نمیدهم. تذکری که دلم را خنک کند، جگرم را حال بیاورد نه. تذکری که احساس جدایی مرا از آدمها ایجاد کند نه رفتارشان، نه. تذکری که باعث تضعیف ارتباطات هویتی اجتماعی شود نه. 🔹به گونه ای تذکر بدهیم که ناظر سوم در درونش با ما همراه باشد. ولو به ظاهر همراهی نکند. دوست طلبه ای دارم که در فرودگاه هر چه یک دختر بد دهن و بی ادب به او میگفت و فیلمبرداری هم میکرد، او با احترام و ادب و منطق پاسخ میداد. طوری که مخاطبین دیگر همه به واسطه این ادب و اخلاقش با او همراه شده بودند. سخت است؟ بله سخت است. بله امروز ما هم نیاز به رشد داریم. امر به معروف و نهی از منکر را باید ارتقا دهیم، نیاز به یک فهم کلان و چند ضلعی داریم و نیاز به اخلاق و مهارت اعمال این فهم و بصیرت. 🔹حرف در این باره زیاد است . باز هم خواهم نوشت..... @ali_mahdiyan
🚩 تمایز بین و براساس نگرشی است که مرزی بین فیزیک و فرافیزیک قرار می‌دهد. پیش از این البته بجای فیزیکالیسم مطرح می‌شد. اما بعدها که علاوه بر ماده، هویاتی مانند انرژی و نیرو و میدان هم در فیزیک جدید کشف شد، (ماتریالیسم) به (فیزیکالیسم) تغییر نام داد تا این هویات تازه را نیز در بر گیرد. 🚩 کشفیات مذکور البته برخی اشکالات سابق ماتریالیستی در را بی‌اثر می‌ساخت. مثلا اشکال مبتنی بر ضرورت تماس و اِعمال نیروی جنبشی برای توضیح . این از تبعات مهم ورود قلمرو غیر ماده به فیزیک بود. امروزه اما آن‌چه به عنوان قلمرو غیر فیزیکی تلقی می‌شود نیز در تئوری‌های مهم فیزیک وارد شده و مرزبندی بین فیزیک و فرافیزیک را هم زیر سؤال برده است. 🚩 به عنوان مثال تئوری گیج (gauge theory) نظریه‌ای اساسی در به شمار می‌رود که بر مبنای آن تعریف می‌شود. فادیف و پوپوف - دو فیزیکدان برجسته در حوزه - نشان داده‌اند که وقتی یک دگرگونی در یک میدان فیزیکی (مثلا میدان کوارک‌ها) اِعمال می‌کنیم، مجبور به افزودن پارامتر جدید غیرفیزیکی به تئوری گیج هستیم تا آن را معنادار سازد. این یک الزام تئوریک (و نه یک آپشن) است تا بتوان محاسبات را با تئوری مذکور به انجام رساند. 🚩 این پارامتر را خیالی (fictitious) و غیر متناسب با کلیت تئوری‌های امروز دانسته‌اند و آن را میدان روح (ghost field) نامیده‌اند (روح در این‌جا به معنای روح انسان نیست). میدان روح با این‌که به معنای رایج، فیزیکی نیست، اما در محاسبات دیاگرام‌های اغتشاش فریمن (framan perturbation) حضور می‌یابد و نقش و تأثیر قابل توجهی در محاسبه اعداد حاصل از تئوری گیج برجای می‌گذارد. این نه یک بحث حاشیه‌ای، بلکه جزو متون تدریس تئوری کوانتوم قرار دارد. 🚩 بدین‌ترتیب مناقشه معنای فیزیکالیسم دوباره زنده می‌شود که آیا براساس علم فیزیک فعلی تعریف می‌گردد یا علم فیزیک کامل (ایده‌آل)؟ اگر فیزیکالیسم را برمبنای علم فیزیک کامل در نظر بگیریم، چه بسا حرارت نزاع فیزیکالیسم و دوئالیسم کاهش یابد و حتی مرز بین فیزیک و غیرفیزیک هم با چالش جدی روبه‌رو شود. 🚩 این نکته یادآور نگرش پیوستار به عالم است که از سطح ماده تا بالاترین سطوح هستی را در قالب یک حقیقت پیوسته و چارچوبی واحد در نظر می‌گیرد. ما بازاء چنین نگرشی را در می‌توان در تعریف و تحلیل از پیگیری کرد. @PhilMind
🚩 تمایز بین و براساس نگرشی است که مرزی بین فیزیک و فرافیزیک قرار می‌دهد. پیش از این البته بجای فیزیکالیسم مطرح می‌شد. اما بعدها که علاوه بر ماده، هویاتی مانند انرژی و نیرو و میدان هم در فیزیک جدید کشف شد، (ماتریالیسم) به (فیزیکالیسم) تغییر نام داد تا این هویات تازه را نیز در بر گیرد. 🚩 کشفیات مذکور البته برخی اشکالات سابق ماتریالیستی در را بی‌اثر می‌ساخت. مثلا اشکال مبتنی بر ضرورت تماس و اِعمال نیروی جنبشی برای توضیح . این از تبعات مهم ورود قلمرو غیر ماده به فیزیک بود. امروزه اما آن‌چه به عنوان قلمرو غیر فیزیکی تلقی می‌شود نیز در تئوری‌های مهم فیزیک وارد شده و مرزبندی بین فیزیک و فرافیزیک را هم زیر سؤال برده است. 🚩 به عنوان مثال تئوری گیج (gauge theory) نظریه‌ای اساسی در به شمار می‌رود که بر مبنای آن تعریف می‌شود. فادیف و پوپوف - دو فیزیکدان برجسته در حوزه - نشان داده‌اند که وقتی یک دگرگونی در یک میدان فیزیکی (مثلا میدان کوارک‌ها) اِعمال می‌کنیم، مجبور به افزودن پارامتر جدید غیرفیزیکی به تئوری گیج هستیم تا آن را معنادار سازد. این یک الزام تئوریک (و نه یک آپشن) است تا بتوان محاسبات را با تئوری مذکور به انجام رساند. 🚩 این پارامتر را خیالی (fictitious) و غیر متناسب با کلیت تئوری‌های امروز دانسته‌اند و آن را میدان روح (ghost field) نامیده‌اند (روح در این‌جا به معنای روح انسان نیست). میدان روح با این‌که به معنای رایج، فیزیکی نیست، اما در محاسبات دیاگرام‌های اغتشاش فریمن (framan perturbation) حضور می‌یابد و نقش و تأثیر قابل توجهی در محاسبه اعداد حاصل از تئوری گیج برجای می‌گذارد. این نه یک بحث حاشیه‌ای، بلکه جزو متون تدریس تئوری کوانتوم قرار دارد. 🚩 بدین‌ترتیب مناقشه معنای فیزیکالیسم دوباره زنده می‌شود که آیا براساس علم فیزیک فعلی تعریف می‌گردد یا علم فیزیک کامل (ایده‌آل)؟ اگر فیزیکالیسم را برمبنای علم فیزیک کامل در نظر بگیریم، چه بسا حرارت نزاع فیزیکالیسم و دوئالیسم کاهش یابد و حتی مرز بین فیزیک و غیرفیزیک هم با چالش جدی روبه‌رو شود. 🚩 این نکته یادآور نگرش پیوستار به عالم است که از سطح ماده تا بالاترین سطوح هستی را در قالب یک حقیقت پیوسته و چارچوبی واحد در نظر می‌گیرد. ما بازاء چنین نگرشی را در می‌توان در تعریف و تحلیل از پیگیری کرد. @PhilMind
1️⃣از 5️⃣ 🔰پاسخ به رشتوی آقای علیرضا دوستدار درباره تلقی جمهوری اسلامی از حجاب به‌مثابه امر نمادین پیشینه👇 در حدود یک ماه اخیر رشتویی به قلم آقای علیرضا دوستدار منتشر شده که در برخی گروه‌ها و کانال‌های جامعه‌شناسانه هم به صورت یادداشت بازارسال شده است. ایشان با اشاره به نحوه تلقی انسان‌شناسی آئینی در تلاشش برای یافتن معنای مناسک و آئین‌ها و نیز نقدهایی که بر این چارچوب نظری-تحلیلی برای این خوانشش از دین از جمله این‌که «دین‌داران با کنش خود قرار نیست «معنایی» به کسی برسانند بلکه رفتارهای دینی در بسیاری از موارد (که قبلا «تفسیر» نمادین می‌شد) هدف متفاوتی دارد: ایجاد تحول در جسم و روح دین‌دار تا از این راه او را به خدا نزدیک کند یا کمک کند که به فضایلی دست پیدا کند و غیره. مثلا فرد نمازگزار به کسی پیامی مخابره نمی‌کند بلکه با نمازخواندن قصد دارد اطاعت امر خدا کند و روح خود را پالایش دهد تا از این‌راه پرهیزکارتر شود و توانایی دوری از گناهان را در خود ایجاد کند. هیچ‌کدام از این رفتارها را نباید به «معنا» تقلیل داد، چون این‌جا چیزی برای تفسیر وجود ندارد و صرفا تحلیل‌گر است که دغدغه معنا دارد.»، می‌نویسند: «این دو نگاه را می‌توان در رابطه با حجاب نیز مشاهده کرد. از یک طرف، نگاهی هست که حجاب را حکم الهی می‌داند و می‌گوید اطاعت از این حکم موجب تربیت جسم و روح، و به تبع آن تنظیم جامعه در جهت ترویج فضایلی مثل عفت و حیا و غیره است. از طرف دیگر، نگاهی می‌گوید که حجاب نماد و پرچم است. یعنی فرد محجبه با پوشیدن حجاب به خود و دیگران پیامی مخابره می‌کند که نیازمند تفسیر است.» ایشان با تمهید این مقدمات معتقد است که جمهوری اسلامی ایران حجاب را به‌مثابه پرچم و نماد اخذ کرده است و سپس دلایلی در صحیح نبودن این رویکرد ذکر می‌کنند. اشکالات او طبق این مبنا موارد زیر است: 1) حد پوشش و الزام افراد معاف شرعی مانند زنان مسیحی و یائسه و غیره در دو تلقی متفاوت است. 2) نگاه پرچم‌وار به حجاب متضمن برخی تناقضات است: یکم- مسیحیان ایران و توریست‌های کافر ملزم به رعایت حجاب هستند اما نمایش مسیحی یا کافر بدون روسری در تلویزیون دولتی ایرادی ندارد. دوم- اجبار به حجاب به‌مثابه پرچم نتیجه‌ای متضاد با ترویج عفت رسمی به دنبال داشته است، زیرا دغدغه مرکزی حفظ پاکدامنی نیست بلکه حفظ وجه نمادین است. سوم- وقتی وجه نمادین پیدا می‌کند می‌تواند در سایه وجوه نمادین بزرگتر قرار بگیرد و اصالتش را از دست بدهد مانند نمادی از اسلامیت باشد یا نشانی برای جبران ناکارآمدی‌های دولت یا بالعکس عدم اقبال به آن نشانه‌ای از تهاجم فرهنگی باشد. یا حتی بالعکس شرکت بی‌حجاب در راهپیمایی 22 بهمن اشکالی پیدا نکند. او نمونه‌ای دیگر از این تقابل و تفاوت تلقی از دوگانه را در بحث ممنوعیت حجاب در فرانسه و جابجایی طرفداران و حکومت در نحوه استدلال ذکر می کند؛ حکومت فرانسه حجاب را نمادی مذهبی متعلق به سپهر خصوصی می‌داند که نباید در عرصه عمومی به نمایش درآید ولی بعضی از مسلمانان فرانسوی و انسان‌شناسان حامیان آن‌ها استدلال می‌کنند که حجاب نماد چیزی نیست بلکه لباسی برای اطاعت امر خداست. .⏬
...🔗2️⃣ از 5️⃣ پاسخ‌ها 👇 این ورود و نتیجه‌گیری هم حاوی اشکالات مبنایی است و هم بنایی: اشکالات مبنایی این است که: ◀️اولاً- معنا اعم از نماد است. نمادهای حاوی معنا هستند ولی چنین نیست که امرغیرنمادین فاقد معنا باشد. به عبارت دیگر نمی‌توان هویت نماد را تنها در وجه معنایی آن جست‌وجو کرد. در یک تعبیر دیگر می‌توان گفت که نماد را به دو معنای خاص و عام می‌توان در نظر گرفت. پرچم‌ها، مُهرها، تابلوهای راهنمایی و رانندگی و مانند این‌ها نماد به معنای خاص کلمه هستند ولی نماد به معنای عام شامل هرچیزی می‌شود که از طریق آن خود فرد یا مخاطب یا جامعه، معنایی را می‌سازد، احضار می‌کند یا با آن کار و زندگی می‌کند. بدین‌ترتیب هیچ عرصه‌ای و هیچ کنشی از کنش‌های انسانی خالی از معنا نیست. درواقع سرّ معناداری به وجه نمادین برنمی‌گردد، بلکه به هویت انسانی برمی‌گردد؛ هویت انسان هیچ‌گاه خالی از عقل و اراده نیست و هرجا عقل و اراده در کار باشد «معنا» وجود دارد. ◀️ثانیاً- معنا منحصر در جایی نیست که فرد بخواهد پیامی را مخابره کند بلکه در جایی است که حتی تخاطبی در کار نباشد، همین‌که شعور و اراده در کار باشد، معنا محقق خواهد بود. زیرا صاحب شعوری که انتخاب می‌کند ولو اینکه این انتخاب او گذران وضع قبلی باشد این انتخاب بروزی خواهد داشت و این بروز و تحقق حاوی معنا است؛ در مثال اخیر معنا عبارت است از گذران و امتداد وضع قبل بدون تغییر. بدین‌ترتیب همه افعال عبادی حتی اگر به شکل نمادین فهم و تفسیر نشوند و حتی اگر غرض انجام‌دهنده کسب فضیلت یا ثواب یا هرچیز دیگر باشد، از آن حیث که او امری را اختیار و انتخاب کرده‌ ولو اینکه این را بر سبیل عادت انتخاب کرده باشد، دارای معنا خواهند بود. ◀️ثالثاً- هیچ دین‌داری با فرض فقدان امر قدسیِ آگاه به فعلش، کنش دین‌دارانه ولو در خلوت خود انجام نمی‌دهد؛ به عبارتی فعل دین‌دارانه همواره با فرض آگاهی ساحت قدس به فعلی است که در حال انجام آن است و در اینجا به وضوح تخاطب وجود دارد و در این تخاطب هم معنایی در میان است. او نماز می‌خواند چون نماز را وسیله تقرب یا اطاعت خداوند یا پاک‌شدن از گناهان می‌داند؛ با هر غرضی که او مشغول عبادات است هم‌زمان ساحت قدس شامل حضرت حق، اولیاء الهی و ملائکه را حاضر و ناظر می‌داند. تأکید باید نمود هیچ دین‌داری کنش دین‌دارانه را به‌مثابه انجام حرکات ورزشی در خلوت تلقی نمی‌کند که به صرف انجام یک سری افعال فیزیکی یک سری خواص و نتایج مانند خروج از کسالت، یا سلامت بدن و مانند آن بر این کار مترتب می‌شود. نیت هویت اصلی عمل عبادی است و نیت، طرف تعلق دارد و به صرف خود فعل و کنش عبادی تعلق نمی‌گیرد و طرف تعلق این نیت هم ساحت قدسی است و این نیت در تخاطب با این ساحت قوام می‌یابد. بهترین کلمه برای توصیف این پدیده همان تعبیر «حس حضور» است و در این حضور تخاطب قطعی است. این همه در شرائطی است که گفته شد حتی آن کنش ورزشی در خلوت شخصی هم معنامند است. ◀️رابعاً- وقتی انسان در خلوت قرار می‌گیرد چه خلوتی که به قصد انجام فعلی دینی مانند نماز شب انتخاب کرده است و چه خلوتی که به قصد آسودن از غوغای جهان برگزیده است؛ او باز هم با هویت و داشته‌های اجتماعی‌اش در این خلوت حضور به هم خواهد رساند. یکی از دارایی‌های او که هیچ‌گاه از او تفکیک نمی‌شود، زبان است. زبان چنان در تاروپود هویت انسانی نفوذ یافته است که حتی تفکر هم با واسطه زبان شکل می‌گیرد چنان‌که در تفکر درونی واضح است و اما خود زبان یک پدیده اجتماعی و مشحون از معانی است. به عبارتی با اینکه ممکن است که غرض اولیه جعل زبان تخاطب بوده باشد، اما این ابزار اینک چنان در هویت انسانی جذب شده است که حتی در فقدان هرگونه تخاطب هم حضور دارد و با حضورش عالم معنایی همچنان با شدت و حدت فراوان جولان خواهد داد. بله! می‌توان از حوزه خصوصی و فردی سخن گفت ولی چنین نیست که در این حوزه امر اجتماعی هیچ رسوب و تأثیری نداشته باشد؛ ازقضا مهم‌ترین اثر حوزه اجتماعی بر حوزه فردی از طریق هویت زبانی انسان حمل می‌گردد و هویت زبان هم پدیده‌ای معنامند و معناساز است. و بیافزاییم که عبادات در اسلام به شدت با پدیده زبان و تکلم گره خورده‌اند؛ مهم‌ترین عبادت، نماز است و مخ و مغز دین یعنی دعا هم تاروپودش با کلمه و معنا گره خورده است. با اینکه در عباداتی مانند روزه، زکات، خمس، نذر و جهاد زبان بالاصاله و مستقیم بروز ندارد ولی ضمن این عبادات و در اعمالی که به این عبادات وزن استحبابی می‌دهد همچنان حضوری قدرتمند دارد و البته در همه‌شان همچنان نیت و هویت زبانی آن ساری و جاری است و از این حیث هیچ عمل عبادی خالی از زبان نیست. ⏬
...🔗3️⃣ از 5️⃣ ادامه پاسخ‌ها👇 ◀️خامساً- این پیش‌فرض که معنای نماد امری کاملاً برساختی، جعلی و قراردادی است محل مناقشه جدی است. این جملات ایشان که می‌نویسد:«اجبار به حجاب به مثابه پرچم نتیجه‌ای متضاد با ترویج عفت رسمی به دنبال داشته است. زیرا دغدغه مرکزی حفظ پاکدامنی نیست بلکه حفظ وجه نمادین است.» یا می‌گوید:«وقتی وجه نمادین پیدا می‌کند می‌تواند در سایه وجوه نمادین بزرگتر قرار بگیرد و اصالتش را از دست بدهد» به خوبی این پیش‌فرضشان را از دو سو آفتابی می‌سازد. سویه اول جایی است که معتقد است برای پدیده‌ای مانند حجاب که حسب فرض ایشان توسط حکومت به‌عنوان نماد اخذ شده است، این معنای برساختی جدای از بستر و تاریخ و تبار خود حجاب جعل شده است. سویه دوم جایی است که تغییر و چرخش از یک معنا به معنای دیگر در حجابی را که نماد شده، ممکن می‌دانند و مرادشان این است که در حجابی که نماد نیست، این چرخش ممکن نیست و این به معنای آن است که از نظرشان معنای نمادین بریده از هویت اجتماعی و تاریخ و تبار و از جمله تبار دینی نماد است زیرا اگر از نظرشان این بریدگی امکان نمی‌داشت این جعل جدید هم امکان نمی‌داشت والّا اگر این بریدگی را فرض نگرفته باشند اساساً نمی‌توانند تقابل خویش بین معنای نمادین حجاب و وجه شرعی آن را که در تاریخ حیات اجتماعی ما حضور داشته است را سامان دهند. سخن اکنون در این است که فرض این بریدگی محل مناقشه جدی است زیرا اگر این بریدگی جدی باشد باید بتوان هر پدیده‌ای را به مثابه نماد بر هر معنایی حمل نمود و حال آنکه به‌وضوح نمادها ظرفیت دلالتی محدودی دارند. بله! پدیده جعل و برساخت در حیات انسانی اعم از فردی و اجتماعی وجود دارد ولی چنین نیست که بتوان هر چیزی را دال بر هر چیزی قرار داد. این محدودیت در اموری که تبار تاریخی جدی و حضور محتشم اجتماعی و فرهنگی داشته‌اند، بسیار جدی‌تر است. نکته این است که اگر نویسنده و دیگران از حجابی که توسط جمهوری اسلامی تعقیب می‌شود معنایی نمادین دریافت می‌کنند و در این معنای نمادین ردی از حجاب به معنای شرعی نمی‌یابند لابد باید پذیرفت جمهوری اسلامی توانسته است آن همه بستر تاریخی و فرهنگی و دینی را به کناری بزند و معنایی به‌کلی دیگر را برای حجاب جعل کند. واضح است که ادعای فهم یک پدیده در بستر اجتماعی به معنای اجتماعی شدن آن است ولو این اجتماعی‌شدن شامل همه جامعه نشده باشد و همه‌گیری رخ نداده باشد. طبعاً نمی‌توانند ادعا کنند که جمهوری اسلامی از طریق یک عملیات بخشنامه‌ای و جعلی به معنای حقوقی و کاغذی و رسمی درصدد تثبیت این معنای نمادین (به‌زعم ایشان) قراردادی و برساختی است زیرا استناد ایشان در دریافتشان، سندی نیست بلکه مبتنی بر استنباط از کنش و واکنش میان حاکمیت و بستر عمومی اجتماعی در بیش از وضعیت سندی و حقوقی است. ◀️سادساً- اینکه به‌صورت ضمنی با تقابل میان امر نمادین و امر عبادی و دینی پذیرفته‌اند در نماد گردش معنایی وجود دارد ولی در امور عبادی و دینی بالاصاله چنین چیزی وجود ندارد نادرست است. خود فقه اسلامی به‌وضوح در پیشینه و تبار خود بر اساس چرخش موضوعی دست به بار کردن احکام متعدد زده است یا احکامی را برداشته است یا وضع کرده است و حتی در این چرخش پای تشخیص مکلف را به میان می‌کشد. مثلاً اگر ایستاده‌خواندن نماز ضرر داشته باشد مجوز نشسته‌خواندن داده است و اگر آب به قدر کافی برای نوشیندن نباشد، اجازه داده است که به جای آن تیمم کنند. یا فروش اسلحه به غیرمسلمانان را گاه اجازه داده و گاه رد کرده است. به این روایت جالب توجه بفرمایید: «بـه امام باقر ع گفتم: من همواره براى شاميان ابزار جنگى مى‌بردم، چون خداوند مذهب اهل بيت ع را به من شناساند، در تنگنا قرار گرفتم و با خود گفتم: ديگر براى دشمنان خدا اسلحه نمى‌برم. امام ع فرمود: برايشان اسلحه ببر؛ زيرا خداوند به وسيله شاميان دشمن ما و شـمـا؛ يـعـنى روميان را واپس مى‌زند. و سلاح به شاميان بفروش. اگر مـيـان ما و شاميان جنگ درگرفت سلاح براى آنان نبريد که هر کس دشمنان ما را با سلاح نظامى يارى کند مشرک است.»(من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۱۷۵، دارالتعارف، بیروت.) در این روایت آشکارا حسب معنا و بستر اجتماعی، حکم دینی مطلب و موضوع معین شده و البته این تعیین، تعیین مطلق نیست بلکه با چرخش وضعیت اجتماعی حکم هم تبدل یافته است. این موارد در اسلام اندک نیست و می‌توان الی ماشاءالله مثال عرضه نمود. بنابراین این‌که افعال دینی دارای یک معنای ثابت و یک حکم ثابت‌اند، فقط یک پیش‌فرض نادرست است. به علاوه این‌که افعال دینی فارغ از بستر اجتماعی و فرهنگی و تاریخی در دنیایی انتزاعی و در یک خلسه شخصی جاری می‌شوند هم تلقی نادرست دیگری است. ⏬
....🔗4️⃣از 5️⃣ حال به اشکالات بنایی می‌پردازیم: 👇 منشأ اشکالات بنایی دو چیز است هم اشکالات مبنایی که گذشت و هم نشناختن خود فقه اسلامی. همین دو امر است که باعث شده هم شواهد ایشان و هم استدلال‌هایی که نموده‌اند دچار مشکل باشد تا آنجا که ولو ناخواسته تا سرحد تمسک به مصادره به مطلوب و مغلطه هم پیش رفته‌اند. به چند مورد برجسته اشاره می‌شود: یکم) درباره تفاوت نظر شرع و نگاه نمادین به حجاب در موضوع زنان اهل کتاب: این تلقی که همه فقهای تاریخ تشیع یک نظر واحد داشته‌اند درست نیست. برخی فقها قائل به تفاوت جواز نگاه به زنان مکشفه مسلمان و غیرمسلمان هستند و برخی فقها چه از قدما(ابن ادریس) و چه از متأخرین(فاضل هندی) قائل به تفاوت نیستند و در نتیجه از نظر این دسته، زنان اهل کتاب هم در سرزمین اسلامی باید حجاب را رعایت کنند. از جمله دلایل کسانی که قائل به تفکیک بوده‌اند این تعلیل در روایت است که لانهم اذا نهوا لا ینتهون(یعنی اگر نهی شوند، رعایت نمی‌کنند) و حال آنکه گروه مقابل با استناد به همین تعلیل می‌تواند بگوید اگر نسبت به نهی پذیرش داشته باشند طبعاً هم رعایت حجاب از ایشان باید خواسته شود و هم این‌که دیگر نگاه به ایشان به صورت مکشفه صحیح نیست. درواقع خود این تعلیل ضرورت رعایت حجاب ایشان را اثبات می‌کند. دوم)به بحث پخش تصاویر افراد مکشفه از تلویزیون جمهوری اسلامی اشاره کرده و آن را متناقض با الزام به حجاب در عالم بیرون دانسته‌ و شاهد خویش بر تأکید جمهوری اسلامی بر تلقی‌اش از حجاب به‌مثابه نماد و پرچم دانسته‌اند و حال آنکه این مسئله به بحث فقهی تفاوت میان تصویر و خود فرد برمی‌گردد(حتی اگر آن فرد زن مسلمان باشد)؛ یعنی در فتاوای فقهی گفته شده است که عدم جواز نگاه به زنان مکشفه به تصاویر این زنان سرایت نمی‌کند. این یک فتوای فقهی است و در این فتوا تفاوتی بین فقها چه فقهای همراه و چه غیرهمراه با جمهوری اسلامی نیست. سوم) اما مصادره به مطلوب و مغالطه ولو ناخواسته آنجاست که می‌گویند: «اجبار به حجاب به‌مثابه پرچم نتیجه‌ای متضاد با ترویج عفت رسمی به دنبال داشته است. زیرا دغدغه مرکزی حفظ پاکدامنی نیست بلکه حفظ وجه نمادین است.»؛ بنابر این استدلال ،تشریع حجاب برای ترویج عفت بوده است اما چون در حجاب نمادین، این غرض دنبال نمی‌شود می‌بینیم که عفت به دست نیامده است! مشکل آنجاست که اگر با مقدمه این استدلال به سراغ زمان پیامبر ص و حضرت امیر ع یا حتی زمان خلفای عصر اول برویم دچار مشکل می‌شویم زیرا طبق فرض نویسنده که در آن زمان جمهوری اسلامی در کار نبوده است و زمان هم زمان تشریع بوده است و فلسفه عفت دنبال می‌شده و طبق فرض ایشان وجه نمادین در کار نبوده است علی‌القاعده جامعه باید به آن عفت دست می‌یافته است و حال آنکه اجرای حدود در آن زمان برای اعمال منافی عفت نشان می‌دهد که معیار ایشان بسیار تنگ‌نظرانه بوده است. درواقع نویسنده مورد بحث حجاب را شرط لازم و کافی برای تحصیل عفت پنداشته‌اند و حال آنکه اولاً حجاب شرط لازم است و نه کافی و ثانیاً در بستر اجتماعی تسهیل‌گر عفاف است نه عامل قطعی تحقق آن. اما وجه مصادره به مطلوب این سخنان آنجاست که گفته است با عملکرد جمهوری اسلامی عفاف به دست نیامده است! مسئله این است که بله عفاف صددرصدی در کار نیست کما اینکه در صدر نخستین هم نبوده است اما چه کسی روند را بررسی کرده است؟ و روند را باید با کدام معیار بسنجیم و آیا نباید وضع عفت را با کشورهای دیگر که حجاب ندارند مقایسه کنیم؟ و آیا در این بررسی نباید به بررسی تک‌بعدی اکتفاء نکنیم؟ مثلاً مقایسه ایران با یک جامعه شیعی با بافت عشایری تا چه میزان درست است؟ صرف‌نظر کردن از این شقوق و حکم سهل صادر کردن که سیاست جمهوری اسلامی باعث عدم تحقق موارد بی‌عفتی بوده یا دست‌کم باعث برچیده نشدن آن‌ها شده است، از یک جامعه‌شناس چه مسلمان، چه سکولار، چه بی‌دین بسیار عجیب است؛ درواقع صدور چنین حکم سهل‌گیرانه‌ای که تمام شقوق و پیچیدگی‌ها را کنار گذاشته است دورترین حکم از طبع جامعه‌شناسانه و فرهنگ‌شناسانه است. ⏬
...🔗5️⃣ از 5️⃣👇 چهارم)درباره تقابلی که بین وضع جمهوری اسلامی و شباهت و تفاوتش با فرانسه و قصه حجاب مورد تأکید قرار داده‌اند هم فقط به یک نکته اشاره می‌کنم و می‌گذرم و آن اینکه ایشان گویا منطق دین و قرآن را در تمسک به مبانی خصم و مخالف به کلی فراموش کرده است. اگر با مبنای ایشان بخواهیم سخن حضرت ابراهیم را با نمرودیان که از او درباره شکننده بت‌ها پرس‌وجو کردند و گفت آنان را بزرگ‌شان شکسته است! باید العیاذ بالله مورد طعن و سرزنش قرار دهیم که چرا سخن دروغ گفته است یا چیزی گفته است که صحیح نیست! طبیعی است که مسلمان فرانسوی باید به حکومت لیبرال فرانسه بگوید من بر اساس آزادی‌هایی که مدعی آن هستی باید حق برخورداری از حجاب را داشته باشم. از منظری دیگر پرسش بنیادین در قبال دولت فرانسه و بسیاری دولت‌های غربی این است که آیا آزادی بدن‌نمایی خود یک ایدئولوژی نیست و این بدن‌نمایی فاقد وجه معنایی است؟ این پرسشی است که نویسنده محترم هم شایسته است درباره آن تأمل کنند که مگر فقط حجاب دارای معناست و مگر بی‌حجابی و بدن‌نمایی به معنای فقدان معناست؟ ممکن است در پاسخ بگویند به همین خاطر من مدعی هستیم نباید دستورات دین را معناگرایانه و نمادین پی گرفت و حال آنکه باید در مقابل پاسخ داد: مسئله اینجا معنامندی و بی‌معنایی نیست بلکه انتخاب میان این معنا یا معنایی دیگر یا به تعبیر ایشان انتخاب میان این نماد یا آن نماد است. ✅خلاصه اینکه نه نماد مساوی معناست و نه معنا در گرو تخاطب است نه در فعل عبادی انسان فارغ از تخاطب حضور می‌یابد نه حوزه خصوصی می‌تواند خالی از بعد اجتماعی و پدیده‌های معنامند و معناگر اجتماعی باشد نه اینکه همواره معنای نماد بریده از وضع و ظرفیت فرهنگی، اجتماعی و بستر تاریخی و حتی وضع تکوینی نماد است. به‌علاوه در خود دین اغراض و معانی کنش‌های دین‌دار متعدد و متفاوت است و حتی گاه دچار چرخش و گردش هم می‌شود. 🔚
[Forwarded from رضا سامان] بسم الله الرحمن الرحیم ⭕️خطاهای محاسباتی در مدیریت فضای مجازی و سکوها ✍️رضا سامان 1- گاه مدیریت سکوها را صرفا در سیاستگذاری و مدیریت از بیرون می جوییم، اما سکوها بیشتر از درون خود و نحوه وجود و شیوه ساختشان تبعیت می کنند. پس در ساخت و ارکان وجودی آن باید بیشتر نگریست. 2- گاه سامان یافتن سکوها را صرفا در مقرره‌گذاری می‌جوییم اما سامان سکوها بیشتر در تربیت سکوداران یافت می شود. تربیت یعنی رفتار پدرانه، پشیبانی فکری-معنوی، ارتباط مستمر و دنبال گیری. 3- گاه مصلحان وضع موجود را در پشت میزها می جوییم؛ اما مصلحان بیشتر وسط میدان یافت می شوند. و چه بهتر آنکه مسئول هم مرد میدان باشد. 4- گاه قدرت را صرفا دست حاکمیت‌ها می دانیم؛ اما قدرت بیشتر نزد مردم است و سکو چیزی است که بیشتر به قدرت مردم تکیه دارد تا حاکمیت‌ها؛ بنابرین أ- باید از سکوها برای حاکمیت مردمی و انقلابی سود جست. ب- نباید سکوها را با وابستگی کامل به حاکمیت تضعیف کرد و ج- نباید قدرت سکوها را نادیده گرفت. 5- گاه حرکت می‌کنیم بعد فکر می‌کنیم چگونه حرکت کنیم. شاید ایجاد سکوهای مطلوب را در اصلاح سکوهای معیوب بجوییم، اما سکوها بعد از ساخته شدن، تمایل زیادی جهت اصلاح ندارند. گو اینکه آرد را تبدیل به رشته کنیم و بعد متوجه شویم که نان نیاز داریم و سختی تفکر در شیوه تبدیل رشته به نان را به جان بخریم. به عبارتی قبل از تبدیل فکر نرم به ساختار سخت، باید فکر را ساخت؛ چون ساختار بعد از پیدایش نسبت به فکر انعطاف چندانی ندارد. 6- گاه ایجاد سکوی طراز انقلاب اسلامی را در راحتی و راه ترجمه و رونوشت از سکوهای خارجی می-جوییم اما سکوی طراز در تالیف، تفکر، نوآوری و استنطاق تراث نسبت به مسائل طراحی و مدیریت سکوها به دست می آید. 7- گاه تعیین مقیاس ملی یا جهانی بودن سکو را منوط به تصمیم خود می دانیم؛ اما مقیاس سکو را وزن و قدر و قوت ایده‌ی سکو و اقامه حکیمانه ایده تعیین می کند؛ در این صورت سکوی شهری هم می‌تواند جهانی شود، چه برسد به سکوی ملی(قوت ایده امام خمینی(ره) است که حزب او و سپس ملت او و سپس منطقه و جهان را متاثر می کند.)؛ بنابرین غایت سکوی بین‌المللی نباید بهانه‌ی بهانه تراشی علیه سکوی ملی و عجله در این امر گردد. 8- گاه مسیر تولد و رشد فرهنگ در فضای مجازی را از آخر به اول می‌جوییم و با سرکوب فضاهای اولیه مومنانه، از همان اول فضای عمومی را مطالبه می‌کنیم. گو آنکه نبی مکرم (صل الله علیه و آله) در اول کار، باید مکه و شرق و غرب عالم را فتح می‌کردند. و حال آنکه فضا و فرهنگ حاکم ابتدا در امام و سپس در حزب او و سپس از طریق فراگیری فرهنگ حزب امام در میان مردم، فراگیر می‌شود. به عبارت دیگر گاه راه همه‌گیری فرهنگ و پیام انقلاب اسلامی را در عمومی‌سازی فضا می¬دانیم، و حال آنکه فضاست که قدرت عمومی¬سازی را دارد نه بالعکس. یعنی چگونگی زیست مردم را بیشتر فضا و روح حاکم می‌سازد تا آنکه مردم فضا را بسازند و ساخت فضا و فرهنگ حاکم، در اصل توسط امام و حزب اوست. کما اینکه در غرب هم فضای زیست سکو را امام سکو و پذیرندگان آغازین و حزب و ملاء او ساخته است سپس عموم مردم را تحت تاثیر قرار داده است. بنابراین حواله فرهنگ به فضای موجود عموم و سرکوب جمع های اولیه فرهنگ سازان امام ایمان، حواله فرهنگ به فرهنگ‌سازان کفر است و نه به مردم و فرهنگ‌سازان ایمان. بنابرین نیاز است قواعد و سنن دخیل در تولد، رشد و نمو و مرگ و میر فرهنگ ها را در ایجاد شبکه و سکو لحاظ کنیم. یکی از اسباب خطا در این مسئله، مقایسه خردسالی سکوهای ملی با جوانی سکوهای آمریکایی است. شاید تیک تاک مثال نقض برای این مسئله به نظر برسد؛ اما حقیقت آن است که تیک تاک فرهنگ جدیدی متولد نکرده است و امتداد فرهنگ سکوهای آمریکایی محسوب می‌شود. 9- گاه در مورد حجاب و طلاق و دیگر آسیبهای اجتماعی و کمرنگ شدن ارزش‌ها، صرفا دنبال فشار محیط‌های فیزیکی همچون خانواده و مدرسه و جمع‌های دوستانه هستیم، اما تاثیر محیط‌های مجازی و فشار سکوهای تبرج محور و ارزش زدا در آحاد مردم کمتر از فضاهای حقیقی نیست. 10- گاه اقبال و جذب مردم را در ارائه سکوهایی با فضای زرد و سخیف می‌جوییم؛ اما جذب مردم در پاسخ صحیح به نیازهایشان یافت می شود. بیچاره سکودار حریص که آخرت و دنیا را یکجا می‌بازد. 11- گاه تخاطب عمومی را تخاطب عوامانه قلمداد می‌کنیم و محتواهای غیرمتقن و سطحی به مردم می‌دهیم؛ حال آنکه مردم تشنه متقن‌ترین اطلاعات هستند. خصوصا مردم ایران که در تلاطم آشنایی با جهان و در فشار مبارزه با طاغوت به شدت مستعد و تشنه شنیدن، دیدن و فهمیدن اطلاعات متقن هستند.
12- گاه خوراک محتوایی مردم را نمی دهیم و پس از مصرف محتوای خارجی و معیوب و ایجاد ذائقه، مصرف رسانه ای آنها را ارزیابی می کنیم. ما سلام فرمانده نمی سازیم و از اینکه نوجوان یک لاابالی خارج نشین را دنبال کند، ناله می‌کنیم. ما غذای لازم را نمی دهیم و با استقبال او از غذای معیوب، می‌گوییم جوانان و نوجوانان ما از دست رفته‌اند و نتیجه می‌گیریم تخاطب خود را از واقعیت مردم و جوانان به تصویر غلطِ خودساخته خود بچرخانیم یعنی گردش تخاطب از مومن انقلابی به غیرمومن معاند. و چه خوش گفت آوینی که «ای بلبل عاشق جز برای شقایق‌ها مخوان». 13- گاه تولید محتواهای ارزشی و مفید را از اینفلوئنسر و بازیگر می طلبیم اما تولید محتوای مفید و لازم شأن علماء و متخصصین است؛ و نهایتا متعلمین آنها زمینه‌ساز نشر محتوا و علم او می‌توانند باشند. بازی نباید بازی باشد و الا بازیگری جز بازیگری و نفاق نیست و نفاق بیش از آنکه معین حق باشد، دشمن حق است. 14- گاه مشارکت حزب الله در تولید محتوا و سامان دهی فضای مجازی را در روشهای بروکراسی یا منطق بازار می جوییم؛ اما آنچه اساسی است، مشارکت مدنی اجتماعی از جنس شیدایی امت حزب الله در به خط شدن در مسیر ولایت است و منطق مالی و نظم سازمانی نیز باید به صورت حکیمانه حول آن ایجاد شود. 15- گاه ولایت را بازیگر داخل سکو می دانیم و حال آنکه سکو باید بازیگر در ذیل ولایت باشد. 16- گاه استدلال‌ها در سیاستگذاری فضای مجازی صرفا اقتصادی است؛ و حال آنکه شان اساسی و محوری فناوری و به ویژه فناوری اطلاعات، علم و فرهنگ است. و سیاستگذار باید استدلال‌های علمی و فرهنگی‌اش از استدلال‌های اقتصادی‌اش کمتر نباشد. و اساسا قدرت بیشتر از اقتصاد و سیاست، حول علم و فرهنگ ایجاد می‌شود. 17- گاه نسبت دولت و فناوری اطلاعات را در دولت الکترونیک و ارائه خدمات الکترونیکی به مردم خلاصه می کنیم؛ و حال آنکه ظرفیت سکو‌ها برای دولت‌ها، بیش از ارائه خدمات الکترونیکی و افاده به مردم، جلب مشارکت مردم و استفاده از مردم است در نظارت، اجرا و تصمیم. اولی گرچه ضروری است اما اکتفاء به آن موجب تضعیف مردم و کشور است و دومی همواره موجب قوت و رشد است. 18- گاه ریشه بی‌اعتمادی مردم را در درون مردم می‌گردیم؛ اما بی‌اعتمادی مردم به جهت بی‌اعتمادی ما به مردم است. 19- گاه برای مدیریت فضای مجازی، فیلترینگ یا عدم فیلترینگ را ارزش مطلق می‌دانیم، و حال آنکه مدیریت در حکمت و داشتن برنامه متقن و زمان‌شناسی در استفاده از چنین ابزارهایی یافت می‌شود. 20- گاه امنیت را در افزایش کنترل می‌جوییم؛ اما امنیت در افزایش ضریب عقلانیت به دست می‌آید و ضریب عقلانیت در سایه تبیین و آزادی بیان در الگویی نظیر کرسی‌های آزاداندیشی به دست می‌آید. 21- گاه در حوزه فضای مجازی، پژوهش می کنیم تا پژوهش کرده باشیم؛ و همزمان سکوداران در میدان عمل با صدها سؤال پیچیده از علوم دینی و انسانی و فنی مواجهند و جوابی نمی‌یابند. جمله پایانی اینکه مواظب باشیم در دوران انقلاب اسلامی که فناوری اطلاعات باید مثل هر فناوری دیگر، ابزار توسعه وجودی انسان و انسانیت باشد، ابزار توسعه نفس اماره و نفسانیت واقع نشود.
⚓️🚢🇮🇷 دریانوردی، تمدن و ایران 1️⃣ از 2️⃣ 📣دریانوردی و حضور فعال در عرصه تجارت و تعاملات دریایی و حتی فعالیت‌های نظامی دریانوردانه، در تمدن نوین غربی هم یک ضلع پررنگ است؛ آن‌چنان که سهمی عمیق و فراوان در تاریخ استعمار این تمدن دارد. اکنون نیز عرصه دریایی جهانی همچنان متأثر از تلاش امریکای روبه‌افول برای حفظ اقتدار خویش در عرصه دریاهاست و قدرت‌های رقیب نیز گردن‌فرازی دریایی و اقیانوسی را جدی گرفته‌اند. اما این‌ها همگی در عرصه‌ای است که حمل‌ونقل ۹۰ درصد کل تجارت جهانی در آن رخ می‌دهد. 🟩ایران اسلامی چندی است آهسته و پیوسته با درک راهبردی از اهمیت تجارت دریایی و سهم برجسته آن در اقتدار اقتصادی و امنیتی کشورها، حضور خویش را در آب‌های بین‌المللی افزایش داده است. حضور ایرانیان در آن‌سوی آب‌های فراسرزمینی و بردن آثار فرهنگی و تمدنی ایران و اسلام به کشورهای شرق آسیا با مباشرت ملوانان و تجار اهل جنوب ایران ازجمله اهالی شیراز، جزیی از تاریخ قطعی پیش‌رفت تمدن اسلامی است که آثار آن در کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا اکنون هم قابل اشاره است. بدین‌ترتیب درعمل شاهد بازگشت ایران به عرصه ویژه‌ای از حضور تمدنی هستیم که هم در پیشینه تاریخ تمدن ایرانی-اسلامی دارای عقبه است و هم در دنیای مدرن و پسامدرن امری جدی و شناخته‌شده است. ✅سفر دوردنیای ناوگروه ۸۶ ارتش جمهوری اسلامی ایران را باید با چنین زمینه‌ای فهم نمود. 🟦نکته ویژه و برجسته‌ای که در گزارش‌های فرمانده نیروی دریایی ارتش -که خودِ فرماندهی او، جلوه‌ای از همگرایی امت اسلامی در ایران ماست- از سفر دوردنیای ناوگروه ۸۶ ارتش در این ایام شنیده شد، تعاملات فعال فرهنگی در این سفر بود؛ 🟧این ناوگروه درواقع سفیر فرهنگی ما بود؛ سفارتی که نه در کنش‌های تصنعی، بلکه در خود رفتارهای عادی سربازان و افسران وطن‌مان جلوه‌گری نموده بود؛ 🔸راهنماهای شیلیایی ویژه هدایت کشتی در سواحل این کشور که ۲۴ ساعت با ناوگروه همراه می‌شوند، از نوع رفتار مؤدبانه و متدینانه و تؤام با احترام سربازان و افسران و مواجهه کریمانه ایشان در پذیرش شیوه‌نامه‌های جاری این کشور در مواجهه با عبور کشتی‌ها، تعجب می‌کنند و به‌خلاف انتظارات برساختی رسانه‌ای بوق‌های استکبار، ایرانیان را نه قومی متخاصم و با رفتاری مهاجم، که قومی اهل تعامل و رفق و لینت و از همه مهم‌تر سرشار از ادب می‌یابند. برای فهم این امر باید به خاطر آورد که دریانوردی طولانی‌مدت و بریدن از آشنایان و اقوام و تحمل سختی‌های یک سفر چندین ماهه و گاه بیش از یک‌سال، نوع دریانوردان در جهان را به رفتارهای لاابالی‌گرایانه می‌کشاند که در اوقات استراحت در کشتی‌ها و در حین بارگیری در بنادر و سواحل مختلف، خود را در قامت حضورشان در فراموش‌خانه‌هایی چون میخانه‌ و مراکز لهو و لعب و فساد آشکار می‌سازد. به لحاظ رویه‌ها نیز رفتارهای خشن و بدون ظرافت و تحمل، کمترین سطح بازتاب این فشارهاست اما دریانوردی ایرانی آن‌چنان که در آینه چشمان شیلیایی‌ها در سفر این ناوگروه منعکس می‌شود به‌کلی به خلاف این فضاهاست. با اینکه گزارش فرمانده ارتش جزییات زیادی از این انعکاس را حکایت نمی‌کرد اما روح کلی آن تعجب نسبت به ادب و متانت و آرامش و ظرافت و دینداری تمامی نیروهای حاضر در این ناوگروه بود. 🔹در برزیل برنامه‌ریزی دقیق ناوگروه برای پهلوگیری در بنادر این کشور دقیقاً در سال‌روز امضای معاهده آغاز تعاملات سیاسی و تجاری ایران-برزیل تعجب‌ها را برمی‌انگیزد،و اقامه نماز جماعت در عرصه کشتی جلوه‎‌‌ای ویژه از دینداری پیش چشم برزیلی‌ها می‌آفریند. @abbas_heidaripour
2️⃣ از 2️⃣ 🔸در کیپ‌تاون افریقای جنوبی که همین جلوه دیانت و تقید به اقامه نماز به صورت جماعت در عرشه کشتی قبل از هر کار دیگر، اقلیت شیعیان این شهر را به خود جذب می‌کند و ارتباط فعال بین ایرانیان مسافر و شیعیان مستقر را برقرار می‌کند و ایرانیان را به مسجد شیعیان می‌کشاند، اما این همه ماجرا نیست بلکه؛ 🔹در روی دیگر سکه، مهارت ایرانیان در عبور از موج‌های کوه‌وار(Mountain Waves) طوفان‌های مهیب حین عبور ناوگروه از اقیانوس برای متخصصان افریقای جنوبی به خاطر دشواری فراوانش تا سرحد باورناپذیری جلو می‌رود، اما شواهد انکارناپذیر، چاره‌ای جز سرفرودآوردن و احترام به این مهارت برایشان باقی نمی‌گذارد؛ - اذعان و بلکه تعجب و تحسین متخصصان افریقای جنوبی و حتی برزیلی‌ها نسبت به برنامه‌ریزی دقیق و مهارت فوق‌العاده ایرانیان برای دریانوردی در شرائط و مسیرهای دشوار، بیش از اینکه یک امر فنی باشد، یک پدیده فرهنگی است؛ درک این معنا که ایرانیان در دریانوردی نوین بسیار ماهر و دقیق‌اند و مطاوعه احساس‌مند نسبت بدان یک معنای فرهنگی است و نتایجی جدی در حوزه ارتباط بینافرهنگی و نفوذ فرهنگی دارد. 🔸اینکه فلان کشور منطقه خواهان پهلوگیری ناوگروه در مسیر بازگشت یا بهمان کشور منطقه خواهان حضور در مراسم استقبال بازگشت یا کشور ثالث به‌وضوح و درصمیمت تمام خطاب به فرماندهان نیروی دریایی ما بدون ایفای نقش برجسته یا فراوان در این مأموریت به‌صرف قدری همدلی خود را شریک در این مأموریت می‌داند؛ همگی و همگی نشان از نفوذیافتن بُعد فرهنگی رویکردهای تمدنی ایران در عرصه دریانوردی نوین دارد؛ و اینجا همان‌جایی است که مزیت نسبی ایران در کنش‌های تمدنی‌‌اش در آن نهفته است؛ روح فرهنگ ایرانی کنش تمدنی ایرانی را متمایز و در جهان مادی و دنیازده به اصطلاح متمدن، درخششی آشکار خواهد بخشید. این مزیت نسبی را مغتنم بدانیم و شاکرش باشیم. @abbas_heidaripour
🔰یک تقریظ؛ یک تنبیه در تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب خواندنی خاتون و قوماندان که روایت زندگی مشترک فرمانده شهید فاطمیون است، می‌خوانیم: 📌«حوادث مربوط به مهاجران افغان را که در این کتاب آمده است از هیچ منبع دیگری که به این اندازه بتوان به آن اطمینان داشت دریافت نکرده‌ام. برخی از آن‌ها جداً تاثرانگیز است»، ❓پرسشی که در ذهن شکل می‌گیرد این است که رهبر انقلاب به کدام حوادث جداً تأثرانگیز اشاره نموده‌اند؟ قطعاً رد این حوادث را باید در همان منبع مطمئن جست‌وجو کرد، به نظرم برجسته‌ترین این حوادث این است: «سال ۷۱ تا ۷۶ در افغانستان جنگ بود...این سال‌ها، سخت‌ترین سال‌های عمر ما مهاجرین بود. دولت ایران تصمیم به بازگرداندن مهاجرین گرفته بود. اصطلاحِ افغانی‌بگیر مال همین سال‌هاست. سال‌هایی که افغان‌ها را به وطن جنگ‌زده و پر از بلا و مصیبت می‌فرستادند. کامیون‌هایی می‌آمدند و همۀ دار و ندار خانواده را با هر که در خانه بود بار می‌کردند و مستقیم به مرز می‌بردند. کاری نداشتند که پدر این خانواده سر کار است یا مادر این خانواده رفته نانوایی یا بچه‌شان مدرسه است. هر کس بود و نبود را می‌فرستادند مرز. بارها پیش می‌آمد که بچه از مدرسه برمی‌گشت و می‌دید خانه‌شان خالی است و کسی نیست؛ یا مردی از کارگری برمی‌گشت و با خانۀ خالی و به‌هم‌ریخته مواجه می‌شد و همان دم سکته می‌کرد؛ یا مادری خسته و خاکی از سرِ زمین‌های سبزی می‌رسید و می‌دید اثری از زندگی و بچگک‌هایش نیست! شرایط برای افرادی که مدارک داشتند کمی بهتر بود؛ اما همان‌ها هم در تشویش، شب را صبح می‌کردند. مردها از ترس اینکه دستگیر نشوند سر کار نمی‌رفتند....ولی بعضی مدارک نداشتند؛ حالا یا بی‌تفاوت بودند یا پول نداشتند که برای تمدید بدهند. آن سال‌ها طوری بود که مردها جرأت نداشتند بیرون باشند. زن‌ها می‌رفتند بیرون و نانی می‌خریدند و برمی‌گشتند که مبادا به تور افغانی‌بگیرها بیفتند. هرآن، امکان داشت گزارش بدهند و بیایند درِ خانه و بدون بُروبَرگرد اثاث رنگ‌ورورفته‌ات را بار ماشین کنند و بفرستند مرز.» این توصیفات واقعاً جان‌سوز و تأثرانگیز و منزجرکننده است و بدترینش جایی است که می‌خوانیم:«بارها پیش می‌آمد که بچه از مدرسه برمی‌گشت و می‌دید خانه‌شان خالی است و کسی نیست؛ یا مردی از کارگری برمی‌گشت و با خانۀ خالی و به‌هم‌ریخته مواجه می‌شد و همان دم سکته می‌کرد؛ یا مادری خسته و خاکی از سرِ زمین‌های سبزی می‌رسید و می‌دید اثری از زندگی و بچگک‌هایش نیست!» 😔حال باید پرسید این کنش‌های نفرت‌انگیز که ناشی از سیاست‌های نفرت‌انگیزتر است(سیاست‌هایی که یا خودشان مشکل داشته‌اند یا ندیدن پیوست‌های فرهنگی ضروری‌شان چنین چهره کریهی از آن‌ها ساخته است) از چه آبشخور و فهمی منشعب شده است؟ چه کسانی سیاست‌گذار و دست‌اندرکار پدیدآمدن این صحنه‌ها و حوادث بوده‌اند؟ اکنون آیا شهامت لازم را برای واکاوی آن زمان و تصمیمات مرتبط با این حوادث داریم؟ __ ۱) این سیاست‌های غلط سیاست‌هایی بود که نه عمق راهبردی می‌فهمید نه پیوستگی تمدنی نه حوزه مشترک فرهنگی؛ فهم‌هایی که در سال‌های بعد به تدریج به حوزه تعاملات و سیاست‌های کشور وارد شد و عملاً تصویر دیگری از تعاملات میان ایرانیان و مهاجران سایر کشورها خلق کرد. ۲) بگذریم از اینکه فاصله دهشتناک این حوادث تأثرانگیز با معیارهای اخلاق سیاسی بلکه اخلاق انسانی نیز هشدار و تلنگری جدی است که بپرسیم مگر می‌شود از ایرانیان مسلمان چنین اموری سر بزند؟ ۳) این حوادث را باید با اخلاق و کنش‌های حاج قاسم عزیز مقایسه کرد و متوجه شد که چگونه اشراب روح معنویت و عرفان، می‌تواند حتی در تیزترین نقاط درگیری و مبارزه، ظریف‌ترین و انسانی‌ترین کنش‌های اخلاقی و بلکه معنوی را رقم بزند. ۴) اگر کسانی خواهان سنجش پیشرفت یا پسرفت اخلاقی و انسانی جمهوری اسلامی هستند باید حوادث آن سال‌ها را با آنچه مدافعان حرم در ایران و فراتر از ایران خلق کردند، مقایسه کند. ۵) اگر ایرانیانی از برخی رفتارها و ساختارهای ناپخته و ناصواب ضربه دیده‌اند و به همین خاطر با همه چیز این نظام و ساختارش مشکل حس می‌کنند، جا دارد سؤالی را از خود بپرسند، تفاوت ایشان با مهاجران افغانی در چیست؛ مهاجرانی که حوادثی این‌چنین تأثیرانگیز را از سر گذرانده‌اند، اما قهرمانانی چون «ابوحامد» را در تعامل با ایرانیان به جهان بشریت عرضه کرده‌اند؟ ابوحامد و همسرش با چه نگاهی می‌توانند بین اصل و فرع این نظام، بین این حوادث تأثرانگیز و سوگیری کلی این نظام تفکیک کنند و ایثارگر و جانفشان دست در دست آن و دل در گرو آن، به پیش روند؟ ۶) یک پرسش پایانی: آیا سیاست‌های کنونی تعامل با مهاجران(افغان یا غیرافغان) با همه بلوغی که یافته است، به سرحد مطلوبیت رسیده است یا همچنان دچار برخی افت‌وخیزهای ناصواب در این زمینه هستیم؟ @abbas_heidaripour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ 📽روایتی ناب و زیبا از مهمان‌هایی که بر حضرت علیه‌السلام وارد شدند و پذیرایی خاص علیه‌السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بررسی استدلال دکتر غنی نژاد در مورد رابطه حق حیات، تکلیف زیستن و مالکیت! شرح استدلال: خدا به انسان حیات داده است حق حیات حق بنیادین بشر است و کسی حق ندارد آن را سلب کند (به جز جایی که حق حیات دیگری را بخواهد سلب کند) انسان مکلف است این حیات را حفظ کند برای حفظ حیات باید تامین معاش کند لازمه تامین معاش حق مالکیت است دکتر غنی نژاد ادعا می کنند که این گزاره ها مبنای دینی دارد و با اسلام سازگار است! اما اسلام در این رابطه چه می گوید؟ در مقابلِ لاک نظر شهید مطهری بر این است که اگر چه حق حیات یک حق طبیعی اساسی است اما حق بنیادین بشر حق تکامل است. مطلبی که هیچ کدام از فلاسفه غرب به آن اشاره نکرده اند و انسان را در سطح یک حیوانِ دارای حیات معرفی کرده اند. همان تفاوتی که علامه جوادی آملی به آن اشاره کرده و میگوید انسان حیوان ناطق نیست بلکه حیّ متاله است! یعنی ذی حیاتی است که برای خدایی شدن آفریده شده است. خلقت او جهت دار است و این جهت همان است که فرمود: یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه! (انشقاق-6) فلذا اینگونه نیست که تنها تکلیف انسان حفظ حیات مادی اش باشد! بلکه اتفاقا تکلیف انسان حفظ و رشد حیات معنوی است تا آنجا که در اعلی درجه این رشد معنوی، فدا کردن جان (شهادت) اوج کمال است. وجه ممیزه حقوق در اسلام و غرب همین نکته است که حق بنیادین (و طبیعتا تکلیف بنیادین) انسان کدام است؟ هر کدام از این دو مبنا را بپذیریم امتداد آثارش تا جزئی ترین رفتارها و پدیده های فردی و اجتماعی خود را نشان می دهد. حقوق طبیعی از دیدگاه جان لاک و مرتضی مطهری ♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷 💠 @h_abasifar
⚜ دختر و خدا! • مشرکان "فرشتگانِ آسمان" را "دخترانِ خدا" می خواندند! اما "دخترانِ زمین" را "بنده خدا" هم نمی دیدند! دخترکان یا در دخترکُشی می مردند یا در ضعف و زبونی نگه داشته می شدند که حتی از گرفتن حقوق اولیه شان عاجز بودند (وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ)! • در فرهنگ مردسالار و پسرپرور، در واقع این خدا بود که زمین خورده بود؛ که "مدبّرات امر"ش، دختر خوانده می شدند! مظلومیت "دختر" و "خدا" با هم پیوند داشت! "دختر" برای "خدای دختران"؛ خدای "مردسالاران" هم "هوی" بود: "مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ "! اشتباه نکن این خدای زمینی، مونث را دختر خود نمی خواست، خود می خواست! خدا هم این تقسیم ناعادلانه شان را به رخ شان کشید: تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَىٰ! اگر خدا محترم می شد، دختر هم؛ دختر عزیز می شد خدا هم! • خدا باید کاری می کرد! با جاهلیت چه بحث فلسفی کند؟! چگونه بفهماند خودش "لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ" است و فرشتگان هم "مجرد از ماده" اند و دختر و پسر ندارند؟! برای "متعمّقون"، چیزهایی گفت؛ حالا باید ذهن ها درباره دختر هم عوض می شد! خدا، "دختر پروری" کرد! قبل تر شروع کرده بود و حالا گزارش کار به جاهلیت می داد! • وقتی همه منتظر "پسرِ مسیحایی" بودند، نذر مادری (لَكَ مَا فِي بَطْنِي) را "برای خود"، "قبولِ حَسَن" کرد! اما او را "دختر" خواست! در سورپرایز تولد، وقتی مادر از دختر بودن کودکش تعجب کرد، گفت: "لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَىٰ"! پسر مثل دختر نیست! (نفرمود: دختر مثل پسر نیست!) • خداوند "دخترِ برای خود" را (مُحرّر) می خواست نه "زاد و کالا"! پس بجای "يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ" او را "أَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا" داد! فرقها دارند "نشو" با "نبات"... فاصله ها دارند "حلیه"(زیورهای عارضی) با "حُسن"(زیبایی ذاتی)...! "دخترِ برای خدا"، هم سنخ و هم سخن فرشتگان شد؛ فرشتگان، دختر نشدند اما دختران، فرشته شدند! از میوه های بهشت خورد! تو بگو اینبار "آدم"، بهشت بر زمین آورد! • "دخترِ برای خدا" حالا دیگر در "نزاع لفظی"(خصام) ، "بی زبان و عاجز" (غیر مبین) نبود! نباتش به آنجا رسید که "بیانی" رساتر از "زبان" هم میوه داد! در مخاصمه یهود لجوج علیه او و زیر سیل تهمت ها، "صبیّ در مهدش" بر پاکی او شهادت داد! مخاصمه اینقدر "بیّن" و معجزه بود که گروهی از آنسو افتاده، مولودش را "پسر خدا" خواندند! و اینبار خدا پسردار شد!!! • و خداوند این "دخترپروری" را بارها در تاریخ تکرار کرد! مریم(س)، فاطمه(س)، زینب(س)، معصومه(س) و...! ...هرجا که مظلوم می شد یا به دختران ظلم می شد! اصلا هروقت احتجاجِ مهم و خصامِ سرنوشت سازی داشت، از قبل "برای خود"، "دختری" را "أَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا" می داد! بجای نشو در جلوه و زینت، رشد در حُسن و زیبایی کند! برای موقف سقیفه، موقف عاشورا، موقف عفریت مستکبر، موقف آخر الزمان... خدا با دختر از مظلومیت ها درآمد و درآورد! 📝 محسن قنبریان ۱۴۰۲/۲/۳۰ ☑️ @m_ghanbarian
درنگ
⚜ دختر و خدا! • مشرکان "فرشتگانِ آسمان" را "دخترانِ خدا" می خواندند! اما "دخترانِ زمین" را "بنده خد
با اینکه از روز دختر چندی است که گذشته است ولی حیفم آمد این متن زیبا و سحرانگیز، حکیمانه و البته قرآن بنیاد استاد ارجمند محسن قنبریان را به اشتراک نگذارم. گوارایتان...
🔸 نشست نقد کتاب چیستی نحوه وجود فرهنگ 🔰 گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار می‌کند: 🎙 با حضور: ⏰ یکشنبه 7 خردادماه 1402، ساعت 13:30 📡 ارتباط از طریق: 🌐 skyroom.online/ch/iict/farhang 🔍 مشروح خبر👇 🌐 iict.ac.ir/vfarhang 🆔 @iictchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 استشهاد شهید مطهری به شعر: لَوْ جِئْتَهُ لَرَایْتَ النّاسَ فى رَجُلٍ/ وَ الدَّهْرَ فى ساعَهٍ وَ الْارْضَ فى دارٍ در توصیف امام خمینی ره. 🔷امام ره، تجسم خواست روح عالی همه انسان‌ها است. 🔷او عصاره زمانه ای است که نمی خواهد در منجلاب تمدن مادی غرق شود.
🌾🌿سرباز جوان مصر و غرش مجدد آتشفشان فروخفته مصریان 1️⃣چندی پیش توفیق زیارت عتبات را به همراه مجموعه‌ای از دوستان و خانواده‌ها داشتیم(رزقنا الله و ایاکم کراراً و مراراً)، در لابی هتل محل استقرار در کربلای معلی به هنگام توقف و انتظار، گذری، صحنه‌هایی از سریالی مصری به چشم می‌آمد که تلویزیون عراق پخش می‌کرد، حضور بازیگر معروف مصری عادل امام که اکنون چهره‌ای بسیار پیرتر از زمان خاطرات کودکی من در مرز ایران و عراق -که آن زمان نیز عراق عنایتی به پخش سریال‌های مصری داشت- یافته بود، برایم جالب‌ بود ولی جالب‌تر از آن، موضوع سریال بود، موضوع سریال حمله مخفیانه یک گروه نیروی مسلح مصری به اسرائیل و ضربه‌زدن به اسرائیل به فرماندهی عادل امام بود؛ این نکته که هنوز مصری‌ها عقدۀ فروخفته مقابله با اسرائیل را این‌چنین بعد از سال‌ها حتی در آثار تلویزیونی خویش زنده نگه داشته‌اند. البته تصویر سریال از مبارزه هم قدری غلوشده و اغراق‌آمیز و غیرواقعی می‌نمود اما همین میزان که خود این نبرد و ضربه‌زدن به موضوع بدل شده بود نشان می‌داد، در رؤیا و تصویر مصریان، مقابله با اسرائیل زنده و برجسته است؛ گرچه به‌شکلی فروخفته و آرزومندانه. 2️⃣این روزها که یک سرباز جوان و کم‌سن و سال مصری با رشادت تمام سه سرباز رژیم صهیونیستی را در یکی از مناطقی که اسرائیل خاطرش از آن آسوده است، به درک واصل می‌کند، و سپس خود در محاصره افتاده و به فیض شهادت نائل می‌شود و بعد شعر خواندن او در تجلیل از مقاومت که با صدایی خوش یاد شهداء و آزادگی را گرامی می‌دارد دست‌به‌دست می‌شود، باید باور کنیم روزگار ورق خورده است؛ مصر فقط هم‌غصه آن عقده فروخفته نیست؛ این عقده فروخفته اکنون لبریزشده و برون‌داد یافته است و این وضعیتی دیگر است.... 3️⃣ آرامش آن شهید جوان مصری در ایام و شاید لحظات قبل از شهادت که در فیلمش هویداست، طلیعه امری دیگر است، دلبستگی به آزادگی و مبارزه اکنون دیگر در قفس سینه مصریان نمی‌تواند حبس شود؛ او پیش از اینکه شهید شود روحش به امری بالاتر از حیات روزمره تعلق گرفته و شیدای آن شده بود. شاهد بسیار مهم دیگر تشییع جنازه همین شهید جوان مصری است که در نهایت اکرام و اعزاز با حضور بسیاری از نیروهای ارتش مصر، مذهبیون و مردم عادی، گردن‌فرازی کرده و سینه ستبر کرده‌اند. 4️⃣گاه حوادث ظاهری در یک جامعه محاکات امری عمیق در روح فرهنگ آن جامعه‌اند؛ این شهادت‌جویی و آن اکرام و حضور حکایت بازگشت جدی مصریان به عرصه مبارزه با رژیم اشغالگر قدس است. پس از این بازهم خبرهایی بسیار جدی از تحرکات فعال مصری‌ها خواهیم دید و شنید. دیگر مصر تحمل و پذیرش ماندن و انتظار را ندارد گرچه رژیم حاکم بر مصر بخواهد از ترس تبعات، این تحرکات را کنترل کند. البته خود رژیم مصر هم می‌داند که معادلات جهانی تغییر یافته است و رژیم اشغالگر در سراشیبی انحطاط قرار گرفته است، بنابراین مهار و کنترل هم چندان سفت‌وسخت نخواهد بود کمااینکه حضور نظامیان با لباس نظامی در مراسم تشییع این شهید همین را گواهی می‌دهد. 5️⃣ای کاش کسانی که به بهانه موازنۀ واقع‌بینانه! بین مقدورات و آرمان‌ها، خواسته یا ناخواسته درعمل از پس ز‌دن آرمان‌ها و کوتاه‌آمدن و تنازل سخن می‌گویند، به تجربه مصر بنگرند که اگر دست و پای ملتی آزادمنش را به بهانه واقع‌گرایی بستیم، نه چیزی دستشان را خواهد گرفت؛ آن‌چنان که می‌بینیم حاکمیت‌های سازشکار مصری چیزی برای ملت مصر به ارمغان نیاوردند و ملت مصر بیش‌ازپیش فقیر شد و نه می‌توان آزادمنشی و آرمان‌خواهی ایشان را خفه کرد؛ روزی خواهد رسید که آرمان فروخفته و آزادگی منکوب‌شده، چون آتشفشانی سربرآورد و تمام موازانه‌های حقیر دنیاگرایانه را زیرپا له کند چنان‌که اکنون صدای آتشفشان در حال بیدارشدن مصر، گوش‌های غافلان و متغافلان را آزار می‌دهد. ای کاش درس بگیریم که اگر برای مصر کمترآشنای با مکتب شهادت حسینی نمی‌توان چنین کرد، برای ایرانی که هم خود را با حریت کربلاییان معنا می‌کند و هم دل در گرو مهدویت و آرمانی متعالی دارد نمی‌توان چنین موازانه مجعول و سخیفی را توصیه نمود. ____________________ 📍ای کاش از ایران هم کسی در مراسم تشییع این جوان شهید شرکت می‌کرد و پیام‌بر درود ملت شهیدپرور ایران بر ملت شهادت‌طلب و آزادمنش مصر می‌شد...دیپلماسی بین ملت‌های مسلمان را باید بیش از این‌ها فعال کرد... @abbas_heidaripour